background
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ
صبحگاهان در شهر، بيمناك و در انتظار [حادثه‌اى‌] بود. ناگاه همان كسى كه ديروز از وى يارى خواسته بود [باز] با فرياد از او يارى خواست. موسى به او گفت: «به راستى كه تو آشكارا گمراهى.»
آیه 18 سوره الْقَصَص

بیان آیات

فصل دوم از داستان موسى(علیه السلام): حوادث بعد از بلوغ و بیرون رفتن از مصربه سوى مدین و...

این آیات فصل دوم از داستان موسى(علیه السلام) را بیان مى کند، و در آن ، قسمتى از حوادث را که بعد از رسیدنش به حد بلوغ پیش آمده ، و به بیرون شدنش از مصر و رفتنش به سوى مدین انجامید، ذکر مى فرماید.

و دخل المدینة على حین غفلة من اهلها...

تردیدى نیست در اینکه آن شهرى که موسى بى خبر اهل آن وارد آن شد همان شهر مصر بوده ، و تا آن روز داخل مصر نشده بود؛ چون نزد فرعون زندگى مى کرده ، و از آن استفاده مى شود که قصر فرعون در خارج شهر مصر بوده ، و موسى از آن قصر بیرون شده ، و بدون اطلاع مردم شهر به شهر وارد شده ، مؤ ید این احتمال جمله(و جاء من اقصى المدینة رجل یسعى) است ، که در چند آیه بعد است ، ومى رساند آن کسى که به شهر آمد و به موسى(علیه السلام) اعلام خطر کرد که درباریان دارند براى کشتنت مشورت مى کنند، از بیرون شهر آمد.

و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است که مردم دکان ها و بازارها را تعطیل مى کردند، و به خانه ها مى رفتند، و خیابانها و کوچه ها خلوت مى شد، مانند هنگام ظهر و وسطهاى شب .

(فوجد فیها رجلین یقتتلان) - یعنى در شهر دو مرد را دید که با یکدیگر مخاصمه مى کردند و یکدیگر را کتک مى زدند و خلاصه کلمه(اقتتال) در اینجا به معناى کشتن یکدیگر نیست ، بلکه به معناى زدن یکدیگر است(هذا من شیعته و هذا من عدوه) این جمله حکایت حال است ، که واقعه را مجسم مى سازد، و بیان مى کند که یک ى از آن دو نفر اسرائیلى ، و از پیروان دین موسى ، و یکى دیگر قبطى و دشمنش بود، اما اینکه گفتیم یکى از آن دو پیرو دین موسى بوده جهتش این است که : آن روز بنى اسرائیل در دین منتسب به آباى خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب(علیهماالسلام) بودند، هر چند که از دین آن بزرگواران در آن روز جز اسم چیزى نمانده بود، و بنى اسرائیل رسما تظاهر به پرستش فرعون مى کردند، و اما اینکه گفتیم دومى قبطى و دشمن موسى بود، جهتش این است که آن روز قبطیان با بنى اسرائیل دشمنى مى کردند، و شاهد اینکه این مرد دشمن ، قبطى بوده این است که : قرآن کریم از موسى حکایت مى کند که گفت :(و لهم على ذنب فاخاف ان یقتلون).

(فاستغاثة الذى من شیعته على الذى من عدوه). کلمه(استغاثه) به معناى(استنصار) است ، چون(غوث) به معناى نصرت است ، و معناى جمله این است که : مرد اسرائیلى از موسى خواست تا او را علیه دشمنش کمک کند.

(فوکزه موسى فقضى علیه) - ضمیر در(وکزه) و(علیه) به آن مرد قبطى و دشمن بر مى گردد. و کلمه(وکز) - به طورى که راغب و دیگران گفته اند - به معناى طعن و دفع و زدن با تمامى کف دست مى باشد. و کلمه(قضاء) به معناى حکم است ، و اگر با حرف(على) متعدى شود، و گفته شود(قضى علیه) کنایه از این است که با مردنش از کارش فارغ شد و معناى جمله این است که : موسى(علیه السلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و یا دفع کرد و او هم مرد. از همین تعبیر استفاده مى شود که : قتل مزبور عمدى نبوده ، زیرا اگر عمدى بود به جاى(وکزه) مى فرمود:(فقتله).

