background
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و چون تو با آنان كه همراه تواند بر كشتى نشستى بگو: «ستايش خدايى را كه ما را از [چنگ‌] گروه ظالمان رهانيد.»
آیه 28 سوره الْمُؤْمِنُون

بیان آیات

خداى عزوجل بعد از آنکه نعمتهاى بزرگ خود را براى مردم برمى شمارد به دنبال آن در این آیات بشر را دعوت مى کند به توحید در عبادت ، آنهم از طریق رسالت ، و در ضمن اجمالى از طرز دعوت انبیاء از زمان نوح تا عیسى بن مریم(علیهماالسلام) را نقل کرده ، ولى نام یک یک آنان را نبرده ، تنها نام نوح که اولین قیام کننده بود دعوت به توحید است ، و نام موسى و عیسى(علیهماالسلام) را که آخرین ایشانند برده ، و نام بقیه را مبهم گذاشته . چیزى که هست خاطرنشان کرده که دعوت انبیا متصل به هم بوده ، و پشت سر هم قرار داشته و نیز فرموده که مردم جز به کفر اجابت نکردند و جز به انکار آیات خدا و کفران نعمت هاى او عکس العمل نشان ندادند.

و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال یا قوم اعبدوااللّه ما لکم من اله غیره افلا تتقون

.

در داستانهاى نوح در تفسیر سوره هود گذشت که آن جناب اولین پیغمبر از پیامبران اولواالعزم است که داراى کتاب و شریعتند و به سوى عموم بشر مبعوث شده و به دعوت به توحید و نفى شرک قیام نموده اند. پس مراد از کلمه(قومه) امت آن جناب است که عموم اهل عصر آن جنابند.

اشاره به عقیده بت پرستان درباره عبادت آلهه و معناى خطاب نوح علیه السلام بهقوم خود:(اعبدوا الله ...)

جمله(اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره) دعوت به سوى پرستش خدا و ترک پرستش آلهه غیر خدا است ، چون و ثنى ها غیر خدا از ملائکه و جن و مقدسین را مى پرستیدند و براى آنها ادعاى الوهیت مى کردند، یعنى آنها را معبود مى دانستند نه خدا را.

بعضى از مفسرین گفته اند: معناى(اعبدواالله) این است که تنها خدا را بپرستید، همچنانکه آیه(الا تعبدوا الا اللّه) که در سوره هود است این معنا را روشن مى کند. و اگر در آیه مورد بحث جمله را مقید به قید نکرد و نفرمود فقط خدا را عبادت کنید براى این است که بفهماند اصلا عبادت تنها عبادت خدا است و عبادت غیر خدا و شرک ورزیدن به کلى عبادت نیست .

ولى مفسر مزبور غفلت و یا فراموش کرده که و ثنى ها اصلا خداى سبحان را عبادت نمى کنند ، چون عبادت را عبارت مى دانند از توجه عابد به معبود، و خداى سبحان را به خاطر اینکه دیدنى نیست بزرگتر از آن مى دانند که توجهى یا عملى متوجه او شود. پس ‍ وجه صحیح آن است که بندگان در عبادت خود متوجه خواص از مخلوقات او مانند ملائکه و امثال ایشان شوند، تا آنان واسطه و شفیع ایشان شوند، و آنان را به درگاه خدا نزدیک کنند علاوه بر این ، به زعم مشرکین عبادت به خاطر تدبیر عالم ، و در مقابل آن است ، و تدبیر عالم واگذار به ملائکه و امثال ایشان شده ، پس معبود و ارباب هم همانهایند، نه خدا.

از اینجا معلوم مى شود اگر به مذهب و ثنى ها جایز باشد که خدا عبادت شود دیگر غیر خدا را عبادت نخواهند کرد، براى اینکه و ثنى مذهبان تر دیدى ندارند در اینکه رب الارباب و پدید آورنده همه رب ها و همه عالم تنها خدا است و اگر عبادت خدا جایز باشد قهرا عبادت غیر او جایز نخواهد بود. لیکن همانطور که گفتیم بت پرستان عبادت خدا را درست نمى دانند، دلیلش هم بیان شد.

پس اینکه نوح(علیه السلام) به امت بت پرست خود فرمود:(اعبدوا اللّه) در معناى این است که فرموده باشد:(اعبدوا اللّه وحده تنها خداى را بپرستید) همچنان که در سوره هود در جمله(الا تعبدوا الا الله) اینطور فرموده بود.

و جمله(ما لکم من اله غیره) هم در معناى این است که فرموده باشد: براى شما معبودى غیر خدا نیست ، چون که غیر از خدا ربى که مدبر امور عالم و امور شما باشد نیست ، تا او را به امید خیرش و ترس از غضبش بپرستید.

