background
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ
و در حقيقت، پيش از تو فرستادگانى به سوى قومشان گسيل داشتيم، پس دلايل آشكار برايشان آوردند، و از كسانى كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتيم، و يارى‌كردن مؤمنان بر ما فرض است.
آیه 47 سوره الرُّوم

بیان آیات

این آیات فصل دوم از فصول چهارگانه اى است که گفتیم سوره مشتمل بر آن است ، در این آیات با افعال خاص به خدا، و به عبارتى با اسماى افعال خدا استدلال کرده بر بطلان شرکاء، و نفى ربوبیت و الوهیت آنها، و نیز استدلال کرده است بر مساله معاد.

الله الذى خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شى ء...

اسم جلاله(الله) در آیه شریفه مبتداء، و جمله(الذى خلقکم) خبر آن است ، و همچنین جمله(من یفعل) مبتداء است ، و خبرش جمله(من شرکائکم) مى باشد که از مبتداء جلو افتاده است ، و استفهام در آیه انکارى است این نظریه ما بود، البته دیگران در ترکیب آیه احتمالات دیگرى دارند.

و معناى آیه این است که : خداى سبحان کسى است که متصف به اوصافى چنین و چنان از اوصاف الوهیت و ربوبیت است ، پس آیا از بین آلهه اى ، که شما مى گویید اله اند، کسى هست که چنین اوصافى داشته باشد؟ و چنین کارهایى کند؟ یعنى خلق کند، رزق دهد، بمیراند، و زنده کند؟ و چون هیچ یک آنها چنین نیستند، پس خداى سبحان تنها(اله) شما، و رب شما است - لا اله الا هو - معبودى جز او نیست .

هیچ شاءنى از شؤ ون عالم از(خلقت) جدا نیست و لذا خالق عالم را شریکى نیست

و شاید وجه اینکه در بین همه کارهاى خدا، خلقت و رزق دادن و احیاء و اماته را اختصاص به ذکر داد، با اینکه مکرر نام آنها در ضمن احتجاجهاى سابق گذشت ، اشاره به این باشد که رزق منفک از خلقت نیست ، به این معنا که رزق دادن نیز خود خلقت است ، چیزى که هست به قیاس با خلقتى دیگر آن را رزق او مى نامیم ، چون هستى او را دوام مى بخشد، مثلا انسان مخلوقى است و نان و آب نیز مخلوقى دیگر.

ولى چون حیات انسان بستگى به نان و آب دارد، ما آب و نان را رزق انسان مى نامیم ، پس رزق هم خلق است ، و کسى که خلق را مى آفریند رازق نیز هست .

پس مشرکین نمى توانند بگویند رازق و زنده کننده و میراننده بعضى از خدایان ماست ، که چه بسا بعضى از آنان ادعاء هم کرده باشند، و گفته باشند که به طور کلى مدبر عالم انسانى ، بعضى از آلهه است ، و مدبر تمامى شوون عالم از خیرات و شرور بعضى دیگر از آلهه اند، و لیکن هیچ یک از مشرکین اختلاف ندارند در اینکه خلقت و ایجاد تنها از خداى تعالى است ، و کسى و چیزى شریک او در این کار نیست ، وقتى این معنا مسلم شد، پس رزق و همچنین هر چیزى که از خلقت جدا نیست ، مانند خود خلقت راجع به خدا است ، در نتیجه براى خدایان و ارباب آنان شاءنى از عالم نمى ماند، که بگویند این کار را الهه ما مى کنند، چون هیچ شاءنى از شوون عالم جداى از مساله خلقت نیست .

آنگاه خداى سبحان خود را تنزیه نموده ، مى فرماید:(سبحانه و تعالى عما یشرکون - منزه و متعالى است از شرکى که به وى مى ورزند).

ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون

این آیه به ظاهر لفظش عام است ، و مخصوص به یک زمان و یا به یک مکان و یا به یک واقعه نیست و در نتیجه مراد از(بر و بحر) همان معناى معروف است که شامل همه روى زمین مى شود.

