background
وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ
و گفتند: «چرا از جانب پروردگارش معجزه‌اى براى ما نمى‌آورد؟» آيا دليل روشن آنچه در صحيفه‌هاى پيشين است براى آنان نيامده است؟
آیه 133 سوره طٰهٰ

بیان آیات

این آیات ، متفرقاتى است از وعد و وعید، حجت و حکمت ، و تسلیت خاطر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم)، که همه آنها مربوط به آیات گذشته در این سوره و نتیجه آنها است .

و کذلک نجزى من اسرف و لم یومن بایات ربه و لعذاب الاخره اشد و ابقى

.

کلمه(اسراف)، به معناى تجاوز از حد است ، و ظاهرا(واو) در و(کذلک) براى استیناف و از سر گرفتن سخن است ، نه عطف به ما قبل ، و اشاره(کذلک) به گذشته است که کسانى را که از ذکر خدا اعراض نموده آیات او را فراموش کردند مواخذه مى کرد، چون عمل آنان نیز یکى از مصادق تجاوز از حد، یعنى تجاوز از حد عبودیت و کفر به آیات پروردگار است ،

که کیفرش کیفر همان کسى است که آیات پروردگار خود را فراموش کند با اینکه خدا با وى عهد آن را بسته بود و عمدا از یاد او اعراض نماید.

(و لعذاب الاءخره اشد و ابقى) - یعنى عذاب آخرت از عذاب دنیا شدیدتر و دائمى تر است ، براى اینکه عذاب آخرت محیط به باطن آدمى است آنطور که محیط به ظاهر او است ، و نیز به خاطر اینکه براى آن آخرى نیست و دائمى است .

افلم یهد لهم کم اهلکنا قبلهم من القرون یمشون فى مساکنهم ....

از ظاهر آیه چنین فهمیده مى شود که کلمه(یهد) معناى(یبین) را متضمن باشد، و معنایش این باشد که :(آیا طریق عبرت گرفتن و ایمان به آیات خداى را کثرت هلاکت ما برایشان بیان نکرد و این همه قرون گذشته که در آبادى هاى خود آمد و شد مى کردند، و اهل مکه در سفرهاى خود به مساکن عاد که در احقاف یمن است ، و مساکن ثمود، و اصحاب<span class="px-1 py-0.5 rounded">(ایکه)، که در شام است ، و مساکن قوم لوط که در فلسطین است ، عبور کرده همه را دیده اند، که چگونه هلاک کردیم ، این همه صحنه ها طریق عبرت گیرى را براى آنان بیان ننمود؟ با اینکه(ان فى ذلک لایات لاولى النهى) در این صحنه ها آیت هایى است براى صاحبان عقل).

و لو لا کلمه سبقت من ربک لکان لزاما و اجل مسمى

.

مقتضاى سیاق سابق این است که کلمه(لزاما) به معناى ملازمه باشد، چون هر دو، مصدر باب مفاعله ، یعنى(لازم - یلازم) است و مراد از مصدر معناى اسم فاعل باشد، که در این صورت اسم(کان) ضمیرى خواهد بود که به کلمه هلاک بر مى گردد، که در آیه قبلى قرار داشت ، و جمله(و اجل مسمى) عطف بر(کلمه سبقت) خواهد بود، و تقدیر کلام(و لو لا کلمه سبقت من ربک و اجل مسمى لکان الهلاک ملازما لهم اذا سرفوا و لم یومنوا بایات ربهم) مى شود، یعنى اگر قضایى از پروردگارت رانده نشده بود و اجلى معین نگشته بود، هلاک ملازم ایشان بود، چون اسراف ورزیدند و به آیات پروردگار خود ایمان نیاوردند.

بعضى از مفسرین احتمال داده اند که کلمه(لزام) اسم آلت باشد، مانند حزام و رکاب . بعضى دیگر احتمال داده اند جمع لازم باشد، مانند قیام که جمع قائم است . ولى نه اسم آلت با سیاق خیلى سازگار است و نه جمع .

(و لو لا کلمه سبقت من ربک) - این جمله از خداى سبحان در حق بنى اسرائیل و

دیگران در چند جاى قرآن مکرر آمده ، مانند(و لو لا کلمه سبقت من ربک لقضى بینهم) و نیز مانند(و لو لا کلمه سبقت من ربک الى اجل مسمى لقضى بینهم) که در این سوره به قید(اجل مسمى) مقید شده و ما در تفسیر دو سوره یونس و هود گفتیم که مراد از این(کلمه) همان قضایى است که هنگام هبوط دادن آدم از بهشت به زمین راند و فرمود:(و لکم فى الارض مستقر و متاع الى حین).

