بیان آیات
بعد از آنکه از تفصیل و شرح آیت هاى توحید که اجمالش را در اول گفتار آورده بود فارغ شد، اینک شروع کرده در تفصیل آن خبر اجمالى که قبلا از معاد داده بود، و در این تفصیل کیفیت قیام قیامت و احضار خلق براى حساب و جزا و پاداشى که به اصحاب جنت مى دهد، و کیفرى را که به مجرمین مى دهد، شرح مى دهد.
استهزاء کفار در مقام انکار معاد و پاسخ خداوند به آنها
و یقولون متى هذا الوعد ان کنتم صادقین
سخنى است از کفار که در مقام استهزا گفته اند، و منظورشان انکار معاد است ، و شاید به همین جهت اسم اشاره(هذا این) وعده آورد که مخصوص اشاره به نزدیک است ، و اینکه گفتند: اگر راست مى گویید خطابشان به رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) و همه مسلمانان است ، چون رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) و مؤ منین زیاد داستان روز قیامت را به گوش آنان مى خواندند، و به کیفر آن روز تهدیدشان مى کردند.
کلمه(وعد) به تنهایى(بدون کلمه وعید) هم به معناى وعده خبر مى آید و هم به معناى وعده شر. ولى اگر هر دو با هم در کلامى بیایند،(وعد) به معناى وعده خیر، و(وعید) به معناى وعده شر خواهد بود.
ما ینظرون الا صیحة واحدة تاخذهم و هم یخصمون
کلمه(نظر) به معناى انتظار است . و مراد از(صیحه) به شهادت سیاق همان نفخه صور اولى است که وقتى دمیده مى شود همه مى میرند، و اگر صیحه را به(وحدت) وصف کرده ، براى اشاره به این نکته است که : امر کفار براى خدا(جلت عظمته) بسیار آسان اس ت ، و براى او بیش از یک صیحه کارى ندارد. و کلمه(یخصمون) در اصل(یختصمون) بوده که مصدر آن اختصام ، به معناى مجادله و مخاصمه است .
و این آیه شریفه جوابى است از اینکه کفار به عنوان استهزا گفتند:(پس این وعده کى است ، اگر راست مى گویید) خداى تعالى هم در این جمله کفار مسخره کننده را سخریه و استهزا کرده ، و به امر آنان بى اعتنایى نموده .
و معناى آن این است که : اینها که مى گویند(پس این وعده کى است)؟ در این گفتارشان جز یک صیحه را منتظر نیستند، و این یک صیحه فرستادنش براى ما آسان است ، نه هزینه اى دارد و نه زحمتى ، صیحه اى که وقتى ایشان را بگیرد دیگر راه گریز و نجاتى برایشان نمى گذارد، بلکه ایشان را در حالى مى گیرد که کاملا از آن غافلند، و در بین خود مشغول مخاصمه مى باشند.
فلا یستطیعون توصیة و لا الى اهلهم یرجعون
یعنى نتیجه چنین صیحه اى که به ناگهانى مى رسد و مهلتشان نمى دهد، این است که همگى فورا بمیرند، در نتیجه دیگر نه مى توانند سفارشى بکنند - چون مرگشان عمومى است ، در نتیجه دیگر کسى نمى ماند تا رفتگان به ماندگان سفارشى کنند - و نه مى توانند به اهل خود برگردند؛ چون بر فرض که مرگشان در بیرون خانه برسد باز به اهلشان برنمى گردند.
و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ینسلون
این نفخه صور، نفخه دومى است که به وسیله آن همه مردگان زنده مى شوند، و قیامت برپا مى گردد. و کلمه(اجداث) جمع(جدث) است که : به معناى قبر است . و کلمه(ینسلون) از ماده(نسل) است که : به معناى راه رفتن به سرعت است . و در تعبیر از قیامت به(الى ربهم به سوى پروردگارشان) هشدار و توبیخى است براى کفار که منکر ربوبیت خداى تعالى هستند. و بقیه الفاظ آیه روشن است .
قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرّحمن و صدق المرسلون
کلمه(بعث) به معناى بپا داشتن است . و کلمه(مرقد) اسم محل(رقاد خواب) است ، و مراد از آن قبر است . و اگر کفار در قیامت مى گویند(ما وعد الرّحمن) و از خدا به رحمان تعبیر مى کنند، براى این است که به نوعى از خدا بخواهند بر آنان رحم کند، چون همین ها بودند که در دنیا مى گفتند:(و ما الرّحمن). و جمله(و صدق المرسلون) عطف است بر جمله(هذا ما وعد الرّحمن)، چون جمله فعلیه گاهى عطف بر جمله اسمیه مى شود.
تحلیل سخن کفار بعد از رستاخیز(قالوا یاویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعدالرحمن وصدق المرسلون)
و اینکه از در تعجب گفتند:(واى بر ما، چه کسى ما را از خوابگاهمان بپا داشت ؟) اساسش همان انکار معاد است که در دنیا مى ورزیدند و در دل از روز جزا غفلت داشتند، و همواره مستغرق در هواها بودند، وقتى به طور ناگهانى سر از قبر درمى آورند و به سرعت به طرف محشر مى روند، به عالمى که جز عذاب شر، انتظار دیگرى در آن ندارند، ناگزیر دچار فزع اکبر و دهشتى مى گردند که حتى کوهها تاب تحمل آن را ندارد، و به همین جهت طبق عادت و رسمى که در دنیا در هنگام برخورد به خطر داشتند، اولین عکس العملى که نشان مى دهند، گفتن واویلا است ، آنگاه مى پرسند: چه کسى آنان را از مرقدشان برانگیخت ؟ و این بدان جهت است که دهشت ، آنان را از توجه به هر چیز دیگرى غافل مى سازد.
بعد از گفتن واویلا، و بعد از پرسش از اینکه چه کسى آنان را از مرقدشان برانگیخته ؟ به یادشان مى افتد که در دنیا فرستادگان خدا همواره وعده حق را درباره بودن روز بعث و جزا تذکرشان مى دادند، آن وقت شهادت مى دهند به حق بودن آن وعده ها و خود را پناهنده رحمت خدا مى کنند و مى گویند:(این همان بعث و جزایى بود که رحمان وعده مى داد).
همین گفتارشان نیز از در نیرنگ و کیدى است که : در دنیا به آن خو گرفته بودند، هر وقت دشمن بر آنان غلبه کرد، شروع مى کردند به تملق و اظهار ذلت و اعتراف به ظلم و تقصیر. و در آخر با جمله(و صدق المرسلون) حقانیت رسولان را تصدیق مى کنند.
از بیان گذشته چند نکته روشن مى شود:
اول اینکه : چرا در هنگام بعث ، واویلا مى گویند.
دوم اینکه : چرا اول مى پرسند: چه کسى آنان را از مرقدشان برانگیخته و سپس اقرار مى کنند به اینکه : این همان وعده اى است که رحمان داده ، و نیز اقرار مى کنند به حقانیت و صدق مدعاى مرسلین ، با اینکه ظاهر آن سؤ ال این است که به همه ا ین مطالب جاهلند.
سوم اینکه : جمله(من بعثنا من مرقدنا) و جمله(هذا ما وعد الرّحمن ...) هر دو از سخنان کفار است .
ولى بعضى از مفسرین گفته اند: جمله(و صدق المرسلون) عطف است بر جمله(وعد الرّحمن) که کلمه ما بر سر آن است و ما یا مصدریه است و یا موصوله . و(براى دفع این اشکال که چگونه کسى که نمى داند چه کسى او را زنده کرده خودش مى گوید رحمان زنده کرده) گفته اند: جمله(هذا ما وعد الرّحمن ...) جوا بى است که : خدا و یا ملائکه و یا مؤ منین از سؤ ال کفار که گفتند:(چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت)؟ داده اند.
و بر خواننده پوشیده نیست که این تفسیر خلاف ظاهر آیه است ، مخصوصادر صورتى که کلمه(ما) را مصدریه بگیریم . و اگر جمله(هذا ما وعد الرّحمن) جواب خداى سبحان و یا ملائکه از سؤ ال کفار باشد که پرسیدند:(من بعثنا من مرقدنا) باید در جواب آن که سؤ ال از فاعل است ، فاعل معرفى شود، نه فعل فاعل ؛ چون آنها پرسیدند:(چه کسى ما را از مرقدمان برانگیخت) باید بفرماید:(رحمان)، نه اینکه بفرماید:(این آن وعدّه اى است که رحمان مى داد).