و اینکه با فاء تفریع فرمود:(افلا تتّقون) معنایش این است که وقتى براى شما ربى نباشد که مدبر امور شما باشد، پس با این حال باز هم از خدا نمى ترسید و از عذاب او بیم نمى دارید؟ که غیر او را مى پرستید؟.

فقال الملوا الّذین کفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلکم ...حتى حین

.

کلمه(ملا) به معناى بزرگان و اشراف قوم است ، و اگر آنان را در این آیه به وصف(الّذین کفروا من قومه) توصیف فرموده ، این توصیف براى توضیح است نه احتراز، براى اینکه اصلا از اشراف قوم نوح کسى به او ایمان نیاورده بود، به دلیل اینکه بنا به حکایت قرآن کریم به او گفتند:(و ما نریک اتبعک الا الّذین هم اراذ لنا بادى الراى).

سیاق دلالت مى کند بر اینکه ملا و بزرگان قوم نوح ، مطالب این دو آیه را در خطاب به عموم مردم مى گفته اند تا همه را از نوح روى گردان نموده علیه او تحریک ، و بر آزار و اذیتش تشویق کنند، تا شاید به این وسیله ساکتش سازند.

افترائات و احتجاجات قوم نوح علیه السّلام در مقام انکار رسالت آنحضرت .

مطالبى که این دو آیه از گفته هاى آنان حکایت کرده اگر تجزیه و تحلیل شود برگشت به چهار یا پنج اشکال مى کند که یا جنبه افتراء دارد، یا مغالطه .

اول اینکه گفتند:(ما هذا الا بشر مثلکم یرید ان یتفضل علیکم) و حاصلش این است که نوح یک فرد بشر است مثل خود شما، اگر او در ادعاى وحى الهى خود راست مى گفت و راستى با عالم غیب اتصال داشت ، شما هم باید مثل او اتصال مى داشتید، چون شما در بشریت و لوازم آن هیچ دست کمى از او ندارید و چون چنین اتصالى در شما نیست پس او در ادعاى خود کاذب است ؟.

زیرا ممکن نیست کمالى در خور طاقت بشر باشد، ولى در میان تمامى افراد بشر فقط بک نفر به آن کمال برسد و بدون هیچ شاهدى مدعى آن گردد، پس دیگر هیچ وجهى براى عمل او نمى ماند، مگر اینکه بخواهد بر شما برترى یافته و ریاست کند. دلیلش هم همین است که به بانگ بلند مى گوید: همه باید از من پیروى نموده و مرا اطاعت کنید، که در حقیقت حجتى که آورده اند منحل به دو حجت مى شود.

دوم اینکه گفتند:(و لو شاء اللّه لانزل ملائکة) که حاصلش این است که اگر خدا خواسته باشد ما را به دعوت غیبى خود بخواند، باید یکى از ملائکه مقرب خود، و یکى از

شفعایى که واسطه میان ما و خدا است براى این کار انتخاب کند، و به سوى ما گسیل بدارد نه یک بشرى که هیچ نسبت و ارتباطى با او ندارد، علاوه بر این ، اگر آن ملائکه را که گفتیم بفرستد، و آنها بشر را به سوى یکتاپرستى دعوت کنند، و بگویند که نباید شما، ما ملائکه را ارباب و معبودهاى خود بگیرید، بشر بهتر گفته آنان را مى پذیرد و زودتر تصدیق مى کند، چون خود آنان مى گویند که غیر خدا را نباید پرستید.

و اگر از ارسال ملائکه تعبیر به انزال کرد، ارسال با انزال تحقق و خارجیت پیدا مى کند. و اگر به لفظ جمع تعبیر کرد نه مفرد، شاید به این جهت باشد که مرادشان از این ملائکه همان ملائکه اى باشد که مشرکین آلهه خود گرفتند، و این گونه فرشتگان در نظر مشرکین بسیارند.

سوم اینکه گفتند:(ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولین) و حاصلش این است که اگر دعوت او حق بود ، نظیر و مانندى برایش پیدا مى شد و تاریخ گذشتگان مانندى براى او سراغ مى داد و قطعا پدران و نیاکان ما از ما بهتر و عاقل تر بودند و در اعصار آنان چنین دعوتى اتفاق نیفتاده ، پس این دعوت نوظهور و دروغى است .

چهارم اینکه گفتند:(ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حین) کلمه(به جنه) یا مصدر است ، و به معناى مجنون است و یا اینکه مفرد جن است ، و معناى(به جنه) این است که : فردى از جن در او حلول کرده ، و این مرد با زبان آن جن حرف مى زند، براى اینکه چیرهایى مى گوید که عقل سلیم آن را قبول ندارد، و نیز چیرهایى مى گوید که جز دیوانگان آن را نمى گویند، پس ناگزیر مدتى صبر کنید شاید از این کسالت بهبودى یابد و یا بمیرد و شما از شرش راحت شوید.

