background
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
اى همسران پيامبر، هر كس از شما مبادرت به كار زشتِ آشكارى كند، عذابش دو چندان خواهد بود؛ و اين بر خدا همواره آسان است.
آیه 30 سوره الْأَحْزَاب

بیان آیات

بیان آیات مربوط به همسران رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم)

این آیات مربوط به همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است که اولا به ایشان تذکر دهد که از دنیا و زینت آن جز عفت و رزق کفاف بهره اى ندارند، البته این در صورتى است که بخواهند همسر او باشند،

و گرنه مانند سایر مردمند، و سپس ایشان را خطاب کند که متوجه باشند در چه موقفى دشوار قرار گرفته اند، و به خاطر افتخارى که نصیبشان شده چه شدایدى را باید تحمل کنند، پس اگر از خدا بترسند، خداوند اجر دو چندانشان مى دهد، و اگر هم عمل زشتى کنند، عذابشان نزد خدا دو چندان خواهد بود.

آنگاه ایشان را امر مى کند به عفت ، و اینکه ملازم خانه خود باشند، و چون سایر زنان خود را به نامحرم نشان ندهند، و نماز بگزارند، و زکات دهند، و از آنچه در خانه هایشان نازل و تلاوت مى شود از آیات قرآنى و حکمت آسمانى یاد کنند، و در آخر، عموم صالحان از مردان و زنان را وعده مغفرت و اجر عظیم مى دهد. مخیر کرد پیامبر اکرم(ص) همسران خود را بین دو امر

یا ایها النبى قل لازواجک ...اجرا عظیما

سیاق این دو آیه اشاره دارد به اینکه گویا از زنان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) یا از بعضى ایشان سخنى و یا عملى سرزده که دلالت مى کرده بر اینکه از زندگى مادى خود راضى نبوده اند، و در خانه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) به ایشان سخت مى گذشته ، و نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) از وضع زندگى خود شکایت کرده اند و پیشنهاد کرده اند که کمى در زندگى ایشان توسعه دهد، و از زینت زندگى مادى بهره مندشان کند.

دنبال این جریان خدا این آیات را فرستاده ، و به پیغمبرش دستور داده که ایشان را بین ماندن و رفتن مخیر کند، یا بروند و هر جورى که دلشان مى خواهد زندگى کنند، و یا بمانند و با همین زندگى بسازند، چیزى که هست این معنا را چنین تعبیر کرد، که اگر حیات دنیا و زینت آن را مى خواهید، بیایید تا رهایتان کنم . و اگر خدا و رسول و دار آخرت را مى خواهید باید با وضع موجود بسازید، و از این تعبیر بر مى آید که :

اولا جمع بین وسعت در عیش دنیا، و صفاى آن ، که از هر نعمتى بهره بگیرى و به آن سرگرم شوى ، با همسرى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و زندگى در خانه او ممکن نیست ، و این دو با هم جمع نمى شوند.

ثانیا دلالت مى کند بر اینکه هر یک از دو طرف تخییر مقید به مقابل دیگرش است ، و مراد از اراده حیات دنیا و زینت آن ، این است که انسان دنیا و زینت آن را اصل و هدف قرار دهد، چه اینکه آخرت را هم در نظر بگیرد یا نه ، و مراد از اراده حیات آخرت نیز این است که آدمى آن را هدف و اصل قرار دهد، و دلش همواره متعلق بدان باشد، چه اینکه حیات دنیاییش هم توسعه داشته باشد، و به زینت و صفاى عیش نائل بشود، یا آنکه از لذائذ مادى به کلى بى بهره باشد.

تنها ملاک سعادت و کرامت(تقوى) است و هیچ حسب و نسب از آن جمله همسرى پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم)(ص) ملاک نیست

مطلب دیگر اینکه جزاء یعنى نتیجه اختیار کردن یکى از این دو طرف تردید مختلف است ، اگر حیات دنیا و زینت آن را اختیار کنند، یعنى همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) از همسرى او صرفنظر نمایند، نتیجه و جزایش این است که آن جناب ایشان را طلاق دهد، و هم از مال دنیا بهره مندشان سازد و اما بر فرضى که به همسرى آن جناب باقى بمانند و آخرت را بر حیات دنیا و زینت آن ترجیح دهند نتیجه اش اجر عظیمى است در نزد خدا، اما نه به طور مطلق ، بلکه به شرطى که احسان و عمل صالح هم بکنند.

پس چنین نیست که صرف همسرى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) اجر عظیم داشته باشد، و خدا براى هر کس که همسر آن جناب شود کرامتى و حرمتى قائل باشد، بلکه کرامت و احترام براى همسرى توام با احسان و تقوى است ، و به همین جهت است که مى بینیم وقتى براى بار دوم علو مقام ایشان را ذکر مى کند، آن را مقید به تقوى نموده و مى فرماید:(لستن کاحد من النساء ان اتقیتن).

و این تقیید نظیر تقییدى است که نسبت به کرامت اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) کرده ، و فرموده :(محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا... وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظیما)، پس معلوم مى شود همه کسانى که صحابى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بودند مشمول این وعده نیستند، بلکه تنها شامل آن عده است که ایمان و عمل صالح داشته اند،(پس اگر از یک نفر صحابى انحراف و گناه و ظلمى سرزده باشد، ما نمى توانیم صحبت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را کفاره آن حساب کنیم).

و کوتاه سخن اینکه اطلاق جمله :(ان اکرمکم عند الله اتقیکم) با این حرفها تقیید نمى شود، و همچنان به قوت خود باقى است ، و به حکم اطلاق آن حسب و نسب و یا هیچ سببى دیگر ملاک کرامت نزد خدا نخواهد بود.

پس اینکه فرمود(یا ایها النبى قل لازواجک) دستور به آن جناب است که این دو آیه را به همسران خود ابلاغ کند،

و لازمه اش این است که اگر شق اول را اختیار کردند، طلاقشان داده ، مهریه شان را بپردازد، و اگر شق دوم یعنى خدا و رسول و خانه آخرت را اختیار کردند، بر همسرى خود باقیشان بدارد.

(ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها)- اراده حیات دنیا و زینت آن به قرینه مقابله ، کنایه است از اختیار دنیا، و دلدادگى به تمتعات آن ، و روى آوردن بدان ، و روى گرداندن از آخرت .

فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا

در کشاف گفته : کلمه(تعال) در اصل براى این وضع شده که هر وقت در مکانى بلند قرار داشتى ، و خواستى کسى را که در مکانى پایین تر قرار دارد صدا بزنى ، و بگویى بیا، این کلمه را بکار ببرى ، و لیکن در اثر کثرت استعمال ، کار آن به جایى رسیده که در همه جا استعمال مى شود، چه مکان بلند، و چه پست ، و معناى کلمه(تعالین)، آمدن با پا نیست ، بلکه روى آوردن بکارى است ،(در فارسى هم مى گوییم بیایید فلان کار را انجام دهیم)، یعنى بیایید با اراده و اختیارتان یکى از دو پیشنهادم را عملى کنید، نه اینکه با پاى خود بیایید، همچنان که مى گوییم : فلانى دارد مى آید تا با من مخاصمه کند، و یا فلانى رفت در باره من حرف بزند، و یا برخاست تا مرا تهدید کند، که در این موارد هیچ یک از کلمات مى آید، رفت و برخاست به معناى لغوى خود استعمال نشده بلکه همه آنها کنایه است .

و تمتیع عبارت است از اینکه وقتى یکى از ایشان را طلاق مى دهد مالى به او بدهد که با آن زندگى کند، و کلمه(تسریح) به معناى رها کردن است ، و سراح جمیل به این معنا است که بدون خصومت و مشاجره و بد و بیراه گفتن او را طلاق دهد.

در این آیه شریفه بحث هایى از نظر فقه هست ، که مفسرین آن را ایراد کرده اند، و لیکن حق مطلب این است که احکامى که در این آیه آمده شخصى است ، و مربوط به شخص رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، و هیچ دلیلى از جهت لفظ در آیه نیست ، که دلالت کند بر اینکه شامل غیر از آن جناب نیز هست ، و تفصیل همین مطلب در کتب فقهى آمده .

(و ان کنتن تردن الله و رسوله و الدار الاخره) - در سابق گذشت که مقابله بین این جمله و جمله(ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها...)، هر یک از دو کلام را مقید مى کند به مخالف آن دیگرى ،

و نبودن آن ، و در نتیجه معناى جمله مورد بحث چنین مى شود(و اگر طاعت خدا و رسول ، و سعادت خانه آخرت را اختیار کردید، و به همین جهت در مقابل تنگى و سختى زندگى صبر کردید، و نیز محرومیت از زینت زندگى دنیا را تحمل نمودید، چنین و چنان مى شود) که به طورى که دیدید مقید شد، به مخالف مضمون جمله دیگر، و در عین حال کنایه است از اینکه در همسرى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) باقى بمانند و در برابر تنگى معیشت صبر کنند، چون اگر جز این بود، صحیح نبود که قید احسان را هم در آن اجر موعود شرط کند، و این خود روشن است .

پس معناى آیه این مى شود که : و اگر بقاء نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و همسرى او را اختیار کردید، و بر تنگى زندگى صبر نمودید، خداوند برایتان اجرى عظیم آماده کرده ، اما به شرطى که نیکو کار باشید، و خلاصه علاوه بر این گزینش ، یعنى گزینش ‍ خدا و رسول و خانه آخرت ، در عمل هم نیکو کار باشید، چه اگر به صرف این گزینش اکتفاء نموده و در عمل نیکو کار نباشید، هم در دنیا زیانکار شده اید و از لذائذ آن محروم مانده اید، و هم در آخرت ، و هر دو را از دست داده اید.

اشاره بر مضاعف بودن پاداش و کیفر، زنان پیامبر(ص) در برابرعمل خوب و بد خود

یا نساء النبى من یات منکن بفاحشه مبینه یضاعف لها العذاب ضعفین ...

در این آیه از خطابى که قبلا به خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در باره همسران او داشت ، عدول نموده ، روى سخن را متوجه خود آنان کرده ، تا تکلیفى را که متوجه ایشان است مسجل و موکد کند، و این آیه و آیه بعدش به نحوى تقریر و توضیح جمله(فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما) مى باشد، و هم اثباتا آن را توضیح مى دهد، که چگونه اجرى عظیم دارید، و هم نفیا که چرا غیر از محسنات از شما آن اجر عظیم را ندارند.

کلمه(فاحشه) در جمله(من یات منکن بفاحشه مبینه - هر یک از شما که گناهى آشکار مرتکب شود) به معناى عملى است که در زشتى و شناعت به نهایت رسیده باشد، مانند آزار دادن به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) افتراء، غیبت ، و امثال اینها، و کلمه(مبینه) به معناى آشکار است ، یعنى گناهى که زشتى اش براى همه روشن باشد.

(یضاعف لها العذاب ضعفین) - یعنى عذاب براى او دو چندان مى شود، در حالى که مضاعف هم باشد، و(ضعفین) به معناى دو مثل است و موید آن این است که در طرف ثواب فرموده :(نوتها اجرها مرتین)، اجرش را دوبار مى دهیم ، و بنابراین دیگر نباید به گفتار بعضى اعتناء کرد که گفته اند: مراد از مضاعفه عذاب ضعفین ، این است که چنین همسرى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) سه بار عذاب دارد، به این بیان که مضاعفه عذاب به معناى زیاد شدن عذاب است ،

و چون بر این عذاب دو برابر افزوده شود مجموع سه برابر مى گردد.

آیه شریفه با جمله(و کان ذلک على الله یسیرا) ختم شده ، تا اشاره کند به اینکه صرف همسرى پیغمبر جلوگیر عذاب دو چندان نمى شود، هیچ ملاکى براى احترام نیست مگر تقوى ، و همسرى پیغمبر وقتى اثر نیک دارد که توام با تقوى باشد، و اما با معصیت اثرى جز دورتر شدن ، و وبال بیشتر آوردن ندارد.

و من یقنت منکن لله و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتین ...

کلمه(قنوت) به معناى خضوع است و بعضى گفته اند: به معناى اطاعت است ، بعضى دیگر به معناى ملازمت و مداومت در اطاعت و خضوع گرفته اند، و کلمه(اعتاد) به معناى تهیه کردن است ، و رزق کریم مصداق بارزش بهشت است .