و توجیهى که بعضى در مقام رد این اشکال کرده اند که :(این تعبیر براى آن است که کفرشان را به رخشان بکشد و بر آن ، ملامتشان کند، علاوه بر این اشاره به فاعل هم دارد) فایده اى ندارد.
چهارم اینکه : جمله(هذا ما وعد الرّحمن) جمله اى است مرکب از مبتدا و خبر. و اینکه بعضى گفته اند:(کلمه(هذا) صفت است براى مرقد، چون گاهى اسم اشاره تاءویل به مشتق مى شود، و کلمه(ما) مبتدا و خبرش محذوف اس ت و تقدیرش چنین است : چه کسى ما را از این خوابگاهمان برانگیخت ، آنچه رحمان وعده داده حق است) دور از فهم است .
ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم جمیع لدینا محضرون
در این جمله اسم(کانت) حذف شده ، و تقدیر کلام چنین است(ان کانت الصیحة الا صیحة واحدة) یعنى آن صیحه و نفخه اى که ایشان را ناگهانى رسید، و بدون درنگ و مهلت همه را نزد ما حاضر ساخت ، نبود مگر یک نفخه و صیحه .
و تعبیر به(لدینا نزد ما) بدین جهت است که روز قیامت روز حضور نزد خدا است براى فصل قضا و رسیدگى به حساب اعمال و حقوقى که مردم از یکدیگر ضایع کرده اند.
فالیوم لا تظلم نفس شیئا و لا تجزون الا ما کنتم تعملون)
یعنى در آن روز در بینشان به عدل قضاوت مى شود. و به حق حکم مى شود و در نتیجه هیچ کس به هیچ وجه ستم نمى شود.
توضیحى در مورد اینکه فرمود:(لاتجزون الا ما کنتم تعملون - جز آنچه مى کردیدجزا داده نمى شوید)
جمله(و لا تجزون الا ما کنتم تعملون) عطف تفسیرى است براى جمله(فالیوم لا تظلم نفس شیئا) و در حقیقت بیانى برهانى براى نبودن ظلم در آن روز است ؛ چون دلالت مى کند بر اینکه جزاى اعمال هر صاحب عملى در آن روز خود اعمال اوست ، دیگر با چنین جزایى ظلم تصور ندارد، براى اینکه ظلم عبارت است از بیجا مصرف کردن چیزى ، ولى عمل کسى را جزاى عملش قرار دادن ، بى جا مصرف کردن جزا نیست ، و بهتر از آن تصور ندارد، چه جزایى عادلانه تر از اینکه عین عمل کسى را مزد عملش قرار دهند؟
خطابى که در این آیه است که مى فرماید:(امروز خود اعمالتان را جزاى اعمالتان قرار مى دهند) با اینکه روز قیامت هنوز نیامده ، از باب تمثیل قیامت و احضار آن و احضار مردمى است که در آن هستند، و این خود عنایتى است در کلام که گوینده آینده را احضار کند، و با مردمى که در آینده قرار مى گیرند، سخن بگوید.
این است نکته خطاب ، نه آن طور که بعضى توهم کرده اند که :(کلام مذکور حکایت از آینده کفار است ، و یا خطابى است که از ناحیه خداى سبحان و یا ملائکه و یا مومنین در روز قیامت به ایشان مى شود)؛ چون احتیاجى به این توجیهات نیست ، و سیاق گویاى به آن معنایى است که ما بیان کردیم .
و مخاطب به جمله(و لا تجزون الا ما کنتم تعملون) همه مردمند، چه اهل سعادت و چه اهل شقاوت ، هرکس هر چه کرده چه خوب و چه بد، عین آن را جزاى عملش قرار مى دهد.
و اینکه بعضى در این خصوص اشکال کرده اند که :(انحصار(الا) با عمومیت(سعدا) و(اشقیا) نمى سازد، علاوه بر این خود خداى تعالى فرموده : اءجر مومنان را به طور کامل مى دهد، و بیشتر هم مى دهد، و به فضل خود آن را دو چندان و بلکه چند برابر مى کند) اشکالشان وارد نیست ؛ براى اینکه : انحصارى که در مورد آیه مورد بحث هست ، ناظر به جزاى اعمال و پاداش و کیفر آن است و آن ادله و آیاتى که دلالت دارد بر اجر چند برابر از قبیل آیه(لهم ما یشاون فیها و لدینا مزید) مساءله اى است ماوراى جزا و اجر، و خارج از طور عمل است ، ما هم نخواستیم بگوییم خداوند به اهل سعادت بیش از اعمالشان چیزى نمى دهد، بلکه خواستیم بگوییم اجر همان عمل است و بس ، و اما اینکه ممکن است خداوند به فضل خود مثوباتى به اشخاصى بدهد، از محل بحث بیرون است .