و مراد از فساد در زمین ، مصایب و بلاهایى عمومى است که یکى از منطقه ها را گرفته و مردم را نابود مى کند، مانند زلزله ، نیامدن باران ، قحطى ، مرضهاى مسرى ، جنگها، غارتها، و سلب امنیت ، و کوتاه سخن هر بلایى که نظام آراسته و صالح جارى در عالم را بر هم مى زند، چه اینکه مستند به اختیار بعضى از مردم باشد، و یا نباشد، چون همه آنها فسادى است که در دریا و خشکى عالم پدید مى آید، و خوشى و طیب عیش انسانها را از بین مى برد.

اشاره به وجود رابطه مستقیم بین اعمال مردم و حوادث عالم

(بما کسبت ایدى الناس) - یعنى این فساد ظاهر در زمین ، بر اثر اعمال مردم است ، یعنى به خاطر شرکى است که مى ورزند، و گناهانى است که مى کنند، و ما در تفسیر آیه(و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض)، و نیز در مباحث نبوت در جلد دوم این کتاب ، اثبات کردیم که بین اعمال مردم و حوادث عالم رابطه مستقیم هست ، که هر یک متاءثر از صلاح و فساد دیگرى است .

(لیذیقهم بعض الذى عملوا) - لام در این جمله ، لام غایت است ، و آیه چنین معنا مى دهد: آنچه در زمین ظاهر شد، به خاطر این بود که خدا و بال پاره اى از آنچه مى کردند به ایشان بچشاند، بلکه براى این بود که خود اعمالشان را به ایشان بچشاند، که به صورت و بال به سویشان بر مى گشت .

و اما اینکه چرا فرمود: بعض اعمالشان را، براى اینکه خدا از بیشتر اعمال آنان صرف نظر کرد، همچنان که فرمود:(و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر).

این آیه شریفه ناظر است به وبال دنیوى گناهان ، و چشاندن و بال بعضى از آنها، نه همه آنها، و اما عذاب و وبال اخروى گناهان ، آیه از آن ساکت است . پس اینکه بعضى ها گفته اند:(مراد این است که وبال دنیوى را مى چشانیم ، و اخروى آن را تا رسیدن قیامت تاءخیر مى اندازیم) تفسیرى است بدون دلیل .

و بعید نیست که تقدیر کلام را(لیذیقهم بعض جزاء ما عملوا - تا بچشاند به ایشان بعضى از کیفر آنچه کرده اند) گرفته اند و حال آنکه تقدیر آن به عکس این است ، یعنى تقدیرش(لیذیقهم جزاء بعض ما عملوا - تا بچشاند به ایشان جزاء بعضى از کارهاى ایشان را) است براى اینکه : آنچه که ما را ناگزیر مى کند از اینکه چیزى تقدیر بگیریم ، - البته اگر ناگزیر باشیم - این است که آنچه به صورت فساد به آنان بر مى گردد، جزاى اعمالشان است نه خود اعمال ، پس آنچه مى چشند جزاى پاره اى از اعمال است ، نه پاره اى از جزاء اعمال .

و اینکه فرمود:(لعلهم یرجعون) معنایش این است که : خداوند مى چشاند به آنان آنچه را مى چشاند، براى اینکه شاید از شرکشان و گناهانشان دست برداشته ، به سوى توحید و اطاعت برگردند.

و اما در پاسخ این سوال که وجه اتصال آیه مورد بحث به ما قبلش چیست ؟ مى گوییم : وجهش این است که : در آیه قبل استدلال مى کرد بر توحید، و نزاهت خدا از شرکى که برایش قائل شده اند، اینک در این آیه به آثار شرک اشاره مى کند، و آن عبارت است از: گناه و فساد در زمین ، و چشیدن وبال گناهان ، چیزى که هست در این آیه نامى از شرک نبرده ، و مطلب را به گناهان ناشى از شرک اختصاص نداده ، بلکه به طور کلى راجع به گناه صحبت کرده است .

سخن عجیب مفسرین در ذیل آیه(ظهر الفساد فى البر و البحر...)

