background
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ ۖ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
و به خواهر [موسى‌] گفت: «از پى او برو.» پس او را از دور ديد، در حالى كه آنان متوجه نبودند.
آیه 11 سوره الْقَصَص

بیان آیات

غرض و مفاد سوره قصص : وعده جمیل به مؤ منین با ذکر داستان موسى(علیه السلام)و فرعون

غرض این سوره وعده جمیل به مؤ منین است ، مؤ منینى که در مکه قبل از هجرت به مدینه عده اندکى بودند که مشرکین و فراعنه قریش ایشان را ضعیف و ناچیز مى شمردند، و اقلیتى که در مکه در بین این طاغیان در سخت ترین شرایط به سر مى بردند و فتنه ها و شداید سختى را پشت سر مى گذاشتند، خداى تعالى در این سوره به ایشان وعده مى دهد که به زودى بر آنان منت نهاده و پیشوایان مردم قرارشان مى دهد، و آنان را وارث همین فراعنه مى کند، و در زمین مکنتشان مى دهد، و به طاغیان قومشان آنچه را که از آن بیم داشتند نشان مى دهد.

به همین منظور براى این مؤ منین این قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مى سازد که موسى را در شرایطى خلق کرد که فرعون در اوج قدرت بود و بنى اسرائیل را خوار و زیردست کرده بود که پسر بچه هایشان را مى کشت و زنانشان را زنده مى گذاشت ، آرى خداوند در چنین شرایطى موسى را آفرید و مهم تر آنکه او را در دامن دشمنش یعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى که به حد رشد رسید، آنگاه او را از شر فرعون نجات داد و از بین فرعونیان به سوى مدین روانه اش نمود، و پس از مدتى به عنوان رسالت دوباره به سوى ایشان بر گردانید، با معجزاتى آشکار تا آنکه فرعون و لشکریانش تا آخرین نفر را غرق کرده و بنى اسرائیل را وارث آنان نمود، و تورات را بر موسى نازل فرمود، تا هدایت و بصیرت براى مؤ منین باشد.

و عین همین سنت را در میان مؤ منین به اسلام جارى خواهد کرد، و ایشان را به ملک و عزت و سلطنت خواهد رسانید، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را دوباره به وطن باز خواهد گردانید.

آنگاه از این داستان منتقل مى شود به بیان این که در حکمت خدا لازم است که از جانب خودش کتابى نازل کند، تا دعوت حق آن جناب نیز کتاب داشته باشد، سپس سخنان طعن آمیز مشرکین را که درباره دعوت قرآن زده اند که : چرا به وى آنچه به موسى داده شد ندادند؟ نقل فرموده و از آن پاسخ مى دهد، و نیز علت ایمان نیاوردن آنان را نقل نموده به این که اگر به تو ایمان بیاوریم و هدایت تو را پیروى کنیم قدرت ما از ما سلب مى شود، و از آن پاسخ مى دهد، و به این منظور داستان قارون و فرو رفتنش در زمین را برایشان مجسم مى سازد.

و این سوره به طورى که سیاق آیاتش شهادت مى دهد مکى است ، و چهارده آیه اى که ما از اول در اینجا آوردیم یک فصل است ، که داستان موسى را از روز ولادت تا روز بلوغ بیان مى کند.

طسم تلک آیات الکتاب المبین

تفسیر و بحث این آیه در آیاتى نظیر این آیه گذشت .

از داستان موسى(ع) و فرعون مؤ منین باید درس بگیرند

نتلوا علیک من نباء موسى و فرعون بالحق لقوم یؤ منون

کلمه(من) تبعیض را مى رساند، و کلمه(بالحق) متعلق است به کلمه(نتلوا) و معنایش این است که : ما بعضى از اخبار موسى را برایت تلاوت مى کنیم تلاوتى که متلبس به لباس حق باشد. پس هر چه تلاوت مى شود از ناحیه ما و به وحى ما است ، بدون اینکه شیطان در القاى آن ذره اى مداخله داشته باشد، ممکن هم هست که متعلق به کلمه(نبا) باشد که در این صورت معنى چنین مى شود: ما پاره اى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانیم ، در حالى که آن اخبار متلبس به حق است و هیچ شکى در آن نیست .

حرف(لام) در جمله(لقوم یؤ منون) لام تعلیل و متعلق است به جمله(نتلوا) و معنایش این است که : ما قسمتى از خبر موسى و فرعون را براى خاطر قومى که به آیات ما ایمان مى آورند بر تو مى خوانیم تا در آن تدبر کنند.

و حاصل معناى آیه این مى شود که : ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانیم ، خواندنى به حق ، براى اینکه این قوم که به آیات ما ایمان آورده اند در آن تدبر کنند، قومى که تو را پیروى کردند، و در دست فراعنه قریش گرفتار سختى و شکنجه گشته اند، تا برایشان محقق و مسلم شود که : خدایى که آنان به او و به فرستاده او ایمان آورده اند، و در راه او این همه آزار و شکنجه از دشمنان تحمل کرده اند، همان خدایى است که به منظور احیاى حق ، و نجات بنى اسرائیل ، و عزت دادن به آنان بعد از ذلتشان ، موسى را آفرید، تا ایشان را از آن ذلت نجات دهد، چه ذلتى ؟ که فرزندانشان را مى کشتند و زنانشان را باقى مى گذاشتند، و فرعون بر آنان بلند پروازى و قدرت نمایى کرده و چنگال قهر خود را در آنان فرو کرده ، و جور و ستمش را بر آنان احاطه داده بود.