بعضى از مفسرین از اشکالى که ذکر شد، جواب داده اند به اینکه : معناى آیه شریفه این است که : صالح ثواب ش کم نمى شود، و طالح هم عقابش زیاد نمى شود؛ چون هم کم دادن اجر صالح منافات با حکمت دارد، و هم زیاد کردن عقاب طالح ، و اما زیاد ثواب دادن و کمتر عقاب کردن مورد نظر آیه نیست ، و هیچ مانعى هم ندارد.
و یا جواب داده اند به اینکه : مراد از جمله(لا تجزون الا ما کنتم تعملون) این است که : شما جزایى نخواهید دید مگر جزایى را که از سنخ عمل خودتان است ، چه خیر و چه شر.
ولى اشکالى که در این جواب است این است که : اگر مدلول آیه این بود اصلا اشکالى وارد نمى شد، لیکن همه حرفها در این است که آیا آیه چنین مدلولى دارد یا نه ؟
وصف و حال اصحاب الجنة در بهشت برین
انّ اصحاب الجنة الیوم فى شغل فاکهون
کلمه(شغل) به معناى کارى است که آدمى را به خود مشغول سازد و از کارهاى دیگر باز بدارد. و کلمه(فاکه) اسم فاعل از مصدر(فکاهت) است که به معناى گفت و شنودى است که مایه خوشحالى باشد و ممکن هم هست به معناى تمتع و لذت بردن باشد، و - به طورى که گفته شده - از مصدر مزبور غیر از اسم فاعل هیچ فعلى مشتق نشده است .
بعضى از مفسرین گفته اند: معناى(فاکه) صاحب میوه است ، همان طور که مى گوییم(لابن و تامر فلانى داراى لبن و تمر است) ولى این معنى را یک نکته بعید مى سازد، و آن این است که در این آیات سخن از میوه به میان آمد، دیگر لازم نبود که بار دیگر تکرار شود، به خلاف اینکه کلمه مذکور را به معناى گفت و شنود بگیریم که دیگر تکرارى لازم نمى آید.
و معناى آیه این ا ست که : اصحاب بهشت در آن روز در کارى هستند که توجهشان را از هر چیز دیگرى قطع مى کند و آن کار عبارت است از گفت و شنودهاى لذت بخش ، و یا عبارت است از تنعم در بهشت .
هم و ازواجهم فى ظلال على الارائک متکئون
کلمه(ظلال) جمع(ظل) است که به معناى سایه است . بعضى گفته اند: جمع ظله - به ضمه ظاء - است ، که به معناى سایبان(و چتر) یا سقف یا درخت و یا امثال اینها است که مانع از نفوذ نور خورشید مى شود. و کلمه(ارائک) جمع(اریکه) است که به معناى هر چیزى است که بدان تکیه کنند؛ مانند پشتى و متکا و امثال آن .
و معناى آیه این است که : ایشان یعنى اهل بهشت و همسرانشان که در دنیا محرم ایشان بودند و از مومنات بودند، و یا حور العین که همسران بهشتى ایشانند، در سایه ها و یا در زیر سایبانهایى که ساتر از آفتاب یا هر حرارت دیگرى است ، قرار دارند، و بر پشتى ها به عزت تکیه مى کنند.
لهم فیها فاکهة و لهم ما یدعون
کلمه(فاکهه) به معناى مطلق میوه ها است ، مانند: سیب ، پرتقال و امثال آن . و کلمه(یدعون) از مصدر(ادعاء) است که به معناى تمنى و خواستن است . یعنى مردم در بهشت میوه و نیز هر چه را تمنا و اشتها کنند و بطلبند در اختیار دارند.