و معناى آیه این است که هر یک از شما همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) براى خدا و رسول او خاضع شود، و یا ملازم اطاعت و خضوع براى خدا و رسول باشد، و عمل صالح کند، اجرش را دو باره مى دهیم ، یعنى دو برابر مى دهیم ، و برایش ‍ رزقى کریم ، یعنى بهشت آماده مى کنیم .

در این آیه التفاتى از غیبت(و این براى خدا آسان است) به تکلم با غیر(مى دهیم - و آماده مى کنیم) به کار رفته ، تا اعلام بدارد: که چنین افرادى به درگاه خدا نزدیکند، و خدا برایشان احترام قائل است ، همچنان که سیاق غیبت قبلى مى فهماند که آنهایى که مرتکب فاحشه مبینه مى شوند، از خدا دورند، و خدا هیچ ارزشى برایشان قائل نیست ، و همسرى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) کمترین اثرى برایشان ندارد.

یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض

این آیه برابرى زنان پیغمبر با سایر زنان را نفى مى کند، و مى فرماید: شما با سایر زنان برابر نیستید اگر تقوى به خرج دهید، و مقام آنها را به همان شرطى که گفته شد بالا مى برد، آنگاه از پاره اى از کارها نهى ، و به پاره اى از کارها امر مى کند، امر و نهیى که متفرع بر برابر نبودن آنان با سایر زنان است ، چون بعد از آنکه مى فرماید شما مثل سایر زنان نیستید، با کلمه(فاء - پس) آن امر و نهى را متفرع بر آن نموده ، فرموده ، پس در سخن خضوع نکنید،(و چون سایر زنان آهنگ صدا را فریبنده نسازید)،

و در خانه هاى خود بنشینید، و کرشمه و ناز مکنید...، با اینکه این امور بین زنان پیغمبر و سایر زنان مشترک است .

پس از اینجا مى فهمیم که آوردن جمله(شما مثل سایر زنان نیستید) براى تاکید است ، و مى خواهد این تکالیف را بر آنان تاکید کند، و گویا مى فرماید شما چون مثل دیگران نیستید، واجب است در امتثال این تکالیف کوشش و رعایت بیشترى بکنید، و در دین خدا بیشتر از سایر زنان احتیاط به خرج دهید.

موید و بلکه دلیل بر اننکه تکلیف همسران آن جناب سخت تر و شدیدتر است ، این است که پاداش و کیفرشان دو چندان است ، همان طور که دیدید آیه قبلى آن را مضاعف خواند، و معقول نیست تکلیف از همه یکسان باشد، ولى کیفر و پاداش از بعضى مضاعف ، پس اگر کیفر و پاداش بعضى مضاعف بود، باید بفهمیم که تکلیف آنان موکد، و مسئوولیتشان سنگین تر است .

دستوراتى چند به همسران پیامبر اکرم(ص)

(فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض) - بعد از آنکه علو مقام ، و رفعت منزلت همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بیان نموده ، این علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده ، و فرموده که فضیلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نیست ، بلکه به خاطر تقوى است ، اینک در این جمله ایشان را از خضوع در کلام نهى مى کند، و خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند، تا دل او را دچار ریبه ، و خیالهاى شیطانى نموده ، شهوتش را بر انگیزانند، و در نتیجه آن مردى که در دل بیمار است به طمع بیفتد، و منظور از بیمارى دل ، نداشتن نیروى ایمان است ، آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات باز مى دارد.

(و قلن قولا معروفا) - یعنى سخن معمول و مستقیم بگویید، سخنى که شرع و عرف اسلامى(نه هر عرفى) آن را پسندیده دارد، و آن سخنى است که تنها مدلول خود را برساند،(نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنى ، تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود).

و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى ... و اطعن الله و رسوله

کلمه(قرن) امر از ماده(قر) است ، که به معناى پا بر جا شدن است ، و اصل این کلمه(اقررن) بوده ، که یکى از دو تا(راء) آن حذف شده است ، ممکن هم هست از ماده(قار، یقار) به معناى اجتماع ، و کنایه از ثابت ماندن در خانه ها باشد، و مراد این باشد که اى زنان پیغمبر! از خانه هاى خود بیرون نیایید.

و کلمه(تبرج) به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است ، همان طور که برج قلعه براى همه هویدا است ، و کلمه(جاهلیه اولى) به معناى جاهلیت قبل از بعثت است ، پس در نتیجه مراد از آن ، جاهلیت قدیم است ، و اینکه بعضى گفته اند مراد از آن دوران هشتصدساله ما بین آدم و نوح است ، و یا گفته اند: زمان داوود و سلیمان است ، و یا گفتار آنانکه گفته اند زمان ولادت ابراهیم است ، و یا گفتار آنانکه گفته اند زمان فترت بین عیسى و محمد(صلوات الله علیهما) است ، اقوالى است بدون دلیل .

(و اقمن الصلوه و اتین الزکوه و اطعن الله و رسوله) - این آیه دستور مى دهد که اوامر دینى را امتثال کنند، و اگر از بین همه اوامر فقط نماز و زکات را ذکر نمود، براى این است که این دو دستور رکن عبادت ، و معاملات است ، و بعد از ذکر این دو به طور جامع فرمود: و خدا و رسولش را اطاعت کنید.

و طاعت خدا عبارت است از امتثال تکالیف شرعى او، و اطاعت رسولش به این است که آنچه با ولایتى که دارد امر و نهى مى کند، امتثال شود، چون امر و نهى او نیز از ناحیه خدا جعل شده ، خدا او را به حکم(النبى اولى بالمؤ منین من انفسهم) ولى مؤ منین کرده ، و فرمان او را فرمان خود خوانده .

انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا

کلمه(انما) در آیه انحصار خواست خدا را مى رساند، و مى فهماند که خدا خواسته که رجس و پلیدى را تنها از اهل بیت دور کند، و به آنان عصمت دهد، و کلمه(اهل البیت) چه اینکه صرفا براى اختصاص باشد، تا غیر از اهل خانه داخل در حکم نشوند، و چه اینکه این کلمه نوعى مدح باشد، و چه اینکه نداء، و به معناى(اى اهل بیت) بوده باشد، على اى حال دلالت دارد بر اینکه دور کردن رجس و پلیدى از آنان ، و تطهیرشان ، مساله اى است مختص به آنان ، و کسانى که مخاطب در کلمه(عنکم - از شما) هستند.

