background
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ
سپس او را [به صورت‌] نطفه‌اى در جايگاهى استوار قرار داديم.
آیه 13 سوره الْمُؤْمِنُون

بیان آیات

بعد از آنکه خداى سبحان رستگارى مؤ منین را به خاطر اوصافى که دارند بیان فرمود، به شرح خلقتشان و نعمت هایى که به آنان ارزانى داشته که چگونه تدبیر امورشان را کرده و تدبیر خود را با خلقت خود توام ساخته ، مى پردازد تا معلوم شود اوست رب انسان و رب هر موجود دیگر، و بر همه واجب است که تنها او را بپرستند و شریکى برایش نگیرند.

و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین

در مجمع البیان مى گوید: کلمه(سلاله) اسم براى هر چیزى است که از چیزى کشیده و بیرون آورده شود، بر وزن(کساحة) که اسم است براى چیزى که جاروب شود.

مراد از(انسان) در آیه :(و لقد خلقنا الانسان من سلاسة من طین)

و ظاهر سیاق این است که مراد از انسان نوع بشر باشد که در نتیجه شامل آدم(علیه السلام) و همه ذریه او مى شود. و مراد از(خلق) خلق ابتدایى است که در آن آدم(علیه السلام) را از گل آفریده و آنگاه نسل او را از نطفه قرار داده است این آیه و آیه بعدش در

معنى این آیه است که فرموده :(و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین)

و مؤ ید این ظاهر، قول خداى تعالى بعد از این جمله است که مى فرماید:(ثم جعلناه نطفة)، چون اگر مراد از انسان ، فرزندان آدم(علیه السلام) بود و بس ، و شامل خود آدم(علیه السلام) نمى شد، و مراد از خلقت انسان از گل ، این بود که نطفه فرزندان آدم(علیه السلام) هم در آغاز گل بوده ، باید - به قول بعضى - مى فرمود:(ثم خلقناه نطفة ثم خلقنا النطفة علقة ، فخلقنا العلقة مضغة ...- پس خلق کردیم او را نطفه اى پس خلق کردیم نطفه را علقه اى پس خلق کردیم علقه را مضغه اى ....)

ب ا این بیان روشن مى شود اینکه بعضى از مفسرین گفته اند منظور از انسان جنس بنى آدم است . و قول بعضى دیگر که گفته اند(منظور از انسان خود آدم(علیه السلام) است) صحیح نیست .

کلمه(خلق) - به طورى که گفته اند - در اصل به معناى تقدیر و اندازه گیرى بوده ، مثلا وقتى مى گویند:(خلق الثوب) معنایش ‍ این است که پارچه را براى بریدن اندازه گیرى کردم . پس ، معناى آیه این مى شود که : ما انسان را در آغاز از چکیده و خلاصه اى از اجزاى زمین که با آب آمیخته بود اندازه گیرى کردیم .

ثم جعلناه نطفة فى قرار مکین

.

(نطفه) به معناى آبى اندک است که بسیار اطلاق مى شود بر مطلق آب . و کلمه(قرار) مصدر است که از آن معناى قرارگاه اراده شده تا مبالغه را برساند، و منظور از(قرارگاه مکین) رحم زنان است که نطفه در آن قرار مى گیرد. و کلمه(مکین) صفت رحم است ، و توصیف رحم به مکین یا از این جهت است که تمکن نگهدارى و حفظ نطفه را از فساد و هدر رفتن دارد و یا از این باب است که نطفه در آن ، تمکن زیست دارد.

و معناى جمله این است که : سپس ، ما انسان را نطفه اى کردیم که در رحم متمکن باشد، همچنان که آن را در اول از خلاصه اى از گل درست کردیم . و این تعبیر مى رساند که : ما طریق خلقت انسان را از آن شکل به این شکل مبدل نمودیم .

ترجمه المیزان ج : 15 ص : 25

ثم خلقنا النطفة علقة ... فکسونا العظام لحما

.

بیان مفردات آیه در جزء پانزدهم سوره حج جلد قبلى این کتاب گذشت و در اینکه فرموده :(فکسونا العظام لحما) استعاره اى است به کنایه اى لطیف .

مقصود از اینکه فرمود:(ثم انشاءناه خلقا آخر) و معنایى که تعبیر به انشاء افادهمى کند.

ثم انشاناه خلقا آخر

.