سلام قولا من رب رحیم
کلمه(سلام) مبتدایى است که خبرش حذف شده . و اگر آن را نکره آورد و نفرمود:(السلام) به منظور این است که بفهماند سلامى است که از عظمت نمى توان تعریفش کرد. و خبر ى که از آن حذف شده عبارت است از(علیکم) و یا(لکم). و کلمه(قولا) مفعول مطلق است براى فعل محذوف ، و تقدیرش این است که :(اقوله قولا من رب رحیم من این سلام را مى گویم ، گفتنى از پروردگار رحیم).
از ظاهر کلام برمى آید که این سلام از خداى تعالى باشد، و این غیر از آن سلامى است که ملائکه به بهشتیان مى گویند و قرآن چنین حکایتش کرده :(و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار).
(و امتازوا الیوم ایها المجرمون)
یعنى آن روز به مجرمین مى گوییم : از بهشتیان جدا شوید. و منظور از(آن روز) روز قیامت است این آیه وعده اى را که در جاى دیگر داده و فرموده :(ام نجعل الّذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى الاءرض ام نجعل المتقین کالفجار) و نیز فرموده :(ام حسب الّذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالّذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم) منجز و قطعى مى کند و از وفاى به آن وعده خبر مى دهد.
الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین)
کلمه(عهد) به معناى وصیت(سفارش) است .
مراد از عبادت شیطان در آیه شریفه
و مراد از(عبادت کردن و پرستیدن شیطان) اطاعت اوست در وسوسه هایى که مى کند و به آن امر مى کند(یعنى وسوسه هاى شیطان را اطاعت نکنید، زیرا که) غیر از خداوند و کسانى را که خداوند دستور داده نباید اطاعت کرد. در این آیه براى نپرستیدن شیطان چنین علت آورده که : ا و براى شما دشمنى است آشکار. آشکار بودن دشمنى اش هم از این جهت است که دشمن در دشمنى کردن خیر کسى را نمى خواهد.
بعضى از مفسرین گفته اند:(مراد از عبادت شیطان ، پرستش خدایان دروغین است و اگر این پرستش را به شیطان نسبت داده ، از این جهت است که : شیطان با تسویلات و جلوه دادن هاى خود، این عمل زشت را به گردن بت پرستان گذاشته). ولى این گونه تفسیر کردن ، بیهوده خود را به زحمت افکندن است .
وجه اینکه چرا خداوند مجرمین را به عنوان بنى آدم خطاب کرده این است که دشمنى شیطان نسبت به مشرکین ، به خاطر غرض خاصى که به آنها داشته باشد، نبوده ، بلکه به خاطر این بوده که فرزندان آدم بودند. و این دشمنى در روز اول آن جا بروز کرد که ماءمور به سجده بر آدم شد و زیر بار نرفت و استکبار کرد، نتیجه اش هم این شد که از درگاه خدا رانده شد از آن روز با ذریه آدم نیز دشمن گردید و همه را تهدید کرد، و به طورى که قرآن حکایت کرده گفت :(ارایتک هذا الّذى کرمت على لئن اخرتن الى یوم القیامة لاحتنکن ذریته الا قلیلا)).
مراد از عهد خدا با بنى آدم در آیه :(الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان...)
و اما آن عهدى که خداى تعالى با بنى آدم کرد که شیطان را عبادت و پرستش و اطاعت نکنند، همان عهدى است که به زبان انبیا و رسولان خود به بشر ابلاغ فرمود و تهدیدشان کرد از اینکه او را پیروى کنند، مانند این پیام که فرمود:(یا بنى آدم لا یفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة) و نیز فرمود(و لا یصدنکم الشیطان انه لکم عدو مبین).
ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از عهد مزبور عهدى است که خداى ت عالى در(عالم ذر) از انسانها گرفت و فرمود:(الست بربکم قالوا بلى) و لیکن اگر به خاطر داشته باشید، ما در تفسیر آیه ذر گفتیم : عهد(عالم ذر) به وجهى عین آن عهدى است که در دنیا متوجه بشر کرده .
و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم
این جمله عطف است به جمله قبلش و ما در سابق در تفسیر سوره حمد در ذیل آیه(اهدنا الصراط المستقیم) تفسیر صراط مستقیم را بیان کردیم .
