بیان آیات
این آیات بقیه احکامى که گفتیم در این سوره آمده بیان مى کند، و سوره با همین آیات ختم مى شود، و در آن اشاره است به اینکه خداى سبحان آنچه تشریع مى کند به علم خود مى کند، و به زودى حقیقت(و مصالح واقعى احکامش) براى مردم در روزى که به سویش باز مى گردند روشن مى شود.
بیان آیاتى که متضمن پاره اى از احکام و آداب معاشرت است
یا ایها الّذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم ...
(وضع ثیاب) در جمله(تضعون ثیابکم) به معناى کندن لباس ، و کنایه است از اینکه اهل خانه در حالى باشند که چه بسا میل نداشته باشند بیگانگان در آن حال ایشان را ببینند. و کلمه(ظهیره) به معناى وقت ظهر است . و کلمه عورت به معناى عیب است ، و اگر آن را عورت نامیده اند، چون هر کس عار دارد از اینکه آن را هویدا کند، و شاید مراد از آن در آیه شریفه هر چیزى باشد که سزاوار است پوشانده شود.
پس جمله(یا ایها الّذین آمنوا) دنباله جمله سابق است که مى فرمود: ى(ا ایها الّذین آمنوا لا تدخلوا...)، که حکم مى کرد به اینکه داخل شدن به خانه هر کس موقوف به اجازه گرفتن است ، در نتیجه آیه مورد بحث به منزله استثناء از آن حکم عمومى است ، چون در خصوص غلامان و کنیزکان اجازه گرفتن در سه هنگام را کافى مى داند، و بیش از آن را واجب نمى داند.
و معناى اینکه فرمود:(لیستاذنکم الّذین ملکت ایمانکم) این است که به ایشان دستور دهید که از شما اجازه دخول بخواهند، واز ظاهر جمله(ملکت ایمانکم) بر مى آید که مراد از آن تنها غلامان است(چون کلمه(الّذین) براى مردان است ، کنیزان)، هر چند که لفظ عمومیت دارد، و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبیر کرده ، از باب تغلیب است ، و از روایت هم این اختصاص برمى آید، که به زودى روایاتش خواهد آمد.
و معناى(الّذین لم یبلغوا الحلم) اطفالى است که به حد تمیز رسیده اند، ولى بالغ نشده اند، و دلیل بر رسیدن به حد تمیز جمله(ثلاث عورات لکم) است .
و منظور از جمله(ثلاث مرات) سه نوبت در هر روز است ، به دلیل اینکه دنبالش آن را تفصیل داده ، و فرموده : اول قبل از نماز فجر، و دوم هنگام ظهر که به خانه مى آیید و جامه مى کنید، سوم بعد از نماز عشاء، و در جمله(ثلاث عورات لکم) به وجه حکم اشاره نموده و مى فرماید: این سه موقع سه عورت است براى شما، که طبعا شایسته نیست غیر از شما کسى بر وضع شما مطلع شود.
و معناى اینکه فرمود:(لیس علیکم و لا علیهم جناح بعدهن) این است که مانعى نیست که بعد از این سه موقع ماءمورشان نکنید به اجازه دخول خواستن و مانعى هم براى ایشان نیست که از شما استیذان نکنند. و در جمله(طوافون علیکم بعضکم) على بعض به وجه این حکم(یعنى رفع مانع مذکور) اشاره نموده و مى فرماید: چون در غیر این سه موقع غلامان و کنیزان دائما در آمد و شد، و خدمتند. پس تنها در اجازه خواستن به این سه هنگام اکتفاء کنند.(کذلک یبین اللّه لکم الایات) - یعنى خدا این چنین احکام دین خود را بیان مى کند، چون این آیات دلالت بر آن احکام دارد(و اللّه علیم حکیم) احوال شما را مى داند، و آنچه را که حکمت اقتضاء مى کند نیز مراعات مى کند.
و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاءذنوا...
این جمله بیانگر این حقیقت است که حکم مذکور، یعنى استیذان در سه نوبت براى اطفال تا مدتى معین معتبر است ، و آن رسیدن به حد بلوغ است ، و بعد از آن باید مانند کسانى که قبلا ذکر شد یعنى بالغان از مردان و زنان آزاد اجازه بگیرند، خدا این چنین آیات خود را برایتان بیان مى کند و خدا علیم و حکیم است .
