background
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ
پس آن را پى كردند و پشيمان گشتند.
آیه 157 سوره الشُّعَرَآء

بیان آیات

این آیات به اجمال به داستان صالح(علیه السّلام) و قومش اشاره مى کند، و صالح نیز یکى از انبیاى عرب است ، که قرآن کریم تاریخ او را بعد از هود مى داند.

کذبت ثمود المرسلین ... على رب العالمین

معناى این چند آیه در گذشته روشن شد.

اتترکون فیما هیهنا آمنین

ظاهرا استفهام در آیه ، استفهام انکار است و کلمه(ما) موصوله مى باشد و مراد از آن نعمتهایى است که بعدا یعنى از جمله(فى جنات و عیون) به بعد آن را تفصیل مى دهد و کلمه(هیهنا) اشاره است به مکان حاضر و نزدیک ، که مراد از آن در آیه همان سرزمین ثمود است و کلمه(آمنین) حال از نایب فاعل(تترکون) است .

و معناى آیه این است که شما در این نعمتهایى که در سرزمینتان احاطه تان کرده مطلق العنان رها نمى شوید و چنین نیست که از آنچه مى کنید بازخواست نگردید و از هر مؤ اخذه الهى ایمن باشید.

فى جنات و عیون و زروع و نخل طلعها هضیم

این جمله همان بیان تفصیلى است که گفتیم براى جمله(فیها هیهنا) ذکر مى کند و اگر بعد از ذکر جنات ، نخل را که باز یکى از مصادیق جنات است ذکر فرمود، به خاطر اهتمامى است که عرب به این درخت دارد و کلمه(طلع) در نخل به منزله گرد گل در سایر درختان است و کلمه(هضیم) - به طورى که گفته اند - به معناى درختان تو در هم و سر بهم کشیده است .

و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین

راغب در مفردات گفته : کلمه(فره) به فتحه فاء و کسره راء - صفت مشبهه و به معناى شهوت پرست است و آیه(و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین) یعنى حاذقین( استادانه). و بعضى دیگر گفته اند: فارهین یعنى شهوتپرستان .

و بنا به نظریه او این آیه شریفه در مقام بیان نعمت خواهد بود و بنا به آن معناى دیگر در مقام انکار شهوت رانى و طغیان و سرمستى و عیاشى آنان است . و به هر حال چه به آن معنا و چه به این معنا آیه شریفه در سیاق استفهام است .

فاتقوا اللّه و اطیعون

این جمله تفریع بر انکار قبلى است ، که گفتیم در معناى نفى است .

نهى نمودن صالح علیه السّلام قوم ثمود را از اطاعت امر مسرفان که فساد مى کنند واصلاح نمى کنند

و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون

ظاهرا مراد از(امر مسرفان) امر در مقابل نهى است ، به قرینه اینکه از اطاعت آن نهى فرموده ، هر چند بعضى از مفسرین احتمال داده اند که به معناى شان باشد. بنا بر این مراد از اطاعت امر آنان تقلید عامیانه و پیروى کورکورانه ایشان ، در اعمال و روش زندگى است ، آن روشى که آنان سلوکش را دوست مى دارند.

و مراد از مسرفین چه اینکه کلمه آمر به آن معنا باشد و چه به این معنا، اشراف و بزرگانى هستند که دیگران آنان را پیروى مى کنند خطابى هم که در آیه است( اطاعت مکنید) به عموم تابعین ایشان است که آنها هستند که صالح(علیه السّلام) امید داشت از

پیروى بزرگان دست بردارند، و لذا خطاب را متوجه ایشان کرد، نه اشراف ، چون از ایمان آوردن اشراف ماءیوس بود.

ممکن هم هست خطاب را متوجه هر دو دسته بدانیم ، و بگوییم اشراف هم به نوبه خود مقلد پدران گذشته خود بودند و امر آنان را اطاعت مى کردند، همچنان که به صالح گفتند(اتنهینا ان نعبد ما یعبد آباونا) پس به این اعتبار همه آنان از اشراف و عوامشان ، امر مسرفین را اطاعت مى کردند و آیه شریفه همه را از آن نهى مى کند.

