background
اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
خدا بر هر كس از بندگانش كه بخواهد روزى را گشاده مى‌گرداند و [يا] بر او تنگ مى‌سازد، زيرا خدا به هر چيزى داناست.
آیه 62 سوره الْعَنْكَبُوت

بیان آیات

در این آیات خطاب از مؤ منین به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) برگشته ، ولى در معنا، خطابى است عام ، که همه انسانها را شامل مى شود، هر چند از نظر لفظ مخصوص به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است ، براى اینکه حجت هایى که در آن ذکر شده شامل همه انسانها است .

ضد و نقیض ها در اعتقادات مشرکین درباره خالق و مدبر عالم

در این آیات ضد و نقیض گویى هاى مشرکین را که در عقاید دارند، و در فصل سابق صحیح آن عقاید به مؤ منین عرضه شد، و به آن ایمان آورده اند، ذکر مى کند، و آن تناقضات این است که : مشرکین اعتراف دارند که آفریدگار آسمانها و زمین و مدبر آفتاب و ماه - که مدار ارزاق بر وجود آن دو است - خداى سبحان است ، و نیز اعتراف دارند که تنها کسى که آب را از آسمان مى فرستد، و زمین را بعد از مردنش دوباره زنده مى کند، خداى عز و جل است ، و در عین حال غیر خدا را مى پرستند، و از آنها رزق مى خواهند، و با اینکه وقتى سوار کشتى مى شوند خدا را مى خوانند، و خدا را مى پرستند، ولى همین که از خطر دریا نجاتشان داد، دوباره پرستش غیر خدا را از سر مى گیرند، و با اینکه شهر مکه حرم امنى است که خدا در اختیارشان گذاشته ، و این نعمت بزرگ را به ایشان ارزانى داشته ، در همین شهر به باطل ایمان مى آورند، و حق را انکار، و نعمت خدا را کفران مى کنند.

این نکته را هم بگوییم که آخرین آیه سوره یعنى آیه(و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)، مناسب با همان آیات اول سوره است ، که مى فرمود:(الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون ، تا آنجا که مى فرمود: و من جاهد فانما یجاهد لنفسه ...).

و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله فانى یوفکون

در این آیه به دو مساله خلقت و تدبیر پرداخته ، و هر دو را به خدا نسبت داده است ، خلقت آسمانها و زمین راجع به ایجاد است ، و تسخیر آفتاب و ماه که به خاطر ما حالات گوناگون به خود مى گیرند، طلوع و غروب کرده ، و دور و نزدیک مى شوند، مربوط است به تدبیر او، چون پیدایش ارزاق انسانها و سایر حیوانات ، همه ناشى از تدبیر آفتاب و ماه است ، و این خلقت و تدبیر از یکدیگر جدا شدنى و قابل انفکاک نیستند، پس کسى که اعتراف دارد که خلقت آسمانها و زمین مستند به خدا است ، ناگزیر باید اعتراف کند که تدبیر نیز از اوست .

و وقتى خداى تعالى به تنهایى خالق باشد، و تدبیر آسمانها و به دنبال آن تدبیر زمین ، و به دنبال آن پدید آوردن ارزاق ، تنها به دست او باشد، لازم است او تنها کسى باشد که به منظور رساندن رزق ، و سایر تدابیرش پرستش شود، و این حوائج را تنها از او بخواهند، پس این عجب است که انسانهایى خدا را کنار گذاشته و از غیر خدا رزق بخواهند، از کسى و چیزى که مالک هیچ چیز نیست ، جمله(فانى یصرفون)، اشاره به همین تعجب است ، یعنى وقتى خلقت و تدبیر آفتاب و ماه مستند به خدا است ، پس چگونه این مشرکین در دعاى خود متوجه غیر خدا مى شوند، و بت ها را مى پرستند؟

ضیق و وسعت روزى و معیشت بدست خداوند است و بس

الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له ، ان الله بکل شى ء علیم