کلمه(انشاء) به طورى که راغب مى گوید به معناى ایجاد چیزى و تربیت آن است ، همچنان که(نشاء) و(نشاة) به معناى احداث و تربیت چیزى است و از همین جهت به جوان نورس مى گویند:(ناشى ء). در این جمله سیاق را از خلقت ، به انشاء تغییر داده و فرموده :(ثم انشاناه خلقا آخر) با اینکه ممکن بود بفرماید:(ثم خلقناه ...) و این به خاطر آن است که دلالت کند بر اینکه آنچه به وجود آوردیم چیز دیگرى ، و حقیقت دیگرى است غیر از آنچه در مراحل قبلى بود، مثلا، علقه هر چند از نظر اوصاف و خواص و رنگ و طعم و شکل و امثال آن با نطفه فرق دارد الا اینکه اوصافى که نطفه داشت از دست داد و اوصافى همجنس آن را به خود گرفت . خلاصه ، اگر عین اوصاف نطفه در علقه نیست لیکن در همجنس آن هست مثلا اگر سفید نبود قرمز مى باشد و هر دو از یک جنسند به نام رنگ ، به خلاف اوصافى که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را انسان کرده که نه عین آن اوصاف در مراحل قبلى بودند و نه همجنس آن ، مثلا در(انشاء) اخیر، او را صاحب حیات و قدرت و علم کرد. آرى ، به او جوهره ذاتى داد(که ما از آن تعبیر مى کنیم به(من)) که نسخه آن در مراحل قبلى یعنى در نطفه و علقه و مضغه و عظام پوشیده به لحم ، نبود همچنان که در آن مراحل ، اوصاف علم و قدرت و حیات نبود، پس در مرحله اخیر چیزى به وجود آمده که کاملا مسبوق به عدم بود یعنى هیچ سابقه اى نداشت .

ضمیر در(انشاناه) - به طورى که از سیاق بر مى آید - به انسان در آن حالى که استخوانهایى پوشیده از گوشت بود بر مى گردد، چون او بود که در مرحله اخیر خلقتى دیگر پیدا کرد، یعنى ، صرف ماده اى مرده و جاهل و عاجز بود، سپس موجودى زنده و عالم و قادر شد پس ماده بود و صفات و خواص ماده را داشت ، سپس چیزى شد که در ذات و صفات و خواص مغایر با سابقش مى باشد و در عین حال این همان است ، و همان ماده است پس مى شود گفت آن را به این مرحله در آوردیم و در عین حال غیر آن است ، چون نه در ذات با آن شرکت

دارد و نه در صفات و تنها با آن ، نوعى اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد، مانند آلتى که در دست صاحب آلت است ، و در انجام مقاصدش استعمال مى کند، نظیر قلم براى نویسنده . پس تن آدمى هم آلتى است براى جان آدمى .

و این همان حقیقتى است که از آیه(و قالوا ءاذا ضللنا فى الارض ءانا لفى خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم) هم استفاده مى شود. پس آنکه ملائکه در حین مرگ او را مى گیرند آن انسان است ، و آنچه در قبر متلاشى مى شود و مى پوسد، آن بدن انسان است ، نه خود انسان .

در آیه مورد بحث چند گونه حرف عطف به کار برده شده ، چند جا با(ثم) عطف شده ، و چند جا با(فاء). بعضى از مفسرین در وجه آن گفته اند: مواردى که با(ثم) عطف شده معطوف کاملا با معطوف علیه مغایرت دارد، مانند سه جمله(ثم جعلناه نطفة) و(ثم خلقنا النطفة علقة) و(ثم انشاناه خلقا آخر) و مواردى که با فاء عطف شده آن مغایرت را ندارد مانند سه جمله(فخلقناالعلقة مضغة)،(فخلقنا المضغة عظاما و فکسونا العظام لحما).

فتبارک الله احسن الخالقین

معناى(برکت) و اینکه فرمود:(فتبارک الله احسن الخالقین).

راغب مى گوید: اصل ماده(برک) - با فتح باء و سکون راء وکاف - به معناى سینه شتر است . وقتى مى گویند(برک البعیر) معنایش این است که شتر، زانو به زمین زد و از همین معنا، معناى لزوم را اعتبار کرده اند. و نیز مى گوید: آب انبار را هم از این جهت(برکه) به کسر باء و سکون راء - مى گویند که آب در آن توقف مى کند. برکت را هم که به معناى خیر الهى است از این جهت که نحوه ثبوتى دارد برکت گفته اند. و(مبارک) به چیزى مى گویند که آن خیر الهى در آن باشد.

باز ایشان اضافه کرده چون خیر الهى از جایى و به نحوى صادر مى شود که نه محسوس کسى است و نه شمردنى و نه محدود شدنى ، از این جهت هر چیزى را که در آن زیادى غیر محسوس دیده شود، مبارک خوانده و مى گویند چقدر با برکت است .

پس(تبارک) از خداى تعالى ، به معناى اختصاص او به خیر کثیرى است که به بندگان خود افاضه مى کند و چون همانطور که قبلا هم گفتیم که خلق به معناى تقدیر است پس این خیر کثیر همه اش در تقدیر او هست ، و آن عبارت است از ایجاد موجودات و ترکیب اجزاء آن ، به طورى که هم اجزایش با یکدیگر متناسب باشد، و هم با موجودات دیگر سازگارى داشته باشد، و خیر کثیر هم از همین جا بر مى خیزد و منتشر مى شود.