مفسرین در تفسیر این آیه سخنان مختلف و عجیب و غریبى زده اند، مثلا بعضى گفته اند:(مراد از(ارض) سرزمین مکه است) بعضى گفته اند:(مراد از(بر - خشکى) بیابانهایى خشک است که نهرى از آن نمى گذرد، و مراد از(بحر) هر شهر و قریه اى است که بر لب نهرى بزرگ قرار داشته باشد). بعضى دیگر گفته اند:(مراد از(بر) صحراها و محل قبایل است ، و مراد از(بحر) سواحل ، و شهرهاى ساحل دریا و نهرها است). بعضى دیگر گفته اند:(مقصود از(بر) بیابانهاى لم یزرع و خشک است ، و مراد از(بحر) صحراهاى سبز و خرم است). بعضى گفته اند:(در اینجا مضافى در تقدیر است ، و تقدیر(ظهر الفساد فى البر و مدن البحر) است ، یعنى فساد در زمین و شهرهاى دریا ظاهر شد).

شاید داعى آقایان بر این حرف ها این بوده که فکر کرده اند آیه شریفه - بر حسب روایتى که رسیده - ناظر به قحطسالى مکه به دنبال نفرین رسول خدا به قریش است ، چون قریش در کفر خود لجاجت کرده ، و بر عناد خود ادامه دادند، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نفرینشان کرد، در نتیجه شهر مکه دچار قحطى شد، لذا خواسته اند با این اقاویل آیه را به آن روایت تطبیق دهند، در نتیجه این طور به زحمت افتاده اند.

و نیز بعضى گفته اند:(مراد از فساد در خشکى کشتن یکى از پسران آدم برادر خودش را مى باشد، و مراد از فساد در دریا غضب کردن آن پادشاه است که کشتى هاى مردم را مى گرفت). ولى خود خواننده به سستى این سخن واقف است ، زیرا در آیه شریفه دلیلى بر آن نیست علاوه بر اینکه آیه عام است .

قل سیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل کان اکثرهم مشرکین

در این آیه شریفه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را ماءمور مى کند به اینکه به مردم دستور دهد در زمین سیر کنند، و سرانجام و آثار باقیمانده اقوام گذشته را ببینند، که چگونه خانه هایشان خراب گشته ، و آثارشان محو شد، و تا آخرین نفر منقرض شدند، و نسلشان قطع گشت ، و دچار انواع گرفتاریها و بلاها شدند، به خاطر اینکه بیشترشان مشرک بودند، پس خدا جزاى بعض کرده هایشان را به ایشان چشانید، تا شاید عبرت گیرندگان عبرت گیرند، و در نتیجه به سوى توحید برگردند. پس آیه شریفه در مقام استشهاد براى مضمون آیه قبل است .

فاقم وجهک للدین القیم من قبل ان یاتى یوم لا مرد له من الله یومئذ یصدعون

این آیه تفریع بر ما قبل است ، و معنایش این است که : وقتى شرک و کفر به حق چنین سرانجامى داشت ، و وبالش گردنگیر مرتکبش ‍ مى شود، پس رو به سوى دین مستقیم کن .(من قبل ان یاتى یوم لا مرد له من الله) ظرف(من قبل) متعلق است به جمله(فاقم). و کلمه(مرد) مصدر میمى از رد و به معناى(راد، برگرداننده) است ، و مراد از روزى که برگرداننده اى براى آن نیست ، و کسى نیست که آن را از خدا برگرداند، روز قیامت است .

دو دسته شدن مردم در روز قیامت ، کافران به سوى جهنم و نکو کرداران به سوىبهشت

(یومئذ یصدعون) - اصل این کلمه(یتصدعون) بوده ، و تصدع در اصل به معناى تفرق اجزاء ظروف بوده ، و - به طورى که گفته اند - بعدها در مطلق تفرق استعمال شده ، و - باز به طورى که گفته اند - مراد از آن در آیه این است که : روز قیامت مردم به دو طرف بهشت و جهنم متفرق مى شوند.