بیان یک استثنا از عموم حکم حجاب
و القواعد من النساء الّلاتى لا یرجون نکاحا...
کلمه(قواعد)، جمع قاعده است ، که به معناى زنى است که از نکاح بازنشسته باشد، یعنى دیگر کسى به خاطر پیرى اش میل به او نمى کند، بنابراین جمله(اللاتى لا یرجون نکاحا) وصفى توضیحى براى کلمه قواعد است ، و بعضى گفته اند: کلمه مذکور به معناى زنى است که از حیض یائسه شده باشد، و وصف بعد از آن صرفا براى رفع اشتباه است .
و در مجمع البیان گفته : کلمه(تبرج) به معناى این است که زن محاسن و زیبایى هاى خود را که باید بپوشاند اظهار کند، و این کلمه در اصل به معناى ظهور بوده ، برج را هم به همین جهت برج نامیده اند، که بنایى است ظاهر و پیدا.
این آیه در معناى استثنایى است از عموم حکم حجاب ، و معنایش این است که بر هر زنى حجاب واجب است الا زنان مسن ، که مى توانند بى حجاب باشند، البته در صورتى که کرشمه و تبرج نداشته باشند.
و جمله(و ان یستعففن خیر لهن) کنایه است از خودپوشى ، یعنى همین زنان سالخورده نیز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است ، و جمله(و اللّه سمیع علیم) تعلیل حکمى است که تشریع کرده ، و معنایش این است که خدا شنوا است آنچه را که زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، و دانا است به احکامى که به آن محتاجند.
لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج و لا على انفسکم ان تاءکلوا من بیوتکم ... او صدیقکم
ظاهر آیه این است که در آن براى مؤ منین حقى قائل شده ، و آن این است که مى توانند در خانه خویشاوندان ، و یا کسانى که ایشان را امین مى دانند ، و یا خانه دوستان خود چیزى بخورند، البته به مقدارى که بدان احتیاج دارند، نه به حد اسراف و افساد.
(لیس على الاعمى حرج ... و لا على انفسکم) - در عطف(على انفسکم) که عطف به ما قبل خود شده ، دلالت است بر اینکه شمردن نامبردگان از این باب نبوده که خصوصیتى داشته باشند، بلکه از باب این بوده که به خاطر عیب و نقصى که در اعضاء دارند احیانا نمى توانند رزق خود را کسب کنند، لذا جایز است که از خانه هاى نامبردگان رفع حاجت کنند، و الا فرقى میان کور و چلاق و مریض و غیر ایشان نیست .
(من بیوتکم او بیوت آبائکم ...) - در اینکه خانه هایتان را با خانه هاى خویشاوندانتان و بقیه نامبردگان آورده ، اشاره است به اینکه در دین اسلام خانه هاى نامبردگان با خانه خود شما فرقى ندارد، چون در این دین مؤ منین ، اولیاى یکدیگرند ، و در حفظ خانه و زندگى یکدیگر فرقى با خانه و زندگى خودشان نمى گذارند، آن طور که صاحب اختیار و سرپرست خانه خویشند، خانه هاى اقرباء و کسانى که شما قیم و سرپرستى آنان را دارید و دوستان خویش را نیز سرپرستى مى کنید.
علاوه بر این کلمه(بیوتکم) شامل خانه فرزند و همسر انسان نیز مى شود همچنان که روایت هم به این معنا دلالت دارد.
(او ما ملکتم مفاتحه) - کلمه(مفاتح) جمع مفتح و به معناى مخزن است ، و معناى جمله این است که حرجى بر شما نیست از اینکه بخورید از خانه هاى خودتان ،(که گفتیم منظور خانه فرزندان و همسران است)، و هر جا که کلیدش به شما سپرده شده ، مانند خانه هایى که انسان قیم و یا وکیل در آن شده باشد، و یا کلیدش را به آدمى سپرده باشند.(او صدیقکم) - این جمله عطف است بر ماقبل ، به تقدیر کلمه(بیت) چون سیاق آن را مى رساند، و تقدیر(و یا خانه صدیقتان) بوده است .
