background
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ
يكى از آن دو [دختر] گفت: «اى پدر، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى‌كنى: هم نيرومند [و هم‌] در خور اعتماد است.»
آیه 26 سوره الْقَصَص

بیان آیات

بیان آیات مربوط به فصل سوم داستان موسى : بیرون شدن از مصر به سوى مدینو ملاقات با شعیب(علیه السلام) و ازدواج با دختر او

این آیات فصل سوم از داستان موسى(علیه السلام) است ، در این داستان بیرون شدنش از مصر به طرف مدین را آورده که بعد از کشتن قبطى از ترس فرعون رهسپار آنجا شد، و در آنجا با دختر پیرمردى کهن سال ازدواج کرد، و در قرآن کریم نام آن پیرمرد نیامده ، لیکن در روایات امامان اهل بیت(علیهم السلام) و پاره اى از روایات اهل سنت آمده که او شعیب ، پیغمبر مدین بوده .

و لما توجة تلقاء مدین قال عسى ربى ان یهدینى سواء السبیل

در مجمع البیان آمده که کلمه(تلقاء) به معناى برابر و مقابل هر چیز است ، و نیز گفته مى شود: فلانى این کار را از تلقاء خود کرد، یعنى از قبل خود و به داعى نفس خود کرد، و کلمه(سواء السبیل) به معناى وسط راه ، و یا راه وسط است .

(مدین) کدام شهر بوده است ؟

و کلمه(مدین) - به طورى که در کتاب مراصد الاطلاع آمده نام شهرى بوده که شعیب در آنجا مى زیسته ، و این شهرى بوده در کنار دریاى(قلزم) روبروى(تبوک) که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر، چاهى هم که گوسفندان شعیب از آن آب داده مى شد در همانجا بوده و بعضى دیگر گفته اند:(این شهر در هشت منزلى مصر بوده ، و از قلمرو حکومت فرعون خارج بوده ، و به همین جهت موسى(علیه السلام) متوجه آنجا شده است).

و معناى آیه این است که : وقتى موسى(علیه السلام) بعد از بیرون شدن از مصر متوجه مدین شد، گفت : از پروردگارم امیدوارم که مرا به راه وسط هدایت کند، و دچار انحراف از آن و میل به غیر آن ، نگشته و گمراه نشوم .

از سیاق به طورى که ملاحظه مى فرمایید برمى آید که آن جناب قصد مدین را داشته ، ولى راه را بلد نبوده ، از پروردگارش امید داشته که او را به راه مدین هدایت کند.

و لما ورد ماء مدین وجد علیه امة من الناس یسقون ...

کلمه(تذودان) تثنیه(تذود) است و آن مضارع است از ماده(ذود)، که به معناى حبس و منع است ، و مراد از آن ، این است که : آن دو زن گوسفندان خود را از اینکه به طرف آب بروند، و یا از اینکه با گوسفندان مردم مخلوط شوند، جلوگیرى مى کردند، همچنان که مراد از کلمه(یسقون) آب دادن به گوسفندان و چهارپایان است و کلمه(رعاء) به معناى چوپان است ، که کارش ‍ چرانیدن گوسفندان مى باشد.

و معناى آیه این است که : وقتى موسى به آب(مدین) رسید، در آنجا جماعتى از مردم را دید که داشتند گوسفندان خود را آب مى دادند، و در نزدیکى آنها دو نفر زن را دید که گوسفندان خود را از اینکه به طرف آب بروند، جلوگیرى مى کردند، موسى از راه استفسار و از اینکه چرا نمى گذارند گوسفندان به طرف آب بیایند و از اینکه چرا مردى همپاى گوسفندان نیست ، پرسش کرد، و گفت :(ما خطبکما)؟ چه مى کنید؟ گفتند: ما گوسفندان خود را آب نمى دهیم تا آنکه چوپانها از آب دادن گوسفندان خود فارغ شوند، یعنى ما عادتمان این طور است ، و پدرمان پیرمردى سالخورده است ، او نمى تواند خودش متصدى آب دادن به گوسفندان باشد، و لذا ما این کار را مى کنیم .

فسقى لهما ثم تولى الى الظل وقال رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر

موسى(علیه السلام) از گفتار آن دو دختر ف همید که واپس شدن آن دو از آب دادن گوسفندان ، هم به خاطر نوعى تعفف و تحجب آن دو است و هم به خاطر ستم مردم به آن دو لذا پیش رفت و براى آنان آب کشید، و گوسفندان ایشان را سیراب کرد.