این چهار حجت و یا به اعتبار اینکه اولى تقسیم به دو تا مى شود این پنج حجت مختلف ، حرفهایى بود که بزرگان قوم نوح در برابر عوام خود زدند و یا هر یک حجت طایفه اى از قوم بوده ، و این حجتها هر چند حجتهاى جدلى ، و داراى اشکال است ، و لیکن بزرگان قوم نوح از آنها بهره مند مى شدند، چون عوام را از اینکه به گفته هاى نوح متوجه شوند و دل بدهند، با همین حرفها منصرف مى کردند و آنان را در ضلالت باقى مى گذاشتند.

قال رب انصرنى بما کذبون

.

نوح(علیه السلام) از خدا درخ واست نصرت مى کند، و حرف باء در(بما) بدلیه است ، و معناى آن این مى شود که : خدایا! عوض و بدل تکذیب ایشان تو مرا یارى بده . ممکن هم هست(باء) را براى آلت بگیریم ، که بنابر آن معنا چنین مى شود: خدایا! مرا با همان

وسیله اى که این مردم آن را تکذیب کردند یارى ده ، یعنى با آن عذابى که اینها تکذیبش کردند و گفتند:(فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) مرا نصرت بده ، مؤ ید این احتمال این است که نوح(علیه السلام) درخواست کرده بود که(رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا) و نیز مؤ ید دیگرش اینکه آیه را به طور فصل آورد، چون در معناى جواب سؤ ال و درخواست بود.

و دورى گزیدن از قوم خود که بعد از انکار و تکذیبشان محکوم به عذاب شده بودند

فاوحینا الیه ان اصنع الفلک باعیننا و وحینا...)

این جمله متفرع است بر درخواست نصرت ،(یعنى و چون درخواست نصرت کرد پس به او وحى کردیم) و معناى کشتى ساختن در برابر دیدگان خدا این است که کشتى ساختنش تحت مراقبت و محافظت خداى تعالى باشد. و معناى(کشتى ساختن به وحى خدا) این است که با تعلیم او و دستورات غیبى که به تدریج مى رسد باشد.

(فاذا جاء امرنا و فار التّنّور) - مراد از(امر) به طورى که گفته شده حکم قطعى است که خدا بین او و قومش راند، و آن غرق شدن قوم او بود. و به طورى که از سیاق برمى آید(فوران تنور) که خود محل آتش است علامت و نشانه آمدن عذاب بوده و این نشانه عجیبى بوده که از تنورهاى آتش چون فواره ، آب بطرف بالا فوران کند.

(فاسلک فیها من کل زوجین اثنین) - قرائتى که بین همه قراء دایر و رایج است این است که کلمه(کل) را تنوین مى دهند نه اینکه به طور اضافه بخوانند، در نتیجه ناگزیر چیزى در تقدیر گرفته مى شود، و تقدیر:(من کل نوع زوجین دو جفت از هر نوع حیوان) خواهد بود، و سلوک در کشتى به معناى راه دادن و داخل کردن در آن است ، و ظاهرا کلمه(من) براى ابتداى غایت باشد، و معنا این باشد که : دو جفت نر و ماده از هر نوع داخل کشتى کن .

(و اهلک الا من سبق علیه القول منهم) - این جمله عطف است بر کلمه(زوجین) و معنایش این است که : داخل کشتى کن دو جفت از هر نوع و خانواده ات را.

بعضى از مفسرین گفته اند: عطف بر(زوجین) معنا را فاسد مى کند، چون معنایش این مى شود: داخل کشتى کن دو جفت از هر نوع را و از هر نوع خانواده ات را، پس بهتر این است که اصلا عطف نکنیم ، و یک فعل(اسلک) دیگرى در تقدیر بگیریم ، آنگاه عطف بر

(فاسلک) کنیم .

لیکن این اشکال وارد نیست ، براى اینکه کلمه(من کل) در تقدیر، حال از(زوجین) و در نتیجه رتبه متاءخر از آن است ، همچنان که ما نیز متاءخر در تقدیر گرفتیم و وقتى متاءخر شد در نتیجه(اهلک) عطف به زوجین مى شود، بدون اینکه دوباره(من کل) بر سر آن درآید.

و مراد از(اهل) خاصه و خانواده است ، و از ظاهر کلام برمى آید که مراد از آن هم خانواده او و هم مؤ منین به اویند، چون در سوره هود گروندگان و مؤ منین به او را با خانواده او ذکر کرده و در اینجا همه را با کلمه(اهل) تعبیر آورده . پس معلوم مى شود در اینجا همه آنهایى که با نوح به کشتى درآمدند اهل آن جناب به حساب آمده اند.

و مراد از(من سبق علیه القول منهم)، همسر او و پسر او است ، چون نوح از این جمله همان را فهمیده بود، و این دو تن کافر بودند و فرزندش از سوار شدن بر کشتى امتناع ورزید، و با اینکه به کوه پناهنده شد غرق گشته ، قضاى حتمى درباره اش جریان یافت .