و لقد اضل منکم جبلا کثیرا ا فلم تکونوا تعقلون
کلمه(جبل) - به کسره جیم و باء و تشدید لام - به معناى جماعت است . و بعضى گفته اند:(به معناى جماعت بسیار است). و بناى آیه شریفه بر توبیخ و عتاب به کفار است که آیا کسى را اطاعت مى کنید که قبل از شما جماعتهاى بسیارى را گمراه کرد، آیا نمى خواهید تعقل کنید؟
هذه جهنم التى کن تم توعدون
کلمه(کنتم) استمرار را مى رساند و مى فهماند تهدیدتان به جهنم یک بار و دو بار نبود، بلکه به زبان انبیا و رسولان(علیهم السلام) دائما تهدید مى شدید، و اولین بارى که تهدید شدید، همان روزى بود که به ابلیس فرمود:(ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین و ان جهنم لموعدهم اجمعین).
و در لفظ آیه اشاره هست به اینکه : در روز قیامت جهنم را حاضر مى کنند.
اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون
کلمه(صلا) به معناى ملازمت و پیروى کردن است . و بعضى گفته اند: به معناى ت حمل و چشیدن حرارت است . و از جمله(بما کنتم تکفرون) برمى آید که خطاب آیه به کفار است . پس معلوم مى شود، مراد از مجرمین در چند آیه قبل هم همان کفارند.
الیوم نختم على افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون
یعنى هر یک از دست و پاهایشان شهادت مى دهد به آن کارهایى که به وسیله آن عضو انجام داده اند؛
مثلا دستها به آن گناهانى شهادت مى دهد که صاحب دست به وسیله آن مرتکب شده ،(سیلى هایى که به ناحق به مردم زده ، اموالى که به ناحق تصرف کرده ، شهادتهایى که به ناحق نوشته و امثال آن)، و پاها به خصوص آن گناهانى شهادت مى دهند که صاحب آن با خصوص آنها انجام داده(لگدهایى که به ناحق به مردم زده ، قدم هایى که به سوى خیانت و ظلم و سعایت و فتنه انگیزى و امثال آن برداشته).
و از همین جا روشن مى گردد که هر عضوى به عمل مخصوص به خود شهادت مى دهد و گویا مى گردد. و نام دست و پا در آیه شریفه از باب ذکر نمونه است(و گرنه چشم و گوش و زبان و دندان ، و هر عضو دیگر نیز به کارهایى که به وسیله آنها انجام شده ، شهادت مى دهند). و لذا مى بینیم که در جاى دیگر قرآن نام گو ش و چشم و قلب را برده ، و فرموده :(انّ السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا و در سوره حم سجده ، آیه 20 نام پوست بدن را آورده که ان شاءاللّه تعالى به زودى در تفسیر سوره حم سجده مطالبى مربوط به این بحث خواهد آمد.
بحث روایتى
در تفسیر قمى در ذیل آیه(ما ینظرون الا صیحة واحدة ...) آمده که : این صیحه در آ خر الزمان خواهد بود، مردم در آن روزگار گرفتار یک صیحه مى شوند و در حالى که مر دم در بازارها مشغول مخاصمه هستند، ناگهان گرفتار این صیحه گشته و همه در جا مى میرند. و احدى نیست که به خانه خود برگردد، و یا سفارشى به کسى بکند، و همین است معناى جمله(فلا یستطیعون توصیة و لا الى اهلهم یرجعون).
و در مجمع البیان گفته : در ضمن حدیثى آمده که : وقتى قیامت به پا مى شود که مردم سرگرم کار و زندگى خویشند و بساط و کار و کسب خود را گسترده ، سرگرم دادوستدند، و قبل از آنکه آن را جمع کنند قیامت به پا مى شود و چه بسا که اشخاصى لقمه را برداشته به طرف دهان مى برند، و قیام قیامت در این مدت کوتاه فرا مى رسد، و از رسیدن لقمه به دهانشان جلوگیرى مى کند. و چه بسا مردى در همان حالى که مشغول پر کردن حوض است تا دامهاى خود را آب دهد، قبل از آب دادن قیامت به پا مى شود.
و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ینسلون) از امام(علیه السلام) روایت آورده که فرمود:(من الاجداث) یعنى از قبرها. و در روایت ابى الجارود است که از امام باقر(علیه السلام) در ذیل جمله(یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا) فرمود: ملائکه در پاسخشان مى گویند: این همان وعده اى است که رحمان مى داد، و فرستادگان خدا راست مى گفتند.
