background
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا ۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر زنان مؤمن را به نكاح خود درآورديد، آنگاه پيش از آنكه با آنان همخوابگى كنيد، طلاقشان داديد، ديگر بر عهده آنها عده‌اى كه آن را بشماريد، نيست؛ پس مَهْرشان را بدهيد و خوش و خرّم آنها را رها كنيد.
آیه 49 سوره الْأَحْزَاب

بیان آیات

بیان آیات مربوط به نکاح و طلاق که بعضى مخصوص پیامبر(صلى الله علیه وآله و سلم) و برخى راجع به همه مسلمانان است

این آیات احکام متفرقى را متضمن است که بعضى از آنها مخصوص رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و همسران او، و بعضى دیگر مربوط به عموم مسلمانان است .

یا ایها الذین آمنوا، اذا نکحتم المومنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لکم علیهن من عده تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحا جمیلا

منظور از نکاح زنان ، عقد کردن آنان است ، و کلمه(مس) به معناى دخول و انجام دادن عمل زناشویى است . و منظور از(متعوهن) این است که چیزى از مال به ایشان بدهند، که مناسب حال و شاءن ایشان باشد، و کلمه(تسریح به جمیل)، به معناى این است که بدون نزاع و خصومت طلاق دهند.

و معناى آیه این است که : اى کسانى که ایمان آورده اید! وقتى زنان را طلاق مى دهید، بعد از آنکه با ایشان عقد ازدواج بسته اید، و قبل از اینکه عمل زناشویى با ایشان انجام داده باشید، دیگر لازم نیست زن مطلقه شما عده نگه دارد، و بر شما واجب است که اولا بدون خشونت و خصومت طلاق دهید، و در ثانى با چیزى از مال بهره مندشان کنید.

این آیه مطلق است ، و آن موردى را که مهر براى زن معین کرده باشند، و نیز موردى را که معین نکرده باشند شامل است ، و خلاصه به اطلاقش شامل مى شود آنجا را هم که مهر معین کرده اند، و مى فرماید هم باید مهر بدهید، و هم به چیزى از مال بهره مندشان کنید.

چون هر دو صورت را شامل بود، آیه(و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فریضه فنصف ما فرضتم) آن را مقید به صورتى مى کند، که مهریه معین نکرده باشند، چون آیه مزبور مى فرماید: و چون زنان را قبل از آنکه عمل زناشویى انجام داده باشید طلاق دهید، در صورتى که مهر براى ایشان معین کرده اید، تنها نصف مهر را مى برند، آنگاه آیه مورد بحث در جایى حجت مى شود که مهر معین نکرده باشند.

یا ایها النبى انا احللنا لک ازواجک اللاتى آتیت اجورهن ...

بیان هفت طائفه از زنان که خدا در پیامبر(ص)حلال کرده است

خداى سبحان در این آیه شریفه براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مى کند از زنان آنچه من حلال کرده ام هفت طایفه اند، طایفه اول :(ازواجک اللاتى آتیت اجورهن) که مراد از(اجور) مهریه ها است ، طایفه دوم :(و ما ملکت یمینک مما افاء الله علیک) یعنى کنیزانى که به عنوان غنیمت و در جنگها خدا در اختیار شما قرار داد، و اگر ملک یمین(کنیز) را مقید به(ما افاء الله علیک - آنچه خدا به عنوان غنیمت نصیب تو کرد)، نمود صرفا به منظور توضیح بود، نه احتراز، نظیر تقییدى که در ازدواج کرد، و فرمود: همسرانى که مهرشان را داده اى .

سوم و چهارمین طایفه از زنانى که حلالند، یعنى مى توان با آنان ازدواج کرد،(و بنات عمک و بنات عماتک) دختر عموها و دختر عمه هایند، بعضى از مفسرین گفته اند: منظور از این دو طایفه زنان قریشند.

پنجم و ششمین طایفه :(و بنات خالک و بنات خالاتک) دختران دایى و دختران خاله اند، بعضى از مفسرین گفته اند یعنى زنان بنى زهره ، و قید(اللاتى هاجرن معک - آنهایى که با تو هجرت کرده اند) - به طورى که در مجمع البیان گفته - مربوط به قبل از تحلیل غیر مهاجرات و نسخ آیه مورد بحث است ، یعنى مربوط به ایامى است که ازدواج آن جناب با غیر زنان هجرت کرده حلال نبوده ، لذا در این آیه فرموده : زنان نامبرده به شرطى بر تو حلالند که با تو هجرت کرده باشند، و گر نه ازدواج تو با آنان حرام است .

هفتم از زنانى که آن جناب مى توانسته با آنان ازدواج کند:(و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان یستنکحها) زن مومنه اى است که خود را به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) ببخشد و آن جناب هم بخواهد با او ازدواج کند، که خداوند چنین زنى را که بخواهد بدون مهریه خود را در اختیار آن جناب بگذارد، براى آن جناب حلال کرده است ، اگر بخواهد مى تواند با او ازدواج کند.(خالصه لک من دون المؤ منین) - این جمله اعلام مى دارد که این حکم - یعنى حلال شدن زنى براى مردى بصرف اینکه خود را به او ببخشد، از خصایصى است که مختص به آن جناب است ، و در مؤ منین جریان ندارد،(قد علمنا ما فرضنا علیهم فى ازواجهم و ما ملکت ایمانهم) این جمله حکم اختصاص را تقریر مى کند و مى فرماید: آنچه براى مؤ منین حلال و فرض کردیم مى دانیم که چه زنى و چه کنیزى بر آنان حلال شد.

(لکیلا یکون علیک حرج) - این جمله حکمى را که در صدر آیه بود، و مى فرمود:(انا احللنا لک) تعلیل مى کند، ممکن هم هست تعلیل ذیل آیه باشد، و بفهماند که چرا این حکم مخصوص تو است ، ولى احتمال اول روشن تر به نظر مى رسد، به خاطر اینکه مضمون آیه بیان رحمتهاى الهى نسبت به آن جناب ، و تنزیه ساحت مقدس او بود، و آیه با دو کلمه(غفور) و(رحیم) ختم شد.