مراد از اینکه موسى(علیه السلام) بعد ازقتل(خطاءى) مرد قبطى گفت :(هذا من عمل الشیطان انه عدومضل مبین) و استغفار کرد

(قال هذا من عمل الشیطان انه عدو مضل مبین) - لفظ(هذا) اشاره به آن کتک کارى است ، که در میان آن دو مخاصم واقع شده ، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اینکه آن را به نوعى نسبت به عمل شیطان نسبت داد، 16 ص : 23(این از عمل شیطانست)، و با در نظر گرفتن اینکه کلمه من ابتدایى است ، و معناى جنس و یا منشاء بودن را مى رساند، این معنا را افاده مى کند که : این کتک کارى که در میان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است که به شیطان نسبت داده مى شود، و یا از عمل شیطان ناشى مى گردد، چون شیطان است که در میان آن دو عداوت و دشمنى افکنده و به کتک کارى یکدیگر وادارشان کرده است و کار بدانجا منجر شد که موسى مداخله کرد. و مرد قبطى به دست او کشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گردید. آرى موسى مى دانست که این جریان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطیان علیه او مى شورند. و اشراف و درباریان و فرعون از او و از هر کسى که در جریان مزبور مداخله داشته ، شدیدترین انتقام را خواهند گرفت .

اینجا بود که متوجه شد در آن مشتى که به آن مرد قبطى زد که این کار او را در معرض هلاک ت قرار داد، اشتباه کرده و این وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اینکه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمایى نمى کند لذا حکم کرد به اینکه این عمل منسوب به شیطان است .

و این عمل(کشتن قبطى) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اینکه اولا خطاءى بود نه عمدى ، و ثانیا جنبه دفاع از مرد اسرائیلى داشت ، و مرد کافر و ظالمى را از او دفع کرد، و لیکن در عین حال این طور هم نبوده که شیطان در آن هیچ مداخله اى نداشته باشد، چون شیطان همان طور که از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنین او را به هر کار مخالف صواب نیز وادار مى کند، کارى که گناه نیست ، لیکن انجامش مایه گرفتارى و مشقت است ، همچنان که آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع ، گرفتارنمود، و کار آنان را به آنجا کشانید که از بهشت بیرون شوند. پس در حقیقت جمله(هذا من عمل الشیطان) اظهار انزجار موسى(علیه السلام) است از آنچه واقع شد که آن دو نفر به جان هم افتادند و او ناگزیر به مداخله گردید و کار به کشته شدن قبطى انجامید و خلاصه ، انزجار از این گرفتارى سخت و ندامت از آن است ، و اینکه فرمود:(انه عدو مضل مبین) اشاره است از آن جناب به اینکه این کارى که از او سر زد نوعى ضلالت است ، که به شیطان منسوب است ، هر چند که نافرمانى که موجب مؤ اخذه است نبود، بلکه صرفا اشتباه بود، لیکن همین اشتباه هم منسوب به خدا نیست . بلکه منسوب به شیطان است که دشمن و گمراه کننده آشکار است ، و این واقعه کار اشتباه و از سوء تدبیر او بود، که او را به عاقبت وخیم مبتلا مى کرد، و به همین جهت وقتى فرعون به وى اعتراض کرد و گفت :(و فعلت فعلتک التى فعلت و انت من الکافرین تو همانى که آن کار را کردى ، و نعمت و خوبیهاى مرا در حق خودت کفران نمودى)، در پاسخ فرمود:(فعلتها اذا و انا من الضالین من اگر آن کار را کردم ، وقتى کردم که از گمراهان بودم).

قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفرله انه هو الغفور الرحیم

این جمله اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اینکه : به نفس خود ستم کرده ، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از این اعتراف برمى آید که درخواست کرده و گفته :(فاغفرلى) معنایش مغفرت مصطلح ، و آمرزش گناه نیست ، بلکه مراد از آن این است که : خدایا اثر این عمل را خنثى کن ، و مرا از عواقب وخیم آن خلاص گردان ، و از شر فرعون و درباریانش نجات بده ، و این معنا از آیه(و قتلت نفسا فنجیناک من الغم) به خوبى استفاده مى شود.