خدا موسى را در چنین جوى تاریک خلق کرد، در محیطى که احدى احتمال آن را نمى داد، سپس او را در دامن دشمنش پرورانید. آنگاه از مصر بیرونش برد، و دوباره او را برگردانید، در حالى که داراى معجره و قدرت آشکار بود، و به وسیله او بنى اسرائیل را نجات داد و فرعون و لشکریانش را نابود کرد، و آنان را براى نسلهاى بعد، سرگذشت و داستانى قرار داد.

پس او خداى - جل شاءنه - است ، که داستان ایشان را بر پیامبرش نقل مى کند، و با جمله(لقوم یؤ منون) اشاره مى فرماید: به اینکه به زودى همان رفتار را با دشمنان اینان عملى خواهد کرد، و بر این مؤ منین مستضعف منت نهاده وارث دشمنانشان مى سازد، و دقیقا آنچه با بنى اسرائیل و دشمن ایشان کرد، با مؤ منین و دشمنانشان نیز همان را خواهد کرد.

وصف کارهاى فرعون و محیطى که موسى(علیه السلام) در آن زاده شد

ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم

(علو) در زمین کنایه از ستمگرى و بلند پروازى است . و کلمه(شیع) جمع(شیعه) و به معناى فرقه است ، در مجمع البیان گفته :(کلمه(شیع) به معناى فرقه ها است ، و هر فرقه یک شیعه است ، و اگر شیعه نامیدند، بدین جهت است که بعضى بعض ‍ دیگر را پیروى مى کنند)). و گویا مراد از اینکه فرمود:(فرعون اهل زمین را شیعه شیعه کرد)، این باشد که اهل زمین را- که گویا منظور از آنان اهل مصر باشد، و الف و لام در(الارض) براى عهد بوده باشد - از راه القاى اختلاف و تفرقه افکنى دسته دسته کرد، تا کلمه آنان متفق نشود، و یک دل و یک جهت نباشند، تا نتوانند بر او بشورند، و علیه او قیام نموده وامور را بر او دگرگون سازند، آن طور که عادت همه ملوک است ، که چون مى خواهند قدرت خود را گسترش داده و سلطنت خود را تقویت کنند، این نقشه را به کار مى برند. و کلمه(یستحیى) از(استحیاء) است ، که به معناى زنده نگاه داشتن است .

و حاصل معناى آیه این است که : فرعون در زمین علو کرد، و با گستردن دامنه سلطنت خود بر مردم ، و انفاذ قدرت خویش در آنان بر مردم تفوق جست ، و از راه تفرقه افکنى در میان آنان ، مردم را دسته دسته کرد، تا یک دل و یک جهت نشوند، و نیروى دسته جمعى آنان ضعیف گشته ، نتوانند در مقابل قدرت او مقاومت کنند، و از نفوذ اراده او جلوگیرى نمایند.

و منظور از یک طایفه در جمله(یستضعف طائفة منهم) بنى اسرائیل است ، و بنى اسرائیل فرزندان یعقوب(علیه السلام) مى باشند که از زمان یوسف(علیه السلام) که پدر و برادران خود را به مصر خواند، و در آنجا منزل داد، در مصر ماندند، و پس از سالها زاد و ولد عده شان به هزاران نفر رسید.

و فرعون معاصر موسى(علیه السلام) با بنى اسرائیل معامله بردگان را مى کرد، و در تضعیف آنان بسیار مى کوشید، و این کار را تا بدانجا ادامه داد که دستور داد هر چه فرزند پسر براى این دودمان به دنیا مى آید سر ببرند، و دختران آنان را باقى بگذارند، که معلوم است سرانجام این نقشه شوم چه بود، او مى خواست به کلى مردان بنى اسرائیل را نابود کند، که در نتیجه نسل آنان به کلى منقرض مى شد.

علت اینکه فرعون چنین نقشه اى را طرح کرد، این بود که وى جزو مفسدین در زمین بود، براى اینکه خلقت عمومى که انسانها را ایجاد کرده بود و مى کند در میان تیره اى با تیره اى دیگر در بسط وجود فرق نگذاشته ، و تمامى قبایل و دودمانها را به طور مساوى از هستى بهره داده ، آنگاه همه را به جهازى که به سوى حیات اجتماعى با تمتع از امتعه حیات زمین ، هدایت کند، مجهز ساخته تا هر یک به قدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود بهره مند شود.

این همان اصلاحى است که صنع ایجاد از آن خبر مى دهد، و تجاوز از این سنت و آزاد ساختن قومى و برده کردن قومى دیگر، و بهره مندى قومى از چیزهایى که استحقاق آن را ندارند، و محروم کردن قومى دیگر از آنچه استحقاق آن را دارند، افساد در زمین است ، که انسانیت را به سوى هلاکت و نابودى مى کشاند.