و لا تخاطبنى ف ى الّذین ظلموا انهم مغرقون

.

در این جمله نوح(علیه السلام) را نهى مى کند از سخن گفتن با خدا. و این کنایه است از نهى شدید از وساطت و شفاعت ، چون مخاطبه را معلق بر(الّذین ظلموا) کرده ، و نهى را هم تعلیل کرده به اینکه(انهم مغرقون) پس کانه فرموده : من تو را نهى مى کنم از اینکه با من درباره این کفار حرفى بزنى ، تا چه رسد به اینکه وساطت کنى ، چون غضب من شامل آنان شده ، شمولى که هیچ چیز آن را دفع نمى کند.

فاذا استویت انت و من معک على الفلک فقل ... و انت خیر المنزلین

.

خداى تعالى به نوح تعلیم مى دهد که بعد از جاى گرفتن در کشتى خدا را بر این نعمت که از قوم ظالمان نجاتش داد حمد گوید. و این خود بیانى است بعد از بیان قبلى ، براى هلاکت کفار، چون خبر مى دهد از اینکه حتما آنان غرق مى شوند و تو نجات پیدا مى کنى ، و نیز تعلیم مى دهد که از خدا در خواست کند تا از طوفان نجاتش داده ، در زمین فرودش آورد، فرود آوردنى مبارک و داراى خیرى بسیار و ثابت ، چون او بهترین منزل دهندگان است .

و از همین که او را ماءمور کرده تا حمد و ستایشش کند ، و صفات جمیلش را بر شمارد، بر مى آید که نوح از بندگان مخلص خدا بوده ، چون خدا منزه است از اینکه به غیر مخلصین چنین دستورى دهد، و منزه است از توصیفى که غیر مخلصین براى او مى کنند،

همچنان که فرموده :(سبحان اللّه عما یصفون الا عباد الله المخلصین).

و اگر خداى عزوجل از نقل داستان نوح و طوفانش تنها به فرمان خود اکتفا کرد که فرمان به غرق آنان داد، و دیگر از غرق شدن آنان چیزى نفرمود، براى اشاره به این بوده که آنچنان محو و نابود شدند که خبرى از ایشان باقى نماند که به گفته آید. و نیز اشاره به عظمت قدرت الهى است . و هم براى این بوده که مردم دیگر را از سخط خود بیمناک سازد و کفار و نابودى آنان را امرى ناچیز و بى اهمیت جلوه دهد، و به همین جهت است که از داستان هلاکت آنها چیزى نگفت ، و به سکوت گذراند. حتى سکوت در اینجا در رساندن آن غرضهایى که شمردیم به چند وجه بلیغتر است از اشاره اجمالى که در آیه(و جعلناهم احادیث فبعدا لقوم لا یؤ منون) آمده .

ان فى ذلک لایات و ان کنا لمبتلین

در این جمله که آخر داستان است خطاب را متوجه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) کرده و بیان مى کند که این دعوت و آنچه با آن جریان مى یابد همه امتحاناتى است الهى .

ثم ان شانا من بعد هم قرنا آخرین ...افلا تتقون

) کلمه(قرن) به معناى اهل یک عصر است ، و جمله(ان اعبدوا اللّه) تفسیر ارسال رسول و از قبیل تفسیر فعل به نتیجه فعل است ، مثل آیه(تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا)).

اشراف و بزرگان قوم نوح عامه مردم را علیه پیامبراشان مى شورانند.

و قال الملا من قومه الّذین کفروا و کذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحیاة الدنیا

اشراف و بزرگان قوم نوح که فرو رفته در دنیا و فریفته زندگى مادى بودند با این کلام خود عامه مردم را علیه پیغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان به سه صفت آنها را یاد کرده : یکى کفر به خدا به خاطر عبادت غیر خدا، و دیگرى تکذیب روز قیامت که لقاى آخرتش ‍ خوانده ، یعنى لقاى حیات آخرت ، به قرینه مقابلش یعنى جمله(فى الحیوه الدنیا). و این دو صفت یعنى کفر به مبداء و معاد باعث شد که ایشان از هر چه غیر از دنیا است منقطع گشته ، یکسره به دنیا رو آورند، و چون که در زندگى دنیا هر جور خواستند رفتار کردند و زخارف و زینت هاى لذت بخش آن یکسره ایشان را به خود جلب کرد، صفت سومى در ایشان پیدا شد، و

آن پیروى از هواى نفس و فرا موشى هر حق و حقیقت بود، و به همین جهت از زبانشان گاهى انکار توحید بیرون مى جست ، و گاهى انکار معاد، و گاهى هم ، رد و انکار دعوت رسالت ، چون این دعوت به دنیاى ایشان و افسار گسیختگى آنان ضرر مى زد، و از پیروى هواى نفس بازشان مى داشت ، پس یک بار عوام خود را خطاب نموده به طور تحقیر و توهین به نوح(علیه السلام) اشاره نموده گفتند:(ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه و یشرب مما تشربون این جز بشرى مثل شما نیست ، از آنچه شما مى خورید و مى نوشید مى خورد و مى نوشد و مقصودشان تکذیب نوح در دعوى رسالت است ، که بیان استدلالشان در داستان قبلى نوح گذشت .