و اما مسرفین چه کسانى بوده اند؟ آیه بعدى ایشان را عبارت دانسته از کسانى که از مرز حق تجاوز نموده ، از حد اعتدال بیرون شده اند و توصیفشان فرموده به(الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون) و این خود اشاره به علت حقیقى حکم است و معنایش ‍ این است که از خدا بپرهیزید و امر مسرفان را اطاعت مکنید، براى اینکه ایشان مفسد در زمینند و اصلاحگر نیستند و معلوم است که با افساد، هیچ ایمنى از عذاب الهى نیست و از سوى دیگر او عزیز و انتقام گیرنده است .

توضیح اینکه نتیجه انحراف انسان از فطرت ، فساد و افساد در زمینبالمآل عذاب و هلاک است

توضیح اینکه عالم هستى در عین تضاد و تزاحمى که بین اجزایش هست به نحو خاصى به هم مرتبط و پیوسته است و آن رشته ارتباط خاص ، اجزاى عالم را هم آغوش و هماهنگ یکدیگر کرده و در اثر این هم آغوشى و هماهنگى هر موجودى را به نتیجه و اثر رسانده است ، عینا مانند دو کفه ترازو، که در عین ناسازگارى با هم و اختلاف شدیدى که با هم دارند، به طورى که هر یک به هر قدر به طرفى متمایل شود آن دیگرى به همان قدر به طرف مخالف آن متمایل مى شود، در عین حال هر دو در تعیین وزن کالا متوافقند و منظور از ترازو هم همین است ، عالم انسانى هم که جزئى از عالم کون است این چنین است ، یک فرد انسانى با آن قوا و ادوات مختلف و متضادى که دارد، این فطرت را دارد که افعال و اعمال خود را تعدیل کند، به طورى که هر یک از قوایش به حظ و بهرهاى که دارد برسد، و عقلى دارد که با آن میان خیر و شر تمیز داده ، حق هر صاحب حقى را به آن برساند.

پس عالم هستى و تمام اجزاى آن با نظامى که در آن جارى است به سوى غایات و نتایجى صالح پیش مى رود، نتایجى که براى همان نتایج خلق شده ، و باز این عالم هستى که مجموعش به سوى یک هدف در حرکت است ، هر یک از اجزایش راهى جداگانه دارد غیر از آن راهى که سایر اجزاء دارند، راهى که آن جزء با اعمال مخصوص به خودش آن راه را طى

مى کند، بدون اینکه از وسط راه به سوى چپ و راست آن متمایل گشته ، یا به خاطر افراط و تفریط بکلى از آن منحرف شود، چون اگر( متمایل و یا منحرف) بشود در نظام طرح شده خللى روى مى دهد و به دنبال آن غایت خود آن جزء و غایت همه عالم رو به تباهى مى گذارد.

و این هم ضرورى و واضح است ، که بیرون شدن یک جزء از آن خطى که برایش ترسیم شده و تباهى آن نظمى که براى آن و غیر آن لازم بوده ، باعث مى شود سایر اجزاء با آن هماهنگى نکنند و در عوض با آن بستیزند، اگر توانستند آن را به راه راستش بر مى گردانند و به وسط راه و حد اعتدال بکشانند که هیچ ، و اگر نتوانستند، نابودش نموده آثارش را هم محو مى کنند، تا صلاح خود را حفظ نموده و عالم هستى را بر قوام خود باقى بگذارند و از انهدام و تباهى نگه بدارند.

انسانها نیز که جزئى از اجزاى عالم هستى هستند، از این کلیت مستثنى نیستند، اگر بر طبق آنچه که فطرتشان به سوى آن هدایتشان مى کند رفتار کردند، به آن سعادتى که بر ایشان مقدر شده مى رسند و اگر از حدود فطرت خود تجاوز نمودند، یعنى در زمین فساد راه انداختند، خداى سبحان به قحط و گرفتارى ، و انواع عذابها و نقمتها گرفتارشان مى کند، تا شاید به سوى صلاح و سداد بگرایند، همچنان که فرمود:(ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون).