لیس علیکم جناح ان تاءکلوا جمیعا او اشتاتا
کلمه(اشتات) جمع(شت) است ، و شت مصدر است که به معناى تفرق است ، و اگر در معناى متفرق استعمال شده به منظور مبالغه بوده ، و باز به همین منظور به صیغه جمع آمده ، ممکن هم هست مصدر نباشد، بلکه صفت باشد، به معناى متفرق ، همچنان که کلمه حق ، وصفى است به معناى حق دار.
و معناى آیه این است که گناهى بر شما نیست که همگى دست جمعى و با یکدیگر بخورید، و یا جدا جدا. و این آیه هر چند که به حکم روایات درباره موردى خاص نازل شده ، ولى مفادش عام است .
مفسرین در این فصل از آیه و در فصل قبلى آن اختلاف شدیدى دارند، که ما صلاح در آن دیدیم که از ایراد آن و غور و بحث از آن صرف نظر کنیم ، چون معنایى که ما براى این دو فصل آوردیم معنایى است که از سیاق استفاده مى شود.
معناى اینکه فرمود:(فاذا دخلتم بیوتن فسلموا على انفسکم)
فاذا دخلتم بیوتافسلموا على انفسکم تحیة من عند الله مبارکه طیبة ...
بعد از آنکه گفتگو از خانه ها را به میان آورد، ادب دخول در آن را متفرع بر آن نموده ، فرمود: و(چون داخل خانه ها شوید بر خود سلام کنید).
و مقصود از(سلام کردن بر خود)، سلام کردن بر هر کسى است که در خانه باشد، در اینجا نیزاگر نفرمود:(بر اهل آن سلام کنید)، خواست یگانگى مسلمانان با یکدیگر را برساند ، چون همه انسانند، و خدا همه را از یک مرد و زن خلق کرده ، علاوه بر این همه مؤ منند، و ایمان ایشان را جمع کرده ، چون ایمان قوى تر از رحم ، و هر عامل دیگرى براى یگانگى است .
و بعید هم نیست که مراد از جمله(فسلموا على انفسکم) این باشد که وقتى کسى داخل بر اهل خانه اى شد، بر آنان سلام کند، و ایشان جواب سلامش را بدهند. جمله(تحیه من عند اللّه) مبارکه طیبه حال است ، یعنى در حالى که سلام تحیتى است از ناحیه خدا، چون او تشریعش کرده و حکمش را نازل ساخته تا مسلمانان با آن یکدیگر را تحیت گویند، و آن تحیتى است مبارک و داراى خیر بسیار، و باقى و طیب ، چون ملایم با نفس است . آرى ، حقیقت این تحیت گسترش امنیت و سلامتى بر ک سى است که بر او سلام مى کنند، و امنیت و سلامتى پاکیزه ترین چیزى است که در میان دو نفر که به هم برمى خورند برقرار باشد.
خداى سبحان سپس آیه را با جمله(کذلک یبین اللّه لکم الایات) ختم کرد، که تفسیرش گذشت .
(علکم تعقلون) - یعنى تا شاید شما به معالم دین خود آگهى یابید و به آن عمل کنید، - برخى این طور معنا کرده اند.
ذکر جمله(الّذین آمنوا بالله و رسوله) براى بیان مؤ منین با اینکه معناى کلمه مؤ منین روشن بود براى این بود که دلالت کند بر اتصافشان به حقیقت معناى ایمان ، و معنایش این است که مؤ منین عبارتند از آنهایى که به خدا و رسولش ایمان حقیقى دارند، و به وحدانیت خدا و رسالت رسولش باور و اعتقاد قلبى دارند.
و به همین جهت دنبالش فرمود:(و چون با او بر سر امرى اجتماع و اتفاق مى کنند، نمى روند تا اجازه بگیرند) و مقصود از امر جامع امرى است که خود به خود مردم را دور هم جمع مى کند، تا درباره آن بیندیشند و مشورت کنند، و سپس تصمیم بگیرند، مانند جنگ و امثال آن .
و معناى آیه این است که چون با رسول او بر سر امرى از امور عمومى اجتماع مى کنند، پى کار خود نرفته و از آن جناب روى نمى گردانند، مگر بعد از آنکه کسب اجازه کرده باشند.