بعضى دیگر گفته اند:(مراد تفرقه اشخاص مردم است ، همچنان که آیه(یوم یکون الناس کالفراش المبثوث) بدان اشاره مى کند، و براى هر یک از این دو معنى وجهى است ، ولى ظاهر آن است که - همان طور که بعدا نیز خواهد آمد - بگوییم مراد همان وجه اول است .

من کفر فعلیه کفره و من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون

ظاهرا این آیه مى خواهد(یتفرقون) را که در آیه قبل بود تفسیر کند، و در جمله(فعلیه کفره) ممکن هست مضاف حذف شده باشد، و تقدیر آن(فعلیه و بال کفره) باشد، یعنى هر کس کفر بورزد وبال کفرش بر خودش مى باشد و ممکن هم هست مضافى در تقدیر نباشد و معنایش(هر که کفر بورزد کفرش علیه خودش است) باشد، چون همان عمل و یا اعتقادى که در این نشاءه کفر نام دارد، در نشاه دیگر به آتش جاودانه منقلب مى شود. این آیه بیان یکى از دو فریق است ، و فریق دیگر را آیه بعدى بیان مى کند.

(و من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون) - کلمه(یمهدون) از مهد است ، که به معناى گستردن بستر و استفاده از آن است ، و فریق دوم که ایمان آورده و عمل صالح کردند، بسترى براى خود گسترده اند، و اگر فرموده :(فلانفسهم) با اینکه هر یک از ایشان یک نفرند، و باید فرموده باشد هر کس عمل صالح کند براى خود...، نه براى خودشان ، این بدان جهت است که نظر به معناى(من) دارد، که جمع است ، نه به لفظ آن که مفرد است ، ه مچنان که در جمله شرطیه سابق که مى فرمود:(من کفر فعلیه کفره) نظر به لفظ(من) داشت ، و ضمیر را مفرد آورد.

نکته دیگر اینکه در جمله مورد بحث در شرط کردن اکتفا کرد به عمل صالح ، و نامى از ایمان نیاورد، و این بدان جهت است که عمل بدون ایمان صالح نمى شود، علاوه بر این چون در آیه قبلى شرط ایمان را آورده بود، دیگر حاجت به تکرار نداشت .

و معناى آیه این است که : کسانى که - بعد از ایمان - اعمالى صالح را کردند براى خود تهیه دیده اند، سرمایه اى را که با آن زندگى کنند، و به زودى بر آنچه براى خود گسترده اند قرار مى گیرند.

لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات من فضله انه لا یحب الکافرین

راغب گفته :(کلمه(جزاء) به معناى بى نیازى و کفایت است ، چنانکه خداى تعالى فرموده :(لا تجزى نفس عن نفس شیئا) و نیز فرموده :(لا یجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شیئا)، و نیز به معناى آن مقابلى که کفایت کند، و در ازاء مقابل خود قرار گیرد، آمده ، مى گویى :(جزیته کذا - من او را این طور جزاء دادم ، و یا جزیته بکذا - من او را به فلان چیز جزاء دادم ، حال این چیز خیر باشد، جزایش هم خیر مى شود، شر باشد جزایش شر مى شود).

پاداشى که خدا به مؤ منان صالح العمل مى دهدفضل او است که ناشى از محبت خدا به بندگان خود مى باشد

در آیه مورد بحث لام در(لیجزى) لام غایت است ، و منافات نیست ما بین اینکه آنچه را در قیامت به صالحان مى دهد جزاء خوانده ، که معناى مقابله را مى دهد، و اینکه در عین حال آن را فضل خود خوانده ، که در معنایش مقابله اى نیست ، براى اینکه درست است که ثواب آخرت را جزاء، و مقابل اعمال صا لح آنان خوانده ، ولى این را هم نباید فراموش کرد که صاحبان اعمال صالح خودشان واعمالشان ملک طلق خداى سبحانند، پس چیزى از خود ندارند، تا به خدا بدهند، و مستحق جزاء شوند، عبودیت کجا، و مالکیت استحقاق کجا؟ پس هر جزایى هم که به ایشان داده شود فضلى است که بدون استحقاق به ایشان داده شده است .