در این آیه به آنچه در آیه قبلى اشاره کرده بود تصریح مى کند و کلمه(یقدر) از ماده(قدر) است که به معناى تنگ گرفتن ، در مقابل(بسط) که به معناى گشایش دادن است و در آیه مورد بحث منظور معناى این کلمه نیست . بلکه منظور لازمه معنا است یعنى توسعه ، و اگر در جمله(ان الله بکل شى ء علیم) با اینکه مى توانست ضمیر بیاورد و بفرماید:(انه بکل شى ء علیم) ضمیر نیاورد و اسم(الله) را آورد، براى این است که بر علت حکم دلالت کند و چنین معنا دهد که او بر همه چیز داناست براى اینکه(الله) است .

و معناى آیه این است که : خداوند رزق را بر هر کس بخواهد توسعه مى دهد و بر هر کس بخواهد تنگ مى گیرد و نمى خواهد مگر بر طبق مصلحت براى اینکه او به هر چیزى داناست ، چون الله است که جامع تمامى صفات کمال است .

و لئن سئلتهم من نزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها...لا یعقلون

مراد از احیاى زمین بعد از مردن آن ، رویاندن گیاهان در بهار، بعد از مردن آنها در زمستان است .

(قل الحمد لله) - یعنى خدا را در برابر اینکه حجت را بر دشمنان تمام کرد، و مجبورشان کرد که اعتراف کنند به اینکه مدبر امور خلقت نیز خداست ، حمد بگو، چون با این تمامیت حجت دیگر چاره اى ندارند جز اینکه تنها خدا را بپرستند، و بت ها و ارباب آنها را رها کنند.

(بل اکثرهم لا یعقلون) - یعنى بیشترشان در آیات خدا تدبر نمى کنند، و عقل خود را قاضى و حاکم نمى کنند، تا خدا را بشناسند، و حق را از باطل تمیز دهند، پس معناى جمله(لا یعقلون)، این شد که آن طور که سزاوار است تعقل نمى کنند.

توضیح اینکه زندگى دنیا لهو و لعب و زندگى آخرت حیات واقعى است

و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهى الحیوان ، لو کانوا یعلمون

کلمه(لهو)، به معناى هر چیز و هر کار بیهوده اى است که انسان را از کار مهم و مفیدش باز بدارد، و به خود مشغول سازد، بنابراین یکى از مصادیق لهو، زندگى مادى دنیاست ، براى اینکه آدمى را با زرق و برق خود و آرایش فانى و فریبنده خود از زندگى باقى و دائمى باز مى دارد، و به خود مشغول و سرگرم مى کند.

و کلمه(لعب)، به معناى کار و یا کارهاى منظمى است با نظم خیالى و براى غرض خیالى مثل بازیهاى بچه ها، زندگى دنیا همان طور که به اعتبارى لهو است ، همین طور لعب نیز هست ، براى اینکه فانى و زودگذر است ، همچنان که بازیها این طورند، عده اى بچه با حرص و شور و هیجان عجیبى یک بازى را شروع مى کنند، و خیلى زود از آن سیر شده و از هم جدا مى شوند.

و نیز همان طور که بچه ها بر سر بازى داد و فریاد راه مى اندازند، و پنجه بر روى هم مى کشند، با اینکه آنچه بر سر آن نزاع مى کنند جز وهم و خیال چیزى نیست ، مردم نیز بر سر امور دنیوى با یکدیگر مى جنگند، با اینکه آنچه این ستمگران بر سر آن تکالب مى کنند، از قبیل اموال ، همسران ، فرزندان ، مناصب ، مقامها، ریاستها، مولویت ها، خدمتگذاران ، یاران ، و امثال آن چیزى جز اوهام نیستند، و در حقیقت سرابى هستند که از دور آب به نظر مى رسد، و انسان منافع مذکور را مالک نمى شود، مگر در ظرف وهم و خیال .