مردم به حکم این قضاء در برابر اسراف و کفرشان در بین و فاصله استقرارشان در زمین و اجل مسمایشان ایمن از عذاب استیصالند، مگر آنکه رسولى به سویشان بیاید، و قضاى الهى را در بینشان اجراء نماید، همچنانکه فرمود:(و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون).

عذاب استیصالى هم که دنبال معجزه پیشنهادى مردم در صورت ایمان نیاوردن مى آید، به همین قضایى که گفتیم بر مى گردد، حال این امت هم حال سایر امتها است که به خاطر وعده اى که در سابق از خداى تعالى گذشته است از عذاب استیصال ایمنند، باقى مى ماند قضاى میان آنان و پیغمبرشان ، که در خصوص این امت این قضاء تا مدتى تاءخیر افتاده ، همچنانکه استفاده آن در ذیل آیه(و لکل امه رسول) که از آیات سوره یونس است گذشت .

بعضى از مفسرین احتمال داده اند که مراد از(کلمه) وعده خاصى به این امت باشد، و آن این باشد که در خصوص این امت عذاب تا روز قیامت تاءخیر افتاده باشد، ولى در همانجا که آیات سوره یونس را تفسیر مى کردیم گذشت ، که این احتمال خلاف ظاهر آیات است ، بله کلام خداوند متعال دلالت مى کند بر تاءخیر عذاب تا مدتى ، چنانچه گذشت .

نظیر این احتمال در فساد، نظریه جمعى دیگر است که گفته اند: مراد از(کلمه)

قضاء عذاب از کفار اهل بدر است ، به وسیله شمشیر مسلمین و اجل مسمى مربوط به بقیه کفار مکه است ، ولى فساد این قول روشن است .

(و اجل مسمى) - در تفسیر اول سوره انعام گذشت ، که اجل مسمى عبارت است از اجلى که با نامگذاریش آن چنان معین شده که به هیچ وجه تخلف نمى کند، همچنانکه فرمود:(ما تسبق من امه اجلها و ما یستاخرون) ولى بعضى از مفسرین گفته اند: که مراد از اجل مسمى ، روز قیامت است . جمعى دیگر گفته اند: اجل مسمى آن کلمه اى است که از خدا رانده شده باشد، و بنابراین قول ، عطف اجل بر کلمه عطف تفسیرى مى شود. اما به هیچ یک از این دو قول نمى شود اعتماد کرد، چون دلیلى بر آنها نیست .

پس ما حصل معناى آیه این مى شود:(اگر کلمه اى که از پروردگارت پیشى گرفته - اضافه رب به - کاف - خطاب احترام و تاءییدى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است - نبود که عذابشان را تاءخیر انداخت ، و اجل مسمى وقت آن را معین کرده ، هر آینه هلاکت ملازم آنان بود، و به مجرد کفر و اسراف هلاک مى شدند).

از اینجا روشن مى شود که مجموع کلمه اى که پیشى گرفته ، و اجل مسمى ، یک علت تام ، براى تاءخیر عذاب از ایشان است نه دو علت ، که هر یک سبب مستقلى باشد کما اینکه بسیارى از مفسرین پنداشته اند.

فاصبر على مایقولون و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها...

در این آیه ، رسول گرامى خود را دستور مى دهد تا در برابر گفته هاى کفار صبر کند، و این دستور خود را متفرع بر مطالب قبل کرده ، گویا فرموده است : وقتى یکى از قضاهاى رانده شده خدایى باشد که عذاب کفار را تاءخیر بیندازد، و از آنان در برابر سخنان کفرآمیزى که مى گویند انتقام نگیرد، دیگر جز صبر راهى براى تو نمى ماند، باید به قضاى خدا راضى شوى ، و او را از آنچه درباره اش از کلمات شرک مى گویند منزه بدارى ، و در برابر عکس العمل هاى بدى که نشان مى دهند صبر کنى و در ازاى آثار قضاى او حمد خدا گویى ، چون آثار قضاى او جز اثر جمیل نخواهد بود، پس بر آنچه مى گویند صبر کن ، و به حمد پروردگارت تسبیح گوى ، باشد که خوشنود گردى .

(و سبح بحمد ربک) - یعنى او را در حالى منزه بدار که مشغول به حمد و نیایش باشى ، چون این حوادث که تحملش مشکل و صبر بر آن دشوار است ، نسبتى با عوامل خود دارد که البته از این نظر حوادثى است بد و زشت ، که باید خداى را از آن منزه بدارى ، و نسبت دیگرى به خداى تعالى دارد که همان اذن خدا است ، که به این نسبت همه حوادثى است جمیل ، و جز مصالحى عمومى که باعث اصلاح نظام هستى است بر آن مترتب نمى شود، و از این نظر باید خداى را حمد و ثنا گویى .