موسى(علیه السلام) در اعمال خود مراقبت شدید داشته و فقط رضاى خدا را در نظرداشته است

(ثم تولى الى الظل و قال رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر) یعنى پس از آب دادن گوسفندان برگشت به طرف سایه ، تا استراحت کند، چون حرارت هوا بسیار زیاد بود، آنگاه گفت :(پروردگارا من به آنچه از خیر به سویم نازل کرده اى محتاجم) و بیشتر مفسرین این دعا را حمل بر درخواست طعام کرده اند، تا سد جوعش شود، بنابراین بهتر آن است که بگوییم مراد از(ما) در جمله(لما انزلت الى). نیروى بدنى است ، که بتواند با آن اعمال صالح و کارهایى که موجب رضاى خداست انجام دهد، مانند دفاع از اسرائیلى ، و فرار از فرعون به قصد مدین ، و آب دادن به گوسفندان شعیب ، و(لام) بر سر کلمه(ما) به معناى(الى) است .

و این اظهار فقر و احتیاج به نیرویى که خدا آن را به وى نازل کرده و به افاضه خودش به وى داده ، کنایه است از اظهار فقر به طعامى که آن نیروى نازله و آن موهبت را باقى نگهدارد.

از این بیان روشن مى شود که موسى(علیه السلام) در اعمال خود مراقبت شدیدى داشته ، که هیچ عملى انجام نمى داده ، و حتى اراده اش را هم نمى کرده ، مگر براى رضاى پروردگارش ، و به منظور جهاد در راه او، حتى اعمال طبیعى اش را هم به این منظور انجام مى داده ، غذا را به این منظور مى خورده که براى جهاد، و تحصیل رضاى خدا نیرو داشته باشد.

و این نکته از سراپاى داستان او به چشم مى خورد، چون بعد از زدن قبطى بلافاصله از اینکه نیرویش صرف یارى مظلوم و کشتن ظالمى شده ، به عنوان شکرگزارى فرموده :(رب بما انعمت على فلن آکون ظهیرا للمجرمین) و نیز وقتى که از مصر بیرون آمد از در انزجار از ستم و ستمکار گفت :(رب نجنى من القوم الظالمین) و نیز وقتى که به راه افتاد از شدت علاقه به راه حق ، و ترس از انحراف از آن راه ، اظهار امیدوارى کرد که :(عسى ربى ان یهدینى سواء السبیل) و باز وقتى که گوسفندان شعیب را آب داد، و به طرف سایه رفت از در مسرت از اینکه نیرویى که خدا به او داده ، صرف در راه رضاى خدا شده ، و دریغ از اینکه این نیرو را از کف بدهد، و نخوردن غذا آن را سست کند، گفت :(رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر)، و نیز وقتى که خود را اجیر شعیب(علیه السلام) کرد و دختر او را به عقد در آورد، گفت :(و الله على ما نقول وکیل خدا بر آنچه در این قرارداد مى گوییم وکیل است).

و اینکه بعضى از مفسرین(لام) در کلمه(لما) را لام تعلیل گرفته اند، و نیز اینکه بعضى گفته اند: مراد از کلمه(خیر) خیر دینى ، یعنى نجات از ستمکاران است ، بعید است و سیاق ، آن را افاده نمى کند.

فجاءته احدیهما تمشى على استحیاء...

ضمیر در(احدیهما یکى از آندو) به کلمه(امراءتین) بر مى گردد، و اگر کلمه(استحیاء) را نکره ، - بدون الف و لام - آورد، براى رساندن عظمت آن حالت است ، و مراد از اینکه راه رفتنش بر(استحیاء) بوده ، این است که : عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پیدا بود، و حرف(ما) در جمله(لیجزیک اجر ما سقیت لنا) مصدریه است ، و به جمله چنین معنا مى دهد که : پدر ما تو را مى خواند تا به تو جزاى آب دادنت به گوسفندان ما را بدهد.

جمله(فلما جاءه و قص علیه القصص قال لا تخف ...)، اشاره دارد به اینکه شعیب در برخورد با موسى(علیه السلام) نخست احوال او را پرسیده ، و سپس موسى(علیه السلام) داستان خود را بدو گفت ، و شعیب به او تسکین نفس داد به این که از شر آنان نجات یافته ، چون فرعونیان بر مدین تسلطى نداشتند.