به خلاف زندگى آخرت ، که انسان در آن عالم با کمالات واقعى که خود از راه ایمان و عمل صالح کسب کرده زندگى مى کند، و مهمى است که اشتغال به آن آدمى را از منافعى باز نمى دارد، چون غیر از آن کمالات واقعى واقعیت دیگرى نیست ، و جدى است ، که لعب و لهو و تاثیم در آن راه ندارد، بقایى است که فنایى با آن نیست ، لذتى است که با الم آمیخته نیست ، سعادتى است که شقاوتى در پى ندارد، پس آخرت حیاتى است واقعى ، و به حقیقت معناى کلمه ، و این است معناى اینکه خداى تعالى مى فرماید:(و ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهى الحیوان).

در این آیه شریفه به طورى که ملاحظه مى فرمایید زندگى دنیا را منحصر در لهو و لعب کرده ، و با کلمه(هذه - این زندگى دنیا) آن را تحقیر نمود، و زندگى آخرت را منحصر در حیوان یعنى زندگى واقعى کرده ، و این انحصار را با ادوات تاکیدى چون حرف(ان) و حرف(لام) و ضمیر فصل(هى)، و آوردن مطلب را با جمله اسمیه ، تاکید نموده است .

(لو کانوا یعلمون) - یعنى اگر مردمى دانا بودند مى دانستند که مطلب از همین قرار است که ما گفتیم .

فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجیهم الى البر اذا هم یشرکون

حکایت تناقض دیگر از تناقضهاى مشرکین

فاى تفریعى که در اول آیه آمده مطلب مذکور آیه را نتیجه مطلبى کرده که از آیات سابق استفاده مى شود، چون از آیات سابق برمى آید که مشرکین در شرک خود به خدا دروغ بسته اند، و بیشترشان تعقل نمى کنند، در این آیه مى فرماید: حال که اینان به خدا دروغ مى بندند، و از عبادت خدا به عبادت غیر خدا مى گرایند، و بیشترشان تعقل نمى کنند، و در اعتراف به خالقیت خدا، و انکار ربوبیت او، مرتکب تناقض مى شوند، پس در نتیجه وقتى سوار کشتى مى شوند چنین و چنان مى کنند.

کلمه(رکوب) به معناى نشستن بر بالاى چیزى است که حرکت داشته باشد، و این کلمه خود به خود متعدى مى شود، و احتیاج به هیچ یک از حروف تعدیه ندارد، مثلا مى گوییم :(فلان رکب الفرس - فلانى سوار اسب است)، و اگر در آیه مورد بحث با حرف(فى) متعدى شده ، بدان جهت است که سوار کشتى شدن نوعى استقرار گرفتن یا منزل کردن را متضمن است ، و معناى آیه این است که : چون با استقرار در کشتى سوار بر آن مى شوند،(و یا چون در کشتى مستقر مى شوند، در حالى که سوار بر آنند)، خداى را به خلوص مى خوانند، و معناى بقیه آیه روشن است ، مى خواهد یک تناقض دیگر از تناقض هاى مشرکین را حکایت کند که در یک حال خدا را به خلوص مى خوانند، و چون بر آنان منت مى نهد و نجاتشان مى بخشد کفران نعمت مى کنند.

لیکفروا بما آتیناهم و لیتمتعوا فسوف یعلمون

لام در کلمه(لیکفروا) و هم چنین در کلمه(لیتمتعوا) لام امر است ، و معلوم است که وقتى بزرگى زیردست خود را به چیزى امر مى کند که دوست ندارد، مى خواهد او را تهدید کند، مثل اینکه خود شما به فرمانبرتان بگویید: هر چه مى خواهى بکن ، و نیز مانند این تهدید خداى تعالى که فرموده :(اعلموا ما شئتم انه بما تعملون بصیر).