چیزى که هست خداى تعالى باز از شدت فضل و رحمتى که به بندگان خود دارد، آنان را مالک اعمالشان اعتبار کرده ، و در عین اینکه خودش مالک ایشان ، و مالک اعمال ایشان است ، در برابر اعمالشان حقى برایشان قائل شده و آنان را مستحق آن حق خوانده ، و بهشت و مقام قربى که به ایشان مى دهد پاداشى در مقابل اعمالشان دانسته ، و این حق اعتبارى ، خود فضل دیگرى است از خداى سبحان .

منشا این فضل محبتى است که خدا به بندگان خود دارد، چون آنان پروردگار خود را دوست مى دارند، و رو به سوى او مى کنند، و دین او را به پا مى دارند، و فرستادگان او را به آنچه دعوت مى کنند پیروى مى کنند، لذا خدا هم ایشان را دوست مى دارد، همچنان که خودش فرموده :(قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله).

بدین جهت است که آیه مورد بحث آنچه را که خدا از ثواب به بندگان مى دهد اجر و پاداش آنان نامیده ، با اینکه در معناى این کلمه چه در عربى(اجر) و چه فارسى(پاداش) معناى مقابله و مبادله هست ، و در عین حال آن را فضل هم خوانده ، براى اینکه گفتیم خود آن مقابله و مبادله نیز از فضل خدا است ، و منشاش محبتى است که به بندگان خویش دارد، لذا در آخر آیه به همین نکته اشاره نموده و مى فرماید:(انه لا یحب الکافرین - چون او کفار را دوست نمى دارد).

پس از اینجا معلوم شد که جمله(انه لا یحب الکافرین) هم طرف اثبات را تعلیل مى کند، و هم طرف نفى را، و مى فرماید: خدا مؤ منین اهل عمل را به این فضل اختصاص داده ، و کفار را از آن محروم کرده ، براى اینکه مؤ منین را دوست مى دارد، و کفار را دوست نمى دارد.

یادآورى آیت(باد) و آثار آن

و من آیاته ان یرسل الریاح مبشرات و لیذیقکم من رحمته و لتجرى الفلک بامره و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون

منظور از اینکه بادها را مبشر خوانده ، این است که : بادها مژده باران مى دهند، چون قبل از آمدن باران باد مى وزد.

(و لیذیقکم من رحمته) - این جمله عطف است بر محل(مبشرات) نه بر ظاهرش ، چون در آن معناى تعلیل است ، و تقدیر کلام این است که :(یرسل الریاح لتبشرکم و لیذیقکم من رحمته) بادها را مى فرستد برا ى اینکه شما را مژده دهد، و براى اینکه از رحمت خود به شما بچشاند، و مراد از(اذاقه رحمت) رساندن انواع نعمت ها است که بر وزیدن باد مترتب مى شود، چون وقتى باد مى وزد عمل تلقیح در گلها و میوه ها انجام مى شود، و عفونت ها از بین مى رود، و جو زمین تصفیه مى شود، و نعمتهایى دیگر از این قبیل که اطلاق جمله ، همه را شامل مى شود.

(و لتجرى الفلک بامره) - یعنى بادها را مى فرستد تا چنین و چنان شود، و نیز کشتیها به امر او به حرکت در آیند(و لتبتغوا من فضله)، یعنى و تا رزق او را که از فضل اوست بطلبید.

(و لعلکم تشکرون) - و تا شاید شکر بگزارید، این جمله هدف و نتیجه معنوى فرستادن باد است ، همچنان که بشارت باد، و چشاندن رحمت ، و جریان کشتى ها، و به دست آوردن فضل خدا، نتایج صورى و مادى آن بود.

کلمه(شکر) به معناى آن است که نعمت ولى نعمت را طورى به کار بزنى که از انعام منعم آن خبر ده د، و یا ثناى او بگویى که چه نعمتها به تو ارزانى داشته است ، و هر کدام باشد منطبق با عبادت او مى شود، و به همین جهت تعبیر کرد به(لعل)، که امید را مى رساند، چون نتایج معنوى تخلف پذیر است ، یعنى ممکن است مردم شکر او را بجا نیاورند، و لذا فرمود تا شاید شکر بگزارید، به خلاف نتایج مادى مذکور که تخلف پذیر نیست ، باد وقتى وزید نتایج مذکور را در پى دارد.