و چون چنین بود، دنبالش فرمود:( کسانى که از تو اجازه مى گیرند کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان دارند) و این در حقیقت به منزله عکس صدر آیه است ، تا دلالت کند بر ملازمه و اینکه ایمان از کسب اجازه جدا نمى شود.
(فاذا استاذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم) - در این جمله خداى تعالى رسول گرامى خود را اختیار مى دهد که به هر کس خواست اجازه رفتن بدهد، و به هر کس خواست ندهد.
(و استغفر لهم الله ان اللّه غفور رحیم) - در این جمله رسول گرامى خود را دستور مى دهد تا به منظور دلخوش کردن آنان ، و تا رحمتى باشد براى آنان ، از خدا برایشان طلب مغفرت کند.
نهى از بى اعتنایى کردن به دعوت و فراخوانىرسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله) و شانه خالى کردن از احضار و تکلیف او(لا تجعلوادعاء الرسول ...)
لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا...
(دعاء رسول) به معناى این است که آن جناب مردم را براى کارى از کارها دعوت کند، مانند دعوتشان به سوى ایمان و عمل صالح و به سوى مشورت در امرى اجتماعى و به سوى نماز جماعت ، و امر فرمودنش به چیزى از امور دنیا و آخرتشان ، همه اینها دعا و دعوت او است .
شاهد این معنا جمله ذیل آیه است که مى فرماید:(قد یعلم اللّه الذین یتسللون منکم لو اذا) و نیز تهدیدى که دنبال آیه درباره مخالفت امر آن جناب آمده ، و شهادت این دو فقره بر مدعاى ما روشن است ، و این معنا با آیه قبلى هم مناسب تر است ، زیرا در آن آیه مدح مى کرد کسانى را که دعوت آن حضرت را اجابت مى کردند، و نزدش حضور مى یافتند، و از او بدون
اجازه اش مفارقت نمى کردند، و این آیه مذمت مى کند کسانى را که وقتى آن جناب دعوتشان مى کند سر خود را مى خارانند، و اعتنایى به دعوت آن جناب نمى کنند.
از اینجا معلوم مى شود اینکه بعضى گفته اند:(مراد از دعاى رسول ، خطاب کردن او و صدا زدن او است ، که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند، بلکه با مردم فرق گذاشته او را محترمانه صدا بزنند، مثلا، نگویند یا محمد، و یا ابن عبدالله ، بلکه بگویند یا رسول اللّه) معناى درستى نیست .
و همچنین تفسیر دیگرى که بعضى کرده اند که : مراد از دعاء، نفرین کردن آن جناب است ، که نفرین او را مثل نفرین سایرین ندانند، که در حقیقت آیه شریفه مردم را نهى مى کند از اینکه خود را در معرض نفرین آن جناب قرار دهند، یعنى او را به خشم در نیاورند، چون خدا نفرین او را بى اثر نمى گذارد. و وجه ضعف و نادرستى این دو معنا این است که ذیل آیه با آنها سازگارى ندارد.
کلمه(تسلل) در آیه مورد بحث به معناى این است که کسى خود را از زیر بار و تکلیفى به طور آرام بیرون بکشد، که دیگران نفهمند، و این کلمه از(سل سیف) یعنى بیرون کردن شمشیر از غلاف گرفته شده . و کلمه(لواذا)، به معناى ملاوذه است ، و(ملاوذة) آن است که انسانى به غیر خود پناهنده شده و خود را پشت سر او پنهان کند. و معناى آیه این است که خداى عزوجل از میان شما آن کسانى را که از ما بین مردم با حیله و تزویر بیرون مى شوند، در حالى که به غیر خود پناهنده مى شوند و به این وسیله خود را پنهان مى کنند و هیچ اعتنایى به دعوت رسول ندارند، مى شناسد.
(فلیحذر الّذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة او یصیبهم عذاب الیم) - ظاهر سیاق آیه با در نظر داشتن معنایى که گذشت ، این است که ضمیر(عن امره) به رسول خدا بر مى گردد، و امرش همان دعاى او است ، در نتیجه آیه شریفه کسانى را که از امر و دعوت آن جناب سر مى تابند، تحذیر مى کند از اینکه بلا و یا عذابى دردناک به آنان برسد.