(قبل طلوع الشمس و قبل غروبها) - دو کلمه(قبل) دو ظرفند براى تسبیح و حمد پروردگار.

(و من آناء اللیل فسبح) - این جمله نظیر جمله(و ایاى فارهبون) است که فاى تفریع بر سر فعل آمده و مفعول مقدم ذکر شده است و کلمه(آناء) بر وزن افعال جمع(انى) و یا(انو) - به کسر همره است - که به معناى وقت است ، و کلمه(من) براى تبعیض است و جار و مجرور متعلق به فعل(سبح) است و تقدیر آن(و بعض آناء اللیل سبح فیها - و در بعضى اوقات شب تسبیح بگوى) مى باشد، و کلمه(اطراف) در جمله(اطراف النهار) به طورى که گفته اند منصوب به حذف حرف جر است و به جمله(من آناء) عطف شده و تقدیر آن(و سبح فى اطراف النهار) است . و اما اینکه مقصود از اطراف النهار چیست آیا قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن است یا وقتى دیگر است ؟ کلمات مفسرین مختلف شده که به زودى بدان اشاره خواهیم کرد.

تسبیحى که در آیه ذکر شده مطلق است و از جهت لفظ دلالتى ندارد که مقصود از آن نمازهاى واجب یومیه باشد که بعضى از مفسرین گفته اند و یا مطلق نماز باشد که بعضى به تبعیت از روایتى که از بعضى از قدما مانند قتاده و غیره نقل شده بر آن اصرار ورزیده اند؟.

دسته اول گفته اند: مجموع آیه دلالت دارد بر امر به نمازهاى پنجگانه یومیه پس جمله(قبل طلوع الشمس) به نماز صبح و جمله(و قبل غروبها) به نماز عصر و جمله(و من آناء اللیل) به نماز مغرب و عشاء و جمله(اطراف النهار) به نماز ظهر دلالت دارد.

و اگر وقت نماز ظهر را اطراف روز خوانده با اینکه وقت آن نیمه روز است بدین

جهت بوده که اگر روز را دو نیم کنیم ظهر در طرف آخر نیمه اول قرار دارد چون ظهر همان آخر نیمه اول است و نیز در طرف اول نیمه دوم قرار دارد چون درست است که ظهر یک وقت است ولى در آن ، دو اعتبار هست یکى اعتبار اینکه آخر نیمه اول روز است و دیگر اعتبار اینکه اول نیمه دوم است . پس خلاصه این شد که این یک وقت دو طرفه است .

و اما اینکه چرا دو طرف را اطراف خوانده با اینکه اطراف جمع است و به کمتر از سه عدد اطلاق نمى شود؟ جواب مى گوییم هر چند معروف همین است که کلمه جمع در لغت عرب به عدد سه و بالاتر اطلاق مى شود ولى گاهى هم به دو اطلاق شده است ، در آیه مورد بحث هم به همان اعتبار بوده . بعضى گفته اند مراد از نهار، جنس نهار است پس در حقیقت اطراف نهار یعنى اول و آخر روزها، و اول و آخر روزها جمع و بیش از دو طرف است . و از این قبیل سخنان و اعتراض ها و جوابها در میان مفسرین بسیار شده .

و لیکن انصاف این است که توجیه مذکور از فهم بسیار دور است پس بعد از این همه حرف ذوق سلیم نمى تواند وسط روز را چند طرف روز بداند، و آن فرض ها و اعتبارات را که در توجیه اطراف گذشت فروض و اعتبارات وهمیه اى مى داند که هیچ گوینده اى را مجبور نمى داند که در مقام تخاطب به اعتبار آن فروض ، لفظ جمع بیاورد نکته ادبى هم که ذوق سلیم را قانع سازد در بین نیست .

و اما آنانکه گفته اند : مراد از تسبیح و تحمید، غیر فرائض و مطلق تسبیح و حمد است که یا با یاد آورى ، نزاهت و ثناء و تحمید قلبى باشد و یا با زبان ، گفتن سبحان اللّه و الحمد اللّه صورت گیرد و یا اعم از ذکر قلبى و زبانى باشد، چنین کسانى درباره فقرات آیه اینطور گفته اند که مراد از قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن و آناء شب صبح و عصر و اوقات شب است و مراد از اطراف روز باز همان صبح و عصر است .