ترجى من تشاء منهن و تووى الیک من تشاء...

کلمه(ترجى) از مصدر(ارجاء) است ، که به معناى تاخیر و دور کردن است ، و در اینجا کنایه است از رد و نپذیرفتن ، و کلمه(تووى) از(ایواء) است ، که به معناى اسکان دادن در مکان مى آید، و این نیز کنایه است از پذیرفتن و به خود نزدیک کردن .

سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه مراد از این کلام این است که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مخیر است در قبول و یا رد آن زنى که خود را به وى بخشیده .

(و من ابتغیت ممن عزلت فلا جناح علیک) - کلمه(ابتغاء) به معناى طلب است ، و معناى جمله این است که اگر یکى از آنهایى که بعد از آنکه خود را به تو بخشید رد کردى ، دوباره خواستى بپذیرى منعى بر تو نیست ، مى توانى بپذیرى ، نه گناهى دارد، و نه سرزنش مى شوى .

و ممکن هم هست جمله مورد بحث اشاره باشد به مساله تقسیم بین همسران ، و اینکه آن جناب مى تواند اصلا خود را در بین همسرانش تقسیم نکند، و مقید نسازد که هر شب به خانه یکى برود، و به فرضى هم که تقسیم کرد، مى تواند این تقسیم را به هم بزند، و یا نوبت کسى را که موخر است مقدم ، و آن کس را که مقدم است موخر کند، و یا آنکه اصلا با یکى از همسران متارکه کند، و قسمتى به او ندهد، و یا اگر متارکه کرده ، دوباره او را به خود نزدیک کند، و این معنا با جمله(و من ابتغیت ممن عزلت فلا جناح علیک ذلک ادنى ...) نزدیک تر است ، و بهتر مى سازد، چون حاصل آن این است که : اگر همسرى را که قبلا کنار زده بودى ، دوباره بخواهى نزدیک سازى ، مى توانى ، و هیچ حرجى بر تو نیست ، و بلکه این بهتر و نزدیک تر است به اینکه چشمشان روشن شود، یعنى خوشحال شوند، و راضى گردند به آنچه تو در اختیارشان قرار داده اى ، و خدا آنچه در دلهاى شماست مى داند، چون آنکه قسمتش را پیش انداخته اى خوشحال ، و آنکه عقب انداخته اى به امید روزى مى نشیند که قسمتش جلو بیفتد.

(و کان الله علیما حلیما) - یعنى خدا مصالح بندگان خود را مى داند، و چون(حلیم) است در عقوبت آنان عجله نمى کند.

در این آیه اقوال مختلف دیگرى هست که آنچه ما گفتیم با سیاق آیه ، و سیاق آیات سابق بر آن سازگارتر است ، روایاتى هم که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) رسیده ، همین معنا را تاءیید مى کند، و به زودى آن روایات از نظر خواننده خواهد گذشت .

لا یحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج و لو اعجبک حسنهن ...

ظاهر آیه به فرضى که مستقل از ماقبل باشد، و اتصال بدان نداشته باشد، این است که زنان را بر آن جناب حرام مى کند، مگر آن زنى که آن جناب مختارش کند، و آن زن خدا را اختیار کند، این که فرمود: جایز نیست زنان را عوض کنى ، خود مؤ ید این احتمال است .

و لیکن اگر فرض شود که متصل به ماقبل است که مى فرماید:(انا احللنا لک ...)، در این صورت مفادش تحریم ماسواى شش ‍ طایفه اى است که قبلا شمرد.

و در بعضى روایات از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) آمده که مراد از آیه شریفه تحریم آن زنانى است که در آیه(حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم) نام برده شده اند.

پس معناى کلمه بعد در جمله(لا یحل لک النساء من بعد) بعد از زنانى است که خدا و رسول را برگزیدند، که همان نه زن نامبرده اند، و یا بعد از آنانکه در آیه(انا احللنا لک) برایت شمردیم مى باشد، و یا بعد از زنان حلالى که برایت معین کردیم ، که بنا به احتمال سوم مقصودنان محرم خواهد بود.

(و لا ان تبدل بهن من ازواج) - یعنى و دیگر نمى توانى بعضى از همسرانت را طلاق گفته و به جاى آنان همسرانى دیگر بگیرى(الا ما ملکت یمینک) یعنى مگر کنیزکان ، و این استثناء از صدر آیه است ، که مى فرمود:(لا یحل لک النساء).

(و کان الله على کل شى ء رقیبا) معناى این جمله روشن است ، و منظور از آن تحذیر، و زنهار دادن مردم است از مخالفت .

یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لکم ... من الحق

کلمه(الا) استثناء از نهى است ، و جمله(الى طعام) متعلق است به اذن ، و جمله(غیر ناظرین انیه) معنایش این است که منتظر ورود ظرف طعام نباشید، و خلاصه زیاد مزاحم او نشوید، که به انتظار رسیدن طعام زودتر از موعد حاضر شوید، و در نتیجه وقت بیشترى از او تلف کنید.

جمله(و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا - وقتى دعوت مى شوید داخل خانه اش بشوید(نه قبل از موعد)، و وقتى غذا خوردید متفرق شوید) این وظیفه را بیان مى کند، و جمله( و لا مستانسین لحدیث - و منزل او را محل انس و گفت و شنود قرار ندهید) عطف است بر جمله(غیر ناظرین انیه) و جمله حالیه اى است بعد از جمله حالیه دیگر، که مجموعا مى فهماند، نه قبل از طعام به انتظار رسیدن طعام در آنجا بنشینید، و نه بعد از صرف طعام جا خوش کرده و منزل او را محل انس و نقالى قرار دهید.