و این اعتراف به ظلم ، و درخواست مغفرت ، نظیر همان طلب مغفرتى است که قرآن کریم از آدم و همسرش حکایت کرده . و فرموده :(قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین).

قال رب بما انعمت على فلن آکون ظهیرا للمجرمین

مفاد آیه :(قال رب بما انعمت على فلن اکون ظهیرا للمجرمین) و وجوهى که در معناىآن گفته شده است

بعضى از مفسرین گفته اند:(حرف(باء) در جمله(بما انعمت) براى سببیت است ، و معنایش این است که : پروردگارا به سبب آنچه بر من انعام کردى ، این عهد براى تو بر عهده من باشد که هرگز یاور مجرمین نباشم ، و بنابراین معنا، جمله مورد بحث عهدى است از آن جناب با خداى تعالى .

بعضى دیگر گفته اند:(باء) در جمله مزبور براى قسم است ، که جواب آن حذف شده ، و معناى آیه این است که : سوگند مى خورم به آن نعمت ها که به من ارزانى داشتى ، که هر آینه توبه کنم ، و یا امتناع بورزم از اینکه پشتیبان مجرمین باشم).

بعضى دیگر گفته اند که :(باء) براى قسم هست ولى قسم استعطافى است ، و قسم استعطافى آن سوگندى است که در انشاء واقع مى شود، مثل اینکه به کسى بگویى(بالله زرنى تو را به خدا سراغم بیا)، و معناى آیه بنابر این احتمال این مى شود، که : پروردگارا تو را سوگند مى دهم که بر من عطوفت کنى ، و مرا حفظ فرمایى ، تا در نتیجه پشتیبان مجرمین نباشم .

از میان این چند وجه ، وجه اولى بهتر است ، براى اینکه مراد از جمله(بما انعمت على) - بنا به گفته این مفسرین - انعام خدا به وى است ، یا به این که : او را در کودکى از شر فرعون حفظ کرد، و به مادرش برگردانید، و یا به این که توبه اش را از قتل قبطى قبول نمود و او را بخشید البته بنا بر اینکه از ر اه الهام یا خواب و امثال آن علم پیدا کرده باشد به این که خداى تعالى او را آمرزیده است و هر یک از این دو احتمال باشد سوگند او سوگند به غیر خداى تعالى بوده ، و معناى کلامش این مى شود که : سوگند مى خورم به اینکه مرا حفظ کردى که ... و یا سوگند مى خورم به اینکه مرا آمرزیدى که ...، و این قسم سوگند در کلام خداى تعالى سابقه ندارد، و هیچ معهود نیست که از کسى حکایت کرده باشد، که به غیر خود او سوگند خورده باشد، به همین جهت است که گفتیم وجه اول بهتر است ، چون بنا بر وجه اول اصلا حرف(باء) براى سوگند نیست ، تا این اشکال متوجه شود.

مراد از(مجرمین) در قول موسى(ع)(فلن اکون ظهیرا للمجرمین)

(فلن آکون ظهیرا للمجرمین) - بعضى از مفسرین گفته اند:(مراد از(مجرم) آن کسى است که غیر خودش را به جرم وادار سازد، و یا یارى او به جرم کشیده شود، مانند همان اسرائیلى که مرد قبطى با او در افتاد، و یارى کردن موسى از وى ، موسى را دچار دردسر و ارتکاب جرم ساخت پس در حقیقت در کلمه(مجرمین) در این جمله ، مجازى در نسبت به کار رفته ، چون آن مرد اسرائیلى مجرم نبود بلکه سبب شد تا موسى مرتکب جرم شود).