و از استدلالى که کردند که او مانند سایر مردم است چون مثل انسان مى خورد و مى نوشد، معلوم مى شود که براى انسان غیر از خوردن و نوشیدن که خاصیت حى وانیت است کمال و فضیلت دیگرى سراغ نداشته اند و غیر از خوردن و نوشیدن که کمال و فضیلت حیوانات است سعادتى نمى دیدند، تنها خوشبختى بشر را در این مى دانسته اند که چون حیوانات در چریدن و لذت بردن آزاد باشد، همچنان که قرآن کریم در وصف این گونه مردم فرموده :(اولئک کالانعام) و نیز فرموده :(و الّذین کفروا یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام).

بار دیگر گفتند:(و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون که در معناى آن کلامى است که در قصه سابق گفتند که :(یریدان یتفضل علیکم) و مقصودشان این بوده که پیروى او با اینکه بشرى مانند شما است و هیچ فضیلتى بر شما ندارد مایه خسران و بطلان سعادت زندگى شما است ، چون جز حیات دنیا حیات دیگرى نیست ، و در این زندگى هم جز حریت و آزادى در لذت سعادتى نیست و اگر بخواهید از کسى اطاعت کنید که بر شما فضیلتى ندارد حریتتان از دست مى رود، و این مساوى با خسران شما است .

بار سوم گفتند:(ایعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا و عظاما انکم مخرجون) یعنى او شما را وعده مى دهد که بعد از آنکه مردید و خاک و استخوان شدید مجددا از خاک بیرون مى شوید، یعنى براى حساب و جزا مبعوث مى شوید.(هیهات هیهات لما توعدون) کلمه(هیهات) در مورد استبعاد به کار مى رود، و تکرار آن مبالغه را مى رساند، یعنى به هیچ وجه

این وعده اى که مى دهد شدنى نیست .

(ان هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا) مرادشان از اینکه گفتند(مى میریم و زنده مى شویم) این است که یک عده از ما مى میرند، عده اى دیگر به دنیا مى آیند و پیوسته این چنینیم .(و ما نحن بمبعوثین) یعنى براى یک زندگى دیگر غیر از زندگى دنیایى زنده نمى شویم .

و ممکن است این جمله از کلام ایشان را حمل بر تناسخ کنیم . و تناسخ عبارت از این است که با مرگ یک فرد آدمى ، روح او از کالبدش بیرون آمده و به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان حلول کند، چون این نظریه در میان وثنى مذهبان(مشرکین) شایع است ، و بسیارى از آنان تناسخ را به ولادت بعد از ولادت تعبیر مى کنند، ولى این احتمال آن طور که باید و شاید با سیاق آیات مورد بحث سازگارى ندارد.

بار چهارم گفتند:(ان هو الا رجل افترى على اللّه کذبا و ما نحن له بمؤ منین) و مقصودشان از این جمله تکذیب آن حضرت در دعوى رسالت ، و آنچه که دعوایش متضمن آن است مى باشد، قبلا هم توحید و معاد را انکار کرده بودند.

و مرادشان از کلمه(نحن) - ما خودشان که از بزرگان و اشرافند و عامه مردمشان مى باشند.

همه را شرکت دادند تا عامه مردم ایشان را متهم نکنند به اینکه شما ما را به شرک و انکار رسالت رسول دعوت کردید. ممکن هم هست مراد تنها خودشان باشند، نه عامه مردم ، و منظورشان اعلام نظریه خود بوده تا عوام هم به آنها اقتداء کنند.

همه این حرفها در اول آیات ، آنجا که خدا اوصاف آنان را مى شمرد جمع و یک جا آمده بود، و آن عبارت بود از انکار توحید و نبوت و معاد، و اتراف در زندگى دنیا.

این را هم باید دانست اینکه در صدر آیات که فرمود:(و قال الملاء من قومه الّذین کفروا و کذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم) جمله :(من قومه) را بر جمله(الّذین کفروا) مقدم ذکر کرد، و در داستان سابق که مى فرمود:(و قال الملاء الّذین کفروا من قومه) عکس این را آورد، براى این جهت است که ترتیب جمله هاى پشت سر هم ، یعنى(کفروا) و(کذبوا) و(اترفناهم) به هم نخورد، و اگر هم بعد از همه جملات مى آورد فاصله زیاد مى شد.

قال رب انصرنى بما کذبون

.