و در این آیه آن جو و محیطى که موسى(علیه السلام) در آن متولد شد، تصویر شده ، که تمامى آن اسباب و شرایطى که بنى اسرائیل را محکوم به فنا مى کرد بر او نیز احاطه داشت ، و خدا او را از میان همه آن اسباب سالم بیرون آورد.

معناى آیه :(و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ...)

و نرید ان نمن على الدین استضعفوا فى الارض ... ما کانوا یحذرون

کلمه(من) - به طورى که از کلام راغب استفاده مى شود - در اصل به معناى ثقل و سنگینى بوده ، و از همین جهت واحد وزن را هم در سابق(من) مى گفتند، و منت به معناى نعمت سنگین است ، و فلانى بر فلانى منت نهاد معنایش این است که : او را از نعمت ، گرانبار کرد، و نیز همو گفته : و این کلمه به دو نحو استعمال مى شود، یکى منت عملى مانند آیه(و نرید ان نمن على الذین استضعفوا) یعنى مى خواهیم به آنان که در زندگى ضعیف شمرده شدند نعمتى بدهیم که از سنگینى آن گرانبار شوند، و دوم منت زبانى ، مانند آیه(یمنون علیک ان اسلموا بر تو منت مى نهند که مسلمان شده اند) و این از جمله کارهاى زشت است ، مگر در صورت کفران نعمت ، این بود خلاصه کلام راغب .

و تمکین ضعفا در زمین به این است که مکانى و جایى به ایشان دهد که مالک آنجا شوند، و در آن استقرار یابند، و از خلیل نقل شده که گفته : کلمه(مکان) صیغه مفعل از ماده(کون) است ، که به خاطر اینکه بسیار در زبانها جارى مى شود، آن را مصدرى بر وزن(فعال) گرفته ، و فعل(تمکن و تمسکن) را از آن مشتق نموده اند، همچنان که از کلمه(منزل) با اینکه مصدر نیست ، فعل(تمنزل) را مشتق نموده اند.

مناسب تر آن است که : جمله(و نرید ان نمن ...) را حال از کلمه(طائفة) گرفته و تقدیر کلام را(یستضعف طائفة منهم و نحن نرید ان نمن فرعون طایفه اى از اهل زمین را ضعیف شمرد در حالى که ما بر همانها که ضعیف شمرده شدند منت مى نهیم ...) بدانیم بعضى دیگراز مفسرین گفته اند: جمله مورد بحث عطف است بر جمله(ان فرعون علا فى الارض). و لیکن قول اول ظاهرتر از آیه است . و کلمه(نرید) چه به احتمال اول و چه دوم حکایت حال گذشته است ، یعنى با اینکه مضارع است و معناى(مى خواهیم) را مى دهد، و لیکن چون در حکایت حال گذشته استعمال شده معناى(خواستیم) را افاده مى کند.

و جمله(و نجعلهم ائمة) عطف تفسیر است براى(نمن) و همچنین جملات دیگرى که بعد از آن پى درپى آمده ، همه منت مذکور را تفسیر مى کنند.

و معنایش این است که : جوى که ما موسى(علیه السلام) را در آن پروریدیم جو علو فرعون در زمین و تفرقه افکنى وى در میان مردم و استضعاف بنى اسرائیل بود، استضعافى که به کلى نابودشان مى کرد، در حالى که ما خواستیم بر همان ضعیف شدگان از هر جهت ، نعمتى ارزانى بداریم که از سنگینى آن گرانبار شوند، به این که خواستیم آنان را پیشوا کنیم ، تا دیگران به ایشان اقتدا کنند و در نتیجه پیشرو دیگران باشند، در حالى که سالها تابع دیگران بودند، و نیز خواستیم آنان را وارث دیگران در زمین کنیم ، بعد از آنکه زمین در دست دیگران بود، و خواستیم تا در زمین مکنتشان دهیم ، به اینکه قسمتى از زمین را ملک آنان کنیم ، تا در آن استقرار یابند، و مالک آن باشند، بعد از آنکه در زمین هیچ جایى نداشتند، جز همان جایى که فرعون مى خواست آنان را در آنجا مستقر کند و خواستیم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزیرش و لشکریان آن دو از همین مستضعفین ، آن سرنوشت را نشان دهیم که از آن بیمناک بودند، و آن این بود که روزى بنى اسرائیل بر ایشان چیره شوند، و ملک و سلطنت و مال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگیرند، همچنانکه خودشان درباره موسى و برادرش(علیه السلام) روزى که به سوى ایشان گسیل شدند، گفتند که :(یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلى).