بعضى دیگر گفته اند:(مراد از(مجرمین) فرعون و قوم اوست ، و معناى جمله این است که : سوگند مى خورم به انعامت بر من ، که توبه کنم ، و دیگر با مصاحبت و ملازمت یاور و کمک کار فرعون و قومش نشوم ، و دیگر - مانند سابق - نزدش نروم ، و ملازمش ‍ نشوم ، و خلاصه سیاهى لشکرش نگردم).

مفسر دیگر این وجه را رد کرده به اینکه :(این وجه هیچ تناسبى با مقام ندارد).

اما آنچه حق مطلب است این است که : جمله(رب بما انعمت على فلن آکون ظهیرا للمجرمین) عهد و پیمانى است از سوى موسى که دیگر هیچ مجرمى را در جرمش کمک نکند، تا شکر نعمتهایى را که به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از(نعمت) - با در نظر گرفتن اینکه قیدى به آن نزده - ولایت الهى است ؛ زیرا جمله(فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین)، شهادت مى دهد بر اینکه(الذین انعم الله علیهم) عبارتند از: نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین .

و این نامبردگان اهل صراط مستقیمند، که به حکم آیه(اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین)، از ضلالت و غضب خدا ایمنند و ترتب امتناع از یارى کردن مجرمین ، بر انعام به این معنا، ترتب روشنى است ، که هیچ خفایى در آن نیست .

از همین جا معلوم مى شود که مراد از مجرمین امثال فرعون و درباریان اویند، نه امثال آن مرد اسرائیلى که حضرت او را یارى کرد، چون نه یارى کردن موسى از اسرائیلى جرم بود و نه سیلى زدنش به قبطى ، تا از آن اعمال توبه کند، و چگونه ممکن است مرتکب جرم شده باشد، با اینکه او از اهل صراط مستقیم است که هرگز معصیت خداوند نمى کنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصریح کرده بر این که آن جناب از مخلصانى بوده ، که شیطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده :(انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا).

و نیز در همین چند آیه قبل تصریح کرد بر اینکه به او حکم و علم داد و او از نیکوکاران و از متقیان بود، و چنین کسى را هرگز تعصب فامیلى و یا غضب بیجا گمراه نمى کند. و او را به یارى مجرم در جرمش وانمى دارد.

و اگر قرآن کلمه(قال) را در حکایت کلام آن جناب سه مرتبه تکرار کرده و فرمود:(قال هذا من عمل الشیطان) و(قال رب انى ظلمت نفسى) و(قال رب بما انعمت على) براى این است که : سیاق در این سه جمله ، مختلف است ، چون در جمله اول حکم و قضاوت او را حکایت کرده و در جمله دوم استغفار و دعایش را. و در جمله سوم عهد و پیمانش را.

فاصبح فى المدینة خائفا یترقب فاذا الذى استنصره بالامس یستصرخه قال له موسى انک لغوى مبین

.

کلمه(اصبح) را مقید کرد به(فى المدینة) تا دلالت کند بر اینکه موسى(علیه السلام) بعد از آن جریان دیگر به سوى قصر فرعون(خانه اى که تا آن روز از عمرش در آنجا زندگى مى کرد)، برنگشت ، و شب را در شهر مصر به سربرد. و کلمه(استصراخ) به معناى استغاثه به صداى بلند است ، که از(صراخ) به معناى صیحه و فریاد مشتق شده ، و کلمه(غوایت) به معناى خطاى از راه راست و صواب است به خلاف(رشد) که به معنى راه راست یافتن است .

و معناى آیه این است که : موسى آن شب را در شهر به صبح رسانید، - و به کاخ فرعون برنگشت - و همه شب را با ترس و نگرانى بسر برد، و همینکه صبح شد، دوباره همان مردى که دیروز او را به یارى خود طلبید، با صداى بلند از او یارى خواست ، که اینک مرا از چنگال یک قبطى دیگر نجات بده ، موسى از در توبیخ و سرزنش به او گفت : راستى که تو آشکارا گمراه هستى ، که نمى خواهى راه رشد و صواب را پیش گیرى ، و این توبیخ بدین جهت بود که او با مردمى دشمنى و مقاتله مى کرد که از دشمنى و کتک کارى با آنان جز شر و فساد برنمى خاست .

