background
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ
و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: «آيا مردى را به شما نشان دهيم كه شما را خبر مى‌دهد كه چون كاملا متلاشى شديد، [باز] قطعاً در آفرينشى جديد خواهيد بود؟
آیه 7 سوره سَبَأ

بیان آیات

موضوعاتى که در سوره مبارکه سباء از آن بحث شده

این سوره پیرامون اصول سه گانه اعتقادات ، یعنى توحید و نبوت و قیامت بحث مى کند. بعد از بیان آنها کیفر کسانى را که منکر آنهایند، و یا القاى شبهه درباره آنها مى کنند، بیان نموده ، آن گاه از راه هاى مختلف آن شبهه ها را دفع مى کند، یک بار از راه حکمت و موعظه ، بار دیگر از راه مجادله . و از بین این سه اصول بیشتر به مساله قیامت اهتمام مى ورزد، هم در اول کلام آن را ذکر مى کند، و تا آخر سوره چند بار دیگر هم متعرض آن مى شود.

الحمدلله الذى له ما فى السموات و ما فى الارض ...

استدلال بر بعث و جزا با استناد به عمومیت ملک ، وکمال علم خداى تعالى

مطلوب در این آیه بیان بعث و جزاء است ، بیانى که دیگر جاى شکى باقى نگذارد، یعنى به حجت و برهانى اشاره کند که خصم را ساکت نموده دیگر نتواند سخنى بگوید، و اساسى که این حجت بر آن بنا شده دو چیز است ، اول مساله عمومیت ملک خداى تعالى است نسبت به تمامى موجودات ، و به تمامى جهات آنها، به طورى که مى تواند هر رقم تصرفى در هر یک از آنها بکند،(بخلاف مالکیت ما، که از هر جهت نیست ، و نمى توانیم مثلا چشم خود را در آوریم).

ولى خدا مى تواند هر قسم تصرفى بکند، خلق کند، رزق دهد، بمیراند، دو باره زنده کند، پاداش و کیفر دهد.

اساس دوم برهان ، کمال علم خدا است به اشیاء که علم او به اشیاء از جمیع جهات است ، و علمش آمیخته با جهل نیست ، و دستخوش زوال نمى شود، چون اگر جز این بود نمى توانست هر که را بخواهد اعاده خلقت دهد، و بر تمامى اعمال خیر و شرش ‍ پاداش و کیفر دهد.

امر اول از دو امر مزبور مورد اشاره آیه اولى سوره است ، یعنى همان آیه مورد بحث ، و امر دوم را آیه دوم اشاره مى کند، و از همین جا روشن مى شود، که دو آیه اول سوره مقدمه است براى آیه سوم و چهارم .

پس آیه(الحمد لله الذى له ما فى السموات و ما فى الارض) خدا را بر ملک عام و منبسط بر همه عالمش ثنا مى گوید، و اشاره مى کند به اینکه او مى تواند در هر چیز و به هر نحو که بخواهد تصرف کند.

(و له الحمد فى الاخره) - اگر حمد را اختصاص داد به ظرف آخرت ، براى این است که جمله اولى متضمن حمد خدا در دنیا بود، چون نظام محسوس در آسمانها و زمین نظام دنیوى است ، به دلیل این که در آیه(یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات) نظام آخرتى آسمانها و زمین را غیر از نظام دنیوى آنها دانسته است .

(و هو الحکیم الخبیر) - این جمله آیه را با دو نام از نامهاى کریم خدا خاتمه مى دهد، یکى حکیم ، و دیگرى خبیر، تا دلالت کند بر اینکه تصرف خدا در نظام دنیا، و در دنبال آن پدید آوردن نظام آخرت ، همه بر اساس حکمت و خبرویت است ، پس با حکمتش ‍ آخرت را بعد از دنیا قرار داد، چون اگر قرار نمى داد، خلقت دنیا لغو و عبث مى شد، و نیکو کار از بد کار متمایز نمى گشت ، همچنان که خودش فرموده :(و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا) تا آنجا که باز مى فرماید:(ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار).

و با خبرویتش ایشان را بعد از مردن محشور مى کند، در حالى که احدى را از قلم نینداخته باشد، و هر نفسى را به آنچه کسب کرده جزاء مى دهد.

کلمه(خبیر) یکى از اسماء حسناى خدا است ، که از ماده(خبر) گرفته شده ، که به معناى اطلاع داشتن از جزئیات امور است . پس مى توان گفت : خبیر خصوصى تر از علیم است ، چون علیم در جزئیات و کلیات هر دو به کار مى رود، ولى خبیر تنها در جزئیات به کار مى رود.

یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها

کلمه(یلج) مضارع از ماده(ولوج) است ، که به معناى فرو رفتن ، و بر خلاف خارج شدن است . و کلمه(یعرج) از عروج است ، که معناى مقابل نزول را مى دهد، نزول یعنى پایین آمدن ، و عروج یعنى بالا رفتن ، و اینکه فرمود خدا علم دارد به آنچه در زمین فرو مى رود، و از زمین بیرون مى شود، و آنچه از آسمان فرو مى آید، و به آسمان بالا مى رود، گویا کنایه است از علم خدا به حرکت هر صاحب حرکتى ، و آنچه انجام مى دهد، و آیه شریفه با دو کلمه(و هو الرحیم الغفور) ختم شده و گویا در این جمله اشاره است به اینکه خدا رحمتى دارد ثابت ، و مغفرتى که خاص اقوامى است که ایمان داشته باشند.

پاسخ به منکرین معاد با بیان عمومیت علم خدا و وسعت آن

و قال الذین کفروا لا تاتینا الساعه قل بلى و ربى لتاتینکم عالم الغیب ... فى کتاب مبین

در این آیه انکار منکرین معاد را به رخ ایشان مى کشد، چون با عمومیت ملک خدا و علمش به همه موجودات جایى براى شک و تردید در آمدن آن نیست ، تا چه رسد به اینکه به ضرس قاطع آن را انکار کنند، و به همین جهت به رسول گرامى(صلى الله علیه و آله و سلم) خود دستور داده که به سخن ایشان جواب گوید، که :(بلى و ربى لتاتینکم - آرى به پروردگارم سوگند، قیامت شما به طور قطع و مسلم خواهد آمد).

و چون علت عمده انکار ایشان این بوده که فکر کرده اند بدنهاى مردگان همه با هم مخلوط گشته ، و صورتها تغییر و تبدل یافته ، خاکى که دیروز یک انسان بود، امروز خاک و فردا، خشت ، و چند صباح دیگر چیز دیگر مى شود، با این حال چگونه ممکن است بار دیگر همان انسان به همان خصوصیات موجود شود؟ لذا براى دفع این توهم ، در جمله(عالم الغیب لا یعزب عن علمه مثقال ذره فى السموات و لا فى الارض) فرموده که : هیچ محلى براى استبعاد نیست ، براى اینکه خداى تعالى عالم به غیب است ، و کوچکترین موجود از علم او دور نیست ، حتى چیزى به سنگینى یک ذره(معلق در فضا) در همه آسمانها و زمین از علم او پنهان نیست ، و با این حال براى او چه اشکالى دارد که ذرات وجودى زید را با ذرات وجودى عمرو اشتباه نکند؟

(و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین) - این جمله علم خدا را به تمامى موجودات تعمیم مى دهد تا کسى نپندارد تنها موجودات نظیر ذره را مى داند، کوچکتر از آن و بزرگتر را هم مى داند. نکته اى که در این آیه بدان اشاره کرده ، این است که اشیاء هر چه باشند در کتاب مبین خدا ثبوتى دارند، که دستخوش تغییر و تبدیل نمى شوند و انسان و هر موجود دیگر هر چند اجزاى دنیوى اش از هم متلاشى گردد، و به کلى آثارش از صفحه روزگار محو و نابود شود، باز هم اعاده اش براى خدا کارى ندارد، چون همین نابودى در کتاب مبین بودى و ثبوتى دارد. و ما در سوره انعام و در مواردى دیگر پیرامون کتاب مبین بحثهایى کرده ایم .

لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفره و رزق کریم

لام در جمله(لیجزى) لام تعلیل است ، و متعلق است به جمله(لتاتینکم). و در جمله(لهم مغفره و رزق کریم) یک نوع محاذات با جمله قبلى(و هو الرحیم الغفور) هست .

و این آیه یکى از دو سبب قیام قیامت را شرح مى دهد و مى گوید براى این است که خداى سبحان افراد با ایمان و داراى عمل صالح را به مغفرت و رزق کریم که عبارت است از بهشت و آنچه در آن است جزاء دهد. و سبب دومى قیام قیامت را جمله(و الذین سعوا فى آیاتنا معاجزین ...) بدان اشاره مى کند.