بعضى از مفسرین گفته اند: ضمیر در(عن امره) به خداى سبحان بر مى گردد، و در آیه شریفه هر چند که امرى از ناحیه خدا وجود ندارد تا ضمیر بدان برگردد، و لیکن همان نهى که کرد و فرمود:(دعاى رسول را چون دعاى یک نفر عادى قرار ندهید) در حقیقت در معناى امر و به صورت نهى است ، چون معنایش این است که دعوت او را بپذیرید، و کلمه(بپذیرید) امر است ، و از میان این دو وجه وجه اولى بهتر است .
الا ان لله ما فى السموات و الارض ...
این جمله بیان عمومیت ملک است ، و اینکه هر چیزى بدون استثناء مملوک خداى سبحان و قائم به او است پس به همین دلیل با جمیع خصوصیات وجودش معلوم براى او است پس او آنچه را که وى بدان محتاج باشد مى داند، و مردم هم یکى از موجوداتند، که خدا به حقیقت حالشان و آنچه بدان نیازمندند آگاه است . پس مى فهمیم که آنچه از شرایع دین هم که براى آنان تشریع کرده امورى است که در حیاتشان بدان نیازمندند، همچنان که ارزاقى که برایشان آفریده مورد حاجتشان بوده ، و بدون آن بقاء و دوام نخواهند داشت .
پس اینکه فرمود :(قد یعلم ما انتم علیه - او مى داند آنچه را که شما بر آن هستید، و حقیقت حال شما را آگاه است ، و مى داند که چه احتیاجاتى دارید) به منزله نتیجه اى است که بر حجت مذکور مترتب مى شود، و معنایش این است که مالکیت خدا بر شما و هر چیز دیگر مستلزم علم او به حال و احتیاجات شما است ، آرى ، او به علت اینکه مالک شما است ، مى داند که چه قسم شریعت و احکامى مورد احتیاج شما است ، همان را برایتان تشریع نموده ، و بر شما واجب مى کند.
و جمله(و یوم یرجعون الیه فینبئهم بما عملوا و اللّه بکل شى ء علیم) عطف است بر جمله(ما انتم علیه) و معنایش این است که او هم در دنیا عالم به احوال شما است ، و هم در روزى که به سویش باز مى گردید، یعنى روز قیامت که در آن روز هر کسى را به حقیقت عملى که کرده خبر مى دهد، و خدا به هر چیزى دانا است .
خداى تعالى در این جمله ذیل ، مردم را تحریک بر اطاعت و انقیاد نسبت به احکام شرع خود، و عمل به آن فرموده ، به این بیان که به زودى ایشان را به حقیقت اعمالشان خبر مى دهد، همچنان که در صدر آیه تحریک مى کرد به اینکه شرع را بپذیرند، چون خدا آن را تشریع کرده ، که عالم به حوایج مردم است ،و این شریعت حوایج آنان را بر مى آورد.
بحث روایتى
(روایاتى در باره مفاد و شاءن نزول پاره از از آیات گذشته)
در الدرالمنثور است که سعید بن منصور و ابن ابى شیبه و ابو داوود و ابن مردویه ، و بیهقى ، در سنن خود از ابن عباس روایت کرده اند که در ذیل آیه یا(ایها الّذین آمنوا لیستاذنکم) گفته است : آیه اذن از جمله آیاتى است که بیشتر مردم به آن عمل نکردند، ولى من همواره به این دخترم - کنیزى کوتاه قد بالاى سرش ایستاده بود - یادآورى مى کنم که از من اجازه بگیرد، و سپس بر من وارد شود.
و در تفسیر قمى درباره همین آیه از قول امام(علیه السلام) گفته : خداى تعالى مردم را نهى کرد از اینکه در این سه هنگام - که ذکر فرموده - داخل خانه کسى بشوند، چه اینکه پدر باشد یا خواهر و یا مادر و یا خادم ، مگر به اذن ایشان ، و آن سه وقت عبارت است از، بعد از طلوع فجر و ظهر و بعد از عشاء، و غیر این سه هنگام را مطلق گذاشته و فرموده(لیس علیکم جناح بعد هنّ) یعنى بعد از این سه هنگام(طوافون علیکم بعضکم على بعض).
