بیان آیات
در این آیات احکام و شرایعى که متناسب و مناسب با مطالب گذشته است تشریع شده .
بیان آیات مربوط به دخولبه خانه دیگران .
یا ایها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها...
(انس به هر چیز و به سوى هر چیز) به معناى الفت گرفتن به آن و آرامش یافتن قلب به آن است ، و کلمه(استیناس) به معناى عملى است که به این منظور انجام شود، مانند: استیناس براى داخل شدن خانه به وسیله نام خدا بردن ، و یا، یا اللّه گفتن ، یا تنحنح کردن و امثال آن ، تا صاحب خانه بفهمد که شخصى مى خواهد وارد شود، و خود را براى ورود او آماده کند، چه بسا مى شود که صاحب خانه در حالى قرار دارد که نمى خواهد کسى او را به آن حال ببیند، و یا از وضعى که دارد با خبر شود.
از اینجا معلوم مى شود که مصلحت این حکم پوشاندن عورات مردم ، و حفظ احترام ایمان است ، پس وقتى شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر، استیناس کند، و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام کند، در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند کمک کرده ، و نسبت به خود ایمنى اش داده .
و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده ، مایه استحکام اخوت و الفت و تعاون عمومى بر اظهار جمیل و ستر قبیح است و جمله(ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون) هم اشاره به همین فواید است ، یعنى شاید با استمرار بر این سیره متذکر وظیفه خود بشوید، که چه امورى را باید رعایت کنید، و چگونه سنت اخوت را در میان خود احیاء سازید، و در سایه آن ، قلوب را با هم ماءلوف نموده ، به تمامى سعادتهاى اجتماعى برسید.
بعضى از مفسرین گفته اند: جمله(لعلکم تذکرون) تعلیل است براى مطلبى حذف شده و تقدیر آن(به شما چنین گفته شده تا شاید متذکر مواعظ خدا بشوید و بدانید که علت و فلسفه این دستورات چیست) مى باشد، و بعضى دیگر گفته اند تقدیر جمله(حتى
تستانسوا و تسلّموا)،(حتى تسلّموا و تستاءنسوا) مى باشد، ولى خواننده بى اعتبارى آن را خود درک مى کند.
فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتى یوذن لکم ...
یعنى اگر دانستید که احدى در خانه نیست - البته کسى که اختیار دار اجازه دخول است - پس داخل نشوید تا از ناحیه مالک اذن ، به شما اجازه داده شود. و منظور این نیست که سر به داخل خانه مردم کند، اگر کسى را ندید داخل نشود، چون سیاق آیات شاهد بر این است که همه این جلوگیریها براى این است که کسى به عورات و اسرار داخلى مردم نظر نیندازد.
این آیه شریفه حکم داخل شدن در خانه غیر را در صورتى که کسى که اجازه دهد در آن نباشد بیان کرده ، و آیه قبلى حکم آن فرضى را بیان مى کرد که اجازه دهنده اى در خانه باشد، و اما حکم این صورت که کسى در خانه باشد ولى اجازه ندهد، بلکه از دخول منع کند آیه(و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم و اللّه بما تعملون علیم) آن را بیان کرده .
اذن عام براى دخول به اماکن عمومى .
لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم ...
ظاهر سیاق این است که جمله(فیها متاع لکم) صفت بعد از صفت براى کلمه(بیوتا) است ، نه اینکه جمله اى نو و ابتدایى باشد، و جمله(لیس علیکم جناح) را تعلیل کند و ظاهرا کلمه(متاع) به معناى استمتاع و بهره گیرى باشد.
بنابراین آیه مورد بحث تجویز مى کند داخل شدن در خانه هایى را که براى استمتاع بنا شده و کسى در آن سکونت طبیعى ندارد، مانند کاروانسراها و حمامها و آسیابها و امثال آن ، زیرا همین که براى عموم ساخته شده است خود اذن عام براى داخل شدن است .