فلما ان اراد ان یبطش بالذى هو عدو لهما قال یا موسى اترید ان تقتلنى کما قتلت نفسا بالامس ...

بیشتر مفسرین گفته اند:(ضمیر(قال - گفت) به مرد اسرائیلى ، همان کسى که موسى(علیه السلام) را به کمک مى طلبید؛ برمى گردد، براى اینکه مرد اسرائیلى خیال کرده بود موسى با این توبیخ و عتابش بنا دارد او را مانند قبطى دیروز به قتل برساند، لذا از خشم او بیمناک شد، و گفت : اى موسى آیا مى خواهى مرا بکشى ، همان طور که دیروز یک نفر را کشتى ؟ از سخن او، قبطى طرف دعوایش ‍ فهمید که قاتل قبطى دیروز موسى بوده ، لذا به دربار فرعون برگشت ، و جریان را به وى گزارش داد، فرعون و درباریانش به مشورت نشستند، و سر انجام تصمیم بر قتل موسى گرفتند.

و این تفسیر به نظر ما نیز تفسیر درستى است ، براى اینکه سیاق هم بدان شهادت مى دهد، لیکن بعضى ها آیه را چنین تفسیر کرده اند که :(گوینده این سخن قبطى بوده ، نه اسرائیلى) و لیکن این تفسیر قابل اعتناء نیست ، و معناى بقیه الفاظ آیه روشن است .

و در اینکه فرمود:(ان یبطش بالذى هو عدولهما) تعریضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن ، چون در آن تورات آمده که دو طرف مخاصمه در آن روز اسرائیلى بوده اند این جمله مى فرماید که نه ، موسى خواست خشم بگیرد، بر کسى که هم دشمن مرد اسرائیلى بود و هم دشمن خودش ، پس هر دو اسرائیلى نبوده اند و نیز این جمله تاءیید مى کند که گوینده جمله(اى موسى مى خواهى چنین و چنان کنى) اسرائیلى بوده ، نه قبطى ، براى اینکه سیاق این جمله سیاق ملامت و شکایت است .

و جاء رجل من اقصى المدینة یسعى قال یا موسى ان الملاء یاءتمرون بک لتقتلوک ...

کلمه(یاءتمرون) از مصدر(ائتمار) مشتق است ، که به معناى مشورت و خیرخواهى ، و ضد خیانت است . و ظاهرا جمله(من اقصى المدینه) قید است براى جمله(جاء).

و ظاهر آیه این است که : این ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته ، و این مردى که آمد و به موسى خبر داد که تصمیم گرفته اند تو را بکشند، از همان مجلس آمده ، و قصر فرعون در اقصى و بیرون شهر مصر بوده ، موسى را از تصمیم خطرناک آنان خبردار کرد، و اشاره کرد که از شهر بیرون شود.

این استیناسى که از آیه مورد بحث کردیم ، نظریه سابق را که گفتیم قصر فرعون و محل سکونتش بیرون شهر بوده ، تاءیید مى کند و معناى آیه روشن است .

فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنى من القوم الظالمین

پس از شهر بیرون شد، در حالى که ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمکار نجات بده . و در این تاءییدى است بر این که حضرت موسى آن عملش را که به خطا مرد قبطى را کشت ، براى خویش جرم نمى دانست .

بحث روایتى

بحث روایتى(چند روایت درباره آمدن موسى(علیه السلام) به مصر و کشتن مرد قطبىبه خطا و اینکه گفت :(هذا من عمل الشیطان ...) و(رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى))

در تفسیر قمى مى گوید: موسى همچنان نزد فرعون با ناز و نعمت زندگى مى کرد، تا به حد بلوغ و مردى رسید، و موسى(علیه السلام) در این مدت با فرعون گفتگو از توحید مى کرد، و فرعون سخت او را از این سخنها باز مى داشت ، تا آنکه تصمیم گرفت او را از بین ببرد، موسى ناگزیر از کاخ او بیرون گشته ، و وارد شهر شد، در شهر دو نفر را دید که یکدیگر را کتک مى زدند، یکى در دین موسى بود، و دیگرى در دین فرعون ، آن مردى که در دین موسى بود موسى را به کمک طلبید، موسى(علیه السلام) او را کمک کرد، و دشمنش را سیلى زد، ولى همین سیلى به زندگى او خاتمه داد، ناگزیر موسى در شهر متوارى شد.