و اگر همچنان بر انحراف و فساد خود بمانند و به خاطر اینکه فساد در دلهایشان ریشه دوانیده از آن دل بر نکنند، آن وقت به عذاب استیصال گرفتارشان مى کند و زمین را از لوث وجودشان پاک مى سازد، همچنان که فرمود:(و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون) و نیز فرموده :(و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون).

و نیز فرموده :(ان الارض یرثها عبادى الصالحون) و این بدان جهت است که وقتى

صالح باشند، قهرا عملشان هم صالح مى شود، و چون عمل صالح شد، با نظام عام عالمى موافق مى شود و با این اعمال صالح ، زمین براى زندگى صالح مى شود.

پس از آنچه گذشت روشن گردید که : اولا اینکه : حقیقت دعوت انبیاء همانا اصلاح حیات زمینى انسانیت است ، که خداى تعالى از شعیب حکایت کرده که گفت :(ان ارید الا الاصلاح ما استطعت).

و ثانیا اینکه : جمله(و لا تطیعوا امر المسرفین الذین یفسدون ...) در عین اینکه بیانى است ساده ، در عین حال حجتى است برهانى .

و شاید در اینکه بعد از جمله(الذین یفسدون فى الارض) مجددا فرمود:(و لا یصلحون) اشاره باشد به اینکه از انسانها به خاطر اینکه بشر و داراى فطرت انسانیتند انتظار مى رود که زمین را اصلاح کنند و لیکن بر خلاف توقع ، از فطرت خود منحرف گشته ، به جاى اصلاح افساد کردند.

تکذیب و نافرمانى قوم ثمود و گرفتار شدن به عذاب الهى

قالوا انما انت من المسحرین

یعنى تو از کسانى هستى که نه یک بار و دو بار، بلکه پى در پى جادو مى شوند و تو را آن قدر جادو کرده اند که دیگر عقلى برایت نمانده .

بعضى از علما گفته اند: کلمه(سحر) به معناى بالاى شکم است و مسحر کسى است که داراى جوف و شکم باشد، در نتیجه مسحر در آیه کنایه مى شود از اینکه تو نیز مانند ما بشرى هستى مى خورى و مى نوشى . بنابر این ، جمله(ما انت الا بشر مثلنا) تاءکید همان کلمه مى شود.

بعضى دیگر گفته اند مسحر به معناى کسى است که داراى سحر یعنى ریه باشد، آن وقت معنا چنین مى شود که تو نیز مانند ما نفس ‍ مى کشى .

ما انت الا بشر مثلنا ... عذاب یوم عظیم

کلمه(شرب) - به کسره شین - به معناى سهمى از آب است . و بقیه الفاظ آیه روشن است و تفصیل داستان آن جناب در سوره هود گذشت .

فعقروها فاصبحوا نادمین

کشتن ناقه را به همه قوم نسبت داده ، با اینکه مباشر در آن بیش از یک نفر نبود و این

بدان جهت است که بقیه قوم نیز مقصر بودند، چون به عمل آن یک نفر رضایت داشتند. و امیر المؤ منین(علیه السّلام) در نهج البلاغه فرموده : اى مردم دو چیز همه مردم را در یک عمل خیر و یک عمل زشت جمع مى کند، به طورى که یک عمل ، عمل همه محسوب مى شود، اول رضایت ، و دوم نارضایى ، همچنان که ناقه صالح را بیش از یک نفر پى نکرد، ولى خداى تعالى عذاب را بر همه قوم نازل کرد، چون همه به عمل آن یک نفر راضى بودند.

و اینکه فرمود:(فاصبحوا نادمین) شاید ندامتشان هنگامى بوده که آثار عذاب را مشاهده کردند و گر نه بعد از کشتن ناقه تازه از در تعجیز و استهزاء به صالح مى گفتند:(یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین).

فاخذهم العذاب ... العزیز الرحیم

لام(العذاب)، لام عهد است ، یعنى آن عذاب موعود، ایشان را گرفت ، چون از آیات سوره هود بر مى آید که صالح(علیه السّلام) ایشان را وعده نزول عذابى داده بود، که بعد از سه روز مى رسد. و بقیه الفاظ آیه روشن است .