بنابراین در آیه شریفه در حقیقت دو قصر و انحصار بکار رفته ، یکى انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور کردن پلیدى و تطهیر اهل بیت ، دوم انحصار این عصمت و دورى از پلیدى در اهل بیت .

(اهل البیت) و مخاطب آیه(یرید الله لیذهب عنکم الرجساهل البیت و یطهرکم تطهیرا) چه کسانى هستند؟

حال باید دید اهل بیت چه کسانى هستند؟ بطور مسلم فقط زنان آن جناب اهل بیت او نیستند، براى اینکه هیچگاه صحیح نیست ضمیر مردان را به زنان ارجاع داد، و به زنان گفت(عنکم - از شما) بلکه اگر فقط همسران اهل بیت بودند، باید مى فرمود:(عنکن)، بنابراین ، یا باید گفت مخاطب همسران پیامبر و دیگران هستند همچنان که بعضى دیگر گفته اند: مراد از اهل البیت ، اهل بیت الحرام است ، که در آیه(ان اولیاوه الا المتقون) آنان را متقى خوانده ، و بعضى دیگر گفته اند: مراد اهل مسجد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، و بعضى گفته اند: همه آن کسانى است که در عرف جزو خاندان آن جناب به شمار مى روند، چه همسرانش ، و چه خویشاوندان و نزدیکانش ، یعنى آل عباس ، آل عقیل ، آل جعفر، و آل على ، و بعضى دیگر گفته اند: مراد خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و همسران اوست ، و شاید آنچه به عکرمه و عروه نسبت داده اند همین باشد، چون آنها گفته اند: مراد تنها و تنها همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است .

تا اینکه مخاطب همچنانکه بعضى دیگر گفته اند: غیر از همسران آن جناب هستند و خطاب در(عنکم - از شما) متوجه اقرباى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، یعنى آل عباس ، آل على ، آل عقیل ، و آل جعفر.

و به هر حال ، مراد از بردن رجس و تطهیر اهل بیت تنها همان تقواى دینى ، و اجتناب از نواهى ، و امتثال اوامر است ، و بنابر این معناى آیه این است که خداى تعالى از این تکالیف دینى که متوجه شما کرده سودى نمى برد، و نمى خواهد سود ببرد، بلکه مى خواهد شما را پاک کند، و پلیدى را از شما دور سازد، و بنابر این آیه شریفه در حد آیه(ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم) مى باشد، و اگر معنا این باشد، آن وقت آیه شریفه ،

با هیچ یک از چند معنایى که گذشت نمى سازد، چون این معنا بااختصاص آیه به اهل بیت منافات دارد، زیرا خدا این گونه تطهیر را براى عموم مسلمانان و مکلفین باحکام دین مى خواهد، نه براى خصوص اهل بیت ، و حال آنکه گفتیم آیه شریفه دو انحصار را مى رساند، که انحصار دوم تطهیر اهل بیت است .

و اگر بگویى مراد از بردن رجس ، و تطهیر کردن ، همانا تقواى شدید و کامل است ، و معناى آیه این است که این تشدیدى که در تکالیف متوجه شما کردیم ، و در برابر اجر دو چندان هم وعده تان دادیم ، براى این نیست که خود ما از آن سودى ببریم ، بلکه براى این است که مى خواهیم پلیدى را دور نموده و تطهیرتان کنیم .

و در این معنا هم اختصاص رعایت شده ، و هم عمومیت خطاب به همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و به دیگران ، چیزى که هست در اول ، خطاب را متوجه خصوص همسران آن جناب نمود، و در آخر یعنى در کلمه(عنکم) متوجه عموم .

لیکن این حرف هم صحیح نیست ، براى اینکه در آخر، خطاب متوجه غیر از ایشان شده ، و اگر بگویى خطاب متوجه همه است چه همسران و چه غیر آنان ، مى گوییم : این نیز باطل است ، براى اینکه غیر از همسران شریک در تشدید تکلیف نبودند، و اجر دو چندان هم ندارند، و معنا ندارد خداى تعالى بفرماید: اگر به شما همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) تکالیف دشوارترى کردیم ، براى این است که خواستیم عموم مسلمانان و شما را پاک نموده و پلیدى را از همه دور کنیم .

خواهى گفت : چرا جایز نباشد که خطاب متوجه همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) باشد، با اینکه تکلیف خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) هم مانند تکالیف همسرانش شدید است ؟

در پاسخ مى گوییم : نباید همسران آن جناب را با خود آن جناب مقایسه کرد، چون آن جناب موید به داشتن عصمت خدایى است ، و این موهبتى است که با عمل و اکتساب به دست نمى آید، تا بفرماید تکلیف تو را تشدید کردیم ، و اجرت را مضاعف نمودیم ، تا پاکت کنیم ، چون معناى این حرف این است که تشدید تکلیف ، و دو چندان کردن اجر مقدمه و یا سبب است براى بدست آمدن عصمت ، و به همین جهت هیچ یک از مفسرین این احتمال را نداده اند که خطاب متوجه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و همسرانش ‍ باشد و بس . و اگر ما آن را جزو اقوال ذکر کردیم ، به عنوان این است که این هم یک احتمال است ، و خواستیم با ایراد این احتمال نظریه آن مفسرینى که گفته اند: مراد خصوص همسران آن جناب است تصحیح کنیم ،

نه اینکه بگوییم : کسى از مفسرین این احتمال را هم داده .

و اگر مراد بردن رجس و پاک کردن ، به اراده خدا باشد، و در نتیجه مراد این باشد که خدا مى خواهد به طور مطلق ، و بدون هیچ قیدى شما را تطهیر کند، نه از راه توجیه تکالیف ، و نه از راه تکلیف شدید، بلکه اراده مطلقه اى است از خدا که شما پاک و از پلیدیها دور باشید، چون اهل بیت پیغمبرید، در این صورت معناى آیه منافى با آن شرطى است که کرامت آنان مشروط بدان شد، و آن عبارت بود از تقوى ، حال چه اینکه مراد از اراده ، اراده تشریعى باشد، و چه تکوینى ، هر یک باشد با شرط نمى سازد، پس معلوم مى شود اراده مطلقه نیست .