و لقد ارسلنا من قبلک رسلا الى قومهم فجاوهم بالبینات فانتقمنا من الذین اجرموا و کان حقا علینا نصر المومنین

راغب مى گوید:(اصل(جرم) به فتح جیم و سکون راء، به معناى کندن میوه از درخت است ، - تا آنجا که مى گوید - و(اءجرم) به معناى این است که : فلانى صاحب جرم شد، مانند(اءثمر و اءتمر و البن) که به معناى این است که : صاحب میوه و خرما و شیر شد. این معناى لغوى ثلاثى و باب افعال کلمه است ، ولیکن به عنوان استعاره در ارتکاب هر عمل زشتى استعمال مى شود، و در سراسر کلام عرب دیده نشده که این کلمه در حق اشخاص دانا و پسندیده استعمال شود).

و این آیه شریفه نظیر جمله معترضه است ، و گویا بدین منظور آمده که بیان کند براى مؤ منین حقى بر پروردگارشان هست ، و آن این است که : در دنیا و آخرت یاریشان کند، که یکى از مصادیق یارى او از ایشان این است که از مجرمین انتقام بگیرد.

این حقى است که از ناحیه خود خداى تعالى براى مؤ منین جعل شده ، پس دیگر جا ندارد کسى بر آن اشکال کند که : خدا هیچ وقت مقهور و محکوم غیر خود نمى شود.

(فانتقمنا من الذین اجرموا) -(فاء) بر سر این جمله فاى فصیحه است ، و معنایش این است که : پس بعضى از ایشان ایمان آورده ، و بعضى دیگر جرم کردند، در نتیجه ما از مجرمین انتقام گرفتیم ، و این همواره حقى است به عهده ما که مؤ منین را یارى کنیم ، یعنى از عذاب نجات داده و مخالفینشان را هلاک کنیم ، و در این آیه تا حدى اشعار به این معنا است که انتقام از مجرمین به خاطر مؤ منین است ، چون یکى از مصادیق نصرت آنان است .

بحث روایتى(روایاتى در ذیلآیه :(ظهر الفساد...) و برخى دیگر از آیات گذشته)

در تفسیر قمى در ذیل آیه(ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس)، نقل کرده که فرمودند: فساد خشکى به نیامدن باران است ، که باعث تباهى حیوانات مى شود، و همچنین فساد در دریا که آنهم با نیامدن باران و هلاک جنبندگان دریاست ، و نیز امام صادق(علیه السلام) فرمود: زندگى جنبندگان دریا به باران بستگى دارد، پس اگر باران نیاید، هم خشکى فاسد مى شود، هم دریا، و این وقتى است که گناهان بسیار شود.

مؤ لف : این دو روایت از باب تطبیق کلى بر مصداق است ، نه اینکه آیه در خصوص نیامدن باران نازل شده باشد.

و در روضه کافى به سند خود از ابى الربیع شامى ، روایت کرده که گف ت : از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم معناى آیه(قل سیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل)، چیست ؟ فرمود: منظور از آن این است که : در قرآن نظر بیفکنید، تا ببینید عاقبت مردم قبل از شما چه بود.

و در مجمع البیان ذیل جمله(و من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون) مى گوید: منصور بن حازم ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: عمل صالح قبل از صاحبش به سرعت به سوى بهشت مى رود، تا آنجا را براى ورود وى آماده کند، همان طور که خادم شما براى شما آب و جارو مى کند.

و نیز در همان کتاب است که روایت آمده از ام درداء، که گفت : من از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدم مى فرمود: هیچ مردى از ناموس برادرش دفاع نمى کند مگر آنکه حقى بر خدا ثابت مى شود، که در قیامت آتش جهنم را از او رد کند، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:(و کان حقا علینا نصر المومنین).

مؤ لف : این روایت را الدر المنثور هم از ابن ابى حاتم ، و نیز طبرانى ، و ابن مردویه ، از ابى الدرداء، نقل کرده اند.