و وقتى از ایشان سؤ ال شود که اشکال اطلاق اطراف را که صیغه جمع است بر صبح و عصر که دو وقت است چه مى کنید؟ نظیر آن جوابى را مى دهند که در نظریه سابق گذشت که کمترین عدد در صیغه جمع دو است نه سه و اما اشکال اینکه بنا به گفته شما تسبیح صبح و عصر دو بار تکرار مى شود در پاسخ ، بعضى از آنان مى گویند: هیچ عیبى ندارد تکرار شده باشد براى اینکه هم صبح و عصر اول را تاءکید مى کند و هم مى رساند که نسبت به تسبیح در

آن دو وقت عنایت بیشترى هست . از بعضى دیگرشان چنین بر مى آید که در پاسخ مى گویند: مراد از اطراف ، صبح و عصر و ظهر است . و شما خواننده خوب مى دانید که همان اشکالى که به وجه سابق وارد مى شد با مختصر تفاوتى بر این وجه نیز وارد مى شود و اشکال همه اش از ناحیه جمله(و اطراف النهار) شده که چگونه با وسط روز و یا صبح و عصر منطبق شود؟ و پاسخى که بتواند اشکال را حل کند این است که گفته شود کلمه(اطراف النهار) مفعول معه است نه ظرف تا کلمه(فى) در تقدیر گرفته شود(و این پاسخ را که من آورده ام کسى از مفسرین به این نحو نگفته).

و مراد از اطراف نهار ما قبل از طلوع آفتاب و ما قبل از غروب آن است که چون دو وقت وسیع هستند و براى هر یک اجزایى است که هر جزء آن نسبت به ظهر یک طرف روز حساب مى شود و صحیح است که این دو هنگام را چندین طرف براى روز به حساب آورد همچنانکه صحیح است دو طرف روز حسابش کرد چون در عرف هم مى بینیم همانطور که قبل از آفتاب را اول روز مى نامند اوائل روز هم مى نامند و این به همان اعتبارى است که گفتیم یک هنگام را به چند جزء تجزیه مى کنند که کلمه قبل از آفتاب بر همه اش ‍ صادق است و همچنین قبل از غروب را، هم آخر روز مى نامند و هم اواخر روز. و بنابراین وجه برگشت معناى آیه به مثل این مى شود که بگوییم(و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و هى اطراف النهار و بعض اوقات اللیل سبح فیها مع اطراف النهار) یعنى قبل از طلوع آفتاب و غروب آن که اطراف روز هستند و در پاره اى اوقات شب در آن تسبیح کن با اطراف نهار که ماءمور به تسبیح در آن شدى .

و اگر بپرسى چطور ممکن است(اطراف نهار) مفعول معه باشد با اینکه ظرف براى تسبیح است ، به تقدیر(فى) در آن ، همچنانکه کلمه(آناء اللیل) نیز ظرف براى تسبیح است ؟.

در جواب مى گوییم : لفظ آناء اللیل ، ظرف نیست ، و چگونه ممکن است لفظ آن ظرف باشد، با اینکه(من) بر سر آن در آمده ؟ و با بودن آن دیگر ممکن نیست(فى) نیز در تقدیر باشد، تا ظرف شود، و ناگزیر معناى جمله بر لفظ فى دلالت کند، و معناى(و من آناء اللیل فسبح)،(و بعض آناء اللیل فسبح فیه) باشد، وقتى در این جمله چنین بود، چرا در جمله(و اطراف النهار) چنین نباشد، یعنى کلمه فى در تقدیرش نباشد، بلکه از معنایش استفاده شود، و خودش مفعول معه باشد، و معنایش این باشد که قبل از طلوع و غروب آفتاب با اطراف نهارى که در آن تسبیح مى کنى ...، و خلاصه ظرف در هر دو طرف از معنا فهمیده شود نه از

ترجمه المیزان ج : 14ص : 332

لفظ(فى) تقدیرى ،(توجه فرمایید).

بنابراین اگر بگوییم : مراد از تسبیح در آیه ، غیر نمازهاى واجب است ، در این صورت مراد از تسبیح در اجزاى اول روز و اجزاى آخر روز، و اجزایى از شب ، به ضمیمه اجزاى اول روز و آخر آن خواهد بود، و دیگر محذور تکرار، و نیز محذور اطلاق لفظ جمع بر کمتر از سه لازم نمى آید.

و اگر بگوییم مراد از تسبیح در آیه شریفه همان نمازهاى یومیه است ، در این صورت آیه شریفه تنها متضمن امر به نماز صبح و عصر و دو نماز مغرب و عشا خواهد بود، نظیر امرى که در آیه(اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا من اللیل) بود که آن نیز متعرض چهار نماز شده .

و شاید تعبیر از دو هنگام صبح و عصر در آیه مورد بحث به اطراف روز براى اشاره به وسعت آن دو وقت باشد.

و اما اینکه چرا تنها متضمن چهار نماز از نمازهاى پنجگانه یومیه شده ، عیبى ندارد، براى اینکه این سوره به طورى که به زودى هم به آن اشاره خواهیم کرد از سوره هاى اولى است که در مکه نازل شده ، و اخبار مستفیضه از طرق عامه و خاصه نیز دلالت دارد بر اینکه واجبات روزانه در معراج پنج نماز تشریع شده ، همچنانکه مى بینیم در سوره اسراء که بعد از معراج نازل شده پنج نماز ذکر شده ، و فرموده :(اقم الصلوه لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر).

