background
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ
و به راستى، به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه: «خدا را بپرستيد.» پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند.
آیه 45 سوره النَّمْل

بیان آیات

این چند آیه ، اجمالى از داستان صالح پیغمبر و قومش را آورده ، و در آن جانب تهدید و انذار بر جانب بشارت و نوید غلبه دارد و این معنا را در سابق نیز، خاطرنشان کردیم .

و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحا... یختصمون

کلمه(اختصام) به معناى تخاصم و نزاع طرفینى است و اگر دو فریق را با صفت جمع(یختصمون) توصیف کرد، با اینکه جا داشت بفرماید:(فریقان یختصمان) بدین جهت است که مراد از(فریقان)، تنها دو فریق معینى نیست ، بلکه مراد از آن ، مجموع امت است و کلمه(اذا) فجائیه و به معناى ناگهان است .

و معناى آیه این است که : ما به سوى قوم ثمود برادر و فامیلشان صالح را فرستادیم و امید آن مى رفت که بر ایمان به خدا اجتماع نموده و متفق گردند و لیکن بر خلاف انتظار و بطور ناگهانى به دو فریق از هم جدا شدند، فریقى ایمان آورد، و فریقى دیگر کفر ورزید، در باره حق با هم به نزاع و کشمکش پرداختند و هر فریقى مى گفت حق با من است .

و بعید نیست مراد از اختصامشان با یکدیگر، همان جریانى باشد که خداى تعالى در جاى دیگر از کلام مجیدش ، از آنان حکایت کرده و فرموده است :(قال الملا الذین استکبروا من قومه للذین استضعفوا لمن آمن منهم اتعلمون ان صالحا مرسل من ربه ؟ قالوا انا بما ارسل به مؤ منون ، قال الذین استکبروا انا بالذى آمنتم به کافرون).

از همینجا معلوم مى شود که در حقیقت ، قوم صالح سه فریق شدند: فریقى از آنان از ایمان به خدا استکبار ورزیدند، فریق دوم طایفه اى از مستضعفین ، که پیرو همان مستکبرین شدند، طایفه سوم ، یکدسته از مستضعفین که به وى ایمان آوردند.

قال یا قوم لم تستعجلوا بالسیئة قبل الحسنة ...

معناى(استعجال به سیئه قبل از حسنه)، این است که : قبل از رحمت الهى که سببش ایمان و استغفار است به درخواست عذاب مبادرت کنند.

و با این معنا روشن مى شود که صالح این توبیخ را وقتى کرد که ایشان ناقه را کشته و به وى گفته بودند:(یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین).

بنا بر این ، جمله(لو لا تستغفرون اللّه لعلکم ترحمون) تحریک و تشویق به ایمان و توبه است ، تا شاید خدا به ایشان رحم کند و عذابى که به ایشان وعده داده به وعدهاى که دروغ نمى شود از آنان بر دارد.

قالوا اطیرنا بک و بمن معک قال طائرکم عند اللّه بل انتم قوم تفتنون

مقصود از(تطیّر) و(طائر) در گفتگوى صالح علیه السّلام و قوم ثمود:(قالوا اطیرنابک و بمن معک ...)

کلمه :(اطیرنا) در اصل(تطیرنا) بوده ، که صیغه متکلم مع الغیر از باب تفعل است ، که مصدرش تطیر مى شود و تطیر به معناى فال بد زدن به چیزى و شوم دانستن آن است ، خواهى پرسید، ثلاثى مجرد آن(طیر) است که به معناى مرغ است ، پس چرا در باب تفعل معناى فال بد زدن را مى دهد؟ در جواب مى گوییم : چون مردم غالبا با مرغ فال مى زدند و لذا شوم دانستن چیزى را تطیر خواندند و همچنین به طورى که گفته اند بهره هر کسى را از شر، طائر او نامیدند.

پس اینکه مردم به صالح خطاب کردند که(ما به تو تطیر مى زنیم و به هر کس که با توست) معنایش این است که : تو و هم مسلکانت را شوم مى دانیم ، چون مى بینیم از روزى که تو قیام به دعوت خود کردى ما گرفتار محنتها و بلاها شدیم ، پس هرگز به تو ایمان نمى آوریم .

صالح در پاسخ تطیر آنان فرمود:(طائرتان نزد خداست) یعنى بهره تان از شر، و آن عذابى که اعمال شما مستوجب آن است نزد خداست .

و به همین جهت دوباره از همین گفته خود اعراض نموده فرمود:(بلکه شما مردمى هستید که در حال آزمایشید)، یعنى خداوند شما را با خیر و شر مى آزماید، تا مؤ من شما از کافرتان و مطیع شما از عاصیتان ، متمایز و جدا گردد.

و معناى آیه این است که قوم صالح گفتند: ما به تو و به آنان که با تو هستند فال بد مى زنیم ، و هرگز به تو ایمان نیاورده ، و استغفار نمى کنیم . صالح فرمود: و طائرتان یعنى نصیبتان از شر نزد خدا است ، و آن نامه اعمال شما است و من و آنهایى که با من هستند اثرى در شما نداریم ، تا این ابتلاآت را به سوى شما سوق دهیم ، بلکه این خود شمایید که در بوته آزمایش قرار گرفتهاید و با این ابتلاآت امتحان مى شوید، تا مؤ منتان از کافرتان جدا و مطیعتان از عاصیتان متمایز گردد.