این آیه شریفه نقشه اى را که فرعون براى بنى اسرائیل در سر مى پروراند تصویر نموده است ، و آن نقشه این بود که از بنى اسرائیل حتى یک نفر نفس کش در روى زمین باقى نگذارد، و این نقشه را تا آنجا به کار برده بود که قدرتش به تمامى شؤ ون هستى آنان احاطه یافته و ترسش همه جوانب وجود آنان را پر کرده بود و آن قدر آن بیچارگان را خوار ساخته بود که حکم نابودى آنان را مى داد، البته این ظاهر امر بود، و اما در باطن امر اراده الهى به این تعلق گرفته بود که آنان را از زیر یوغ وى نجات دهد، و ثقل نعمتى را که آل فرعون و آن یاغیان گردن کش را گمراه ساخته بود، از آنان گرفته و به بنى اسرائیل منتقل کند، آرى اراده الهى چنین بود که تمامى آن اسباب و نقشه هایى را که علیه بنى اسرائیل جریان مى یافت ، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جریان مى یافت به ضرر آنان تمامش کند، آرى خدا حکم مى کند و کسى هم نیست که حکمش را به تاءخیر اندازد.

الهام به مادر موسى(علیه السلام): موسى را شیر بده و چون بر او ترسیدى ودریایش بیانداز

و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم ...

کلمه(اوحینا) صیغه متکلم مع الغیر از فعل ماضى باب(ایحاء) است که به معناى گفتگوى پنهانى است ، و در قرآن کریم در سخن گفتن خداى تعالى با بعضى از مخلوقاتش استعمال مى شود که : یا به طور الهام و افکندن مطلبى به دل کسى صورت مى گیرد، همچنان که در آیه :(بان ربک اوحى لها) و آیه(و اوحى ربک الى النحل)، و آیه(و اوحینا الى ام موسى) به این معنا آمده ، و یا به طور دیگر، نظیر وحى به انبیاء و فرستادگان خدا و وحى در غیر خداى تعالى از قبیل شیطان نیز استعمال مى شود، که به دوستان خود وحى مى کند و قرآن در آن باره مى فرماید:(ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم).

کلمه(القاء) به معناى طرح و افکندن است ، کلمه(یم) به معناى دریا و نهر بزرگ است .

و در این جمله که فرمود:(و اوحینا الى ام موسى) با حذف قسمتى از کلمات ، ایجاز(و مختصر گویى) به کار رفته ، و تقدیر کلام چنین است :(حبلت ام موسى به و وضعته و اوحینا الیها...) یعنى در حالى که شدت و بیچارگى بنى اسرائیل به این حد رسیده بود، مادر موسى به وى حامله شد،(و کسى نفهمید)، و او را زایید(باز کسى نفهمید) و ما به مادر او وحى کردیم که ...

و معناى آیه چنین است که : ما با نوعى الهام به مادر موسى بعد از آنکه او را زایید گفتیم : به موسى شیر بده ، و مادامى که از جانب فرعون احتمال خطرى نمى دهى به شیر دادن ادامه بده ، و چون ترسیدى بر او - که لشکریان فرعون خبردار شوند، و او را گرفته مانند هزاران کودک که همه را کشتند به قتل برسانند - او را به دریا بینداز - که به طورى که از روایات بر مى آید دریاى مذکور همان نیل بوده - و دیگر از کشته شدن او مترس ، و از جدایى او غمگین مشو، که ما دوباره او را به تو بر مى گردانیم و او را از پیامبران قرار مى دهیم ، تا رسولى به سوى آل فرعون و بنى اسرائیل بوده باشد.

پس جمله(انا رادوه الیک) تعلیل نهى در(لا تحزنى) است ، همچنان که جمله(فرددناه الى امه کى تقر عینها و لا تحزن) نیز شاهد بر این تعلیل است . و فرق بین(خوف) و(حزن) از نظر مورد این است که : خوف در جایى است که احتمال وقوع مکروهى در بین باشد، ولى حزن در جایى است که وقوع آن قطعى باشد، نه احتمالى .

فالتقطه آل فرعون لیکون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنودهما کانوا خاطئین

کلمه(التقاط) به معناى برخوردن به چیزى و برداشتن آن است ، بدون اینکه انسان در جستجوى آن باشد، و از همین باب است که به چیزى که کسى پیدا مى کند(لقطه) مى گویند. و حرف(لام) در جمله(لیکون لهم عدوا و حزنا) - به طورى که گفته اند - لام عاقبت است . و کلمه(حزن) - با دو فتحه و(حزن) - با ضمه و سکون - به یک معنا است ، مانند(سقم) و(سقم) و مراد از حزن علت حزن است ، پس اگر اطلاق حزن بر موسى کرده به خاطر مبالغه در سببیت وى براى اندوه ایشان است .

معناى(خاطى ء) و(مخطى) و مقصود از اینکه فرعون و فرعونیان را در گرفتناز نیل(خاطئین) لقب داد

و کلمه(خاطئین) جمع و اسم فاعل از خطى یخطا خطا(بر وزن علم یعلم علما) است ، همچنان که مخطى ء اسم فاعل از باب اف عال ، از اخطا یخطى ء اخطاء مى باشد. و فرق بین(خاطى ء) و(مخطى ء) - به طورى که راغب گفته - این است که : خاطى ء به کسى اطلاق مى شود که بخواهد کارى را بکند که آن را کار خوبى نمى داند همچنان که در قرآن فرموده :(ان قتلهم کان خطا کبیرا) و فرموده :(و ان کنا لخاطئین) به خلاف مخطى ء، که در مورد کسى استعمال مى شود که بخواهد کارى را انجام دهد که آن را کار خوبى مى داند، ولى صحیح از آب در نمى آید، و اسم مصدر آن خطا - به دو فتحه - است ، و در قرآن آمده :(و من قتل مؤ منا خطا) و معناى جامع بین این دو لفظ عدول از جهت است . این بود خلاصه گفتار راغب .