و در کافى به سندى که به ابى بصیر رسانده از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: ابوذر - که خدا رحمت ش کند - در خطبه اش مى فرمود: بین مرگ و قیامت بیش از خوابى که بکنى و سپس بیدار شوى فاصله نیست .
و در تفسیر قمى در ذیل جمله(ان اصحاب الجنة الیوم فى شغل فاکهون) گفته : یعنى با زنان ملاعبه و بازى مى کنند.
و نیز در همان کتاب در روایت ابى الجارود است که امام باقر(علیه السلام) در تفسیر جمله(فى ظلال على الارائک متکئون) فرموده : کلمه(ارائک) تختهایى است که روى آن حجله ها باشد.
باز در همان کتاب در تفسیر جمله(سلام قولا من رب رحیم) فرموده : سلام از ناحیه خدا به معناى امان است ، و در ذیل جمله(و امتازوا الیوم ایها المجرمون) فرموده : چون خدا خلق را در روز قیامت جمع کند، همه برپا خواهند ماند به حدى که عرق ایشان را فرا مى گیرد، پس ندا مى کنند: پروردگارا به حساب ما رسیدگى کن هر چند که جهنمى باشیم ، تکلیف مان را معلوم کن ، تا اگر دوزخى هستیم به دوزخ برویم .
آنگاه فرمود: خداى تعالى بادهایى مى فرستد تا در بین آنان بوزد، و منادیى ندا مى کند: اى مجرمین امروز از بهشتیان جدا شوید. پس از یکدیگر جدا مى شوند، مجرمین در آتش مى افتند، و کسى که در قلبش ایمان باشد به سوى بهشت مى رود.
مولف : در بعضى از روایات آمده که : خداى سبحان براى اهل محشر تجلى مى کند، به جلوه اى که آنان را از غیر به خود مشغول مى سازد مادامى که آن تجلى هست به هیچ چیز دیگر توجه ندارند. و مراد از این تجلى برطرف شدن همه حجابهایى است که بین آنان و آفریدگارشان وجود داشت ، نه اینکه مراد دیدن به چشم باشد، چون دیدن به چشم تنها از راه مقارنه جهات و ابعاد صورت مى گیرد، و خداى تعالى در جهت قرار ندارد و چنین چیزى در حق خداى تعالى محال است .
در کتاب اعتقادات صدوق از امام(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هرکس گوش به سخن کسى بدهد، به همین مقدار او را پرستیده اگر گوینده از خدا بگوید شنونده خدا را پرستیده و اگر از ابلیس بگوید ابلیس را پرستیده .
و در کافى به سند خود از محمّد بن سالم از امام ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود: اینکه در روز قیامت اعضاى بدن علیه آدمى شهادت مى دهد، مربوط به آدم مومن نیست ، بلکه این راجع به کسانى است که : عذاب خدا بر آنان حتمى شده باشد، و اما مومن نامه عملش را به دست راستش مى دهند، همچنان که خداى تعالى فرمود:(فمن اوتى کتابه بیمینه فاولئک یقرون کتابهم و لا یظلمون فتیلا پس آن کسى که نامه اش را به دست راستش دهد، اینگونه اشخاص خود کتاب خویشتن را مى خوانند، و ذره اى ظلم نمى شوند.
و در تفسیر عیاشى از مسعده بن صدقه از امام صادق از جدش(علیهماالسلام) روایت کرده که فرمود: امیر المومنین در آن خطبه اش که راجع به اوصاف قیامت است ، فرمود: خداوند بر دهنها مهر مى زند و دیگر کسى نمى تواند سخنى بگوید، بلکه به جاى زبان دستها سخن مى گویند، و پاها شهادت مى دهند، و پوست بدنها به زبان مى آیند، و به آنچه کرده اند ناطق مى شوند، پس نمى توانند هیچ جریانى را از خدا کتمان کنند.
مؤ لف : و در این معنا ر وایاتى دیگر هست ، که - ان شاءاللّه تعالى - بعضى از آنها را در تفسیر سوره(حم سجده) آیه 20 نقل مى کنیم ، و بعضى دیگر از آنها را در تفسیر آیه(ان السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا) نقل کردیم .