بعضى از مفسرین احتمال داده اند که :(لام مذکور لام غایت باشد، و معناى آیه این است که : مشرکین این کارها را مى کنند که کفران نعمت کرده باشند، کفران آن نعمت هایى که ما به ایشان دادیم ، و نیز این کارها را مى کنند تا به خیال خود لذت برده باشند)، ولى وجه اول با ذیل آیه که مى فرماید(فسوف یعلمون - به زودى خواهند دانست) بهتر مى سازد، و موید آن ، این آیه است که در سوره روم ، آیه 34 مى فرماید:(لیکفروا بما آتیناهم فتمتعوا فسوف تعلمون - کفر بورزند به آن نعمت ها که به ایشان دادیم ، آرى خوش ‍ بگذرانید که به زودى خواهید فهمید) و به همین جهت بعضى از قاریان(لام) در کلمه(ولیتمتعوا) را با سکون خوانده اند، چون غیر از لام امر هیچ لام دیگرى به سکون خوانده نمى شود.

اولم یروا انا جعلنا حرما آمنا، و یتخطف الناس من حولهم

مکه مکرمه حرم امن الهى است

منظور از(حرم آمن) مکه و پیرامون آن است ، که خداى تعالى آن را به دعاى ابراهیم(علیه السلام) مامن خلق قرار داد، کلمه(تخطف) مانند کلمه(خطف) به معناى قاپیدن چیزى به سرعت ، و دزدیدن آن است ، چون آن روز عرب کارش غارت یکدیگر بود، و از چپاول گرى امرار معاش مى کرد، و همواره این قبیله به آن قبیله حمله مى کرد، و مى کشت و اسیر مى گرفت ، و لیکن با همه این احوال شهر مکه را محترم مى شمرد، و به ساکنین این شهر کارى نداشت .

و معناى آیه این است که : آیا نمى نگرند که ما حرم امنى درست کردیم ، که ساکنین آن در معرض قتل و اسارت قرار نمى گیرند، و اموالشان غارت نمى شود، با اینکه بیرون این شهر مردم مشغول غارت و چپاول یکدیگرند؟

(افبالباطل یومنون و بنعمه الله یکفرون) - این جمله توبیخ دیگرى است به مشرکین مکه ، که نعمت بزرگ امنیت مکه را با کفران مقابله مى کنند، و در عوض به صنم ها که جز اسم خدا چیز دیگرى ندارند ایمان مى آورند، خلاصه حقایق را زیر پا نهاده و به موهومات ایمان مى آورند.

و من اظلم ممن افترى على الله کذبا او کذب بالحق لما جاءه ، الیس فى جهنم مثوى للکافرین

این آیه ، مشرکین را به آتش دوزخ تهدید مى کند، و آنان را به ارتکاب شدیدترین ظلم ، و بزرگترین ستم معرفى مى کند، و آن عبارت است از دو چیز: اول این است که به خدا افتراء بسته اند، چون خدایانى دروغى را شریک او معرفى نموده اند، و دوم اینکه بعد از آمدن حق آن را تکذیب کردند و این دو صفت هر دو در مشرکین وجود داشت ، چون هم بت مى پرستیدند، و هم رسالت پیامبر و قرآن کریم را تکذیب کردند با اینکه قرآن براى آنان آمده بود، پس به این دو جهت کافر بودند، و جاى کافران و محل اقامتشان در آخرت ، جهنم است .

معناى آیه :(والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین)

و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین

کلمه(جاهدوا) از ماده(جهد) است ، و(جهد) به معناى وسع و طاقت است ، و(مجاهده) به معناى به کار بردن آخرین حد وسع و قدرت در دفع دشمن است ، و جهاد بر سه قسم است ، جهاد با دشمن ظاهرى ، و جهاد با شیطان ، و جهاد نفس . راغب این طور گفته .