و الذین سعوا فى آیاتنا معاجزین اولئک لهم عذاب من رجز الیم

کلمه(سعى) به معناى دویدن ، یا دوندگى است ، و کلمه(معاجز) مبالغه در اعجاز است ، و بعضى گفته اند به معناى مسابقه است ، و اساس این کلام بر استعاره به کنایه است گویا آیات خدا را مسافتى فرض کرده ، که افراد نامبرده در آن مسافت ، سعى و دوندگى مى کنند، تا بلکه بتوانند خدا را به ستوه بیاورند، و بر او غلبه کنند، و کلمه(رجز) مانند(رجس) به معناى پلیدى است ، و شاید مراد از آن اعمال زشت باشد، که در این صورت آیه شریفه اشاره اى مى شود به تبدل عمل به عذاب الیم ، و یا به اینکه عمل آنان سبب عذاب الیم آنان شده . بعضى دیگر در معناى(رجز) گفته اند: به معناى عذاب زشت است . و در این آیه تعریض و طعنه به کفار است که اصرار دارند در انکار معاد.

و یرى الذین اوتوا العلم الذى انزل الیک من ربک هو الحق

موصول اول(الذین) فاعل(یرى) است ، و موصول دوم(الذى) مفعول اول آن است ، و کلمه(حق) مفعول دوم آن است . و مراد از(الذین اوتوا العلم) کسانى است که عالم بالله و عالم به آیات اویند، و مراد از(الذین انزل الیک) قرآن است ، که به وى نازل شد.

و جمله(و یرى ...) جمله اى است از نو، که متعرض جمله قبلى(قال الذین کفروا) شده ، آن را بیان مى کند. ممکن هم هست حال از فاعل(کفروا) باشد، و معنا چنین باشد: اینها مى گویند:(لا تاتینا الساعه - قیامتى به سر وقت ما نمى آید) و آن را از روى جهل انکار مى کنند، در حالى که علماى بالله و به آیات او، مى بینند و مى دانند که این قرآن نازل بر تو قرآنى که از قیامت خبر مى دهد حق است .

(و یهدى الى صراط العزیز الحمید) - این جمله عطف است بر کلمه(حق)، و معنایش این است که علماى بالله مى بینند که قرآن و قیامتى که از آمدن آن خبر مى دهد، حق است ، و نیز مى بینند که این قرآن به سوى صراط کسى هدایت مى کند که اجل از آن است که کسى بر خواسته او غلبه کند، صراط کسى که محمود است ، و بر تمامى افعالش سزاوار حمد و ثناست ، چون او در عین عزتش جز جمیل کارى نمى کند، و او خداى سبحان است ، و اگر خدا را به وصف عزیز و حمید توصیف کرده ، براى این است که در مقابل(الذین سعوا فى آیاتنا معاجزین) قرار گیرد، آرى در مقابل کسانى که مى خواهند از پیشرفت آیات خدا جلوگیرى کنند باید عزت و ستودگى خدا به رخشان کشیده شود.

و قال الذین کفروا هل ندلکم على رجل ینبئکم اذا مزقتم کل ممزق انکم لفى خلق جدید

استهزاى کفار پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) را در اختیارش از معاد، وجواب به آنان و تهدیدشان به عذاب و هلاکت

این آیه که حکایت کلام کفار است ، سخنى است که در مقام استهزاء گفته اند، و در آن رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را به یکدیگر معرفى مى کنند، که این مرد قائل به معاد است !

کلمه(تمزیق) به معناى تقطیع و تفریق است ، و تعبیر به(انکم لفى خلق جدید) استمرار و استقرار را مى رساند، و معنایش این است که : از در تمسخر به یکدیگر گفتند: مى خواهید شما را به مردى راهنمایى کنیم که مى گوید: شما مردم وقتى در گور خود پاره پاره شدید دوباره خلق مى شوید؟ و بعد از مردن دو باره زندگى جدیدى پیدا مى کنید؟ و جمله :(اذا مزقتم - وقتى پاره پاره شدید) ظرف است براى جمله(انکم لفى خلق جدید). و معناى مجموع این دو جمله این است که :(شما در زمان پاره پاره شدن ، خلقت جدیدى به خود مى گیرید)؟

و معناى آیه این است که : کسانى که کافر شدند از در تمسخر به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) که ایشان را از قیامت و جزاى آن مى ترساند به یکدیگر گفتند: آیا مى خواهید شما را به مردى(که مقصود رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است) دلالت کنیم که شما را خبر مى دهد از اینکه به زودى در هنگام پاره پاره شدن اجزایتان و در زمانى که هیچ یک از اجزاى شما از یکدیگر متمایز نیست در خلقت جدیدى قرار مى گیرید؟ و هستى دوباره اى پیدا مى کنید؟

افترى على الله کذبا ام به جنه ...

استفهامى است از در تعجب ، چون در نظر کفار زنده شدن اجساد بعد از فنا و پوسیدن ، امرى عجیب بوده ، آن قدر عجیب بوده که به نظرشان هیچ عاقلى به خود اجازه نمى دهد که چنین سخنى بگوید، مگر آنکه بخواهد مردم را دچار اشتباه و ضلالت کند، و منافع آنان را تصاحب کند، و اگر چنین منظورى در کار نباشد، چطور یک فرد عاقل مطلب به این روشنى را نمى فهمد؟ و نمى داند که بدن پوسیده دو باره زنده نمى شود.