تفسیر این جمله در داستان سابق گذشت .

قال عما قلیل لیصبحن نادمین

.

این جمله پاسخ پروردگار به نوح در استجابت دعاى او است . و پشیمان شدن قوم

کنایه است از رسیدن عذاب انقراض . و اینکه فرمود:(عما قلیل) کلمه(عن) به معناى بعد و کلمه(ما) براى تاءکید کمى مدت است ، و ضمیر جمع به قوم بر مى گردد. و لام در لیصبحن کلام را تاءکید مى کند، و همچنین نون تاءکید آن و معنایش این است که : سوگند مى خورم که به زودى با فرا رسیدن عذاب ، پشیمانى ایشان را خواهد گرفت .

نزول عذاب الهى و آغاز آن با صیحه اى آسمانى

فاخذتهم الصیحة بالحق فجعلناهم غثاء فبعدا للقوم الظالمین

حرف(باء) در کلمه(بالحق) براى مصاحبت و معیت است ، و این جار و مجرور متعلق است به جمله(فاخذتهم) یعنى : صیحه ایشان را گرفت در حالى که مصاحب با(حق) بود. و ممکن هم هست براى سببیت باشد، و کلمه(حق) وصفى باشد که در جاى موصوف خود نشسته است ، و موصوف آن حذف شده ، و تقدیر آن(فاخذتهم الصیحة) بسبب الامر(الحق - و یا - قضاء الحق) باشد. یعنى : صیحه ایشان را گرفت به سبب امر حق - و یا - قضاء حق . همچنان که در جاى دیگر فرموده :(فاذا جاء امر الله قضى بالحق).

کلمه(غثاء) - به ضمه غین که گاهى(ثاء) آن مشدد خوانده مى شود - به معناى گیاه و برگ و چوب پوسیده است که با سیل مى آید. و جمله(فبعدا للقوم الظالمین) لعنت و دورى ایشان و نفرین بر ایشان است .

و معناى آیه این است که : ما به وعده اى که به رسول خود داده بودیم که ایشان را عذاب مى کنیم وفا کردیم ، پس صیحه آسمانى که عذابشان بود آنها را بگرفت و ایشان را هلاک نموده به صورت غثاى سیل در آوردیم ، پس دور باشند قوم ستمکار، دورى سختى .

قرآن کریم نامى از این قوم که خداوند بعد از نوح به وجودشان آورده و سپس هلاکشان کرده ، و نیز نامى از رسول ایشان نبرده . و بعید نیست که مراد همان ثمود، قوم صالح باشند، چون خداى تعالى در چند جا داستان ایشان را آورده و فرموده که این قوم بعد از نوح مى زیستند و با بلاى صیحه نابود شدند.

(ثم انشانا من بعدهم قرونا آخرین ما تسبق من امة اجلها و ما یستاءخرون) توضیح معناى این آیه مکرر گذشت .

ثم ارسلنا رسلنا تترا کلما جاء امة رسولها کذبوه ...

فرستادن رسولان به صورت(تترى) به معناى فرستادن یکى پس از دیگرى است .

کلمه(تواتر) هم از همین باب است ، چون تواتر هم به معناى تک تک و فرد فردهاى پشت سر هم است . و از اصمعى نقل شده که در معناى(واترت الخبر) گفته : یعنى ابعاض آن را پشت سر هم قرار دادم در حالى که ما بین هر دو بعض مختصر سکوتى هست .

این آیه تتمه آیه قبلى است که مى فرمود(ثم انشانا من بعدهم قرونا) و کلمه(ثم) براى افاده بعدیت ذکرى است ، نه زمانى .

یادآورى سنت الهى : هدایت امم با ارسال رسل ، تکذیب امتها آنان را و عذاب الهى و...

و این قصه اجمالى است که از داستانهاى انبیاء و امتهاى ایشان انتزاع و خلاصه گیرى شده - انبیاى ما بین نوح و موسى و امتهاى آنان .

خداى تعالى مى فرماید: سپس بعد از آن امت که با صیحه هلاک شدند، و بعد از امت نوح بودند، امتهاى دیگرى خلق کردیم ، و پیامبران خود را یکى پس از دیگرى به سویشان گسیل داشتیم ، به طورى که اگر یکى مى رفت یکى دیگر جایش را مى گرفت ، ولى هر پیغمبرى که از قومى به سوى آن قوم مبعوث مى شد تکذیبش مى کردند، ما هم ایشان را یکى پس از دیگرى به عذاب خود گرفته ، آنها را به صورت سر گذشت در آوردیم ، یعنى بعد از آنکه انسانهایى زنده و خارجى بودند، معدومشان کردیم ، و تنها قصه اى از ایشان باقى گذاشتیم ، پس دور باشند مردمى که ایمان نمى آورند.