همین که فرداى آن روز شد، دوباره مرد دیروزى را دید که گرفتار مردى قبطى شده ، و او را محکم گرفته ، آن مرد دست به دامن موسى شد، قبطى وقتى موسى را دید به او گفت : آیا مى خواهى مرا هم بکشى همان طور که دیروز یک نفر را کشتى ، ناگزیر اسرائیلى را رها کرده و پا به فرار گذاشت .

و در کتاب عیون الاخبار به سند خود از على بن محمد بن جهم روایت کرده که گفت : من در مجلس ماءمون حضور یافتم ، وقتى که امام رضا(علیه السلام) هم نزد او بود، ماءمون به آنجناب عرضه داشت : یا بن رسول الله آیا اعتقاد تو آن نیست که انبیاء معصوم از گناهند؟ فرمود: بلى ، عرضه داشت پس بگو ببینم معناى آیه(فوکزه موسى فقضى علیه قال هذا من عمل الشیطان) چیست ؟ فرمود: موسى(علیه السلام) وارد یکى از شهرهاى فرعون شد، هنگامى وارد شد که مردم از ورودش غافل بودند، یعنى بین مغرب و عشا بود، و در همان موقع دو نفر را دید که یکدیگر را مى زدند، یکى از پیروانش ، و یکى از دشمنانش ، دشمن را به حکم خداى تعالى دفع کرد، و لطمه اى به او زد، که منجر به مرگش شد، با خود گفت : این از عمل شیطان بود، یعنى این نزاع که بین این دو نفر در گرفت نقشه شیطان بود، نه اینکه کشتن من از عمل شیطان بود،(انه)، یعنى شیطان دشمنى گمراه کننده و آشکار است .

ماءمون گفت : بنابراین پس چه معنا دارد که موسى بگوید:(رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى پروردگارا من به خود ستم کردم مرا بیامرز)؟

امام فرمود: معنایش این است که : پروردگارا من خود را در غیر آن موقعیتى که باید قرار دادم ، که وارد این شهر شدم ،(فاغفرلى) یعنى پس مرا از دشمنانت پنهان کن ،(چون غفران به معناى پوشاندن است) تا به من دست نیابند، و مرا به قتل نرسانند، خدا هم(غفرله انه هو الغفور الرحیم او را از چشم دشمنان پوشانید، که او پوشاننده رحیم است). موسى گفت :(رب بما انعمت على) خدایا به پاس این نعمت و نیرو که با یک سیلى یکى از دشمنان را از پا درآوردم و به شکرانه آن تا زنده ام ، پشتیبان مجرمین نخواهم شد، بلکه با این نیرو همواره به مجاهدت و مبارزه ایشان برمى خیزم تا تو راضى گردى .

(فاصبح موسى فى المدینة خائفا یترقب) - آن شب را موسى با ترس و نگرانى به صبح رسانید،(فاذا الذى استنصره بالامس ‍ یستصرخه) که ناگهان همان مرد دیروزى باز او را به کمک طلبید، و دست به دامنش شد، موسى گفت : تو براستى مردى گمراه آشکارى ، دیروز با مردى دعوا کردى ، امروز با این مرد دعوا مى کنى ، سوگند که تو را ادب خواهم کرد، و خواست تا بر او خشم بگیرد، همین که با خشم به سوى او که از پیروان او و دشمن قبطى امروز و قبطى دیروز بود رفت ، گفت : اى موسى آیا مى خواهى مرا بکشى همچنان که دیروز یک نفر را کشتى ؟ تو به نظرم به غیر این منظورى ندارى که در زمین جبارى باشى ، و تو نمى خواهى اصلاح جو بوده باشى . ماءمون از این بیان لذت برد و گفت : خدا تو را از جانب انبیایش جزاى خیر دهد اى اباالحسن .