پس شاید آنچه از نمازهاى یومیه در هنگام نزول سوره طه و نیز سوره هود که قبل از اسراء نازل شده اند واجب شده بوده ، چهار نماز بوده ، و تا نزول سوره اسراء نماز ظهر واجب نشده بوده ، بلکه ظاهر دو آیه سوره طه و سوره هود هم همین است .

و معلوم است که بنابراین وجه دیگر آن اشکالى که وارد مى شود بر قولى که مى گفت مراد از تسبیح ، نمازهاى پنجگانه است بر این قول وارد نمى شود چون در آن وجه در انطباق اطراف نهار بر نماز ظهر با اینکه وسط روز است دچار اشکال مى شدیم .

(لعلک ترضى) - سیاق سابق که اعراض کفار از یاد خدا و نسیان ایشان آیات او و اسرافشان در امر او و ایمان نیاوردنشان را ذکر مى کرد و نیز تاءخیر انتقام از ایشان و دستور صبر و تسبیح و تحمید به رسول خدا را ذکر مى نمود اقتضاء دارد که مراد از رضا، رضاى به قضاى خدا و قدر او باشد که در این صورت معنا این طور مى شود: صبر کن و پروردگارت را حمد و تسبیح گوى آنقدر که حالت رضا برایت حاصل شود، رضاى به قضاى خدا. و بنابراین جمله مزبور نظیر آیه(و استعینوا بالصبر و الصلوه) مى شود. و اما اینکه چطور تسبیح و تحمید خدا رضا مى آورد؟ وجهش این است که تنزیه فعل خدا را نقص و عیب ، و او را به ثناى جمیل یاد کردن و مداومت در این کار باعث مى شود انسان انس قلبى به خدا پیدا کند و علاقه مند به بیشتر کردن آن شود وقتى انس به زیبایى و جمال فعل خدا و نزاهت او زیاد شد رفته رفته این انس در قلب رسوخ پیدا مى کند و آنگاه آثارش در نظر نفس هویدا گشته خطورهایى که مایه تشویش در درک و فکر است از نفس زایل مى گردد و چون جبلى نفس این است که به آنچه دوست دارد راضى و خوشنود باشد و آنچه غیر جمیل و داراى نقص و عیب است دوست ندارد لذا ادامه یاد خدا با تسبیح و تحمید باعث مى شود که به قضاى خدا راضى گردد. بعضى گفته اند مراد از جمله(لعلک ترضى) این است که به شفاعت و درجه رفیع در درگاه خدا راضى شوى . بعضى دیگر گفته اند: به همه آنچه خدا وعده داده یاریت کند و دینت را در دنیا عزیز گردانده و در آخرت شفاعت و بهشت ارزانى بدارد راضى شوى .

و لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوه الدنیا لنفتنهم فیه ....

(مدعین) به معناى مد دید آن است یعنى نگاه را طولانى کردن ، و در این تعبیر مجاز عقلى به کار رفته و نگاه طولانى به هر چیز کنایه است از شدت علاقه و محبت به آن ، و مراد از کلمه(ازواج) - به طورى که گفته شده - اصناف کفار و یا جفت هاى زن و شوهرى از کفار است ،(که همان معناى خانواده مى باشد) و اگر ازواج را نکره آورد براى اندک نشان دادن آنان است و اظهار اینکه اینان آنقدر ناچیزند که قابل اعتناء نیستند.

جمله(زهره الحیوه الدنیا) به منزله تفسیر است بر جمله(ما متعنا به)و کلمه(زهره) منصوب به فعلى است در مقدر و تقدیر آن(نعنى به - و یا جعلنا لهم - زهره الحیوه الدنیا) است و مقصود از(زهره حیات دنیا) زینت و بهجت آن است و کلمه(نفتنهم) از فتنه است که به معناى آزمایش و سنجیدن است . بعضى گفته اند، مراد از آن فتنه عذاب است چون زیادى مال و اولاد نوعى عذاب است از ناحیه خداى تعالى همچنانکه فرمود:(و لا تعجبک اموالهم و اولادهم انما یرید اللّه ان یعذبهم بها فى الدنیا و تزهق انفسهم و هم کافرون .

ترجمه المیزان ج : 14 ص : 334

و مراد از جمله(رزق ربک خیر و ابقى) به قرینه مقابله با زهره حیات دنیا عبارت است از رزق حیات آخرت که معلوم است هم بهتر است و هم ماندنى تر.