و در کافى به سند خود از زراره از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر جمله(ملکت ایمانکم) فرموده : این حکم تنها مخصوص مردان است ، نه زنان . زراره مى گوید پرسیدم : پس زنان در این سه هنگام باید اجازه بگیرند؟ فرمود : نه ، و لیکن مى توانند داخل و خارج شوند، و درباره کلمه(منکم) در جمله(و الّذین لم یبلغوا الحلم منکم) فرمود: یعنى از خودتان ، آنگاه اضافه فرمود که : بر شما است(بر ایشان است - نسخه بدل) که مانند کسانى که بالغ شده اند در این سه ساعت استیذان کنند.
مؤ لف : در این مساءله که حکم مخصوص مردان است روایات دیگرى نیز از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) رسیده .
و در مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث گفته : معنایش این است که : به غلامان و کنیزان خود دستور دهید وقتى مى خواهند به شما و در محل خلوت شما وارد شوند، از شما اجازه بگیرند(نقل از ابن عباس) بعضى دیگر گفته اند: تنها عبید مورد نظرند،(نقل از ابن عمر)، البته به این مضمون از امام ابى جعفر و ابى عبداللّه(علیه السلام) نیز روایت شده .
مؤ لف : با این روایات و با ظهور خود آیه روایتى که حاکم از على(علیه السلام) نقل کرده ضعیف مى شود، و آن این است که مراد زنانند، و اما مردان باید استیذان کنند.
و در الدرالمنثور است که ابن ابى شیبه ، و ابن مردویه ، از ابن عمر روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) فرمود: اعراب بر شما مسلمانان غلبه نکنند در نامیدن نماز عشاء به نماز عتمه ، چون این نماز در کتاب خدا عشاء نامیده شده ، کلمه عتمه مربوط به دوشیدن شتران در آن هنگام است .
مؤ لف : نظیر این روایت از عبد الرحمان بن عوف به این عبارت نقل شده ، که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: اعراب در مراسم نماز شما بر شما غلبه نکنند، که خداى
تعالى فرموده :(و من بعد صلوة العشاء) و عتمه مربوط به شتران است .
و در کافى به سند خود از حریز از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که آیه(ان یضعن ثیابهن) را قرائت نموده و فرمودند: مراد از آن جلباب و خمار است ، در صورتى که زن سالخورده باشد.
مؤ لف : و در این معنا اخبار دیگرى نیز هست .
و در الدرالمنثور است که ابن جریر، و ابن ابى حاتم از ضحاک روایت کرده که گفت : اهل مدینه قبل از آنکه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) مبعوث شود رسمشان چنین بود که افراد کور و مریض و چلاق را در غذا با خود شرکت نمى دادند، و فکر مى کردند که افراد کور تشخیص نمى دهند کدام لقمه لذیذتر و بهتر است ، مریض هم که نمى تواند مانند سالم غذا بخورد، و چلاق هم حریف اشخاص سالم نیست ، ولى بعد از بعثت اجازه داده شد که با آنان غذا بخورند.
و نیز در همان کتاب است که ثعلبى از ابن عباس روایت کرده که گفت : حارث با رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) به عزم جهاد بیرون شد، و خالد بن زید را جانشین خود در امور خانواده اش کرد، و خانواده حارث از اینکه با خالد که بیمار بود غذا بخورند ناراحت بودند، پس این آیه نازل شد.
و نیز در همان کتاب است که عبد بن حمید و ابن جریر و ابن ابى حاتم ، از قتاده روایت کرده اند که گفت : این قبیله که از بنى کنانه بن خزیمه است ، در جاهلیت تنها غذا خوردن را ننگ مى دانستند، حتى پیش مى آمد که یکى از آنان بر شدت گرسنگى غذا را با خود مى گردانید تا شاید کسى را پیدا کند که با او غذا بخورد و آب بیاشامد، ولى در اسلام اجازه هر دو قسم غذا خوردن داده شد، و آیه شریفه لیس علیکم جناح(ان تاءکلوا جمیعا او اشتاتا) نازل گردید.
مؤ لف : و در معناى این روایت روایات دیگرى نیز هست .