و چه بسا بعضى گفته باشند که مراد از متاع ، معناى اسمى کلمه است ، یعنى اثاث و چیرهایى که براى خرید و فروش عرضه مى شود، مانند تیمچه ها و بازارها که صرف ساخته شدنش براى این کار اذن عام براى دخول است ، ولى این وجه خالى از بعد نیست ، چون لفظ آیه از افاده آن قاصر است .
قل للمؤ منین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان اللّه خبیر بما یصنعون
کلمه(غض) به معناى روى هم نهادن پلک هاى چشم است ، و کلمه(ابصار)
جمع بصر است که همان عضو بیننده باشد و از اینجا معلوم مى شود که کلمه(من) در جمله(من ابصارهم) براى ابتداى غایت است ، و یا براى بیان جنس ، و یا تبعیض باشد که هر یک را مفسرى گفته ، و معنایش این است که مؤ منین چشم پوشى را از خود چشم شروع کنند.
دستور غضّ بصر و حفظ عورات
پس در جمله(قل للمؤ منین یغضوا من ابصارهم) از آنجایى که کلمه(یغضوا) مترتب بر(قل - بگو) مى باشد نظیر ترتبى که جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت مى کند بر اینکه قول در اینجا به معناى امر است ، و معناى جمله این است که به مؤ منین امر کن که چشم خود را بپوشند، و تقدیر آن این است که : ایشان را امر به غض و چشم پوشى کن که اگر امر بکنى چشم خود را مى پوشند، و این آیه به جاى اینکه نهى از چشم چرانى کند، امر به پوشیدن چشم کرده و فرقى ندارد، آن امر این نهى را هم افاده مى کند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان ، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحریم فرموده . و جمله(و یحفظوا فروجهم) نیز به معناى این است که به ایشان امر کن تا فرج خود را حفظ کنند و کلمه(فرجه) و(فرج) به معناى شکاف در میان دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده اند، و در قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال کرده ، به طورى که راغب گفته در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح براى عورت شده است .
و مقابله اى که میان جمله(یغضوا من ابصارهم) با جمله(یحفظوا فروجهم) افتاده ،این معنا را مى رساند که مراد از(حفظ فروج) پوشاندن آن از نظر نامحرمان است ، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضى پنداشته اند، در روایت هم از امام صادق(علیه السلام) رسیده که فرمود: تمامى آیاتى که در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است ، به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است .
و بنابراین ممکن است جمله اولى از این دو جمله را با جمله دومى تقیید کرده ، و گفت مدلول آیه تنها نهى از نظر کردن به عورت ، و امر به پوشاندن آن است .
آنگاه به مصلحت این حکم اشاره نموده ، و با بیان آن مردم را تحریک مى کند که مراقب این حکم باشند و آن اشاره این است که مى فرماید:(این بهتر شما را پاک مى کند، علاوه بر این خدا به آنچه مى کنید با خبر است).
و قل للمؤ منات یغضضن ...
کلام در جمله(و قل للمؤ منات ...) همان است که در جمله(قل للمؤ منین ...) گذشت . پس براى زنان هم جایز نیست نظر کردن به چیزى که براى مردان جایز نیست ، و بر ایشان هم واجب است که عورت خود را از اجنبى - چه مرد و چه زن - بپوشانند.
امر به حجاب دارى و آشکار نساختن مواضع زینت و...
و اما اینکه فرمود:(و لا یبدین زینتهنّالا ما ظهر منها) کلمه(ابداء) به معناى اظهار است و مراد از(زینت زنان)، مواضع زینت است ، زیرا اظهار خود زینت از قبیل گوشواره و دست بند حرام نیست ، پس مراد از اظهار زینت ، اظهار محل آنها است .
خداى تعالى از این حکم آنچه را که ظاهر است استثناء کرده . و در روایت آمده که مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو کف دست و قدمها مى باشد، که بحثش به زودى خواهد آمد. ان شاء الله .