در این جا استجابت خداوند از آن سه دعایى را که قبلا موسى(علیه السلام) کرده بود، کامل شده ، چون یکى از درخواستهایش این بود که خدا او را از مصر و از شر مردم ستمگر نجاتش دهد، که شعیب در این آیه به وى مژده داد که نجات یافتى ، دوم از درخواستهایش این بود که امیدوار بود خدا به(سواء السبیل) راهنمایى اش کند، که این خود به منزله دعایى بود؛ و وارد(مدین) شد درخواست سومش رزق بود، که در اینجا شعیب او را دعوت کرد که مزد آب کشیدنش را به او بدهد، و علاوه بر این خداوند رزق ده سال او را تاءمین کرد، و همسرى به او داد، که مایه سکونت و آرامش خاطرش باشد.

قالت احدیهما یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى الامین

اینکه(استیجار) را بدون قید ذکر فرموده ، این معنا را مى فهماند که مراد این بوده که موسى(علیه السلام) اجیر او شود، در همه حوائج او، و خلاصه قائم مقام خود شعیب باشد، در همه کارهایش ، هر چند که به اقتضاى مقام تنها مساءله چراندن گوسفندان به نظر بیاید.

جمله(ان خیر من استاءجرت ...) در مقام تعلیل براى جمله(استاجره) است ، و این از باب به کار بردن سبب در جاى مسبب است ، و تقدیر آیه چنین است :(یا ابت استاجره لانه قوى امین ، و خیر من استاءجرت هو القوى الامین اى پدر او را اجیر کن که مردى نیرومند و امین است ، و معلوم است که بهترین اجیر آن کسى است که قوى و امین باشد).

و از اینکه دختر شعیب موسى(علیه السلام) را قوى و امین معرفى کرد، فهمیده مى شود که آن دختر از نحوه عمل موسى(علیه السلام) در آب دادن گوسفندان طرز کارى دیده که فهمیده او مردى نیرومند است ، و همچنین از عفتى که آن جناب در گفتگوى با آن دو دختر از خود نشان داد، و از اینکه غیرتش تحریک شد، و گوسفندان آنان را آب داد، و نیز از طرز به راه افتادن او تا خانه پدرش شعیب چیزهایى دیده که به عفت و امانت او پى برده است .

از اینجا معلوم مى شود که : گوینده جمله یا(ابت استاجره ...) همان دخترى بوده که به دستور پدرش رفت و موسى(علیه السلام) را به خانه دعوت کرد، همچنان که روایات امامان اهل بیت(علیهم السلام) و نیز نظریه جمعى از مفسرین همین را مى گوید.

قال انى ارید ان انکحک احدى ابنتى هاتین على ان تاءجرنى ثمانى حجج ...

در این آیه شعیب(علیه السلام) پیشنهادى به موسى(علیه السلام) مى کند، و آن اینکه خود را براى هشت و یا ده سال اجیر او کند، در مقابل او هم یکى از دو دختر خود را به همسرى به عقد وى درآورد، البته این قرارداد عقد قطعى نبوده ، به شهادت اینکه شعیب(علیه السلام) معین نکرده که کدام یک از آن دو همسر وى باشند.

و از جمله(احدى ابنت ى هاتین یکى از این دو دخترم) برمى آید که دختران در آن هنگام حاضر بوده اند، و معناى جمله(على ان تاءجرنى ثمانى حجج) این است که : مى خواهم یکى از این دو دخترم رابه نکاحت درآورم ، در مقابل اینکه تو هم خودت را اجیر کنى براى من در مدت هشت سال ، و کلمه(حجج) جمع حجة است ، که مراد از آن یک سال است ، و اینکه سال را حجه خواند به این عنایت است که در هر سال یک بار حج بیت الحرام انجام مى شود.

و از همین جا روشن مى گردد که مساءله حج خانه خدا جزو شریعت ابراهیم(علیه السلام) بوده ، و در نزد مردم آن دوره نیز معمول بوده است .

(فان اتممت عشرا فمن عندک) - یعنى اگر این هشت سال را به اختیار خودت به ده سال رساندى ، کارى است که خودت زاید بر قرارداد کرده اى ، بدون اینکه ملزم بدان باشى .

(و ما ارید ان اشق علیک) - شعیب(علیه السلام) در این جمله خبر مى دهد از نحوه کارى که از او مى خواهد، و مى فرماید که من مخدومى صالح هستم ، و نمى خواهم تو در خدمتگذارى من خود را به زحمت و مشقت اندازى .

(ستجدنى ان شاء الله من الصالحین) یعنى من از صالحین هستم ، و ان شاء الله تو هم این معنا را در من خواهى یافت ، پس استثناء(ان شاء الله) مربوط به صلاحیت او فى نفسه نیست ، بلکه متعلق است به دریافت موسى .