اشاره به اینکه خلقت اختصاص به خداى تعالى ندارد

و از اینکه فرمود: او بهترین خالق ها است فهمیده مى شود که خلقت تنها مختص به او نیست و همینطور هم هست ، چون همانطور که قبلا هم گفتیم که خلقت به معناى تقدیر است و تقدیر یعنى مقایسه چیزى با چیز دیگر و این اختصاص به خداى تعالى ندارد، علاوه بر این ، در کلام خود خداى عزوجل خلقت به غیر خدا هم نسبت داده شده ، آنجا که فرموده :(و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر) و نیز فرموده :(و تخلقون افکا).

ثم انکم بعد ذلک لمیتون

این جمله بیان آخرین مراحل تدبیر الهى است و مى رساند که مرگ از مراحلى است که در مسیر تقدیر به طور وجوب و حتم باید باشد و همه باید آن را طى کنند. و همان طور که قبلا گذشت مرگ یکى از حقایق است ، همچنان که فرموده :(کل نفس ذائقة الموت و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة).

ثم انکم یوم القیمة تبعثون

.

و این همان تمامیت تدبیر و آخرین نقطه در مسیر آدمى است ، چون هر که بدانجا قدم بگذارد دیگر بیرون شدنى نیست .

و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنا عن الخلق غافلین

.

مقصود از(طرائق) در آیه :(و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق).

مراد از طرائق هفتگانه به قرینه کلمه(فوقکم) آسمانهاى هفتگانه است و اگر آسمانها را(طرائق)(جمع طریقه ، یعنى راه هاى عبور و مرور) نامیده از این باب است که آسمانها محل نازل شدن امر از ناحیه خدا به سوى زمین است ، همچنان که فرموده :(یتنزل الامر بینهن) و نیز فرموده :(یدبّر الامر من السّماء الى الارض ثم یعرج الیه).

و نیز راههایى است که اعمال ما در صعودش به سوى خداى سبحان ، و ملائکه در هبوطشان و عروجشان طى مى کنند، همچنان که درباره عمل فرموده :(الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه) و درباره ملائکه فرموده :(و ما نتنزّل الا بامر ربک).

با این بیان روشن شد که چطور ذیل آیه ، یعنى جمله(و ما کنا عن الخلق غافلین) مربوط و متصل به صدر آن است ، چون معنا چنین شد که : شما از ما منقطع و بى ارتباط با ما نیستید و از تحت مراقبت ما بیرون نمى باشید، بلکه این راههاى هفتگانه میان ما و شما نصب شده تا فرستادگان ملکى ما دائما در نزول و صعود باشند، و امر ما را به سوى شما و اعمال شما را به سوى ما بیاورند.

از مطالب گذشته روشن مى گردد اینکه بعضى از مفسرین در تفسیر آیه گفته اند:(طرائق به معناى طبقات روى هم چیده آسمان است ، و از باب(طرق نعل) است ، که به معناى طاقه هاى روى هم چیده کفش است) و بعضى دیگر که گفته اند:(طرائق به معناى گسترده شده و از باب(طرق آهن) است چون طرق آهن این است که آهنى را با پتک بکوبند تا گسترده شود)، صحیح نیست ، صرف نظر از اینکه بنابراین دو معنا، صدر و ذیل آیه به هم مربوط نمى شود.

یادآورى نعمت باران ، رویانیدن اشجار، فوائد چهارپایان و...

و انزلنا من السّماء ماء بقدر فاسکناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون

.

منظور از(سماء) طرف بلندى است ، زیرا عرب به هر چیزى که بالاى سر آدمى قرار داشته باشد و سایه بر سر آدمى بیندازد(سماء) مى گوید. و مراد از آب نازل از سماء آب باران است . و در اینکه فرمود(بقدر)، اشاره است به اینکه آنچه آب باران مى بارد، بر مقتضاى تدبیر تام الهى است که هر چیزى را اندازه گیرى مى کند، حتى یک قطره کم و بیش از آنچه تدبیر اقتضا مى کند نمى بارد. و نیز در آن اشاره است به آیه(و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم).

و معناى آیه این است که : ما آبى به اندازه - که همان آب باران باشد - از جهت بالا نازل مى کنیم و در زمین ساکنش مى سازیم - یعنى در انبارهاى زیر زمینى ذخیره اش مى کنیم و به صورت چشمه سارها و نهرها و چاه ها، از کوهها و زمینهاى هموار بیرونش ‍ مى دهیم ، در حالى که ما مى توانستیم آن را از بین ببریم ، به طورى که شما نفهمید.