(ان ذلکم کان یوذى النبى فیستحیى منکم - این عمل شما همیشه باعث اذیت پیغمبر است ، و او شرم مى کند از شما که بگوید بیرون شوید) این جمله نهى قبلى را که مى فرمود: در منزل وى زیاد ننشینید، تعلیل مى کند، و مى فرماید علتش این است که این عمل شما مایه اذیت پیغمبر است و او از شما شرم دارد، که تقاضا کند بیرون شوید،(و الله لا یستحیى من الحق - و خدا از بیان حق شرم نمى کند) و حق در اینجا همان خاطرنشان ساختن ، و اعلام این معنا است ، که پیغمبر از طرز رفتار شما ناراحت مى شود، و نیز حق عبارت است از همان ادب لایقى که قبلا به مردم یاد داد.

دستور به مسلمانان که از وراى حجاب با همسران پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) ملاقات کنند

و اذا سالتموهن متاعا فسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن

ضمیر(هن) به همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بر مى گردد، و در خواست متاع از ایشان ، کنایه است از اینکه مردم با ایشان درباره حوائجى که دارند سوال کنند، و معنایش این است که اگر به خاطر حاجتى که برایتان پیش آمده ، ناگزیر شدید با یکى از همسران آن جناب صحبتى بکنید، از پس پرده صحبت کنید،(ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن) این جمله مصلحت حکم مزبور را بیان مى کند، و مى فرماید: براى اینکه وقتى از پشت پرده با ایشان صحبت کنید، دلهایتان دچار وسوسه نمى شود، و در نتیجه این رویه ، دلهایتان را پاکتر نگه مى دارد.

و ما کان لکم ان توذوا رسول الله و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابدا...

شما را نمى سزد که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را با مخالفت کردن دستوراتش - چه آنها که در خصوص همسرانش ‍ داده ، و چه غیر آنها - او را اذیت کنید، و نیز سزاوار نیست که شما بعد از در گذشت او با یکى از همسرانش ازدواج کنید، چون این عمل نزد خدا جرمى است بزرگ .

در این آیه اشعارى هست به اینکه گویا بعضى از مسلمانان گفته اند که بعد از در گذشت او همسرانش را مى گیریم ، و به طورى که در بحث روایتى آینده خواهید خواند، همینطور هم بوده .

ان تبدوا شیئا او تخفوه فان الله کان بکل شى ء علیما

معناى این آیه روشن است ، و در حقیقت تنبیهى است با لحن تهدید علیه کسانى که آن جناب را اذیت مى کرده اند، و یا مى گفته اند که پس از وى با فلان همسرش ازدواج خواهیم کرد.

لا جناح علیهن فى آبائهن ...

ضمیر(علیهن) باز به همسران آن جناب بر مى گردد، و در حقیقت آیه شریفه در معناى استثنایى است از عمومیت حکم حجاب ، مى فرماید: اینکه گفتیم مسلمانها باید از پس حجاب با ایشان گفتگو کنند، شامل پدران ، فرزندان ، و برادران ، برادر زادگان ، خواهر زادگان ، و خلاصه محرمهاى ایشان نمى شود، نامبردگان مى توانند بدون حجاب با آنان گفتگو کنند بعضى از مفسرین گفته اند: اگر عموها و داییهاى آنان را نام نبرد، براى این است که ممکن بود عموى یکى از زنان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بعد از گفتگوى با او برود، و براى پسرش تعریف کند، که برادر زاده و یا خواهرزاده من فلانى چنین و چنان است .

و نیز زنان قوم و خویش ایشان را نیز استثناء کرده ، و اینکه فرموده : زنان ایشان ، اشاره دارد به اینکه مراد از زنان ایشان تنها آن زنان از فامیل ایشان است که ایمان داشته با شند، نه کفار، همچنان که در تفسیر کلمه(او نسائهن) نیز این معنا خاطر نشان شده ، و نیز از کسانى که استثناء شده اند، کنیزان و غلامان خود ایشان است .

(و اتقین الله ان الله کان على کل شى ء شهیدا) - در این جمله حکم مذکور تاکید شده ، و بخصوص از جهت التفاتى که از غیبت به خطاب شده ، و با اینکه سیاق قبل از این جمله زنان را غایب گرفته بود، در این جمله خطاب به خود ایشان کرده ، که(و اتقین الله - از خدا بترسید) این تاکید روشن تر به چشم مى خورد.

ان الله و ملئکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما

معناى صلات خدا و ملائکه و مؤ منین بر پیامبر اکرم(ص)

قبلا گفتیم که کلمه(صلوه) در اصل به معناى انعطاف بوده ، و صلات خدا بر پیغمبر به معناى انعطاف او به وى است ، به وسیله رحمتش ، البته انعطافى مطلق ، چون در آیه شریفه صلات را مقید به قیدى نکرده ، و همچنین صلات ملائکه او بر آن جناب ، انعطاف ایشان است بر وى ، به اینکه او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند، و صلات مؤ منین بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت براى او.

و در اینکه قبل از امر به مؤ منین که بر او صلوات بفرستید، نخست صلات خود و ملائکه خود را ذکر کرده ، دلالتى هست بر اینکه صلوات مؤ منین بر آن جناب به پیروى خداى سبحان ، و متابعت ملائکه اوست ، و این خود نهى آینده را تاکید مى کند.

از طریق شیعه و سنى هم روایت بسیار زیاد رسیده ، در اینکه طریق صلوات فرستادن مؤ منین بر آن جناب ، این است که از خدا بخواهند بر او و آل او صلوات بفرستد.

ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخره و اعدلهم عذابا مهینا

همه مى دانیم که خداى تعالى منزه است از اینکه کسى او را بیازارد، و یا هر چیزى که بویى از نقص و خوارى داشته باشد به ساحت او راه یابد، پس اگر در آیه مورد بحث مى بینیم که خدا را در اذیت شدن با رسولش شریک کرده مى فهمیم که خواسته است از رسول خود احترام کرده باشد، و نیز اشاره کند به اینکه هر کس قصد سویى نسبت به رسول کند، در حقیقت نسبت به خدا هم کرده ، چون رسول بدان جهت که رسول است ، هدفى جز خدا ندارد، پس هر کس او را قصد کند، چه به خیر و چه به سوء، خدا را قصد کرده است .

