background
فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مى‌گرداند. در حقيقت، هم اوست كه قطعاً زنده‌كننده مردگان است، و اوست كه بر هر چيزى تواناست.
آیه 50 سوره الرُّوم

بیان آیات

این آیات سومین فصل از سوره است ، که گفتیم از راه افعال خداى تعالى ، بر اصول عقاید استدلال مى کند، و یا به عبارتى دیگر اسامى افعال خدا را مى شمارد، و غرض عمده از آن ، احتجاج بر مساله معاد است .

و از آن جا که عمده انکار و لجاجت مشرکین متوجه به معاد است ، و انکار آن مایه لغویت احکام و شرایع است ، و در نتیجه مساله توحید هم لغو مى شود، لذا دنبال احتجاج بر مساله معاد، رسول گرامى اش را از تاثیر دعوتش در آنان مایوس نموده ، و دستور مى دهد تنها به دعوت کسانى بپردازد که در نفسشان استعداد ایمان و صلاحیت اسلام و تسلیم شدن در برابر حق باشد.

استدلال بر توحید و معاد با یادآورى انزال باران و دیگرافعال خداى تعالى

الله الذى یرسل الریاح فتثیر سحابا فیبسطه فى السماء کیف یشاء... اذا هم یستبشرون

کلمه(اثاره) به معناى تحریک و هم به معناى پاشاندن است . و کلمه(سحاب) به معناى ابر است . و(سماء) جهت بالا را گویند. پس هر چه بالاى سر آدمى قرار دارد، و سایه بر سرش بیفکند(سماء) است . کلمه(کسف) - به کسره کاف و فتحه سین - جمع(کسفه) به معناى قطعه است . و کلمه(ودق) به معناى مقدارى از باران است . و کلمه(خلال) جمع(خله)، به معناى شکاف است .

و معناى آیه این است که : خدا آن کسى است که بادها را مى فرستد، و بادها ابرها را به حرکت در آورده ، و منتشر مى کند، و ابرها در جهت جو بالاى سر شما گسترده گشته ، هر جور که خداى سبحان بخواهد بسط مى یابد، و خدا آنها را قطعه قطعه روى هم سوار، و در دهم فشرده مى کند، سپس مى بینى که مقدارى باران از شکاف ابرها بیرون مى آید، و چون به مردمى که خدا مى خواهد، برسد، آن مردم خوشحال مى شوند، و به یکدیگر بشارت مى دهند، چون ماده حیاتشان و حیات حیوانات و گیاهان به ایشان رسیده .

و ان کانوا من قبل ان ینزل علیهم من قبله لمبلسین

کلمه(مبلسین) از مصدر(ابلاس) است ، و ابلاس به معناى یاس و نومیدى است . و ضمیر در(ینزل) به کلمه(ودق) بر مى گردد. همچنین ضمیر در کلمه(من قبله)، - به طورى که گفته اند - و بنابراین کلمه(من قبله) تاکید جمله(من قبل ان ینزل علیهم) خواهد بود، و فائده این تاکید - باز به طورى که گفته اند - فهماندن سرعت دگرگونى دلها از یاس به خوشحالى است ، چون جمله(من قبل ان ینزل علیهم) بیش ازاین نمى رسانید، که خشکى زدگان قبل از اینکه باران آید نومید بودند، و احتمال دارد که نومیدى آنان مدت زیادى قبل از آمدن باران بوده و کلمه(من قبله) احتمال فاصله زیاد را دفع نموده ، مى رساند در همان یک لحظه قبل نومید بودند.

و در کشاف گفته که جمله(من قبله) از باب تکرار، و به منظور تاکید است ، مانند تکرار در آیه(فکان عاقبتهما انهما فى النار خالدین فیها) و معناى تاکید در دلالت ، و معناى تاکید در قبلیت ، این است که دلالت کند بر اینکه عهد مردم به باران طولانى شده بود، چون مدتها بود باران ندیده بودند، در نتیجه نومیدیشان از باران در دلهایشان محکم و جایگیر شده بود، و بدین جهت وقتى باران را دیدند خوشحالى آن مدت کوتاه به اندازه غم و اندوه آن مدت طولانى بود.

و چه بسا گفته شده که ضمیر در جمله(من قبله) به ارسال ریاح بر مى گردد، و معناى آیه این است که :(هر چند قبل از فرستادن باران بر آنان و بلکه قبل از برخاستن باد مایوس و نومید بودند).

فانظر الى آثار رحمت الله ، کیف یحیى الارض بعد موتها ان ذلک لمحى الموتى و هو على کل شى ء قدیر

کلمه(آثار) جمع اثر است ، و اثر به معناى باقى مانده اى از چیزى است که بعد از رفتنش بماند، و به هر بیننده بفهماند که قبلا چنین چیزى در اینجا بوده ، مانند اثر پا، و اثر ساختمان ، لیکن به عنوان استعاره در هر چیزى که متفرع بر چیز دیگرى شود، استعمال مى شود.

و مراد از رحمت خدا بارانى است که از ابرها فرو مى ریزد، ابرهایى که به وسیله بادها گسترش یافته ، و آثار آن عبارت است از هر چیزى که بر آمدن باران مترتب شود، چون گیاه و درخت و میوه ، که در عین اینکه آثار بارانند آثار حیات یافتن زمین بعد از مردنش نیز هستند.