پس اینکه فرمود:(ان فرعون و هامان و جنودهما کانوا خاطئین) معنایش این است که : فرعون و هامان در آن رفتارى که با بنى اسرائیل و موسى کردند از ترس سرنگونى ملک و از بین رفتن سلطنتشان به دست ایشان تا به خیال خود مقدرات الهى را تغییر دهند، راه خطا پیمودند، براى اینکه جمع بسیارى از کودکان را که هیچ اثرى در انهدام سلطنت نداشتند، کشتند، و آن کودکى که نابودى سلطنت فرعونیان به دست او بود او را از بین همه اطفال استثناء کرده ، و از دریا گرفتند، و در دامن خود تربیت کردند.

و معناى آیه این است که : آل فرعون موسى را در دریا یافتند، و از آب گرفتند، و نتیجه این کار آن شد که همین موسى دشمن و وسیله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان و لشکریانشان در کشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا کار بودند، آنان خواستند کسى را که به زودى آنان را نابود مى کند، نابود کنند، ولى بازگشتند و او را با کمال جد و جهد حفظ نموده و در تربیتش مجدانه کوشیدند.

با این بیان روشن مى شود اینکه : بعضى خاطى بودن فرعونیان را تفسیر کرده اند به اینکه فرعونیان گنه کار بودند، پس خداى تعالى عقابشان کرد به این که دشمن ایشان را در دامن خود ایشان پرورانید، ضعیف است .

و قالت امراة فرعون قره عین لى و لک لا تقتلوه عسى ان ینفعنا او نتخذه ولدا و هم لا یشعرون

.

این آیه شریفه شفاعت و میانجیگرى همسر فرعون را حکایت مى کند که - در هنگام گرفتن موسى از آب و آوردنش نزد فرعون آنجا بوده - خطاب به فرعون مى کند و مى گوید:(قرة عین لى و لک) یعنى این کودک نور چشم من و تو است .(لا تقتلوه - او را نکشید) در این جمله خطاب به عموم مى کند، چون افرادى که در کشتن اطفال به عنوان سبب ، مباشر، آمر و ماءمور شرکت داشته اند، بسیار بوده اند.

و همانا همسر فرعون کلام مزبور را، به خاطر این که خداوند محبت موسى را در قلب وى افکنده بود، گفت . و لذا دیگر اختیارى در کف او نماند، و چاره اى نیافت جز اینکه نخست بلا و کشتن را از او بگرداند، و سپس پیشنهاد فرزندى او را بکند، که خداى تعالى در جاى دیگر این جریان را یکى از منت هایى دانسته که به موسى کرده است ، فرموده :(و القیت علیک محبه منى و لتصنع على عینى).

(عسى ان ینفعنا او نتخذه ولدا) - این جمله را وقتى گفت که آثار جلالت و سیماى جذبه الهى را در او بدید، و از این جمله که گفت :(او نتخذه ولدا) معلوم مى شود فرعون و همسرش پسرى نداشتند.

(و هم لا یشعرون) - این جمله حالیه است ، و معنایش این است که : همسر فرعون این سخن را گفت ، و این میانجیگرى را کرد، و بلاى کشتن را از موسى(علیه السلام) برگردانید، در حالى که او و مخاطبینش نمى دانستند چه مى کنند و حقیقت حال و سرانجام کار چه مى شود.

و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا ان کادت لتبدى به لولا ان ربطنا على قلبها لتکون من المؤ منین

معناى اینکه فرمود:(واصبح فؤ اد موسى فادغا...)

کلمه(تبدى) از مصدر(ابداء) به معناى اظهار است . و کلمه(ربطنا) از ماده(ربط) است ، و ربط بر هر چیز، بستن آن است ، و در آیه شریفه کنایه از اطمینان دادن به قلب مادر موسى(علیه السلام) است . و مراد از فراغت قلب مادر موسى این است که : دلش از ترس و اندوه خالى شد، و لازمه این فراغت قلب این است که دیگر خیالهاى پریشان و خاطرات وحشت زا در دلش خطور نکند، و دلش را مضطرب نکند و دچار جزع نگردد، و در نتیجه اسرار فرزندش موسى را که مى بایست مخفى کند، اظهار نکند و دشمنان پى به راز وى نبرند.

ما این معنا را از این راه استفاده کرده ایم که : از ظاهر سیاق برمى آید که سبب اظهار نکردن مادر موسى همانا فراغت خاطر او بوده ، و علت فراغت خاطرش ربط بر قلبش بوده که خدا سبب آن شده است ؛ چون به او وحى فرستاد که :(لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک مترس و غم مخور که ما او را به تو برمى گردانیم ...).