معناى اینکه خدا آزاردهندگان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) را در دنیا و آخرتلعنت کرده است

در آیه مورد بحث افرادى که در صدد بر مى آیند که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را اذیت کنند، به لعنت در دنیا و آخرت وعده داده شده اند، و(لعنت) به معناى دور کردن از رحمت است ، و چون رحمت مخصوص به مؤ منین ، عبارت است از هدایت به سوى عقاید حق ، و ایمان حقیقى و بدنبال آن عمل صالح ، در نتیجه دورى از رحمت در دنیا، به معناى محرومیت او از این هدایت است ، و این محروم ساختن جنبه کیفر دارد، و در نتیجه همان طبع قلوبى است که در آیه(لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه) و آیه(و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون الا قلیلا) و آیه(اولئک الذین لعنهم الله ، فاصمهم و اعمى ابصارهم) به آن اشاره نموده ، و آیه شریفه مورد بحث با این آیات منطبق است .

این معناى لعنت در دنیا، و اما لعنت در آخرت به معناى دور کردن از رحمت قرب است ، که باز در جاى دیگر فرموده :(کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون).

در آیه مورد بحث بعد از لعنت آزار کنندگان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در دنیا و آخرت این تهدید را کرده که براى آنان و براى آخرتشان عذابى خوار کننده تهیه کرده است . و اگر عذابشان را به وصف خوار کننده توصیف کرده ، بدان جهت است که تلافى استکبار آنان باشد، چون اینان در دنیا، خدا و رسول را اهانت مى کردند، در مقابل این رفتارشان عذابشان خوار کننده خواهد بود.

و الذین یوذون المؤ منین و المومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا

وجه اینکه آزار مؤ منین را(بهتان) و(اثم مبین) خواند

در این آیه ایذاء مؤ منین و مومنات را در گناه بودن ، مقید کرده به قید(بغیر ما اکتسبوا - بدون اینکه تقصیرى کرده باشند) و این براى آن است که شامل صورت قصاص و حد شرعى ، و تعزیر نشود، چون ایذاى مؤ منین و مومنات ، در این چند صورت گناه نیست ، زیرا خود شارع اجازه داده ، تا مظلوم از ظالم خود قصاص بگیرد، و به حاکم شرع اجازه داده تا بعضى از گنهکاران را حد بزند، و بعضى دیگر را تنبیه کند.

و اما در غیر این چند صورت خداى تعالى آزار مؤ منین و مومنات را احتمال(و زیر بار و بال رفتن) بهتان و اثم مبین خوانده . و بهتان عبارت است از دروغ بستن به کسى در پیش روى خود او، و اگر ایذاى مؤ منین را بهتان خوانده ، وجهش این است که آزار دهنده مؤ منین حتما پیش خودش علتى براى این کار درست کرده ، علتى که از نظر او جرم است ، مثلا پیش خودش گفته : فلانى چرا چنین گفت ؟ و چرا چنین کرد؟ گفته و کرده او را جرم حساب مى کند، در حالى که در واقع جرمى نیست ، و این همان دروغ بستن ، و نسبت جرم به بى گناهى دادن است ، و گفتیم که این طور نسبت دادن بهتان است .

و اگر آن را اثم مبین خواند، بدین جهت است که گناه بودن افتراء و بهتان ، از چیرهایى است که عقل انسان آن را درک مى کند، و احتیاجى ندارد به اینکه از ناحیه شرع نهیى در مورد آن صادر شود.

یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤ منین یدنین علیهن من جلابیبهن ...

کلمه(جلابیب) جمع جلباب است ، و آن جامه اى است سرتاسرى که تمامى بدن را مى پوشاند، و یا روسرى مخصوصى است که صورت و سر را ساتر مى شود، و منظور از جمله(پیش بکشند مقدارى از جلباب خود را)، این است که آن را طورى بپوشند که زیر گلو و سینه هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.

(ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین) - یعنى پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اینکه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزدیک تر است ، در نتیجه وقتى به این عنوان شناخته شدند، دیگر اذیت نمى شوند، یعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى گردند.

بعضى از مفسرین در معناى آن گفته اند: این پوشیدگى ، نزدیک تر بودن ایشان به مسلمان بودن و آزاد بودن را مى شناساند، چون زنان غیر مسلمان ، و نیز کنیزان در آن دوره حجاب نداشتند، و حجاب علامت زنان مسلمان بود، و در نتیجه کسى متعرض آنان نمى شد، و حتى کسى نمى پنداشت که ایشان کنیز و یا غیر مسلمانند، و از ملت یهود و نصارى هستند لیکن معناى اول به ذهن نزدیک تر است .

تهدید منافقین و بیماردلان و شایعه پرااکنان به اخراج از شهر و مدور ساختن خونشان، اگر از فساد دست نکشند

لئن لم ینته المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینه لنغرینک بهم ...

کلمه(انتهاء) به معناى امتناع از عملى و ترک کردن آن است ، و کلمه(مرجفون) جمع اسم فاعل از(ارجاف) است ، و(ارجاف) به معناى اشاعه باطل ، و در سایه آن استفاده هاى نامشروع بردن است ، و یا حداقل مردم را دچار اضطراب کردن است .

و کلمه(لنغرینک) از(اغراء) است ، و(اغراء) به معناى تحریک کسى است به انجام عملى .