قال ذلک بینى و بینک ایما الاجلین قضیت فلا عدوان على و الله على ما نقول و کیل

ضمیر در(قال) به موسى(علیه السلام) برمى گردد، موسى در پاسخ شعیب(علیه السلام) گفت :(ذلک بینى و بینک) یعنى این قرارداد که گفتى و شرطها که کردى ، و این معاهده که پیشنهاد نمودى ثابت باشد بین من و تو، نه من مخالفت آن کنم ، و نه تو.(ایما الاجلین قضیت فلا عدوان على) این جمله بیان آن دو مدتى است که در کلام شعیب آمده و معین نشده بود، بلکه به طور مردد گفت : اگر ده سال تمامش کنى خودت کرده اى ، و معناى جمله مورد بحث این است که : من خود اختیار دارم که هر یک از این دو مدت را بخواهم برگزینم ، خلاصه این اختیار واگذار به من است ، اگر تنها هشت سال خدمت کردم ، تو حق ندارى مرا به بیشتر از آن ملزم کنى ، و اگر ده سال را برگزیدم باز هم نمى توانى مرا از آن دو سال اضافى منع کنى .

(و الله على ما نقول وکیل) خدا را در آنچه بین خود شرط و پیمان بستند، وکیل مى گیرد، که به طور ضمنى او را گواه هم گرفته ، تا در صورت تخلف و اختلاف حکم و داورى بین آن دو با او باشد، و به همین جهت نگفت خدا شاهد باشد، بلکه گفت وکیل باشد، براى اینکه شهادت و داورى همیشه با خدا هست ، احتیاج به شاهد گرفتن کسى ندارد، و اما وکیل شدنش وقتى است که کسى او را وکیل خود بگیرد مانند یعقوب که وقتى مى خواست از فرزندانش میثاق بگیرد که یوسف را به او برگردانند - بنا به حکایت قرآن کریم در آیه(فلما اتوه مؤ ثقهم قال) گفت :(الله على ما نقول وکیل خداوند بر آنچه مى گویم وکیل است)

بحث روایتى

در کتاب کمال الدین به سندى که وى به سدیر صیرفى دارد، از او از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در حدیثى طولانى فرمود: مردى از اقصاى شهر دوان دوان آمد، و گفت : اى موسى درباریان در مشورتند که تو را به قتل برسانند، پس بى درنگ بیرون شو، که من از خیرخواهان توام ، پس موسى ترسناک و اندیشناک از مصر بیرون شد، و بدون اینکه مرکبى و حیوانى و خادمى با خود بردارد، پستى ها و بلندیهاى زمین را پشت سر گذاشت ، تا به سرزمین مدین رسید، در آنجا به درختى رسید، و دید که در زیر آن ، چاهى است ، و مردمى پیرامون چاه هستند، و آب مى کشند، و دو دختر ضعیف هم دید که با خود رمه اى گوسفند دارند، پرسید شما چرا ایستاده اید؟ گفتند، پدر ما پیرى سالخورده است و ما دو دختر ناتوانیم ، نمى توانیم با این مردان بر سر نوبت در بیفتیم ، منتظریم تا آنان از آب کشیدن فارغ شوند، ما مشغول شویم . موسى دلش به حال آن دو دختر بسوخت ، پس دلو را از آنان گرفت و به آن دو گفت گوسفندانتان را نزدیک بیاورید، پس همه آنها را سیراب کرد، دختران همان صبح زود که آمده بودند، برگشتند، در حالى که هنوز مردان برنگشته بودند.

موسى سپس به زیر درخت رفت ، و در آنجا نشست ، و گفت : پروردگارا من بدانچه که به من از خیر نازل کرده اى محتاجم . و روایت کرده که : این را وقتى گفت که حتى به نیم دانه خرما هم محتاج بود، از سوى دیگر وقتى دختران نزد پدر برگشتند از آن دو پرسید امروز چطور به این زودى برگشتید؟ گفتند بر سر چاه مردى صالح دیدیم ، که دلش به حال ما سوخت ، و برایمان آب کشید، پدر به یکى از دختران خود گفت ، برو آن مرد را نزد من آور، یکى از آن دو دختر با حالت شرم و حیا نزد آن جناب آمد، گفت پدرم تو را مى خواند تا مزد آب کشیدن تو را به تو بدهد.