فانشانا لکم به جنات من نخیل و اعناب ...

(انشاء جنات) به معناى احداث و تربیت باغها است و معناى آیه روشن است .

و شجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدّهن و صبغ للاکلین

این جمله عطف است بر جنات ، یعنى ما با آن باران جنات و باغهایى رویانیدیم و نیز درختى که در طور سینا است و از ثمره آن روغن به دست مى آید - که مراد از آیه ، درخت زیتون است . و جمله(تنبت بالدهن) یعنى میوه اى مى دهد که در آن روغن هست ،(و صبغ للاکلین) یعنى مى رویاند صبغى براى خورندگان . و(صبغ) - به کسره صاد و سکون باء - به معناى خورش است ، و اگر در بین همه درختان زیتون را نام برد، به خاطر عجیب بودن این درخت است ، و معناى آیه روشن است .

و ان لکم فى الانعام لعبرة نسقیکم مما فى بطونها...

کلمه(عبرت) به معناى دلیلى است که با آن استدلال شود بر اینکه خدا مدبر امر خلق است ، و به ایشان رؤ وف و رحیم است . و مراد از اینکه فرمود:(شما را از آنچه در بطون چهار پایان است سیراب مى کنیم) این است که شیر آن حیوانات را به انسانها مى نوشاند. و مراد از(منافع بسیار)، انتفاعى است که بشر از پشم و مو و کرک و پوست و سایر منافع آنها مى برد، و از گوشت آنها مى خورد.

و علیها و على الفلک تحملون

ضمیر در(علیها) به انعام بر مى گردد. و حمل بر انعام شدن همان شترسوارى است که در خشکى انجام مى شود و مقابل آن حمل در دریا است که با(فلک) یعنى کشتى انجام مى شود. و بنابراین ، آیه شریفه همان مضمون آیه(و حملناهم فى البر و البحر) را مى دهد، و کلمه(فلک) جمع(فلکه) است که به معناى کشتى است .

بحث روایتى

روایاتى درباره مراحل مختلف خلقت انسان

در الدرالمنثور است که ابن ابى حاتم از على(علیه السلام) نقل کرده که گفت : بعد از آنکه نطفه چهار ماهش تمام شد، خداوند فرشته اى مى فرستد تا روح را در آن ظلمات رحم در کودک بدمد، و اینجا است که خداى تعالى مى فرماید:(ثم انشاناه خلقا آخر) که مقصود از(انشاء خلق آخر) همان دمیدن روح است .

و در کافى به سند خود از ابن فضال ، از حسن بن جهم ، روایت کرده که گفت : از امام ابى الحسن رضا(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: امام ابو جعفر(علیه السلام) فرم ود: نطفه چهل روز در رحم به صورت نطفه است ، بعد از چهل روز، چهل روز دیگر به صورت علقه و چون این چهل نیز تمام شد، چهل روز دیگر به صورت مضغه است ، که مجموعا چهار ماه مى شود، بعد از تمام شدن چهار ماه خداوند دو ملک مى فرستد که کار آنان خلقت است . مى پرسند پروردگارا چه چیز خلق کنیم ؟ پسر یا دختر؟ ماءمور مى شوند به یکى از آن دو. سپس مى پرسند پروردگارا شقى یا سعید؟ ماءمور به یکى از آن دو مى شوند، آنگاه از مدت عمر و رزق و هر حالت دیگر آن - در اینجا امام چند حالت برشمرد - سؤ ال مى کنند و دستور مى گیرند. پس از آن فرشتگان آمده کودک را خلق مى کنند و میثاق الهى را میان دو چشمش مى نویسند.

پس همین که مدتش سر آمد، فرشته اى مى آید و او را به زور به طرف بیرون فشار مى دهد و کودک بیرون مى آید، اما در حالى که از آن میثاق هیچ چیز به یاد ندارد. حسن بن جهم پرسید: آیا با این حال صحیح است که کسى از خدا بخواهد پسر را دختر و یا دختر را پسر کند؟ فرمود: خدا هر چه بخواهد مى کند.

مؤ لف : این روایت از حضرت ابى جعفر(علیه السلام) به چند طریق دیگر نقل شده ، که عبارات آنها نزدیک به هم هستند.

دو روایت درباره آیه :(و شجرة تخرج من طور سیناء...)).

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و شجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن و صبغ للاکلین) گفته است : منظور درخت زیتون است ، و این آیه مثلى است براى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله)

و امیرالمؤ منین(علیه السلام)، زیرا طور، کوه و سینا، درخت است .

و در مجمع البیان در ذیل جمله(تنبت بالدهن و صبغ للاکلین) مى گوید: از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) روایت شده که فرمود:(زیت) درخت مبارکى است ،از آن خورش کنید و از روغنش بر بدن بمالید