و معناى آیه این است که : سوگند مى خورم ، اگر منافقین و بیماردلان دست از فساد انگیزى بر ندارند، و کسانى که اخبار و شایعات دروغى در بین مردم انتشار مى دهند، تا از آب گل آلود اغراض شیطانى خود را بدست آورند، و یا حداقل در بین مسلمانان دلهره و اضطراب پدید آورند، تو را ماءمور مى کنیم تا علیه ایشان قیام کنى ، و نگذارى در مدینه در جوارت زندگى کنند، بلکه از این شهر بیرونشان کنى ، و جز مدتى کم مهلتشان ندهى ، و منظور از این مدت کم فاصله بین مامور شدن ، و ماءموریت را انجام دادن است .

ملعونین این ما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا

کلمه(ثقفوا) مجهول ماضى از ماده(ثقف) است ، که به معناى ادراک ، و ظفر یافتن به چیزى است ، و جمله مورد بحث حالیه است ، که حال منافقین و آن دو طایفه دیگر را بیان مى کند، و حاصل مجموع این حال و آن صاحب حال ، این مى شود که اگر سه طایفه مذکور دست از فساد برندارند، تو را علیه آنان مى شورانیم ، در حالى که این سه طایفه هر جا که یافت شوند ملعون باشند، و خونشان براى همه مسلمانان هدر باشد.

سنه الله فى الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا

کلمه(سنه) به معناى طریقه معمول و رایج است ، که به طبع خود غالبا یا دائما جارى باشد.

خداى سبحان مى فرماید: این عذاب و نکالى که به منافقین و آن دو طایفه دیگر وعده دادیم و گفتیم که تبعیدشان مى کنیم و خونشان را هدر مى سازیم ، سنتى است از خدا که در امتهاى پیشین نیز جارى ساخته ، هر وقت قومى به راه فساد انگیزى و ایجاد فتنه افتادند، و خواستند تا بمنظور استفاده هاى نامشروع ، در بین مردم اضطراب افکنده ، تا در طغیان و سرکشى بى مانع باشند، ما آنان را به همین طریق گرفتیم ، و تو هرگز دگرگونى در سنت خدا نخواهى یافت ، پس در شما امت همان جارى مى شود که در امتهاى قبل از شما جارى شد.

بحث روایتى

چند روایت درباره احکام و آداب طلاق

در کتاب فقیه آمده که عمرو بن شمر، از جابر، از امام باقر(علیه السلام) روایت کرد که در ذیل کلام خداى عزوجل(ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لکم علیهن من عده تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحا جمیلا) فرموده :(متعوهن) معنایش این است که تا آن جا که مى توانید به ایشان نیکى کنید، چون زن طلاق گرفته با نکبت ، وحشت ، اندوه بزرگ ، و شماتت دشمنان ، به خانه خود بر مى گردد، و چون خدا خودش کریم و با حیاء است ، اهل کرامت و حیاء را دوست مى دارد، و گرامى ترین شما کسى است که نسبت به همسر خود کرامت و بزرگوارى بیشترى داشته باشد.

و در کافى به سند خود از حلبى ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده ، که در پاسخ این مساله که مردى همسرش را قبل از آنکه عمل زناشویى با وى انجام دهد طلاق داده ، فرمود: اگر مهرش را معین کرده ، نصف آن را باید بدهد، و اگر معین نشده ، باید به مقدار پولى که معمولا به مثل چنین زنى مى دهند، او را بهره مند سازد.

مؤ لف : روایات در این معنا بسیار است ، و همه آنها بر این اساس صحیح است که همانطور که در تفسیر آیه گفتیم - آیه شریفه با آیه سوره بقره تخصیص خورده باشد.

و در الدر المنثور است که عبد بن حمید، از حبیب بن ثابت روایت کرده که گفت : مردى نزد على بن الحسین(علیهماالسلام) آمد، و از او درباره شخصى سوال کرد که گفته است اگر من با فلان زن ازدواج کنم او خود بخود مطلقه باشد، حال آیا مى تواند با او ازدواج کند؟ فرمود: این سخن او هیچ اثرى ندارد، چون طلاق بعد از ازدواج است ، و قبل از ازدواج اثرى ندارد، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:(یا ایها الذین آمنوا اذا نکحتم المومنات ثم طلقتموهن).

مؤ لف : این روایت را صاحب مجمع البیان نیز از حبیب بن ثابت از آن جناب نقل کرده .

و نیز در الدر المنثور است که ابن ماجه ، و ابن مردویه ، از مسور بن مخرمه ، از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند که فرمود: طلاق قبل از نکاح ، و آزاد کردن برده قبل از مالک شدن وى ، باطل است و اثرى ندارد.

مؤ لف : مثل این را از جابر و عایشه از آن جناب روایت کرده .

روایاتى در ذیل آیات مربوط به ازدواج پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و احکاممربوط به همسران آن جناب(صلى الله علیه و آله و سلم)

و در کافى به سند خود از حضرمى ، از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه(یا ایها النبى انا احللنا لک ازواجک) در پاسخ کسى که پرسید: خداوند چند همسر را براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) حلال کرد؟ فرمودند: هر چه مى خواست مى توانست بگیرد.

و در همان کتاب به سند خود از حلبى ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : از آن جناب پرسیدم که معناى آیه(لا یحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج) چیست ؟ فرمود: براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) جایز بود که هر قدر مى خواست زن بگیرد، از دختران عموها و عمه ها، و دختران دایى ها و دختران خاله ها، با داشتن زنانى که با خود او مهاجرت کردند.

و نیز حلال بود براى او اینکه با همسران مؤ منین(البته بعد از طلاق یا بعد از مرگ شوهرشان)، بدون مهر ازدواج کند، و این جنبه بخشش وهبه را داشت ، که زنى خود را به او مى بخشید، و این از خصایص آن جناب بود، و بر سایر مسلمانان جایز نیست و نمى توانند بدون مهر زن بگیرند. این خصیصه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) همان است که قرآن در جمله(و امراه مومنه ان وهبت نفسه اللنبى) بدان اشاره مى کند.