(و لیضربن بخمرهنّعلى جیوبهنّ)- کلمه(خمر) به دو ضمه - جمع(خمار) است ، و خمار آن جامه اى است که زن سر خود را با آن مى پیچد، و زاید آن را به سینه اش آویزان مى کند. و کلمه(جیوب) جمع جیب - به فتح جیم و سکون یاء است که معنایش معروف است ، و مراد از جیوب ، سینه ها است ، و معنایش این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه ها را به سینه هاى خود انداخته ، آن را بپوشانند.
(و لا یبدین زینتهنّالا لبعولتهن ... او بنى اخواتهنّ)- کلمه(بعولة) به معناى شوهران است . و طوایف هفتگانه اى که قرآن از آنها نام برده محرم هاى نسبى و سببى هستند. و اجداد شوهران حکمشان حکم پدران ایشان ، و نوههاى شوهران حکمشان حکم فرزندان ایشان است . و اینکه فرمود:(نسائهنّ) و زنان را اضافه کرد به ضمیر زنان ، براى اشاره به این معنا بوده که مراد از(نساء) زنان مؤ منین است که جایز نیست خود را در برابر زنان غیر مؤ من برهنه کنند، از روایات وارده از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) هم همین معنا استفاده مى شود.
اطلاق جمله(او ما ملکت ایمانهنّ) هم شامل غلامان مى شود و هم کنیزان ، و از روایات نیز این اطلاق استفاده مى شود، همچنان که به زودى خواهد آمد، و این جمله یکى از مواردى است که کلمه ما در صاحبان عقل استعمال شده ، و در معناى من - کسى که به کار رفته است .
(او التابعین غیر اولى الاربة من الرجال) - کلمه(اربه) به معناى حاجت است ، و منظور از این حاجت شهوتى است که مردان را محتاج به ازدواج مى کند، و کلمه(من الرجال) بیان تابعین است . و مراد از این رجال تابعین افراد سفیه و ابلهى هستند که تحت
قیمومت دیگران هستند و شهوت مردانگى ندارند.
(او الطفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء) - الف و لام در(الطفل) براى استفراق است و کلیت را مى رساند، یعنى جماعت اطفالى که بر عورتهاى زنان غلبه نیافته اند یعنى آنچه از امور زنان که مردان از تصریح به آن شرم دارند، اطفال زشتى آن را درک نمى کنند، و این به طورى که دیگران هم گفته اند کنایه از حد بلوغ است .
(و لا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ)- پاهاى خود را محکم به زمین نزنند تا صداى زیور آلاتشان از قبیل خلخال و گوش واره و دستبند به صدا در نیاید.
(و توبوا الى اللّه جمیعا ایها المؤ منون لعلکم تفلحون) - مراد از(توبه) به طورى که از سیاق بر مى آید بازگشت به سوى خداى تعالى است ، به امتثال اوامر او، و انتهاء از نواهیش و خلاصه پیروى از راه و صراطش .
امر و تشویق به ازدواج و به عقد قرارداد جهت آزادى بردگان(مکاتبه)
و انکحوا الایامى منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم
کلمه(انکاح) به معناى تزویج ، و کلمه(آیامى) جمع(ایم) به فتحه همزه و کسره یاء و تشدید آن - به معناى پسر عزب و دختر عزب است ، و گاهى به دختران عزب ایمه هم مى گویند و مراد از(صالحین) صالح براى تزویج است ، نه صالح در اعمال .
ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله)
- و عده جمیل و نیکویى است که خداى تعالى داده ، مبنى بر اینکه از فقر نترسند که خدا ایشان را بى نیاز مى کند و وسعت رزق مى دهد، و آن را با جمله(و اللّه واسع علیم) تاءکید کرده البته رزق هر کس تابع صلاحیت او است ، هر چه بیشتر بیشتر، البته به شرطى که مشیت خدا هم تعلق گرفته باشد، و - ان شاء اللّه - به زودى در سوره ذاریات آیه 23 که مى فرماید:(فورب السّماء و الارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون) بحثى درباره معناى وسعت رزق خواهد آمد.