و لذا در آیه شریفه فرمود:(نظر کن به آثار رحمت خدا، که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مى کند) که در این عبارت باران را رحمت خدا، و کیفیت زنده کردن زمین بعد از مردنش را آثار آن خوانده ، پس زنده شدن زمین بعد از مردنش از آثار رحمت خدا است ، و نباتات و اشجار و میوه ها از آثار زنده شدن زمین است ، با اینکه خود آنها نیز از آثار رحمت هستند، و تدبیر، تدبیرى است الهى ، که از خلقت باد و ابر و باران حاصل مى شود.

و در جمله(ان ذلک لمحى الموتى) کلمه(ذلک) اشاره است به خداى تعالى ، که داراى رحمتى است که از آثار آن احیاى زمین بعد از مردنش مى باشد، و اگر براى اشاره به خداى تعالى کلمه :(ذلک) را که مخصوص اشاره به دور است به کار برده ، به منظور تعظیم بوده ، و مراد از(موتى - مردگان) انسان و یا انسان و سایر جانداران است .

خدایى که زمین موات را(با فرستادن باران) زنده مى کند مردگان را نیز زنده خواهدکرد

و مراد از جمله مذکور فهماندن این معنا است که زنده کردن مردگان مثل زنده کردن زمین موات است ، چون در هر دو مرگ هست ، که عبارت از این است که آثار حیات از چیزى سلب شود، و نیز حیات عبارت از این است که چیزى بعد از ساقط شدن آثار حیات از او دوباره اثر حیات به خود بگیرد، و زمین در فصل بهار داراى اثر حیات مى شود، پس در فصل بهار خداوند زمین مرده را زنده کرده ، و حیات انسان و حیوان نیز مثل حیات زمین است ، و چیزى غیر از آن نیست .

خوب ، وقتى مى بینیم که خداى تعالى مى تواند از بین چند چیز مثل هم ، یک ى را بعد از مردن زنده کند، دیگر چرا نگوییم که مى تواند آن چند چیز دیگر را نیز بعد از مردن زنده کند؟ با اینکه بنا به قاعده معروف :(حکم الامثال فیما یجوز و ما لا یجوز واحد - حکم چند چیز مثل هم در یکى که محقق شده با آنکه محقق نشده یکى است). وقتى مى بینیم زمین و نبات مرده را زنده کرده ، بى درنگ باید قبول کنیم که حیوان و انسان را هم مى تواند زنده کند.

و جمله(و هو على کل شى ء قدیر) اثبات احیاى مذکور است ، به بیانى دیگر مى فرماید: چرا خدا نتواند مردگان را زنده کند؟ با اینکه قدرت او عمومى ، و غیر محدود، و غیر متناهى است ، و وقتى قدرت غیر متناهى شد شامل احیاى بعد از موت نیز مى شود، و گرنه لازم است قدرت مقید شود و حال آنکه ما آن را مطلق فرض کردیم .

و لئن ارسلنا ریحا فراوه مصفرا لظلوا من بعده یکفرون

ضمیر در(فراوه) به نبات بر مى گردد، البته لفظ نبات در سابق نیامده بود، بلکه معناى آن از سیاق استفاده مى شود، پس ضمیر به نبات مستفاد از معنا بر مى گردد، و جمله(لظلوا) جواب سوگند، و قائم مقام جزاى شرط(لئن) است ، و معنایش این است که سوگند مى خورم که اگر باد سردى بفرستیم که زراعتهایشان و درختهایشان را زرد کند، و ببینند که روییدنیهایشان زرد شده ، بلا درنگ به نعمت هاى خدا کفران مى ورزند.

پس در آیه شریفه مشرکین را سرزنش مى کند به اینکه به سرعت دلهایشان زیر و رو مى شود، هنگام نعمت یک جور، و هنگام نقمت جور دیگر، به محضى که آثار نعمت نزدیک مى شود، بى درنگ خوشحال مى شوند، و چون بعضى از نعمتها را از ایشان بگیرد بدون هیچ درنگى نعمت هاى مسلم و روشن را منکر مى شوند.

بعضى گفته اند ضمیر در(فراوه) به کلمه سحاب بر مى گردد، چون سحاب(ابر) وقتى زرد رنگ شد دیگر نمى بارد. بعضى دیگر گفته اند: به کلمه(ریح) بر مى گردد، چون کلمه مذکور هم مرجع ضمیر مونث مى شود و هم مذکر لیکن هر دو قول بعید است .

فانک لا تسمع الموتى ... فهم مسلمون

این جمله علت مطلبى را که از سیاق سابق فهمیده مى شد بیان مى کند، گویا فرموده : این قدر مشغول این گونه افراد سست عنصر مشو، و غم بى ایمانیشان را مخور، که چرا یک دم خوشحال و یک دم مایوسند، و به آیات ما ایمان نمى آورند، و در آنها تعقل نمى کنند، چون اینان مردگانى کر و کورند، و تو نمى توانى چیزى به ایشان بشنوانى ، و هدایتشان کنى ، تو، تنها کسانى رامى شنوانى و هدایت مى کنى که به آیات ما ایمان داشته باشند، یعنى در این جهت ها تعقل کنند، و تصدیق نمایند، پس تنها این گونه افراد مسلمند. و چون تفسیر این دو آیه در سوره نمل گذشت دیگر تکرار نمى کنیم .