و در الدر المنثور است که ابن سعد، ابن ابى شیبه ، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن منذر، و طبرانى ، از على بن الحسین(علیهماالسلام) روایت کرده اند، که در ذیل جمله(و امراه مومنه) فرمود: این جمله در باره ام شریک ازدى نازل شد، که خود را به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بخشید.

مؤ لف : روایت شده که نام آن زن خوله دختر حکیم بوده ، و نیز آمده که لیلى دختر حطیم بوده ، و نیز آمده که وى میمونه بود، و ظاهرا زنانى چند بوده اند که خود را به آن جناب بخشیده اند.

شاءن نزول آیه(و امراء مؤ منة ان وهبت نفسها للنبى ...)بنقل از کتاب شریف کافى

و در کافى با ذکر سند، از محمد بن قیس ، از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: زنى از انصار نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) آمد، و عرضه داشت : یا رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) هر چند رسم نیست که زن به خواستگارى شوهر رود، ولى من از آن جایى که زنى رسیده هستم ، و سالها است که شوهر ندارم ، و فرزند دار نشده ام ، آیا شما میل دارى مرا بگیرى ؟ اگر حاجتى به من داشته باشى ، من خود را به تو مى بخشم ، در صورتى که قبول کنى ، و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روى خوش به او نشان داد، و دعاى خیر کرد.

آن گاه فرمود: اى خواهر انصار، خدا از ناحیه رسول خود به همه شما جزاى خیر دهد، مردان شما مرا یارى کردند، و زنانشان به من رغبت نمودند، حفصه(دختر عمر و همسر آن جناب) به آن زن گفت : چقدر حیاى تو کم است ، و چقدر پر رو وبى اختیارى در مقابل مردان ، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: اى حفصه دست از او بردار که او از تو بهتر است ، براى اینکه او به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) رغبت کرده ، و تو او را سرزنش مى کنى ، و از او عیب مى گیرى .

آن گاه به آن زن فرمود: برگرد، خدا رحمتت کند، برگرد که خدا بهشتش را بر تو واجب کرد، به همین جهت که در من رغبت کردى و دوستدار من شدى ، و مرا خوشحال ساختى ، به زودى خبر من به تو خواهد رسید ان شاء الله .

دنبال این ماجرا بود که آیه(و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان یستنکحها خالصه لک من دون المؤ منین) نازل شد، آن گاه امام فرمود: خدا با این پیامش این عمل را که زنى خود را به پیامبر هبه کند براى آن جناب حلال کرد، ولى براى غیر او حلال نکرد.

و در مجمع البیان گفته بعضى گفته اند که : وقتى آن زن خود را به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بخشید، عایشه گفت : زنان را چه شده که خود را بدون مهر مى بخشند؟ پس این آیه نازل شد، و عایشه گفت : چقدر خدا موافق میل تو عمل مى کند؟ رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو هم اگر خدا را اطاعت کنى ، به میل و خواهش تو هم عمل مى کند.

و نیز در مجمع البیان در ذیل جمله(ترجى من تشاء منهن و تووى الیک من تشاء) از امام ابى جعفر، و امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمودند: هر یک را که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) ارجاء مى کرد در حقیقت طلاقش داده بود، و هر یک را که منزل مى داد نگهش داشته بود.

و در کافى به سند خود از حضرمى ، از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه(لا یحل لک النساء من بعد) فرمود: منظور این است که : بعد از آنکه در آیه(حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم ...) عده اى از زنان حرام شدند دیگر بر تو حلال نیست که با یکى از آنان ازدواج کنى .

چون اگر معناى آیه آن طور بود که مردم مى گویند، باید زنانى که بر شما حلال است بر آن جناب حلال نباشد، چون شما مى توانید زن خود را عوض کنید، یکى را طلاق داده یکى دیگر را بگیرید، آن وقت چگونه ممکن است این عمل براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) جایز نباشد؟ پس معناى آیه آن نیست که مردم مى گویند، بلکه خداى عزوجل براى پیامبرش حلال کرده که هر زنى را خواست بگیرد، تنها آنهایى را که در آیه سوره نساء نام برده بر او و همه مسلمانان حرام کرده است .

و در الدر المنثور است که عبد بن حمید، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از طریق على بن زید، از حسن روایت کرده ، که در ذیل جمله(و لا ان تبدل بهن من ازواج) گفته است : خداى تعالى در این آیه زنان را بر آن جناب حرام کرد، مگر همان نه نفرى که تا روز رحلتش داشت .

على مى گوید: من این شنیده خود را، به على بن الحسین(علیهماالسلام) گفتم ، فرمود: آن جناب اگر مى خواست مى توانست غیر از آن نه نفر، زنان دیگرى را بگیرد. و در روایت عبد بن حمید به این عبارت آمده : آن جناب باز هم مى توانست غیر از آن نه نفر زنان دیگر بگیرد.

شاءن نزول آیه(یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى ...)

و در تفسیر قمى است که فرمود: اما اینکه خداى عز و جل فرموده :(یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لکم) سبب نزولش این بود که چون رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با زینب دختر جحش ازدواج کرد، و او را دوست مى داشت ، پس ‍ ولیمه اى درست کرد و اصحابش را به آن ولیمه دعوت کرد، و اصحاب بعد از خوردن غذا دوست مى داشتند بنشینند، و با هم گفتگو کنند، و آن جناب دلش مى خواست میهمانان خانه را براى او و همسرش خلوت کنند، پس خداى عز و جل این آیه را فرستاد که : اى کسانى که ایمان آورده اید! داخل خانه هاى رسول نشوید، مگر بعد از آنکه به شما اجازه داده شود، چون قبلا بدون اجازه هم داخل مى شدند، و این آیه این کار را منع کرد، و نیز گفتگو کردن با همسران آن جناب را بدون پرده و حائل منع نمود.

مؤ لف : تفصیل این قصه به چند طریق مختلف از انس روایت شده .

و در الدر المنثور است که ابن سعد، از صالح بن کیسان ، روایت کرده که گفت : حجاب همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در ذى القعده سال پنجم از هجرت نازل شد.