و معناى آیه این است که چشم خود را به زینت حیات دنیا و بهجت آن که ما اصنافى از مردم و یا عده معدودى از ایشان را به آن اختصاص داده ایم تا امتحانشان کنیم و ببینیم در آنچه روزیشان کرده ایم چه مى کنند مدوز، زیرا آنچه پروردگارت به زودى در آخرت روزیت مى کند بهتر و ماندنى تر است .

و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیهالا نسئلک رزقا نحن نرزقک و العاقبه للتقوى ....

این آیه سیاقى سازگار با سیاق سایر آیات سوره دارد و پیدا است که مانند بقیه آیات مکى است علاوه بر این ما تاکنون به کسى بر نخورده ایم که بگوید در میان همه آیات سوره این یکى مدنى است ، پس بنابراین جمله(اهلک) بر حسب انطباقش با هنگام نزول ، خدیجه همسر آن جناب و على(علیه السلام) هستند چون على(علیه السلام) هم اهل آن جناب و در خانه آن جناب بود و یا آن دو بزرگوار به ضمیمه بعضى از دختران رسول خدایند.

پس اینکه بعضى گفته اند مراد از اهل ، همسران و دختران و دامادش على است ، و اینکه بعضى دیگر گفته اند: مراد همه پیروان از امت او هستند و نیز قول دیگران که گفته اند: مراد از آن همسران و دختران و خویشاوندان از بنى هشام و بنى مطلب است ، صحیح نیست هر چند قول اول از نظر انطباق آیه ،(نه از حیث مورد نزول)، حرف بدى نیست ، و این که گفتیم نه از حیث مورد نزول براى این بود که گفتیم آیه در مکه نازل شده و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در مکه همسرى به غیر خدیجه(علیهاالسلام) نداشت .(لا نسئلک رزقا نحن نرزقک) - ظاهر مقابله اى که میان این دو جمله واقع شده این است که مراد از سؤ ال رزق در خواست براى خودش باشد و این کنایه است از اینکه ما(خداى تعالى) از تو بى نیازیم و تو محتاج مایى ، پس آیه در معناى آیه(و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون ان اللّه هو الرزاق ذو القوه المتین) است .

و نیز از نظر آن ذیلى که دارد یعنى جمله(و العاقبه للتقوى) در معناى آیه(لن ینال اللّه لحومها و لا دمائها و لکن یناله التقوى منکم) مى باشد، پس اینکه بعضى از مفسرین درخواست رزق را در این آیه به درخواست رزق براى خلق ، یا براى شخص رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) تفسیر کرده اند صحیح نیست .

و تفسیر و بحث در پیرامون جمله(و العاقبه للتقوى) مکرر گذشته است .

و بعید نیست که از آیه شریفه به خاطر اینکه امر به نماز را منحصر در اهل رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) کرده ، با اینکه در دو آیه قبل آن را منحصر در خود رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) کرده بود و مى فرمود: در چهار هنگام نماز بخوان و صبر بکن ، و نیز با در نظر گرفتن اینکه آن جناب را نهى مى کرد از این که چشم به زر و زیور دنیایى کفار بدوزد، بر مى آید که این سوره در اوائل بعثت ، یا خصوص این آیه در آن موقع نازل شده است ، و از ابن مسعود هم روایت شده که سوره طه از عتاق اول یعنى سوره هاى قدیمى است .

و قالوا لو لا یاتینا بایه من ربه اولم تائهم بینه ما فى الصحف الاولى

.

این آیه حکایت گفتار مشرکین مکه است که به عنوان تعریض به قرآن گفته اند: این قرآن آیتى نیست که بر نبوت دلالت کند، باید آیتى بیاورد نظیر آیاتى که پیغمبران نخست آوردند، کلمه(بینه) به معناى شاهد بیان کننده ، و یا شاهد روشن است . و بعضى گفته اند: به معناى بیان است .

هر چه باشد اینکه گفته اند:(اگر آیتى از ناحیه پروردگارش نیاورد)، منظورشان اهانت به قرآن کریم و عاجز ساختن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در آوردن آیت پیشنهادى است و جمله(اولم تاتهم بینه ...) پاسخ از آن اعتراض است ، و معنایش بنابر وجه اول از دو معنایى که براى کلمه(بینه) کردیم این مى شود که :(مگر نیامد براى ایشان شاهدى که شهادت دهد بر آنچه در کتابهاى نخستین - تورات و انجیل و سائر کتب آسمانى - از شرایع و حقایق معارف است ، و بیان کننده آنها باشد. بله آمد، و آن قرآن است که به وسیله مردى درس نخوانده آمده است ، مردى که هیچ سابقه مراجعه به معلمى که تعلیمش دهد، و تلقینش کند نداشته است).