این آیات دلالت مى کند بر اینکه یکى از سنت هاى خداى تعالى این بوده که همواره امتى را بعد از امت دیگر انشاء و ایجاد نموده ، و به سوى حق هدایتشان کند، و به این منظور رسولانى پى در پى بفرستد که این سنت امتحان و ابتلاى او است . سنتى هم که امتها داشته اند این بوده که پیغمبران را یکى پس از دیگرى تکذیب مى کرده اند. سنت دوم خدا این است که تکذیب کنندگان را یکى پس از دیگران هلاک کند، و این سنت مجازات او است .

و اینکه فرموده :(و جعلناهم احادیث) بلیغ ‌ترین بیان در رساندن تسلط قهر الهى بر دشمنان حق و تکذیب کنندگان دعوت حق است ، چون مى رساند که این قهر آنچنان آنها را از بین مى برد که نه عینى از ایشان باقى مى گذارد، و نه اثرى ، و نه نامى و نه نشانى ، تنها داستانى باقى گذاشته که مایه عبرت دیگران باشد.

اشاره اى به رسالت موسى و هارون

ثم ارسلنا موسى و اخاه هرون بایاتنا و سلطان مبین

.

مقصود از این آیات همان عصاوید بیضاء، و سایر معجزاتى است که موسى به فرعون و قومش نشان داد. و مقصود از(سلطان مبین) حجتهاى واضح است . و اینکه

بعضى از مفسرین آن را به معجزه عصا تفسیر کرده اند صحیح نیست .

الى فرعون و ملائه فاستکبروا و کانوا قوما عالین

بعضى گفته اند: اگر تنها بزرگان فرعون را نام برده و نام قوم را نبرده از این جهت است که ملا، بزرگان و اشراف بوده اند، و مردم همه تابع ایشان .

منظور از(عالین) این است که نسبت به دیگران علو و برترى داشته ، دیگران را بنده و فرمانبر خود کرده بودند، همچنان که بنى اسرائیل را هم عبد خود قرار داده بودند، پس علو در زمین کنایه است از طغیان بر اهل زمین ، و اهل زمین را به اطاعت خود در آوردن .

فقالوا انومن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون

مراد از بشر بودن آن دو(موسى و هارون) و همانند بودنشان با آنان این است که این دو فضیلتى بر ما ندارند، و چطور مى توانند فضیلتى داشته باشند و حال آنکه دودمانشان بردگان مایند؟ پس ما همانطور که بر قوم آن دو برترى داریم ، بر خود آن دو نیز برترى داریم . و چون برترى داریم ، آن دو نیز باید ما را بپرستند، همانطور که قومشان ما را مى پرستند، نه اینکه ما به آن دو ایمان بیاوریم ، همچنان که خود فرعون به موسى گفت :(لئن اتخذت الها غیرى لاجعلنک من المسجونین) خداى تعالى این قصه را با جمله

فکذبوهما فکانوا من المهلکین

که خبر از هلاکت آنان مى دهد، خاتمه داده ، سپس فرموده :(و لقد آتینا موسى الکتاب لعلّهم یهتدون) که مراد از ضمیر(هم) بنى اسرائیل است ، چون تورات بعد از هلاک شدن فرعون و قومش نازل شد.

و جعلنا ابن مریم و امه آیه و آویناهما الى ربوة ذات قرار و معین

قبلا در داستان مسیح(علیه السلام) گذشت که مقصود از آیت ، همان ولادت خارق العاده آن جناب است ، و چون این آیت ، قائم به مسیح و مریم(علیه السلام) بوده لذا هر دو را به عنوان یک آیت شمرده است .

کلمه(آوینا) از مصدر(ایواء) و ایواء که باب افعال است ، از(اوى) است که در اصل به معناى بازگشت بوده ، سپس در بازگشت انسان به خانه و مسکن استعمال شد. و جمله(آواه الى مکان کذا) به معناى این است که او را در فلان مکان جاى داد، و کلمه(ربوه) به معناى مکان و بلند و هموار و وسیع است ، و کلمه(معین) به معناى آب جارى است .

ومعناى آیه این است که ما عیسى بن مریم و مادرش را آیتى قرار دادیم که دلالت بر ربوبیت ما مى کند، و ما آن دو را در مکانى مرتفع ، و هموار، و وسیع جاى دادیم که در آن آبى جارى هست .

خطابى از خداوند به عموم پیامبران

یا ایها الرّسل کلوا من الطیّبات و اعملوا صالحا انى بما تعملون علیم

خطابى است به عموم پیامبران ، به اینکه از طیبات بخورند و گویا مراد از خوردن از طعامهاى پاکیزه ارتزاق و تصرف در آن باشد، حال چه به خوردن باشد و یا به هر تصرف دیگر. و استعمال کلمه(خوردن) در انحاى تصرفات استعمالى است شایع .