و چه بسا بعضى گفته اند که : طائر به معناى شر نیست ، بلکه به معناى آن علتى است که یا به انسان خیر برساند یا شر، چون قوم صالح یا همه عرب همانطور که با طیر فال بد مى زدند، با طیر نیز فال خوب مى زدند، و همانطور که بعضى مرغها را نحس مى دانستند، بعضى دیگر را نیز داراى میمنت مى پنداشتند، پس طائر در نزد عرب به معناى هر چیزى است که دنبالش یا خیر بیاورد یا شر، همچنان که در قرآن کریم نامه اعمال را که یا خیر است یا شر طائر خوانده و فرموده :(و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا). و چون آنچه از خیر و شر که به انتظار آدمى است به قضاء و حکم خداى سبحان است و در نامهاى نوشته شده است ، ناچار طائر همان کتابى خواهد بود که مقدرات انسان در آن محفوظ شده است .

لیکن این حرف صحیح نیست زیرا در ذیل آیه سوره اسرى آمده که مراد از طائر نامه اعمال است ، نه کتاب مقدرات ، همچنان که آیه بعدش که مى فرماید:(اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا) بر این گفته ما دلالت مى کند.

بعضى گفته اند: معناى جمله(بل انتم قوم تفتنون) این است که شما مردمى هستید که عذاب خواهید شد، لیکن آن معنا که ما براى جمله مذکور کردیم مناسبتر است .

و کان فى المدینة تسعة رهط...

راغب مى گوید کلمه(رهط) به معناى خویشاوندان کمتر از ده نفر است . و بعضى گفته اند تا چهل نفر را هم شامل مى شود.

بعضى دیگر گفته اند: فرق میان رهط و کلمه(نفر) این است که کلمه رهط از سه و یا هفت تا ده را شامل مى شود و کلمه نفر از سه تا نه را.

و اما اینکه مراد از رهط چیست ؟ بعضى گفته اند: یعنى اشخاص و لذا تمییز براى عدد نه واقع شده ، چون معناى جمع را مى داده ، پس ‍ معلوم مى شود آنهایى که بر سر سوگند اختلاف داشته اند نه نفر مرد بوده اند.

هم قسم شدن مفسدان براى قتل صالح علیه السّلام واهل او، و مکر خدا و هلاک ساختن آنان

قالوا تقاسموا باللّه لنبیتنه و اهله ثم لنقولن لویه ما شهدنا مهلک اهله و انا لصادقون

کلمه(تقاسم) به معناى شرکت در سوگند است . و کلمه(تبییت)، به معناى سوء قصد در شب است . و کلمه(اهل) به معناى آن کسى است که : یک خانه ، او و مثل او را در خود جمع مى کند و یا خویشاوندى و یا دین آنان را جمع مى نماید،(پس اهل خانه و اهل دین و اهل بیت ، به معناى کسانى است که یک خانه و یک دین و یک دودمان آنها را با هم جمع کند) و شاید مراد از(اهله) در آیه مورد بحث ، همسر و فرزندان باشد، به قرینه اینکه بعد از آن مى فرماید:(ثم نقول لولیه ما شهدنا - آنگاه به ولیش مى گوییم ما ناظر نبودیم) و جمله(و انا لصادقون) عطف است بر جمله(ما شهدنا) و در حقیقت جزو مقول قول و تتمه کلام است .

و معناى آیه این است که : آن جمعیتى که فساد مى کردند به خدا سوگند خوردند و گفتند: ما شبانه او و اهل او را مى کشیم ، آنگاه صاحب خون آنان را اگر به خونخواهى برخاست و ما را تعقیب کرد، مى گوییم که ما حاضر و ناظر در هلاکت اهل او نبوده ایم و ما راست مى گوییم ، و معلوم است که اگر شاهد و ناظر هلاکت اهل او نباشند، شاهد هلاکت خود او هم نیستند، حالا یا به ملازمه و یا به قول بعضى به اولویت .

و چه بسا بعضى گفته اند که جمله(و انا لصادقون) حال از فاعل در(نقول) است ، یعنى ما به ولیش چنین و چنان مى گوییم ، در حالى که در این گفتار راستگو باشیم ،

چون ما هلاکت خودش و اهلش هر دو را شاهد بودیم : نه هلاکت اهلش به تنهایى را.

ولى این وجه دلپسندى نیست و بیهوده خود را به زحمت انداختن است و البته وجوه دیگرى هم هست که در آن بیش از این وجه ، خود را به زحمت انداخته اند، در حالى که هیچ لزومى ندارد که جمله را حال بگیریم ، تا به زحمت بیفتیم .

و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لا یشعرون

اما(مکر قوم صالح) این بود که - بنا بر شهادت سیاق قبلى - بر قصد سوء و کشتن صالح و اهل او تواطى و اتفاق کنند و سوگند بخورند و اما مکر خداى تعالى این بود که - به شهادت سیاق لا حق - هلاکت همه آنان را تقدیر کند.

فانظر کیف کان عاقبة مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین

کلمه(تدمیر) به معناى هلاکت کردن است و چند ضمیر جمع در آیه به(رهط) بر مى گردد. و اینکه فرمود:(عاقبت مکرشان اهلاک خود و قومشان بود)، جهتش این است که مکر آنان استدعا و اقتضاى مکر الهى را به عنوان مجازات دارد و همین مستوجب هلاکتشان و هلاکت قومشان گردید.

فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا...

کلمه(خاویه) به معناى خالى است از ماده(خوى) به معناى خالى بودن ، و بقیه الفاظ آیه روشن است .

و انجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون

در این آیه مؤ منین را بشارت به نجات مى دهد و اگر در ردیف آن فرمود(و کانوا یتقون) براى این است که تقوا مانند سپر است براى ایمان و نمى گذارد ایمان لطمه بخورد، همچنان که فرموده :(و العاقبة للمتقین) و نیز فرموده :(و العاقبة للتقوى).