و معناى(جاهدوا فینا) این است که جهادشان همواره در راه ما است ، و این تعبیر کنایه از این است که : جهادشان در امورى است که متعلق به خداى تعالى است ، چه جهاد در راه عقیده باشد، و چه در راه عمل ، و چون جهادشان در راه خدا است هیچ عاملى ایشان را از ایمان به خدا و اطاعت اوامر و نواحى او بازنمى دارد.

(لنهدینهم سبلنا) - در اینجا خداى تعالى براى خود سبیل هایى نشان مى دهد، و راه ها هر چه باشد بالاخره به درگاه او منتهى مى شود، براى اینکه راه را براى این راه مى گویند که به سوى صاحب راه منتهى مى شود، و آن صاحب راه منظور اصلى از راه است .(مثلا وقتى مى گویند این راه سعادت است ، معنایش این است که : این راه به سوى سعادت منتهى مى شود)، پس راه هاى خدا عبارت است از طریقه هایى که آدمى را به او نزدیک و به سوى او هدایت مى کند، و وقتى خود جهاد در راه خدا هدایت باشد، قهرا هدایت به سوى سبل ، هدایت روى هدایت خواهد بود، و آن وقت آیه شریفه با آیه(و الذین اهتدوا زادهم هدى) منطبق مى شود.

از آنچه گذشت روشن گردید که دیگر هیچ احتیاج به تقدیر گرفتن(شاءن) نیست ، که بگوییم کلمه(فنیا) فى(شاءننا) بوده ، و کلمه(شاءن) حذف شده .

(و ان الله لمع المحسنین) - بعضى گفته اند:(معناى معیت ، و به عبارتى دیگر بودن خدا با محسنین این است که : خدا یارى شان کند، و اینکه مساله جهاد، که محتاج به نصرت است جلوتر آمده ، خود قرینه است بر اینکه کلمه(مع) به همین معناى نصرتى است که ما گفتیم). و این وجه ، وجه بدى نیست .

از این بهتر نظریه آن مفسر دیگر است که : کلمه(مع) را به معیت رحمت و عنایت تفسیر کرده ، چون شامل نصرت و یارى او و سایر اقسام عنایات خداى سبحان با بندگان محسن او خواهد بود، چون او کمال عنایت را به ایشان دارد، و رحمتش شامل حال ایشان است ، و این معیت اخص از معیت وجودى است که در جمله(و هو معکم این ما کنتم) آمده ، براى اینکه خدا از نظر وجود با تمامى موجودات و انسانها هست ، چه نیکان و چه بدان ، ولى با محسنین بودنش معیت مخصوصى است که گفتیم بنابر تفسیر اول معیت نصرت و معونت ، و بنابر تفسیر دوم معیت رحمت و عنایت است .

در سابق هم گفتیم که این آیه که سوره با آن ختم مى شود، به آیات اول سوره انعطاف دارد، و همان حقیقت را تکرار مى کند.

بحث روایتى(چند روایت در ذیل برخى آیات گذشته)

در الدر المنثور است که ابن ابى الدنیا، و بیهقى ، در شعب الایمان ، از ابى جعفر روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: تعجب تمام تعجب از کسى است که خانه حیات را تصدیق دارد، ولى همه سعى و کوشش او براى خانه غرور است .

و در همان کتاب است که : جویبر، از ضحاک ، از ابن عباس ، روایت کرد که گفت : مشرکین به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) گفتند: تنها مانع ما از اینکه به دین تو در آییم ، این است که مى ترسیم مردم ما را بربایند، چون ما جمعیت کمى هستیم ، و جمعیت اعراب از ما بیشتر است ، وقتى بشنوند که ما به دین تو درآمده ایم ، ما را نابود مى کنند، چون ما براى آنان لقمه اى بیش نیستیم ، خداى تعالى در پاسخ این بهانه این آیه را نازل کرد:(اولم یروا انا جعلنا حرما آمنا...).

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین) گفته : در روایت ابى الجارود از ابى جعفر(علیه السلام) آمده که فرمود: این آیه درباره آل محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) و شیعیان ایشان است .