در جمله(ان کادت لتبدى به لو لا...) کلمه(ان) مخففه از مثقله است ، یعنى همانا نزدیک بود که وى پرده از راز برداشته و سر موسى را فاش سازد. و معناى اینکه فرمود:(لتکون من المؤ منین) این است که : ما قلب او را تقویت کردیم تا از کسانى باشد که وثوق و اطمینان به خداى تعالى دارند، وثوق به اینکه خدا فرزندش را حفظ مى کند، و در نتیجه صبر کند و براى او جزع نکند و در نتیجه سر او فاش نگردد.

و مجموع این جملات یعنى(ان کادت لتبدى به) تا آخر آیه ، در مقام بیان جمله(و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا) مى باشد، و حاصل معناى آیه چنین است که : قلب مادر موسى به سبب وحى ، از ترس و اندوهى که باعث مى شد سر فرزندش فاش گردد خالى شد، آرى ، اگر ما قلب او را به وسیله وحى تثبیت نمى کردیم و وثوق به محافظت خداوند از موسى پیدا نمى کرد، نزدیک بود که سرگذشت فرزندش را با جزع و فزع اظهار نماید.

و از آنچه گذشت روشن مى گردد اینکه : بعضى از مفسرین در تفسیر جمله هاى آیه مطالبى غیر این را آورده اند، همه ضعیف است ، مثل آن مفسرى که در جمله :(و اصبح فؤ اد ام موسى فارغ) گفته :(یعنى قلب مادر موسى وقتى که شنید پسرش به دام فرعون افتاده ، از شدت ترس و حیرت ، خالى از عقل شد). یا آن مفسر دیگر که گفته :(قلب مادر موسى از آن وحیى که بدو شد فارغ گشت و از یاد آن خالى شد و آن را فراموش کرد). و یا آن مفسر دیگر که گفته :(یعنى قلب مادر موسى از هر چیزى غیر از یاد موسى خالى گشت ، و خلاصه دلش براى موسى فارغ شد)، زیرا هیچ یک از این نظرات از سیاق آیه استفاده نمى شود.

نظیر این اقوال در ضعف ، قول دیگر آنان است که گفته اند: جواب کلمه(لولا) حذف شده ، و تقدیر کلام این است که :(لولا ان ربطنا على قلبها لابدته و اظهرته)، و وجه این تقدیر - آن طور که گفته شده - این است که : کلمه(لولا) شبیه به ادوات شرط است که به همین جهت باید صدر جمله قرار گیرد، یعنى جوابش از خودش جلوتر نیفتد، این نکته ، مفسرین نامبرده را وادار کرده که جواب این کلمه را در تقدیر بگیرند، تا جلوتر از آن نباشد. و ما در این مطلب در ذیل آیه(و لقد همت به وهم بها لولا ان را برهان ربه) مناقشه کردیم - به آنجا مراجعه کنید.

تعقیب و مراقبت خواهر موسى(ع) او را بدرخواست مادرش

و قالت لاخته قصیه ، فبصرت به عن جنب و هم لا یشعرون

در مجمع البیان گفته :(کلمه(قص) به معناى دنباله جاى پا و اثر کسى را گرفتن و رفتن است ، و قصه را هم که به معناى داستانهاى گذشته است ، به همین جهت قصه مى گویند، که دومى در نقل آن از اولى پیروى مى کند. و نیز در معناى جمله(فبصرت به عن جنب) گفته : یعنى وى او را از دور بدید).

و معناى آیه این است که : مادر موسى به خواهر موسى - که دخترش باشد - گفت : دنبال موسى را بگیر، ببین چه بر سرش آمد، و آب ، صندوق او را به کجا برد؟، خواهر موسى همچنان دنبال او را گرفت ، تا آنکه موسى را از دور دید که خدام فرعون او را گرفته اند، در حالى که فرعونیان متوجه مراقبتش نشدند.

و حرمنا علیه المراضع من قبل ، فقالت هل ادلکم على اهل بیت یکفلونه لکم و هم له ناصحون

کلمه(حرمنا) از تحریم است ، که در این آیه به معناى حرام شرعى نیست ، بلکه به معناى تحریم تکوینى است ، و معنایش این است که : ما او را طورى کردیم که از احدى پستان قبول نکرد، و از مکیدن پستان زنان امتناع ورزید.

و اینکه فرمود:(من قبل) معنایش این است که موسى قبل از آنکه خواهرش نزدیک شود از مکیدن پستان زنان امتناع ورزیده بود، و کلمه(مراضع) - به طورى که گفته اند - جمع(مرضعه است) یعنى زن شیرده .