روایت کرده که : موسى به دختر گفت راه را به من نشان بده ، خودت از پشت سرم بیا، براى اینکه ما دودمان یعقوب به پشت زنان نگاه نمى کنیم ، پس وقتى نزد شعیب آمد و ماجراى خود را بدو گفت شعیب گفت مترس که از شر مردم ستمکار نجات یافتى .

آنگاه گفت : من مى خواهم یکى از این دو دختر را به عقد تو درآورم ، به شرط اینکه تو هم هشت سال ، خودت را اجیر من کنى ، اگر این مدت را به ده سال رساندى اختیار با خود تو است پس روایت فرموده که : موسى همان ده سال را خدمت کرد، چون انبیاء همواره طرف فضل و تمامیت را اختیار مى کنند.

مؤ لف : در این معنا روایتى نیز در تفسیر قمى آمده .

روایاتى در ذیل جمله(رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر)

و در کافى از على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابى عمیر از شخصى که نامش را برد، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل حکایت کلام موسى که گفت :(رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر) فرمود: منظورش طعام بوده .

مؤ لف : عیاشى هم نظیر آن را از حفص از آن جناب روایت کرده ، و عبارت روایت او چنین است :(طعام مقصودش بوده). و نیز از لیث از امام باقر(علیه السلام) نظیر آن را آورده و در نهج البلاغه هم مثل آن را فرموده ، یعنى فرمود:(به خدا قسم درخواست چیزى جز نانى که آن را بخورد نکرد).

و در الدر المنثور است که : ابن مردویه از انس بن مالک روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: وقتى موسى براى آن دو دختر آب کشید و سپس به طرف سایه رفت ، و گفت :(رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر) آن روز موسى به یک مشت خرما محتاج بود.

و در تفسیر قمى مى گوید: یکى از دو دختر شعیب(علیه السلام) به پدر گفت : اى پدر او را اجیر خود کن ، چون بهترین اجیر آن کسى است که قوى و امین باشد، شعیب درپاسخ گفت : به من گفتى که قوتش را از آب کشیدنش فهمیدى ، که به تنهایى آن همه دلو از چاه کشید، اما امانتش را از کجا به دست آوردى در پاسخ گفت : از اینجا که به من گفت : تو پشت سر من بیا، و مرا راهنمایى کن ، چون من از دودمانى هستم که به پشت زنان نظر نمى کنند، من از اینجا فهمیدم او مردى امین است ، چون همین نظر نینداختن بدنبال زنان ، خود از امانتدارى است .

مؤ لف : نظیر این را صاحب مجمع البیان از على(علیه السلام) روایت کرده .

و نیز در مجمع البیان است که : حسن بن سعید، از صفوان ، از ابى عبدالله امام صادق(علیه السلام) روایت کرده ، که در پاسخ شخصى که پرسید: کدام یک از آن دو دختر بود که آمد و به موسى(علیه السلام) گفت : پدرم تو را مى خواند؟ فرمود: همان دختر که بعدا با او ازدواج کرد، یکى دیگر پرسید. کدام یک از دو مدت را خدمت کرد؟ در پاسخ فرمود: مدت بیشتر را، یعنى مدت ده سال را، شخص ‍ دیگر پرسید: آیا قبل از ده سال با او عروسى کرد، یا بعد از آن ؟ فرمود: قبل از آن شخص دیگر پرسید: مگر مى شود کسى با زنى ازدواج کند و شرط کند که مدت دو ماه مثلا براى پدرش خدمت کند، و آنگاه قبل از تمام شدن دو ماه با دختر عروسى کند؟ فرمود: موسى مى دانست که شرط را به اتمام مى رساند، شخص دیگر پرسید: از کجا مى دانست ؟ فرمود: مى دانست زنده مى ماند تا شرط شعیب را وفا کند.

مؤ لف : مساله اینکه موسى ده سال خدمت را به اتمام رسانید، در الدر المنثور به چند طریق از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نیز روایت شده .

و در تفسیر عیاشى مى گوید: حلبى گفته : شخصى ازامام صادق(علیه السلام) پرسید: آیا قبل از بعثت رسول خدا(صلى الله الیه و آله و سلم) خانه کعبه زیارت مى شد؟ فرمود: آرى ، و تصدیق این معنا در قرآن است ، که از شعیب(علیه السلام) حکایت مى کند که به موسى(علیه السلام) در داستان ازدواجش شرط کرد هشت حج ، او را خدمت کند، و فرموده :(على ان تاءجرنى ثمانى حجج) و نفرمود:(على ان تاءجرنى ثمانى سنین).