و لیستعفف الّذین لا یجدون نکاحا حتى یغنیهم اللّه من فضله
کلمه(استعفاف) و(تعفف) با همدیگر قریب المعنا هستند. و مراد از نیافتن نکاح قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است . و معناى آیه این است که کسانى که قدرت بر ازدواج ندارند از زنا احتراز بجویند تا خداوند ایشان را از فضل خود بى نیاز کند.
و الّذین یبتغون الکتاب مما ملکت ایمانکم فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا...
مراد از(کتاب) مکاتبه است ،(به اینکه صاحب برده با برده قرار بگذارد که بهاى خود را از راه کسب و کار به او بپردازد و آزاد شود) و(ابتغاء مکاتبه) این است که برده از مولاى خود در خواست کند که با او مکاتبه نماید، به این که مالى را از او بگیرد و او را آزاد
کند در این آیه شریفه به صاحبان برده سفارش فرموده در خواست بردگان را بپذیرند، البته در صورتى که در ایشان چیزى سراغ دارند. و مراد از خیر، صلاحیت آزاد شدن ایشان است .
(و اتوهم من مال الله الذى اتیکم) - اشاره به این است که از بیت المال سهمى از زکات را به اینگونه افراد که قرآن ایشان را(فى الرقاب) خوانده اختصاص دهند، و همه مال المکاتبه و یا مقدارى از آن را بدهند.
در این آیه و آیات سابق چند بحث فقهى مهم است که باید به کتب فقهى مراجعه شود.
و لا تکرهوا فتیاتکم على البغاء ان اردن تحصنا
کلمه(فتیات) به معناى کنیزان و فرزندان ایشان است . و کلمه(بغاء) به معناى زنا است ، و این کلمه(مفاعله) از بغى است ، و(تحصن) به معناى تعفف و ازدواج کردن است ، و(ابتغاء عرض حیات دنیا) به معناى طلب مالى است . و معناى آیه روشن است .
و اگر نهى از اکراه را مشروط کرده به اینکه :(اگر خودشان خواستند تعفف کنند)، بدان جهت است که اکراه در غیر این صورت تحقق پیدا نمى کند، سپس در صورت اکراه آنان را وعده مغفرت داده و فرموده : و هر یک از زنان نامبرده که مالکشان ایشان را اکراه به زنا کرد، و بعد از اکراه به این عمل دست زدند، خدا آمرزنده و رحیم است ، و معناى آیه روشن است .
و لقد انزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الّذین خلوا من قبلکم و موعظة للمتقین
کلمه(مثل) به معناى صفت است ، و ممکن است که جمله :(و لقد انزلنا...)، حال از فاعل در جمله(توبوا) باشد، که در آیه قبلى بود، و ممکن هم هست که جمله استینافیه و نو باشد. و معناى آیه این است که سوگند مى خورم که به سوى شما آیاتى نازل کردیم که معارفى از دین برایتان بیان مى کنند که مایه رستگارى شما است ، و صفتى است از سابقین ، از اخیارشان و اشرارشان و بااین آیات برایتان روشن کردیم که چه چیرهایى را بگیرید و از چه چیرهایى اجتناب کنید، و نیز آیاتى است که براى متقین از شما موعظه است .
بحث روایتى
روایاتى در ذیل آیات مربوط به استیناس و استیذان در هنگام ورود به خانه دیگران .
در تفسیر قمى به سند خود از عبدالرحمن بن ابى عبد الله از امام صادق(علیه السلام)
روایت کرده که در ذیل آیه :(لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها) فرموده :(استیناس) عبارت است از صداى پا و سلام کردن .
مؤ لف : این روایت را صدوق هم در معانى الاخبار از محمد بن حسن به طور رفع از عبدالرحمان نامبرده از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده .
و در مجمع البیان از ابى ایوب انصارى روایت کرده که گفت : به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) عرض کردم : که استیناس به چه نحو صورت مى گیرد؟ فرمود به اینکه آدمى تسبیح و حمد و تکبیر گوید و تنحنح کند تا اهل خانه بفهمند.