سیاق آیات شهادت مى دهند به اینکه جمله(کلوا من الطیّبات) در مقام منت نهادن بر انبیاء است ، در نتیجه جمله بعدى هم که مى فرماید(و اعملوا صالحا) در این مقام است که بفرماید در مقابل این منت و شکرگزارى از آن ، عمل صالح انجام دهند، و در اینکه با جمله(انى بما تعملون علیم) تعلیلش کرد، تحذیرى است به ایشان از مخالفت امر، و تحریکى است به اینکه ملازم تقوى باشند.

و ان هذه امتکم امة واحده و انا ربکم فاتقون

تفسیر این آیه در تفسیر نظیر آن در سوره انبیاء گذشت .

فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بما لدیهم فرحون

در مجمع البیان گفته : کلمه(تقطع) و کلمه(تقطیع) هر دو به معناى پاره پاره شدن است و کلمه(زبر) - به ضم زاء، و باء - جمع(زبور) و به معناى کتاب ها است آیه مورد بحث متفرع بر مطالب قبل است ، و معنایش این است که : خداوند رسولان خود را یکى پس از دیگرى به سوى ایشان فرستاد و همه آنها امتى واحد و داراى ربى واحدند ایشان را به سوى تقوى دعوت کردند، و لیکن بشر به امر ایشان عمل نکرد، در نتیجه امر آنان بین ایشان پاره پاره شد و آن را به صورت کتابهایى در آورده ، هر جمعیتى کتابى را به خود اختصاص دادند، و هر حزبى به آنچه داشتند دلخوش گشتند.

در قرائت ابن عامر(زبرا) - به ضمه زاء و فتحه باء - آمده که جمع(زبره) و به معناى فرقه است . بنابراین قرائت ، معنایش این مى شود که : در امر انبیاء متفرق شده ، جمعیت هاى گوناگون شدند، و هر حزبى به آنچه داشت دلخوش گشت . و این قرائت راجح تر است .

فذرهم فى غمریهم حتى حین

در مفردات مى گوید:(غمره) آب زیاد است که بستر آن پیدا نباشد، و این چنین آبى مثل شده براى جهالتى که صاحبش را فرا گرفته باشد. در این آیه تهدیدى است به عذاب . قبلا هم اشاره شد که یکى از سنت هاى خداى تعالى مجازات به عذاب بعد از تکذیب رسالت است ، و اگر کلمه(حین) را نکره آورده براى اشاره به این است که عذاب موعود ناگهانى و بى خبر مى رسد.

بحث روایتى(روایتى در ذیل برخى آیات گذشته)

در نهج البلاغه فرموده : اى مردم ! خداوند شما را از اینکه به شما جور کند ایمنى داده ، ولى از اینکه امتحانتان کند ایمنى نداده و حتما امتحانتان مى کند، همچنان که فرموده :(ان فى ذلک لایات و ان کنا لمبتلین).

و در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود، از امام باقر(علیه السلام) آمده که در تفسیر(فجعلناهم غثاء) فرموده :(غثاء) گیاهان خشکیده و پوسیده است .

و در همان کتاب در ذیل جمله(الى ربوة ذات قرار و معین) گفته که امام فرموده : مقصود از(ربوة) شهر حیره ، و مقصود از(ذات قرار و معین) شهر کوفه است .

و در مجمع البیان در ذیل جمله(آویناهما الى ربوة ذات قرار و معین) نقل مى کند که گفته شده : حیره کوفه و پیرامون آن است . و مقصود از(قرار) مسجد کوفه ، و از معین آب فرات است . و گوینده مطلب را به امام باقر و صادق(علیه السلام) نسبت داده .

مؤ لف : در الدرالمنثور هم از ابن عساکر، از ابى امامه ، از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) روایت آورده که فرموده :(ربوه) دمشق شام است . ونیز از ابن عساکر و غیر او، از مره بهزى ، روایت کرده که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرموده :(ربوة) رمله است . و همه این روایات سهمى از ضعف دارند.

و در مجمع البیان در ذیل آیه(یا ایها الرّسل کلوا من الطیّبات) از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) روایت آورده که فرمود: خداى تعالى خودش طیب و پاکیزه است ، و جز پاکیزه قبول نمى کند، و به مؤ منین همان دستورى را داده که به رسولان خود داده ، و فرموده :(یا ایها الرّسل کلوا من الطیّبات). و از یک سو همین خطاب را متوجه مؤ منین کرده و فرموده :(یا ایها الّذین آمنوا کلوا من طیّبات ما رزقناکم).

مؤ لف : این روایت را الدرالمنثور هم از احمد، مسلم و ترمذى ، و دیگران از ابى هریره ، از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) نقل کرده اند.

و در تفسیر قمى در ذیل جمله(امه واحده) گفته است : یعنى یک مذهب دارند. و در همان کتاب در ذیل جمله(کل حزب بما لدیهم فرحون) فرموده : هر کس براى خود دینى اختیار کند، به همان خوشحال مى شود.