(فقالت هل ادلکم على اهل بیت یکفلونه لکم و هم له ناصحون) - این جمله تفریع بر مطالب قبل است ، چیزى که هست از سیاق برمى آید که در اینجا چیزى حذف شده ، گویا فرموده :(و حرمنا علیه المراضع غیر امه من قبل ان تجى ء اخته فکلّما اتواله بمرضع لترضعه لم یقبل ثدیها فلما جاءت اخته وراءت الحال قالت عند ذلک لال فرعون هل ادلکم على اهل بیت یکفلونه لنفعکم و هم له ناصحون یعنى ما قبل از آنکه خواهر موسى برسد زنان شیرده را بر او حرام کردیم ، و طورى کردیم که پستان غیر مادرش را نگیرد، در نتیجه هر چه زن شیرده آوردند پستانش راقبول نکرد، همین که خواهرش آمد، و وضع را بدید، به آل فرعون گفت : آیا مى خواهید شما را به خاندانى راهنمایى کنم که آنان تکفل و سرپرستى این کودک را به نفع شما به عهده بگیرند؟ خاندانى که خیرخواه وى باشند.)

بازگردانیده شدن موسى(ع) به دامان مادر به لطف الهى

فرددناه الى امّه کى تقرّ عینها و لا تحزن و لتعلم انّ وعد اللّه حقّ و لکنّ اکثرهم لا یعلمون

این آیه با حرف فایى که بر سرش آمده تفریع بر مطالب قبل شده ، البته با مطالبى که در آیه نیامده ، ولى سیاق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنایش این است که : خواهر موسى گفت : آیا شما را راهنمایى کنم بر اهل بیتى چنین و چنان ؟ پس فرعونیان پیشنهادش را پذیرفتند، و او ایشان را راهنمایى به مادر موسى کرد، پس موسى را تسلیم مادرش کردند، در نتیجه او را با این نقشه ها به مادرش ‍ برگردانیدیم .

(کى تقر عینها و لا تحزن و لتعلم ...) - این جمله تعلیل و بیان علت این است که چرا او را به مادرش برگرداندیم . و مراد از کلمه(لتعلم تا بداند) این است که با مشاهده فرزندش یقین پیدا کند، و تحقق وعده خدا را به چشم ببیند، چون مادر موسى قبل از این جریان وعده خدا را شنیده بود، و مى دانست که وعده او حق است ، و ایمان به آن نیز داشت ، ولى ما موسى را به او برگرداندیم تا با دیدن او یقین به حقانیت وعده خدا کند.

و مراد از(وعده خدا) تنها وعده برگرداندن موسى نیست ، بلکه مطلق وعده الهى است ، به دلیل اینکه فرموده(و لکن اکثر الناس ‍ لا یعلمون ولى بیشتر مردم نمى دانند) یعنى یقین پیدا نمى کنند، و غالبا در وعده هاى خدا گرفتار شک و ریبند، و دلهایشان مطمئن به آن نیست و حاصل معناى آیه این است که : مادر موسى با مشاهده حقانیت این وعده اى که خدا به او داد، یقین پیدا کرد، به اینکه مطلق وعده هاى خدا حق است .

و چه بسا بعضى از مفسرین گفته اند که : مراد از وعده خدا، مطلق وعده هاى او نیست ، بلکه همان وعده برگرداندن موسى است به مادرش ، که در آیه قبلى آمده بود. ولى این تفسیر با جمله(ولکن ...)، به بیانى که گذشت نمى سازد.

و لما بلغ اشده و استوى اتیناه حکما و علما و کذلک نجزى المحسنین

(بلوغ اشد) به معناى این است که : انسان آن قدر زنده بماند و عمر کند تا نیروهاى بدنش به حد قوت و شدت برسد، و این غالبا در سن هجده سالگى صورت مى گیرد. و کلمه(استوى) از(استواء) است ، که به معناى اعتدال و استقرار مى باشد، پس استواء در حیات ، به معناى این است که : آدمى در کار زندگى اش استقرار یابد و این در افراد، مختلف است ، بیشتر بعد از بلوغ اشد یعنى بعد از هجده سالگى حاصل مى شود.

و ما در سابق درباره بقیه الفاظ آیه یعنى داده شدن حکم و علم و نیز درباره احسان در چند جا از این کتاب بحث کردیم .

بحث روایتى

بحث روایتى

چند روایت در ذیل آیه :(و نرید ان نمن على الذین الستضعفوا...) و جرى تطبیق آنبر ائمه اهل بیت(علیهم السلام)

در الدر المنثور است که ابن ابى شیبه ، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از على بن ابى طالب(علیه السلام)، روایت کرده اند که در ذیل آیه(و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض)، فرموده :(مستضعفین فى الارض) عبارتند از: یوسف و فرزندانش .

مؤ لف : شاید مراد همان بنى اسرائیل باشند وگرنه ظهور آیه در خلاف معناى مزبور روشن است .

و در معانى الاخبار به سند خود از محمد بن سنان ، از مفضل بن عمر، روایت کرده که گفت : از امام صادق(علیه السلام) شنیدم ، مى فرمود: رسول خدا(صلى الله الیه و آله و سلم) نگاهى به على و حسن و حسین(علیهماالسلام) کرد و گریست و فرمود: شما بعد از من مستضعف خواهید شد، مفضل مى گوید عرضه داشتم معناى این کلام رسول خدا(صلى الله الیه و آله و سلم) چیست ؟ فرمود: معنایش این است که : بعد از من شما امامید، چون خداوند عزوجل مى فرماید:(و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین). پس این آیه تا روز قیامت درباره ما جریان دارد و این پیشوایى تا روز قیامت در ما جارى است .