و از سهل بن سعد روایت شده که گفت مردى سر زده وارد یکى از اطاقهاى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) شد، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) داشت سر خود را شانه مى زد، و فرمود: اگر من بدانم که تو نگاه مى کردى همان شانه را به دو چشمت مى کوبیدم ، اینطور استیذان کردن همان نگاه کردن و حرام است .
و روایت شده که مردى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) پرسید آیا از مادرم هم اذن دخول بخواهم ؟ فرمود: آرى ، گفت : آخر او غیر از من خادمى ندارد، باز هر وقت بر او وارد مى شوم استیذان کنم ؟ فرمود آیا دوست دارى او را برهنه ببینى ؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استیذان کن .
و نیز روایت شده که مردى مى خواست به خانه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) در آید تنحنح کرد، حضرت از داخل خانه به زنى به نام روضه فرمود: بر خیز به این مرد یاد بده که به جاى تنحنح بگوید السلام علیکم آیا داخل شوم ؟ آن مرد شنید و همینطور گفت . پس فرمود: داخل شو.
مؤ لف : در الدرالمنثور هم از جمعى از صاحبان جوامع حدیث روایت اولى را از ابى ایوب ، و دومى را از سهل بن سعد، و چهارمى را از عمرو بن سعد ثقفى آورده .
و در الدرالمنثور است که ابن مردویه از عباده بن صامت روایت کرده که شخصى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) پرسید: چرا در هنگام ورود به خانه ها باید استیذان کرد؟
فرمود: کسى که قبل از استیذان و سلام کردن چشمش داخل خانه مردم شود خدا را نافرمانى کرده ، و دیگر احترامى ندارد، و مى شود اذنش نداد.
و در تفسیر قمى در ذیل آیه :(فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتى یوذن لکم) گفته : امام فرمود: معنایش این است که اگر کسى را نیافتید که به شما اجازه دخول دهد داخل نشوید، تا کسى پیدا شود و به شما اجازه دهد.
و در همان کتاب در ذیل آیه(لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم) از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: منظور از این بیوت حمامها و کاروانسراها و آسیابها است که مى توانى بدون اجازه داخل شوى .
روایاتى درباره چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم و حفظ فروج و...
و در کافى به سند خود از ابو عمر و زبیرى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در حدیثى درباره واجبات اعضاء فرمود: بر چشم واجب کرده که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آنچه بر او حلال نیست اعراض کند، و ایمان و وظیفه چشم این است .
و خداى تبارک و تعالى فرموده :(قل للمؤ منین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم) و مؤ منین را نهى کرده از اینکه به عورت یکدیگر نگاه کنند، و مرد به عورت برادرش نگاه کند، و عورت خود را از اینکه دیگران ببینند حفظ کند، و نیز فرموده :(و قل للمؤ منات یغضضن من ابصارهنّو یحفظن فروجهنّ) و زنان مؤ من را نهى کرده از اینکه به عورت خواهر خود نگاه کنند، و نیز عورت خود را از اینکه دیگران به آن نگاه کنند حفظ نمایند.
آنگاه اضافه فرمودند که در هر جاى قرآن درباره حفظ فرج آیه اى هست مقصود حفظ آن از زنا است ، مگر این آیه که منظور در آن حفظ از نگاه است .
مؤ لف : قمى هم در تفسیر خود ذیل این حدیث را از پدرش از ابن ابى عمیر از ابى بصیر از آن جناب روایت کرده ، و نظیر آن را از ابى العالیه و ابن زید روایت کرده است .
و در کافى به سند خود از سعد الاسکاف از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: جوانى از انصار در کوچه هاى مدینه به زنى برخورد که مى آمد - و در آن ایام زنان مقنعه خود را پشت گوش مى انداختند - وقتى زن از او گذشت او را تعقیب کرد، و از پشت او را
مى نگریست ، تا داخل کوچه تنگى که امام آن را زقه بنى فلان نامید، شد، و در آنجا استخوان و یا شیشه اى که در دیوار بود به صورت مرد گیر کرده آن را بشکافت ، همین که زن از نظرش غایب شد متوجه گردید که خون به سینه و لباسش مى ریزد، با خود گفت : به خدا سوگند نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) مى شوم و جریان را به او خبر مى دهم .
سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) چون او را بدید پرسید چه شده ؟ جوان جریان را گفت پس جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:(قل للمؤ منین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان اللّه خبیر بما یصنعون).
مؤ لف :نظیر این روایت را الدرالمنثور از ابن مردویه ، از على بن ابیطالب(علیه السلام) روایت کرده ، و ظاهر آن این است که مراد از امر به چشم پوشى در آیه شریفه ، نهى از مطلق نگاه به زن اجنبى است ، همچنان که ظاهر بعضى از روایات سابق این است که آیه شریفه نهى از نگاه به خصوص فرج غیر است .
و در آن کتاب(کافى) به سند خود از مروک بن عبید، از بعضى از اصحاب امامیه از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : به وى عرض کردم : زنى که به انسان محرم نیست چه مقدار نگاه به او حلال است ؟ فرمود: صورت و کف دو دست ، و دو قدمها.
مؤ لف : این روایت را صدوق در خصال از بعضى از اصحاب ما امامیه از آن جناب آورده ، و عبارت روایت او چنین است . صورت و دو کف و دو قدم .
و در قرب الاسناد حمیرى از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل کرده که به آن جناب عرضه داشتم : براى مرد چه مقدار جایز است که به زن غیر محرم نگاه کند؟ فرمود: صورت و کف دست و محل سوار(دستبند).
و در کافى به سند خود از عباد بن صهیب روایت کرده که گفت . از امام صادق(علیه السلام) شنیدم مى فرمود: نظر کردن به سر اهل تهامه ، واعراب بادیه و همچنین اهل سواد و علوج(کفار) عیبى ندارد، چون اگر ایشان را نهى کنى منتهى نمى شوند.
و نیز فرمود: زن دیوانه و کم عقل ، که نگاه کردن به موى او و به بدنش عیبى ندارد،
در صورتى است که نگاه عمدى نباشد.
مؤ لف : گویا مقصود امام(علیه السلام) از جمله(در صورتى که عمدى نباشد) ریبه و شهوت است .
و در خصال است که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) به امیرالمؤ منین(علیه السلام) فرمود: یا على اولین نظرى که به زن اجنبى کنى عیبى ندارد، ولى نظر دوم مسؤ ولیت دارد و جایز نیست .
مؤ لف : نظیر این روایت را الدرالمنثور از جمعى از اصحاب جوامع حدیث از بریده از آن جناب نقل کرده ، که عبارتش چنین است : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) به على(علیه السلام) فرمود: دنبال نگاه به نامحرمان نگاهى دیگر مکن ، که اولى برایت بس است ، و دومى را حق ندارى .
و در جوامع الجامع از ام سلمه روایت آورده که گفت : نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) بودم ، و میمونه هم حاضر بود، که پسر ام مکتوم آمد، و این در موقعى بود که ما را به حجاب امر فرموده بود، به ما فرمود: در پرده شوید، عرضه داشتیم یا رسول اللّه(صلى الله علیه و آله) ابن ام مکتوم که نابینا است ما را نمى بیند؟ فرمود آیا شما هم نابینایید؟ مگر شما او را نمى بینید؟.
مؤ لف : این را الدرالمنثور هم از ابى داوود و ترمذى و نسائى و بیهقى از ام سلمه نقل کرده اند.
و در فقیه آمده که حفص ابن البخترى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: سزاوار نیست براى زن که در برابر زنان یهود و نصارى برهنه شود، چون مى روند و نزد شوهران خود تعریف مى کنند.
و در مجمع البیان در ذیل جمله :(او ما ملکت ایمانهنّ) گفته است که بعضى گفته اند: منظور از آن غلام و کنیز، از بردگان است ، و این قول از امام صادق(علیه السلام).
هم روایت شده .
و در کافى به سند خود از عبدالرحمان بن ابى عبد اللّه روایت کرده که گفت : از آن جناب پرسیدم : منظور از(غیر اولى الاربه) کیست ؟ فرمود: احمق و اشخاص تحت ولایت غیر، که زن نمى خواهند.