اثبات اینکه مراد از(اهل البیت) و مخاطب آیه تطهیر، خمسه طیبه(پیغمبر، على ،فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام) هستند

با این بیانى که گذشت آن روایاتى که در شان نزول آیه وارد شده تایید مى شود، چه در آن روایت آمده که آیه شریفه در شان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و على و فاطمه و حسن و حسین(علیهماالسلام) نازل شده است ، و احدى در این فضیلت با آنان شرکت ندارد.

و این روایات بسیار زیاد، و بیش از هفتاد حدیث است ، که بیشتر آنها از طرق اهل سنت است ، و اهل سنت آنها را از طرق بسیارى ، از ام سلمه ، عایشه ، ابى سعید خدرى ، سعد، وائله بن الاسقع ، ابى الحمراء، ابن عباس ، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) عبد الله بن جعفر، على ، و حسن بن على(علیهماالسلام) که تقریبا از چهل طریق نقل کرده اند.

و شیعه آن را از حضرت على ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا(علیه السلام)، و از ام سلمه ، ابى ذر، ابى لیلى ، ابى الاسود دولى ، عمرو بن میمون اودى ، و سعد بن ابى وقاص ، بیش از سى طریق نقل کرده اند.

حال اگر کسى بگوید: این روایات بیش از این دلالت ندارد که على و فاطمه و حسنین(علیهم السلام) نیز مشمول آیه هستند، و این منافات ندارد با اینکه همسران رسول خدا نیز مشمول آن باشند، چون آیه شریفه در سیاق خطاب به آنان قرار گرفته .

در پاسخ مى گوییم : بسیارى از این روایات و بخصوص آنچه از ام سلمه - که آیه در خانه او نازل شده - روایت شده است ، تصریح دارد بر اینکه آیه مخصوص همان پنج تن است ، و شامل همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نیست ، که ان شاء الله روایات مزبور که بعضى از آنها داراى سندى صحیح هستند، از نظر خواننده خواهد گذشت .

و اگر کسى بگوید: آن روایات باید به خاطر ناسازگارى اش با صریح قرآن طرح شود، چون روایت هر قدر هم صحیح باشد، وقتى پذیرفته است که با نص صریح قرآن منافات نداشته باشد،

و روایات مذکور مخالف قرآن است ، براى اینکه آیه مورد بحث دنبال آیاتى قرار دارد که خطاب در همه آنها به همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، پس باید خطاب در این آیه نیز به ایشان باشد.

آیه تطهیر بدنبال آیات مربوط به زنان پیامبرنازل شده است

در پاسخ مى گوییم : همه حرفها در همین است ، که آیا آیه مورد بحث متصل به آن آیات ، و تتمه آنها است یا نه ؟ چون روایاتى که بدان اشاره شد، همین را منکر است ، و مى فرماید آیه مورد بحث به تنهایى ، و در یک واقعه جداگانه نازل شده ، و حتى در بین این هفتاد روایت ، یک روایت هم وجود ندارد، که بگوید آیه شریفه دنبال آیات مربوط به همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نازل شده ، و حتى احدى هم از مفسرین این حرف را نزده اند، حتى آنها هم که گفته اند آیه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، مانند عکرمه و عروه ، نگفته اند که : آیه در ضمن آیات نازل شده .

پس آیه مورد بحث از جهت نزول جزو آیات مربوط به همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و متصل به آن نیست ، حال یا این است که به دستور رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) دنبال آن آیات قرارش داده اند، و یا بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) اصحاب در هنگام تالیف آیات قرآنى در آنجا نوشته اند، موید این احتمال این است که اگر آیه مورد بحث که در حال حاضر جزو آیه(و قرن فى بیوتکن) است ، از آن حذف شود، و فرض کنیم که اصلا جزو آن نیست ، آیه مزبور با آیه بعدش که مى فرماید:(و اذکرن) کمال اتصال و انسجام را دارد، و اتصالش بهم نمى خورد.

پس معلوم مى شود جمله مورد بحث نسبت به آیه قبل و بعدش نظیر آیه(الیوم یئس الذین کفروا) است که در وسط آیاتى قرار گرفته که آنچه خوردنش حرام است مى شمارد، که در جلد پنجم این کتاب در سوره مائده گفتیم که : چرا آیه مزبور در وسط آن آیات قرار گرفته ، و این بى نظمى از کجا ناشى شده است .

بنابر آنچه گفته شد، کلمه(اهل البیت) در عرف قرآن اسم خاص است که هر جا ذکر شود، منظور از آن ، این پنج تن هستند، یعنى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و على و فاطمه و حسنین(علیهم السلام)، و بر هیچ کس دیگر اطلاق نمى شود، هر چند که از خویشاوندان و اقرباى آن جناب باشد، البته این معنا، معنایى است که قرآن کریم لفظ مذکور را بدان اختصاص داده ، و گر نه به حسب عرف عام ، کلمه مزبور بر خویشاوندان نیز اطلاق مى شود.

مفاد آیه تطهیر عصمت اهل بیت(ع) به اراده تکوینى خداوند است

کلمه(رجس) - به کسره را، و سکون جیم - صفتى است از ماده رجاست ، یعنى پلیدى ، و قذارت ، و پلیدى و قذارت هیاتى است در نفس آدمى ، که آدمى را وادار به اجتناب و نفرت مى نماید، و نیز هیاتى است در ظاهر موجود پلید، که باز آدمى از آن نفرت مى نماید اولى مانند پلیدى رذائل ، دومى مانند پلیدى خوک ، همچنان که قرآن کریم این لفظ را در هر دو معنا اطلاق کرده ، در باره پلیدى ظاهرى فرموده :(او لحم خنزیر فانه رجس) و هم در پلیدیهاى معنوى ، مانند شرک و کفر و اعمال ناشایست به کار برده و فرموده :(و اما الذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم کافرون)، ونیز فرموده :(و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السماء کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یومنون).

و این کلمه به هر معنا که باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراکى نفسانى ، و اثرى شعورى ، که از علاقه و بستگى قلب به اعتقادى باطل ، یا عملى زشت حاصل مى شود، وقتى مى گوییم(انسان پلید، یعنى انسانى که به خاطر دل بستگى به عقاید باطل ، یا عمل باطل دلش دچار پلیدى شده است).