و در کافى به سند خود از زراره ، از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که در معناى آیه(او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم)، فرمود: اینها که خداى عزوجل در این آیه
نامشان را برده ، بدون اجازه از خرما و خورش و طعام یکدیگر مى خوردند، و همچنین زن بدون اجازه از خانه شوهرش مى تواند بخورد، و غیر اینها نمى توانند.
و در همان کتاب به سند خود از ابى حمزه ثمالى از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به مردى فرمود: تو و آنچه مال دارى ملک پدرت هستى ، آنگاه امام فرمود: در عین حال من دوست نمى دارم که پدرى از مال پسر بردارد، مگر آن مقدارى که ناچار از آن است ، چون خدا فساد را دوست نمى دارد.
و در همان کتاب به سند خود از محمد بن مسلم ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که از آن جناب در مورد مردى پرسیدم که پسرش توانگر است ، و پدر محتاج ؟ فرمود: پدر مى تواند از مال او بخورد، و اما مادر نخورد، مگر به عنوان قرض .
و باز در همان کتاب به سند خود از جمیل بن دراج از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: زن مى تواند بخورد، و صدقه دهد، و دوست هم مى تواند از منزل برادرش بخورد، و صدقه دهد.
و در همان کتاب به سند خود از ابن ابى عمیر، از شخصى که نامش را برد، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل جمله(او ما ملکتم مفاتحه) فرمود: مثل کسى که وکیلى در اموال خود دارد، و او بدون اجازه وى از مال وى مى خورد.
و در مجمع البیان در ذیل جمله :(ان تاءکلوا من بیوتکم) گفته : بعضى گفته اند معنایش من بیوت اولادکم است ، به دلیل اینکه امام به فرزند کسى فرمود: تو و مالت مال پدرت هستى ، و نیز همان جناب فرموده : پاکیزه ترین رزقى که انسان مى خورد آن است که از کسبش باشد، و فرزند او نیز از جمله کسب او است .
مؤ لف : و در این معانى روایات بسیارى دیگر است .
و در کتاب معانى ، به سند خود از ابى الصباح روایت کرده که گفت : از امام باقر(علیه السلام) از معناى آیه(فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم ...) پرسیدم ، فرمود: این همان
سلام کردن شخص به اهل خانه است ، وقتى که به خانه وارد مى شود، و جواب سلام اهل خانه به او است ، زیرا همین سلام و علیک ، سلام بر خودتان است .
مؤ لف : در تفسیر همین آیه اشاره به این معنا گذشت .
و در تفسیر قمى در ذیل جمله(انّما المؤ منون الذین ... حتى یستاذنوه) فرموده اند: این آیه درباره عده اى نازل شد که هر وقت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) ایشان را براى امرى از امور جمع مى کرد تا پى کارى یا جنگى که پیش آمده بود بفرستد، بدون اجازه او متفرق مى شدند، خداى تعالى ایشان را از این رفتار نهى فرمود.
و در همان کتاب در ذیل آیه(فاذا استاذنوک لبعض شاءنهم فاذن لمن شئت منهم) فرمود: این آیه درباره حنظله بن ابى عیاش نازل شد، و جریانش چنین بود که او در شبى که فردایش جنگ احد شروع مى شد، عروسى کرده بود، پس از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) اجازه گرفت تا نزد اهلش بماند، پس خداى عزوجل این آیه را فرو فرستاد، حنظله نزد اهلش ماند، صبح در حال جنابت به میدان جنگ آمد و شهید شد، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) فرمود: من خود دیدم که ملائکه حنظله را با آب ابرها، و روى تخته هایى از نقره در میان آسمان و زمین غسل مى دادند، و به همین جهت او را غسل الملائکه نامیدند.
باز در همان کتاب در ذیل آیه(لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا) از قول امام(علیه السلام) گفته : یعنى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) را مثل یک فرد عادى صدا نزنید و در روایت ابى الجارود از ابى جعفر(علیه السلام) آمده که در معناى آیه مذکور مى فرمود: نگویید: یا محمد، و یا ابا القاسم ، بلکه بگویید: یا نبى الله ، و یا رسول الله .
مؤ لف : نظیر این حدیث از ابن عباس روایت شده ، و لیکن در سابق گفتیم که ذیل آیه شریفه با این معنا آنطور که باید سازگار نیست .