مؤ لف : در این که آیه مذکور درباره ائمه اهل بیت(علیهم السلام) است ، روایات بسیارى از طریق شیعه رسیده است ، و از این روایت بر مى آید که همه روایات این باب از قبیل جرى و تطبیق مصداق بر کلى است .

و در نهج البلاغه فرموده : دنیا بعد از همه سرکشى هایش سرانجام زیر بار ما خواهد رفت و رو به ما خواهد نمود همانند شترى که در آغاز بچه خود را شیر نمى دهد و لگدپرانى مى کند و سرانجام به وى میل و عطوفت مى کند آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:(و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین).

روایتى متضمن داستان تولید موسى(علیه السلام) و به رود انداخته شدن او و...

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و اوحینا الى ام موسى ...) گفته ، پدرم ازحسن بن محبوب ، از علاء بن رزین ، از محمد بن مسلم ، از ابى جعفر امام باقر(علیه السلام)، برایم حدیث کرد که فرمود: وقتى مادرش به او حامله شد، اثر حملش ظاهر نگشت تا هنگام زاییدنش ، و فرعون زنانى از قبط را ماءمور کرده بود بر زنان بنى اسرائیل ، تا آنان را زیر نظر بگیرند که کدامیک حامله است تا گزارش ‍ دهند، و این بدان جهت بود که به او خبر رسید که بنى اسرائیل گفته اند: فرزندى در میان ما به وجود مى آید به نام موسى بن عمران ، که طومار زندگى و حکومت فرعون و یارانش به دست او درهم مى پیچد در آن هنگام فرعون سوگند خورد که از این به بعد هر فرزند پسر که براى آنان به دنیا آید او را مى کشم ، تاآنچه آنان مى خواهند نشود، و به همین منظور در میان مردان و زنان ایشان جدایى انداخت و مردان را زندانى کرد.

و بعد از آنکه مادر موسى او را زایید، نگاهى پر از غم و اندوه به وى کرد و گریست و گفت : حیف از این پسر که هم اکنون کشته مى شود، و او را ذبح مى کنند، ولى خداى تعالى دل آن زن را که موکل بر او بود به سوى موسى معطوف ساخت و او را نسبت به او عطوف و مهربان کرد. پس به مادر موسى گفت : چرا رنگت زرد شد؟ گفت : براى اینکه مى ترسم بچه ام را ذبح کنند، آن زن گفت مترس ، از سوى دیگر موسى به حکم خداى تعالى چنان بود که احدى او را نمى دید مگر آنکه علاقمند و دوستدارش مى شد همچنان که خداى تعالى فرموده :(و القیت علیک محبة منى محبتى از خودم بر تو افکندم).

به همین سبب زن قبطى که موکل بر مادر موسى بود دوستدار و علاقه مند به وى شد، و خداوند تابوت را بر مادر موسى نازل کرده ، ندایش داد که کودک را در آن تابوت(صندوق) بگذار، و به دریا بیفکن ،(و لا تخافى و لا تحزنى) مترس و غمناک مباش که ما او را به تو باز مى گردانیم و از مرسلین قرارش خواهیم داد، پس مادر موسى او را در تابوت نهاده و درب آن را محکم بست ، و به رود نیل افکند.

از سوى دیگر فرعون در ساحل رود نیل قصرى داشت ، که براى تفریح بدانجا مى رفت و آن روز در آن قصر بود، و همسرش آسیه نیز با او بود، که در ضمن تماشا ناگهان چشمش به یک سیاهى افتاد که بر روى آب بود و امواج دریا و باد با آن بازى مى کرد، و پایین و بالایش مى برد، سیاهى همچنان نزدیک شد، تا به درب قصر رسید. فرعون دستور داد آن صندوق را از آب گرفته و نزدش بردند، همین که درب آن را باز کرد دید که کودکى در میان آن است بى درنگ گفت : این یکى از کودکان اسرائیلى است ، ولى تا خواست اقدام به قتل او بکند خداى تعالى محبت او را در دلش افکند، محبتى بسیار شدید، و همچنین قلب آسیه را نیز مجذوب او ساخت .

فرعون خواست او را به قتل برساند، آسیه گفت : او را نکشید شاید ما را سود ببخشد، و یا اصلا او را پسر خود بگیریم ، و هیچ خبر نداشتند که این کودک موسى است .

در مجمع البیان در ذیل جمله :(قرة عین لى و لک لا تقتلوه) از رسول خدا(صلى الله الیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود: به آن کس که به حرمتش سوگند مى خورند سوگند، اگر آن طور که آسیه موسى را قرة العین خود دانست فرعون نیز مى دانست خدا او را هم مانند همسرش هدایت مى کرد، و لیکن او به خاطر آن شقاوتى که خدا برایش نوشته بود امتناع ورزید.

و در معانى به سند خود از محمد بن نعمان احول ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل جمله(فلما بلغ اشده و استوى) فرمود: بلوغ اشدش هجده سالگى بود، و استوایش روییدن محاسنش .