و چون مساله در نظرشان محال مى نموده ، لذا امر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را که مدعى قیامت است ، دایر بین دو چیز دانستند: یکى افتراء بستن به خدا، و دیگرى دیوانگى . آن وقت از یکدیگر مى پرسند: که به نظر شما این مرد کدام یک از این دو انحراف را دارد، آیا به خدا افتراء مى بندد، تا به اغراض خود برسد، و یا آنکه دیوانه است ؟

و معناى آیه این است که : آیا به نظر شما این مرد عاقل است ؟ و عالما و عامدا به خدا افتراء مى بندد؟ و دم از بعثت و قیامت مى زند؟ و یا آنکه به نوعى جنون مبتلا شده ؟ و آنچه مى گوید بدون فکر مستقیم است ؟

بل الذین لا یومنون بالاخره فى العذاب و الضلال البعید

در این جمله سخن کفار را رد مى کند، و از تردیدى که ایشان کردند، که آیا چنین است یا چنان ، اعراض نموده ، حاصلش این است که : این مرد نه به خدا افتراء مى بندد، و نه دچار جنون شده ، بلکه این کفار در عذابى قرار گرفته اند که به زودى برایشان ظاهر مى شود، و چون اهل عذاب شده اند، از حق دور گشته اند، و در ضلالتى دور قرار گرفته اند، آن قدر دور که به این زودیها نمى توانند حق را تعقل کنند، و به آن ایمان بیاورند.

و اگر در جمله(بل الذین لا یومنون بالاخره ...)، با اینکه مى توانست بفرماید:(بل هم فى العذاب و الضلال البعید) به جاى ضمیر، نام آنان را مجددا ذکر کرده ، براى این است که به علت وقوعشان در عذاب و ضلالت آنان اشاره نموده ، و بفرماید علت آن این است که به آخرت ایمان ندارند.

اندرز کفار و تهدید آنان بجهت تکذیب پیامبر و استهزاء آنحضرت

افلم یروا الى ما بین ایدیهم و ما خلفهم من السماء و الارض ان نشا نخسف بهم الارض او نسقط علیهم کسفا من السماء...

این آیه کفار را اندرز مى دهد و تهدید مى کند، و این عملشان را که آیات خدا را تکذیب کرده ، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را استهزا کردند، جرمى بسیار بزرگ دانسته ، و ایشان را نسبت به ارتکاب آن جرى و جسور مى خواند.

پس مراد از جمله(ما بین ایدیهم و ما خلفهم من السماء و الارض ...) این است که بفرماید: آسمان و زمین ایشان را از جلو و عقب احاطه کرده ، هر جا که نظر کنند آسمانى مى بینند، که بر سرشان سایه افکنده ، و زمینى که روى آن هستند، نه از طرف بالا مى توانند بگریزند، و نه از طرف پایین .

(ان نشا نخسف بهم الارض او نسقط علیهم کسفا من السماء) - یعنى آسمان و زمینى که از بالا و پایین ایشان را احاطه کرده ، با تدبیر ما مى گردند، و اداره مى شوند، و منقاد و مسخر ما هستند، اگر ما بخواهیم زمین دهن باز کرده ، ایشان را در خود فرو مى برد، و همه آنان را بدین وسیله هلاک مى کنیم ، و یا آنکه قطعه اى از آسمان را بر سرشان مى کوبیم ، و نابودشان مى سازیم . پس چرا از این حرفها دست بر نمى دارند؟

(ان فى ذلک لایه لکل عبد منیب) - یعنى در آنچه گفته شد(از احاطه آسمان و زمین بر انسانها، و اینکه آن دو به تدبیر ما اداره مى شوند، و همواره به فرمان مایند، اگر فرمان به زمین دهیم ایشان را در خود فرو مى برد، و اگر به آسمان فرمان دهیم قطعه اى از آن بر سرشان مى افتد، و هلاکشان مى کند) خود آیتى است که براى هر بنده اى که بخواهد به خود آید و به خدایش برگردد بس است ، و اگر این مردم به اینگونه امور بى اعتنایى مى کنند، و بر تکذیب این آیات جسورانه اقدام مى نمایند، جز بدین جهت نیست که ایشان مغرور و متکبرند، و روح سرکششان اجازه به ایشان نمى دهد که در برابر خدا تسلیم شده ، و توبه نموده ، به اطاعت او برگردند.