و با در نظر گرفتن اینکه کلمه رجس در آیه شریفه الف و لام دارد، که جنس را مى رساند، معنایش این مى شود که خدا مى خواهد تمامى انواع پلیدیها، و هیاتهاى خبیثه ، و رذیله ، را از نفس شما ببرد، هیاتهایى که اعتقاد حق ، و عمل حق را از انسان مى گیرد، و چنین ازاله اى با عصمت الهى منطبق مى شود، و آن عبارت است از صورت علمیه اى در نفس که انسان را از هر باطلى ، چه عقاید و چه اعمال حفظ مى کند، پس آیه شریفه یکى از ادله عصمت اهل بیت است .

براى اینکه قبلا گفتیم اگر مراد از آیه ، چنین معنایى نباشد، بلکه مراد از آن تقوى و یا تشدید در تکالیف باشد، دیگر اختصاصى به اهل بیت نخواهد داشت ، خدا از همه بندگانش تقوى مى خواهد،

نه تنها از اهل بیت ، و نیز گفتیم که یکى از اهل بیت خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، و با اینکه آن جناب معصوم است ، دیگر معنا ندارد که خدا از او تقوى بخواهد.

پس چاره اى جز این نیست که آیه شریفه را حمل بر عصمت اهل بیت کنیم ، و بگوییم : مراد از بردن رجس ، عصمت از اعتقاد و عمل باطل است ، و مراد از تطهیر در جمله(یطهرکم تطهیرا) که با مصدر تطهیر تاکید شده ، زایل ساختن اثر رجس به وسیله وارد کردن مقابل آن است ، و آن عبارت است از اعتقاد به حق ، پس تطهیر اهل بیت عبارت شد، از اینکه ایشان را مجهز به ادراک حق کند، حق در اعتقاد، و حق در عمل ، و آن وقت مراد از اراده این معنا،(خدا مى خواهد چنین کند)، نیز اراده تکوینى مى شود، چون قبلا هم گفتیم اراده تشریعى را که منشا تکالیف دینى و منشا متوجه ساختن آن تکالیف به مکلفین است ، اصلا با این مقام سازگار نیست ،(چون گفتیم اراده تشریعى را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بیت).

پس معناى آیه این شد که خداى سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به این موهبت یعنى موهبت عصمت اختصاص دهد به این طریق که اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما اهل بیت ببرد، و در جاى آن عصمتى بیاورد که حتى اثرى از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهایتان باقى نگذارد.

و اذکرن ما یتلى فى بیوتکن من آیات الله و الحکمه ان الله کان لطیفا خبیرا

از ظاهر سیاق بر مى آید که مراد از(ذکر)، معناى مقابل فراموشى باشد، که همان یاد آورى است ، چون این معنا مناسب تاکید و تشدیدى است که در آیات شده است پس در نتیجه این آیه به منزله سفارش و وصیتى است بعد از وصیت به امتثال تکالیف که قبلا متوجه ایشان کرده است ، و در کلمه(فى بیوتکن) تاکیدى دیگر است ،(چون مى فهماند مردم باید امتثال امر خدا را از شما یاد بگیرند، آن وقت سزاوار نیست شما که قرآن در خانه هایتان نازل مى شود، اوامر خدا را فراموش کنید).

و معناى آیه این است که شما زنان پیغمبر باید آنچه را که در خانه هایتان از آیات خدا و حکمت تلاوت مى شود، حفظ کنید، و همواره به خاطرتان بوده باشد، تا از آن غافل نمانید، و از خط سیرى که خدا برایتان معین کرده تجاوز مکنید.

این است معناى آیه ، نه آنکه دیگران گفته اند که : مراد از ذکر، شکر خدا است ،

و معناى آیه این است که خدا را شکر کنید، که شما را در خانه هایى قرار داد که در آن قرآن و سنت خوانده مى شود، چون این معنا از سیاق آیه و بخصوص با در نظر گرفتن جمله(ان الله کان لطیفا خبیرا) دور است .

اشاره به فرق بین اسلام و ایمان و اشاره به اینکه در شریعت اسلام از نظر حرمت وکرامت بین زن و مرد فرق نیست

ان المسلمین و المسلمات و المؤ منین و المومنات ... اجرا عظیما

شریعت مقدسه اسلام در کرامت و حرمت اشخاص از نظر دین دارى فرقى بین زن و مرد نگذاشته ، و در آیه(یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم)، به طور اجمال به این حقیقت اشاره مى نماید، و در آیه(انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر اوانثى)، به آن تصریح ، و سپس در آیه مورد بحث با صراحت بیشترى آن را بیان کرده است .

پس مقابله اى که در جمله(ان المسلمین و المسلمات و المؤ منین و المومنات) بین اسلام و ایمان انداخته ، مى فهماند که این دو با هم تفاوت دارند، و نوعى فرق بین آن دو هست ، و آن آیه اى که بفهماند آن نوع تفاوت چیست ؟ آیه(قالت الاعراب آمنا) است ، که اینک همه آن از نظر خواننده مى گذرد:(قالت الاعراب آمنا قل لم یومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم ... انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله)، که مى فهماند اولا اسلام به معناى تسلیم دین شدن از نظر عمل است ، و عمل هم مربوط به جوارح و اعضاى ظاهرى بدن است ، و ایمان امرى است قلبى ، و ثانیا اینکه گفتیم ایمان امرى است قلبى ، عبارت است از اعتقاد باطنى ، به طورى که آثار آن اعتقاد در اعمال ظاهرى و بدنى نیز ظاهر شود.

پس اسلام عبارت شد از تسلیم عملى براى دین ، به اینکه همه تکالیف آن را بیاورى ، و آنچه از آن نهى کرده ترک کنى ، و(مسلمون) و(مسلمات) مردان و زنانى هستند که این طور تسلیم دین شده باشند،

و اما(مؤ منین) و(مومنات) مردان و زنانى هستند که دین خدا را در دل خود جاى داده باشند، به طورى که وقتى به اعمال آنان نگاه مى کنى ، پیداست که این شخص در دل به خدا ایمان دارد، پس هر مومنى مسلمان هست ، ولى هر مسلمانى مومن نیست .

(و القانتین و القانتات) - کلمه(قنوت) به طورى که گفته اند به معناى ملازمت در اطاعت و خضوع است ، و در نتیجه معناى دو کلمه مورد بحث مردان و زنانى است که ملازم اطاعت خدا، و همواره در برابر او خاضعند.