و اما بنابر وجه دوم معنا چنین مى شود:(مگر نیامد براى ایشان بیان آنچه در کتب نخستین از اخبار امتهاى گذشته بود، آنهایى که بر انبیاى خود معجزاتى پیشنهاد کردند، و آن انبیا هم آن معجزات را آوردند، و آوردن آنها باعث هلاکت و استیصال آنان شد، چون بعد از آمدن آن معجزات باز هم ایمان نیاوردند، با این حال مردم امروز چرا متنبه نمى شوند، و ایشان هم مانند آن اقوام گذشته پیشنهاد معجزه مى کنند، با اینکه معجزه قرآن برایشان آمد؟) هر یک از این دو معنا را که قبول کنیم ، نظیرش در کلام خداى تعالى آمده است .

و لو انا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الینا رسولا فنتبع آیاتک من قبل ان نذل و نخزى

.

ظاهرا ضمیر در(من قبله) به کلمه(بینه) - که در آیه قبلى بود - بر مى گردد، چون مقصود از آن قرآن است ، و معناى آیه این است که : اگر ما کفار را به خاطر اسرافى که در کفر ورزیدند، به عذابى هلاک کنیم قبل از آنکه بر آنان بینه نازل سازیم و حجت را بر آنان تمام کنیم ، آن وقت حجت به نفع آنان و به ضرر ما، و خلاصه حق به جانب ایشان مى شد، چون مى گفتند: پروردگارا! چرا رسولى به سوى ما گسیل نکردى ، تا قبل از آنکه به عذاب استیصال هلاک و بیچاره شویم ، آیات تو را پیروى کنیم ؟.

بعضى از مفسرین گفته اند: ضمیر مذکور به رسول بر مى گردد، هر چند چنین لفظى قبلا نیامده ، ولى از مضمون آیه قبلى استفاده مى شود، به شهادت اینکه گفتند:(چرا رسولى به سوى ما نفرستادى) و این وجه از نظر لفظ وجهى قریب و نزدیک به ذهن است ، ولى معناى اول از نظر معنا قریب به ذهن است ، و جمله(فنتبع آیاتک) آن را تاءیید مى کند، چون نفرمود:(فنتبع رسولک).

قل کل متربص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوى ومن اهتدى

.

کلمه(تربص) به معناى انتظار است ، و(صراط سوى) به معناى راه مستقیم است ، و جمله(کل متربص) معنایش این است که بگو هر یک از ما و شما منتظریم ، ما منتظریم تا وعده اى که درباره شما خدا به ما داده ، که دین خود را بر کفر شما جلو مى اندازد و نور خود را تمام مى کند فرا رسد، شما هم منتظرید تا بلاها بر سر ما هجوم آورد، و شما بتوانید دعوت حق ما را باطل کنید، و هر یک از ما و شما راه خود را به سوى آرزو و هدف خود گرفته ،

پیش مى رود، پس شما منتظر باشید.

و این جمله تهدید است ، مى فرماید به زودى خواهید فهمید که کدام یک از ما و شما راه درست را پیموده ، و آن صراط مستقیمى که آدمى را به هدفش مى رساند. طى کرده ، و کدام یک به مطلوب خود راه یافته است ، که این جمله از اخبار غیبى است که فتح و پیروزى مسلمان را پیشگویى مى کند.

بحث روایتى

در تفسیر قمى در ذیل جمله(لکان لزاما و اجل مسمى) گفته است : عذاب بر آنان نازل مى شد، و لیکن خداى تعالى آن را تا مدتى معین تاءخیر انداخت .

و در الدر المنثور است که طبرانى و ابن مردویه و ابن عساکر، از جریر، از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرده اند که در ذیل جمله(و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها) فرمود: یعنى قبل از طلوع آفتاب نماز صبح را و قبل از غروب آن نماز عصر را بخوان .

و در تفسیر قمى در ذیل جمله(و من اناء اللیل فسبح و اطراف النهار) گفته یعنى صبح و شام .

مؤ لف : این روایت گفتار گذشته ما را تاءیید مى کند.

و در کافى به سند خود از زراره از امام ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که گفت : به حضرتش عرضه داشتم :(و اطراف النهار لعلک ترضى) یعنى چه ؟ فرمود یعنى در روز، ناف له بخوان .

مؤ لف این روایت تسبیح را به معناى مطلق نماز و یا مطلق تسبیح گرفته .

و در تفسیر قمى در ذیل جمله(و لا تمدن عینیک ...) مى گوید امام صادق(علیه السلام) فرمود وقتى که این آیه نازل شد رسول خدا برخاست و نشست آنگاه فرمود کسى که در ناکامیها به آنچه نزد خدا است دلگرم نباشد دلش از حسرت بر دنیا پاره پاره مى شود و

کسى که چشم به آنچه مردم دارند بدوزد اندوهش بسیار گشته و هرگز از غیظ تهى نمى شود و کسى که نفهمد که خداى تعالى غیر از خوردن و آشامیدن نعمتهایى دارد اجلش کوتاه و عذابش نزدیک مى گردد.