مؤ لف : این حدیث را ابن سعد، از انس نیز روایت کرده ، و در آن آمده که سال پنجم همان سالى است که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با زینب ازدواج کرد.

و نیز در آن کتاب در ذیل آیه(و ما کان لکم ان توذوا) آمده که ابن ابى حاتم از سدى روایت کرده که گفت : به ما چنین رسیده ، که طلحه بن عبید الله گفته : محمد ما را از گرفتن دختر عموهایمان منع مى کند، آن وقت بعد از ما زنان ما را مى گیرد؟! ما هم صبر مى کنیم تا او بمیرد، زنان او را بعد از او مى گیریم ، پس آیه مورد بحث در باره اش نازل شد.

مؤ لف : در اینکه آیه مذکور در باره این قصه نازل شده ، چند روایت رسیده ، که در بعضى از آنها آمده که : منظور طلحه ، عایشه ، و ام سلمه بوده .

چند روایت درباره معناى صلوات خدا و ملائکه و مؤ منین بر پیامبر(صلى الله علیه وآله و سلم) و کیفیت صلوات فرستادن بر آن حضرت

و در کتاب ثواب الاعمال از ابى المعزا از حضرت ابى الحسن(علیه السلام) روایتى نقل شده که در ضمن حدیثى که از آن جناب سوال شد معناى صلوات خدا و صلات ملائکه و صلات مومن بر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) چیست ؟ فرموده : صلات خدا، رحمت خدا است ، و صلات ملائکه ، تزکیه ایشان وى راست ، و صلات مومن دعایشان براى او است .

و در کتاب خصال ، از امیر المؤ منین(علیه السلام) در ضمن حدیث معروف به اربع مائه(چهار صد) آمده که فرمود: صلوات را بر محمد و آل او بفرستید که خداى تعالى دعاى شما را هنگامى که نام محمد را ببرید، و حق او را رعایت کنید، مستجاب مى کند، پس ‍ وقتى مى خوانید(ان الله و ملائکته یصلون على النبى) چه در نماز آن را بخوانید، و چه در غیر نماز، صلوات را بفرستید.

و در الدر المنثور است که : عبدالرزاق ، ابن ابى شیبه ، احمد، عبد بن حمید، بخارى ، مسلم ، ابو داوود، ترمذى ، نسائى ، ابن ماجه ، و ابن مردویه ، از کعب بن عجره ، روایت کرده که گفت : مردى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) پرسید: ما سلام کردن به تو را فهمیدیم که چگونه است ، بفرمایید ببینم صلوات را چگونه بفرستیم ؟ فرمود:(بگو اللهم صل على محمد و على آل محمد کما صلیت على آل ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهیم انک حمید مجید).

مؤ لف : سیوطى در الدر المنثور غیر از این حدیث هجده حدیث دیگر آورده ، که همه دلالت دارند بر اینکه باید(آل) را نیز در صلات اضافه نمود، یعنى باید گفت :(اللهم صل على محمد و آل محمد) و این روایات را صاحبان سنن ، و جوامع حدیث ، از عده اى از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) از آن جمله ابن عباس ، طلحه ، ابو سعید خدرى ، ابو هریره ، ابو مسعود، کعب بن عجره ، و على(علیه السلام) نقل کرده اند، و اما روایات شیعه از حد شمار بیرون است .

و در آن کتاب است که احمد و ترمذى از حسین بن على(علیهماالسلام) روایت کرده اند که فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: بخیل کسى است که نام من نزد او برده شود، و صلوات نفرستد.

دو روایت در ذیل آیه مربوط به حجاب زنان و درذیل آیه متضمن تهدید منافقان و بیمار دلان و شایعه پراکنان

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن) از معصوم نقل کرده که فرموده : سبب نزول این آیه چنین بود، که زنان از خانه بیرون مى شدند تا به مسجد آیند، و دنبال رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نماز بخوانند، و چون شب مى شد، و زنان براى نماز مغرب و عشاء بیرون مى آمدند، جوانان سر راه آنان مى نشستند، و متعرض ‍ ایشان مى شدند، خداى تعالى این آیه را نازل فرمود.

و در الدر المنثور است که عبد الرزاق ، عبد بن حمید، ابو داود، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و ابن مردویه ، از ام سلمه روایت کرده اند که گفت : وقتى آیه(یدنین علیهن من جلابیبهن) نازل شد، زنان انصار طورى از خانه ها بیرون شدند که گویى کلاغ سیاهند، چون کیسه اى سیاه به خود پوشانده بودند که سراپایشان گرفته بود.

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(لئن لم ینته المنافقون) از معصوم نقل کرده که فرموده : این آیه درباره مردمى از منافقین نازل شد که در مدینه زندگى مى کردند، و همواره به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) زخم زبان مى زدند، و چون آن جناب مى خواست به جنگى برود، در بین مسلمانان انتشار مى دادند که باز هم مرگ و اسیرى ، و مسلمانان اندوهناک مى شدند، و نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) شکایت مى کردند، خداى تعالى در این آیه تا جمله(الا قلیلا) دستور داد جز اندکى از ایشان همگى را از مدینه بیرون کند.

(ملعونین این ما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا). و در روایت ابى الجارود از ابى جعفر(علیه السلام) آمده که فرمود: معناى(ملعونین) این است که به فرمان خدا واجب شده است بر آنان لعنت بعد از لعنت .-----------شاءن نزول آیه(و امراء مؤ منة ان وهبت نفسها للنبى ...)بنقل از کتاب شریف کافى

و در کافى با ذکر سند، از محمد بن قیس ، از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: زنى از انصار نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) آمد، و عرضه داشت : یا رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) هر چند رسم نیست که زن به خواستگارى شوهر رود، ولى من از آن جایى که زنى رسیده هستم ، و سالها است که شوهر ندارم ، و فرزند دار نشده ام ، آیا شما میل دارى مرا بگیرى ؟ اگر حاجتى به من داشته باشى ، من خود را به تو مى بخشم ، در صورتى که قبول کنى ، و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) روى خوش به او نشان داد، و دعاى خیر کرد.