(و الصادقین و الصادقات) - کلمه(صدق) به معناى هر فعل و قولى است که مطابق با واقع باشد، و مرد و زن با ایمان هم در ادعاى دین دارى صادقند، و هم در گفتار راست مى گویند، و هم خلف وعده نمى کنند.

(و الصابرین و الصابرات) - اینان کسانى هستند که هم در هنگام مصیبت و بلاء، صبر مى کنند، و هم در هنگام اطاعت ، و هم آنجا که گناهى پیش آمده ، در ترک آن صابرند.

(و الخاشعین و الخاشعات) - کلمه(خشوع) به معناى خوارى و تذلل باطنى و قلبى است ، همچنان که کلمه(خضوع) به معناى تذلل ظاهرى ، و با اعضاى بدن است .

(و المتصدقین و المتصدقات) - کلمه(صدقه) به معناى خرج کردن مال است در راه خدا، که یکى از مصادیق آن زکات واجب است .

(و الصائمین و الصائمات) - مراد از(صوم) روزه هاى واجب و مستحب هر دو است ،(و الحافظین فروجهم و الحافظات) - یعنى کسانى که فروج خود را حفظ مى کنند، و آن را در غیر آنچه خدا حلال کرده به کار نمى بندند.

(و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات) - یعنى(و الذاکرات الله) که کلمه(الله) به خاطر اینکه معلوم بوده حذف شده یعنى ، و کسانى که ذکر خدا را بسیار مى کنند، هم با زبان و هم با قلب ، و این ذکر شامل نماز و حج نیز هست .

اعد الله لهم مغفره و اجرا عظیما نکره

آمدن مغفرت و اجر، به منظور تعظیم آن است .

بحث روایتى

شاءن نزول آیه(یا ایها النبى قل لازواجک ...)

در تفسیر قمى در ذیل آیه(یا ایها النبى قل لازواجک) آمده که سبب نزول این آیه این بود که چون رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) از جنگ خیبر برگشت ،

و در آن جنگ گنجینه هاى آل ابى الحقیق نصیب مسلمانان شد، همسرانش به آن جناب عرضه داشتند این گنجینه ها را به ما بده ، حضرتش فرمود: بر طبق دستور خداى تعالى در بین همه مسلمانان تقسیم کردم ، همسران از وى در خشم شدند، و گفتند تو چنان گمان کرده اى که اگر ما را طلاق دهى دیگر در همه فامیل ما یک همسر کفو پیدا نمى شود که ما را بگیرد؟

خداى تعالى از این سخن ایشان براى رسول گرامى اش غیرت کرد، و به آنجناب دستور داد از ایشان کناره گیرى کند، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بیست و نه روز از ایشان کناره گیرى نموده و در مشربه ام ابراهیم منزل گزید، تا آن که یک نوبت حیض ‍ دیدند، و پاک شدند، آنگاه آیه(یا ایها النبى قل لازواجک ... اجرا عظیما) را فرستاد، که در آن همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را مخیر کرد بین باقى ماندن بر همسرى آن جناب ، و بین طلاق گرفتن .

و اولین کسى که در بین همسران برخاست ام سلمه بود، عرضه داشت : من خدا و رسول را اختیار مى کنم ، دنبال او سایر همسران یکى یکى برخاستند، و با رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) از در آشتى معانقه کردند، و کلام ام سلمه را همى گفتند.

مؤ لف : قریب به این معنا از طرق اهل سنت نیز روایت شده ، و در آن آمده : اولین کسى که برخاست و گفت من خدا و رسولش را اختیار کردم عایشه بود.

روایاتى در ذیل آیات مربوط به همسران پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم)

و در کافى به سند خود از داوود بن سرحان از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: زینب دختر جحش گفت : رسول خدا پنداشتند اگر ما را طلاق دهد شوهر براى ما قحطى است ، و این در هنگامى بود که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بیست و نه روز از آنان کناره گیرى کرده بود، وقتى زینب این حرف را زد، خداى تعالى جبرئیل را نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرستاد، و گفت :(قل لازواجک ...) پس همسران گفتند: ما خدا و رسول او را و خانه آخرت را برگزیدیم .

و در همان کتاب به سند خود از عیص بن قاسم ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : از آن جناب این مساله را پرسیدم که مردى همسر خود را مخیر مى کند، و همسرش جدایى را مى گزیند، آیا به صرف این گزینش جدا مى شود یا نه ؟ فرمود: نه ،

این حکم تنها مخصوص رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بود، که از ناحیه خدا مامور شد همسرانش را مخیر کند، و او هم از باب امتثال امر خدا این کار را کرد، تازه اگر همسرانش جدایى را اختیار مى کردند رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) طلاقشان مى داد، و صرف اختیار زنان طلاق نمى شود، خداى تعالى هم به مساله طلاق تصریح کرده ، و فرموده :(قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا).

و در مجمع البیان آمده که واحدى به سند خود از سعید بن جبیر، از ابن عباس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با حفصه(دختر عمر) نشسته بودند با هم مشاجره کردند و رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) پرسید: میل دارى مردى بین من و تو حکم شود؟ حفصه عرضه داشت : آرى .

پس کسى را فرستاد نزد عمر، عمر وقتى آمد به دخترش گفت : حرف بزن ، حفصه گفت : یا رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) تو سخن بگو، ولى غیر از حق چیزى مگو، عمر چون این بشنید، دست بلند کرد و محکم به صورت دخترش زد، و این سیلى را دو باره تکرار کرد .

رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) به عمر فرمود: دست نگه دار، پس عمر به دخترش گفت : اى دشمن خدا، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) جز حق نمى گوید، به آن خدایى که او را به حق مبعوث کرده ، اگر احترام محضر او نبود دست خود را نگه نمى داشتم ، آن قدر مى زدم تا بمیرى ، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) برخاست و به بالا خانه اى که داشت رفت ، و تا یک ماه با احدى از همسرانش نیامیخت ، و در همان غرفه صبحانه و شام مى خورد، پس خداى تعالى این آیات را فرو فرستاد.