روایاتى در ذیل آبات مربوط به امر تشویق به نکاح ، مکاتبه با بندگان و نهىاکراه کنیزان به زناکارى
و در همان کتاب به سند خود از محمد بن جعفر از پدرش از آبائش(علیهم السلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) فرمود: هر کس از ترس عیالمند شدن ازدواج نکند، نسبت به خداى عزوجل سوء ظن دارد و خدا مى فرماید(ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله).
مؤ لف : در معانى گذشته روایات بسیار زیادى از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) رسیده ، که هر کس بخواهد باید براى دیدن آنها به کتب حدیث مراجعه نماید.
و در کتاب فقیه است که علاء از محمد بن مسلم از ابى عبداللّه(علیه السلام) روایت کرده که در معناى آیه :(فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا) فرمود: خیر این است که مسلمان شوند و شهادت به وحدانیت حق و رسالت خاتم الانبیاء(صلى اللّه علیه و آله) بدهند، و یک کارى در دست داشته باشند که بتوانند مال المکاتبه را بپردازند و یا صنعت و حرفه اى داشته باشند.
مؤ لف : در این معنا باز روایات دیگرى هست .
و در کافى به سند خود از علاء بن فضیل از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر آیه(فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا و آتوهم من مال الله الذى اتیکم) فرمود: اگر نخواستى بهاى او را کم کنى ، بعضى اقساط او را مى بخشى ، البته بیشتر از مقدار استطاعتت هم نمى بخشى ، عرضه داشتم : مثلا چقدر ببخشم ؟ فرمود: امام ابو جعفر(علیه السلام) از شش هزار درهم هزار درهم را صرفنظر کرد.
مؤ لف : و در مجمع البیان ، و همچنین در الدرالمنثور از على(علیه السلام) روایت شده که آن مقدار چهار یک قیمت است و آنچه از ظواهر اخبار استفاده مى شود این است که
حدى براى آن معین نشده ، که با اصل قیمت نسبت معین از یک ششم و یا یک چهارم و یا غیر آن داشته باشد.
و در ذیل جمله :(و فى الرقاب)، در جلد نهم این کتاب روایتى از عیاشى گذشت که به مکاتب از سهم فى الرقاب چیزى از زکات داده مى شود.
و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و لا تکرهوا فتیاتکم على البغاء ان اردن تحصنا) گفته که : عرب و قریش رسمشان این بود که کنیزانى را مى خریدند و از ایشان ضریب سنگین(نوعى مالیات) مى گرفتند، بعد مى گفتند بروید زنا کنید و براى ما پول بیاورید، که خداى تعالى در این آیه ایشان را از این عمل نهى فرمود، در آخر هم فرمود: خدا چنین کنیزانى را در صورتى که مجبور به این کار شده باشند مى آمرزد.
و در مجمع البیان در ذیل جمله(لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا) گفته که بعضى گفته اند: عبداللّه بن ابى شش کنیز داشت و آنان را مجبور مى کرد به زنا دادن ، همین که آیه تحریم زنا نازل شد کنیزان او نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) آمدند و از آن جناب تکلیف خواسته و از وضع خود شکوه کردند، پس آیه شریفه نازل شد.
مؤ لف : در اینکه عبداللّه بن ابى کنیزانى داشت و آنان را به زنا اکراه مى کرد، روایات دیگرى هست ، که الدرالمنثور آنها را نقل کرده ، و این روایت را هم آورده . و اما اینکه این جریان بعد از نزول تحریم زنا باشد ضعیف است ، براى اینکه زنا در مدینه تحریم نشد، بلکه در مکه و قبل از هجرت تحریم شد، و بلکه حرمت آن از همان آغاز ظهور دعوت حقه از ضروریات این دین به شمار مى رفت ، و در تفسیر سوره انعام گذشت که حرمت فواحش که یکى از آنها زنا است از احکام عامه اى است که اختصاص به شریعت اسلام نداشته .