آن گاه فرمود: اى خواهر انصار، خدا از ناحیه رسول خود به همه شما جزاى خیر دهد، مردان شما مرا یارى کردند، و زنانشان به من رغبت نمودند، حفصه(دختر عمر و همسر آن جناب) به آن زن گفت : چقدر حیاى تو کم است ، و چقدر پر رو وبى اختیارى در مقابل مردان ، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: اى حفصه دست از او بردار که او از تو بهتر است ، براى اینکه او به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) رغبت کرده ، و تو او را سرزنش مى کنى ، و از او عیب مى گیرى .

آن گاه به آن زن فرمود: برگرد، خدا رحمتت کند، برگرد که خدا بهشتش را بر تو واجب کرد، به همین جهت که در من رغبت کردى و دوستدار من شدى ، و مرا خوشحال ساختى ، به زودى خبر من به تو خواهد رسید ان شاء الله .

دنبال این ماجرا بود که آیه(و امراه مومنه ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان یستنکحها خالصه لک من دون المؤ منین) نازل شد، آن گاه امام فرمود: خدا با این پیامش این عمل را که زنى خود را به پیامبر هبه کند براى آن جناب حلال کرد، ولى براى غیر او حلال نکرد.

و در مجمع البیان گفته بعضى گفته اند که : وقتى آن زن خود را به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بخشید، عایشه گفت : زنان را چه شده که خود را بدون مهر مى بخشند؟ پس این آیه نازل شد، و عایشه گفت : چقدر خدا موافق میل تو عمل مى کند؟ رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو هم اگر خدا را اطاعت کنى ، به میل و خواهش تو هم عمل مى کند.

و نیز در مجمع البیان در ذیل جمله(ترجى من تشاء منهن و تووى الیک من تشاء) از امام ابى جعفر، و امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمودند: هر یک را که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) ارجاء مى کرد در حقیقت طلاقش داده بود، و هر یک را که منزل مى داد نگهش داشته بود.

و در کافى به سند خود از حضرمى ، از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه(لا یحل لک النساء من بعد) فرمود: منظور این است که : بعد از آنکه در آیه(حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم ...) عده اى از زنان حرام شدند دیگر بر تو حلال نیست که با یکى از آنان ازدواج کنى .

چون اگر معناى آیه آن طور بود که مردم مى گویند، باید زنانى که بر شما حلال است بر آن جناب حلال نباشد، چون شما مى توانید زن خود را عوض کنید، یکى را طلاق داده یکى دیگر را بگیرید، آن وقت چگونه ممکن است این عمل براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) جایز نباشد؟ پس معناى آیه آن نیست که مردم مى گویند، بلکه خداى عزوجل براى پیامبرش حلال کرده که هر زنى را خواست بگیرد، تنها آنهایى را که در آیه سوره نساء نام برده بر او و همه مسلمانان حرام کرده است .

و در الدر المنثور است که عبد بن حمید، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از طریق على بن زید، از حسن روایت کرده ، که در ذیل جمله(و لا ان تبدل بهن من ازواج) گفته است : خداى تعالى در این آیه زنان را بر آن جناب حرام کرد، مگر همان نه نفرى که تا روز رحلتش داشت .

على مى گوید: من این شنیده خود را، به على بن الحسین(علیهماالسلام) گفتم ، فرمود: آن جناب اگر مى خواست مى توانست غیر از آن نه نفر، زنان دیگرى را بگیرد. و در روایت عبد بن حمید به این عبارت آمده : آن جناب باز هم مى توانست غیر از آن نه نفر زنان دیگر بگیرد.

شاءن نزول آیه(یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى ...)

و در تفسیر قمى است که فرمود: اما اینکه خداى عز و جل فرموده :(یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لکم) سبب نزولش این بود که چون رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با زینب دختر جحش ازدواج کرد، و او را دوست مى داشت ، پس ‍ ولیمه اى درست کرد و اصحابش را به آن ولیمه دعوت کرد، و اصحاب بعد از خوردن غذا دوست مى داشتند بنشینند، و با هم گفتگو کنند، و آن جناب دلش مى خواست میهمانان خانه را براى او و همسرش خلوت کنند، پس خداى عز و جل این آیه را فرستاد که : اى کسانى که ایمان آورده اید! داخل خانه هاى رسول نشوید، مگر بعد از آنکه به شما اجازه داده شود، چون قبلا بدون اجازه هم داخل مى شدند، و این آیه این کار را منع کرد، و نیز گفتگو کردن با همسران آن جناب را بدون پرده و حائل منع نمود.

مؤ لف : تفصیل این قصه به چند طریق مختلف از انس روایت شده .

و در الدر المنثور است که ابن سعد، از صالح بن کیسان ، روایت کرده که گفت : حجاب همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در ذى القعده سال پنجم از هجرت نازل شد.

مؤ لف : این حدیث را ابن سعد، از انس نیز روایت کرده ، و در آن آمده که سال پنجم همان سالى است که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با زینب ازدواج کرد.

و نیز در آن کتاب در ذیل آیه(و ما کان لکم ان توذوا) آمده که ابن ابى حاتم از سدى روایت کرده که گفت : به ما چنین رسیده ، که طلحه بن عبید الله گفته : محمد ما را از گرفتن دختر عموهایمان منع مى کند، آن وقت بعد از ما زنان ما را مى گیرد؟! ما هم صبر مى کنیم تا او بمیرد، زنان او را بعد از او مى گیریم ، پس آیه مورد بحث در باره اش نازل شد.

مؤ لف : در اینکه آیه مذکور در باره این قصه نازل شده ، چند روایت رسیده ، که در بعضى از آنها آمده که : منظور طلحه ، عایشه ، و ام سلمه بوده .