نام و مشخصات همسران و کنیزان رسول الله(ص)

و در خصال از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرموده : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با پانزده زن ازدواج کرد، و با سیزده نفر از آنان در آمیخت ، و چون از دنیا رفت نه نفر از آنان همسرش بودند، و اما آن دو نفرى که آن جناب با ایشان آمیزش نکرد، یکى عمره بود، و دیگرى سنا، و اما آن سیزده نفرى که با ایشان بیامیخت ، اول خدیجه دختر خویلد بود، و بعد از او با سوده دختر زمعه ازدواج کرد، و سپس با ام سلمه که نامش هند، و دختر ابى امیه بود، و سپس با ام عبدالله عایشه دختر ابى بکر، و آن گاه با حفصه دختر عمر،

و سپس با زینب دختر خزیمه بن حارث ام المساکین ، و بعد از او با زینب دختر جحش ، آن گاه با ام حبیب رمله دختر ابى سفیان ، و بعد از او با میمونه دختر حارث ، و سپس با زینب دختر عمیس ، آن گاه با جویریه دختر حارث ، و بعد از او با صفیه دختر حیى بن اخطب ، و آنکه خود را به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بخشید خوله دختر حکیم سلمى بود.

و آن جناب علاوه بر این همسران ، دو کنیز داشت ، یکى ماریه قبطیه ، و دیگرى ریحانه خندفیه ، که با آنان نیز معامله همسران آزاد را مى کرد، یعنى شبهاى خود را بین همسران و این دو کنیز تقسیم مى کرد.

و آن نه نفرى که در هنگام رحلت آن جناب همسرش بودند، عبارت بودند از عایشه ، حفصه ، ام سلمه ، زینب دختر جحش ، میمونه دختر حارث ، ام حبیب دختر ابو سفیان ، جویریه ، سوده ، صفیه ، که از همه فاضلتر خدیجه ، و بعد از او ام سلمه و سپس میمونه بود.

و در مجمع البیان در ذیل آیه(یا نساء النبى من یات منکن ...) آمده که محمد بن ابى عمیر، از ابراهیم بن عبد الحمید، از على بن عبد الله بن الحسین ، از پدرش ، از على بن الحسین(علیهماالسلام) روایت کرده ، که مردى در حضورش گفت : شما از اهل بیتى هستید که خدا شما را آمرزیده ، امام سجاد غضب کرد و فرمود: ما سزاوارتریم به اینکه آنچه خدا در همسران رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) عملى کرد درباره ما عملى کند، ما معتقدیم که نیکوکار از ما را دو برابر اجر داد، و بد کار از ما را دو برابر عذاب ، نه آنکه تو پنداشته اى(که چون آمرزیده شده ایم ، دست از عبادت برداریم ، و هر کارى خواستیم بکنیم).

و در تفسیر قمى روایتى با سند از امام صادق از پدرش(علیهماالسلام) در ذیل آیه(و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى) آورده ، و آن این است که حضرت فرمود: بعد از جاهلیت اول ، جاهلیت دیگرى نیز خواهد آمد.

مؤ لف : این روایت نکته اى جالب و لطیف را از آیه شریفه استفاده کرده .

اغصار اهل بیت(ع) در پنج تن بنقل از ام سلمه

و در الدر المنثور است که طبرانى از ام سلمه روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) به فاطمه فرمود: همسرت و دو پسرانت را نزدم حاضر کن ،

فاطمه ایشان را به خانه ما آورد، پس رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) عبایى بافت فدک بر سر ایشان انداخت ، و دست خود را روى سر همگى آنان گذاشت ، و گفت : بارالها! اینهایند اهل محمد، - و در نقلى دیگر آمده اینهایند آل محمد - پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد قرار ده ، همانطور که بر آل ابراهیم قرار دادى ، و تو حمید و مجیدى ، ام سلمه مى گوید: پس من عبا را بلند کردم که من نیز جزو آنان باشم ، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) عبا را از دستم کشید، و فرمود: تو عاقبت بخیر هستى .

مؤ لف : این روایت را صاحب غایه المرام هم از عبد الله بن احمد بن حنبل ، از پدرش احمد، و او به سند خود از ام سلمه نقل کرده است .

روایات متعدد درباره نزول آیه تطهیر درباره پنج تن(علیهم السلام) که در زیرکساى پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) جمع شده بودند

و در همان کتاب است : که ابن مردویه ، از ام سلمه روایت کرده که گفت : آیه(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) در خانه من نازل شد، و در خانه هفت نفر بودند، جبرئیل ، میکائیل ، على ، فاطمه ، حسن ، و حسین ، و من که دم در ایستاده بودم ، عرضه داشتم : یا رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) آیا من از اهل بیت نیستم ؟ فرمود تو عاقبت بخیرى ، تو از همسران پیغمبرى .

باز در همان کتاب است که ابن جریر، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، و طبرانى ، و ابن مردویه همگى از ام سلمه همسر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در خانه او عبایى بافت خیبر به روى خود کشیده ، و خوابیده بود، که فاطمه از در درآمد، در حالى که ظرفى غذا با خود آورده بود، رسول خدا فرمود: همسرت و دو پسرانت حسن و حسین را صدا بزن ، فاطمه برگشت و ایشان را با خود بیاورد، در همان بین که داشتند آن غذا را مى خوردند این آیه نازل شد:(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا).

پس رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) زیادى جامه اى که داشت بر سر آنان کشید، آن گاه دست خود را از زیر کسا بیرون آورد، به آسمان اشاره کرد، و عرضه داشت : بار الها اینها اهل بیت من ، و خاصگان من هستند، پس پلیدى را از ایشان ببر، و تطهیرشان کن ، و این کلام را سه بار تکرار کرد.

ام سلمه مى گوید: من سر خود را در زیر جامه بردم ، و عرضه داشتم : یا رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) منهم با شمایم ، حضرت دو بار فرمود: تو عاقبت بخیرى .

مؤ لف : این حدیث را صاحب غایه المرام از عبدالله پسر احمد بن حنبل ، به سه طریق از ام سلمه نقل کرده ، و همچنین تفسیر ثعلبى نیز آن را روایت کرده است .

و در همان کتاب است که ابن مردویه ، و خطیب ، از ابى سعید خدرى روایت کرده که گفت : روزى که نوبت ام سلمه بود، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در خانه او قرار داشت ، جبرئیل بر آن جناب نازل شد، و آیه(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس ‍ اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) را نازل کرد، ابى سعید سپس مى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) حسن و حسین و على و فاطمه را خواس