و در الدر المنثور است که ابن ابى شیبه و ابن راهویه و بزار و ابو یعلى و ابن جریر و ابن منذرو ابن ابى حاتم و ابن مردویه و خرائطى در کتاب مکارم الاخلاق خود و ابو نعیم در کتاب معرفت همگى از ابى رافع روایت کرده اند که : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) وقتى شخصى را میهمان کرد در حالى که طعامى که شایسته میهمان باشد نداشت مرا نزد مردى یهودى فرستاد که مقدارى آرد به ما نسیه بدهد تا روز اول رجب پول آن را مى آورم . یهودى در پاسخ گفت : نسیه نمى دهم مگر با گرو.

من به خدمت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) آمده و جریان را بازگو کردم ، فرمود: هان به خدا سوگند که من در آسمان امین و در زمین امین هستم اگر به ما سلف دهد و یا بفروشد پولش را به او مى رسانیم اینک زره مرا به عنوان رهن برایش ببر. مى گوید من بیرون نشدم تا آنکه آیه(و لا تمدن عینیک الى ما متعنابه ازواجا منهم) نازل گردید و گویا او را درباره ناکامیهاى دنیایى دلدارى مى دهد).

مؤ لف : مضمون آیه مذکور مخصوصا ذیل آن با قصه اى که در روایت آمده نمى سازد.

و در همان کتاب است که ابن مردویه و ابن عساکر و ابن نجار از ابى سعید خدرى روایت مى کند که گفت : وقتى آیه(و امر اهلک بالصلوه) نازل شد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) همواره تا هشت ماه به در خانه على مى آمد و مى فرمود:(الصلوه رحمکم اللّه انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا - نماز، خدا رحمتتان کند همانا خدا مى خواهد پلیدى را از شما اهل بیت دور نموده آن طور که خود مى داند تطهیرتان کند).

مؤ لف : این روایت را صاحب مجمع البیان نیز از خدرى نقل کرده ولى در نقل او به جاى هشت ماه نه ماه آمده . و همین معنا در کتاب عیون در ضمن بحثى که میان حضرت رضا(علیه السلام) و ماءمون شده از آن جناب نقل شده .

و قمى نیز آن را در تفسیر خود به طور رفع آورده . و تقیید نه ماه مبنى بر رفتارى است که راوى از عمل رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مشاهده کرده نه اینکه راوى خواسته باشد تاریخ و تحدید آن را معین کرده باشد، به دلیل روایتى که شیخ در امالى به سند خود از ابى الحمیراء روایت کرده که گفت من چهل صبح شاهد رفتار رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بودم که مى آمد درب خانه على و فاطمه و دو طرف چهار چوبه درب را مى گرفت و مى فرمود: سلام بر شما اهل بیت و رحمت و برکات خدا بر شما، نماز،! خدا رحمت تان کند، خدا مى خواهد پلیدى را از شما اهل بیت برداشته آنطور که خود مى داند تطهیرتان کند.

و ظاهر روایت این است که آیه شریفه در مدینه نازل شده است و حال آنکه تا آنجا که من یاد دارم احدى این را نگفته و شاید مراد بیان این معنا باشد که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در مدینه این کار را مى کرد تا به آیه شریفه که در مکه نازل شده عمل کرده باشد هر چند که این احتمال هم از لفظ آیه بعید است .

ولى روایت قمى که قبلا بدان اشاره کردیم این احتمال را تاءیید مى کند، چون در آن آمده :(پس همواره این عمل را همه روزه انجام مى داد، حتى زمانى هم که به مدینه آمد، تا از دنیا رفت)، و داستان امر فرمودنش اهل بیت را به نماز، به طرق دیگرى غیر آنچه آوردیم نیز روایت شده .

و در الدر المنثور است که ابو عبید و سعید بن منصور و ابن منذر و طبرانى ، در کتاب اوسط، و ابو نعیم در حلیه ، و بیهقى در کتاب شعب الایمان ، به سند صحیح از عبد اللّه بن سلام روایت کرده اند که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) وقتى خاندانش ‍ دچار شدت تنگى مى شدند، دستورشان مى داد به نماز و این آیه را تلاوت مى کرد:(و امر اهلک بالصلوه ....)

مؤ لف : این معنا از احمد در کتاب زهد، ابن ابى حاتم ، و بیهقى در شعب الایمان ، نیز از ثابت از آن جناب روایت شده و بنابراین روایت ، مراد از تسبیح معنایى وسیعتر از معناى لغوى آن است .