background
وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا
و روز قيامت همه آنها تنها، به سوى او خواهند آمد.
آیه 95 سوره مَرْيَم

بیان آیات

این آیات ، فصل سوم از اعتقادات کفار را نقل مى کند، و آن عبارت است از شرک به خدا با برگزیدن خدایانى دیگر، و اینکه گفته اند:(خدا فرزند گرفته) و پاسخ از آنها.

و اتخذوا من دون اللّه آلهه لیکونوا لهم عزا

.

منظور از این آلهه ، ملائکه و جن و مقدسین از انسان ها و جباران از ملوک است ، چون بیشتر مشرکین براى ملوک قداستى آسمانى قائل بودند.

و معناى اینکه فرمود تا عزت آنان باشند، این است که تا شفیع آنان باشند وبه درگاه خدا نزدیکشان کنند، و در نتیجه به عزت دنیا برسند، و این عزت ایشان را به سوى خیرات کشانده و از شر دور بدارد. و بعضى از مفسرین که منظور از عزت را شفاعت در آخرت براى ایشان دانسته ، از این مطلب غفلت کرده که مشرکین قائل به قیامت و زندگى دیگر نبودند.

کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا

.

کلمه(ضد) به حسب لغت به معناى منافى اى است که با هیچ چیز جمع نشود، و از اخفش هم نقل شده که ضد، هم به واحد اطلاق مى شود و هم به جمع ، مانند(رسول) و(عدو). ولى بعضى از علماى لغت آن را رد کرده اند، و اطلاق ضد در آیه بر جمع آلهه را با اینکه کلمه ضد مفرد است ، چنین توجیه کرده که : چون آلهه همگى متفقند در دشمنى با این مشرکین ، و دشمنى با عبادتشان ، پس در نتیجه حکم یک فرد واحد را دارند، و به همین جهت صحیح است مفرد بر آنان اطلاق شود.

از ظاهر سیاق بر مى آید که دو ضمیر(سیکفرون) و(یکونون) به آلهه بر مى گردد، و دو ضمیر(بعبادتهم) و(علیهم) به مشرکین که آن آلهه را براى خود اتخاذ کردند، و معناى آیه چنین است : به زودى آلهه به عبادت این مشرکین کفر مى ورزند، و همین آلهه ضد و بر علیه ایشان مى شوند، نه طرفدارشان ، بلکه به دشمنیشان برمى خیزند، و اگر آنطور که مشرکین خیال مى کردند مایه عزت آنها خواهند شد، باید همیشه مایه عزتشان باشند، ولى نیستند، نظیر این بیان در آیه(و اذا راى الذین اشرکوا شرکائهم ، قالوا ربناه ولاء شرکاءنا الذین کنا ندعوا من دونک ، فالقوا الیهم القول انکم لکاذبون) آمده ، و از آن روشن تر در آیه(و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قطمیر، ان تدعوهم لا ى سمعوا دعاءکم ، و لو سمعوا ما استجابوا لکم ، و یوم القیمه یکفرون بشرککم) آمده است .

و چه بسا بعضى از مفسرین عکس این معنا را احتمال داده باشند، و ضمیر(هم) رابه آلهه برگردانده باشند، که بنا بر آن معناى آیه این مى شود: به زودى مشرکین به پرستش آلهه کفر مى ورزند، و ضد آنها مى شوند، همچنانکه نظیر این معنا در آیه(ثم لم تکن فتنتهم الا ان قالوا و اللّه ربنا ما کنا مشرکین) آمده است .

ولى ظاهر سیاق ، این معنا را بعید مى دارد، براى اینکه از ظاهر سیاق بر مى آید که کلمه(ضدا) که در مقابل کلمه(عزا) قرار گرفته ، وصف آلهه باشد، نه مشرکین ، و لازمه این آن است که آلهه که ضد مشرکین مى شوند عبادت مشرکین را کافر گردند، ترتیبى که در ضمائر آیه است این معنا را مى رساند، نه عکس آن را.

علاوه بر این اگر عکس بود باید مى فرمود(سیکفرون بهم - به زودى به آنها کافر مى شوند) نه اینکه بفرماید(سیکفرون بعبادتهم) چونکه آلهه مشرکین را عبادت نکردند تا مشرکین به عبادت آنها کافر گردند.

و منظور از کفر آلهه در روز قیامت نسبت به عبادت مشرکین ، و ضد ایشان شدن ، این است که آن روز حقیقت امر بر مشرکین ظاهر مى گردد، چون شاءن قیامت همین است که حقایق در آن روز روشن شود، نه اینکه حقایق آن روز موجود شوند، و اگر این حقایق آن روز موجود شوند، یعنى در دنیا آلهه نسبت به عبادت مشرکین کافر نبوده باشند، و آن روز کافر شوند، استدلال آیه تمام نمى شود(دقت فرمائید) و بنابراین معنا، جمله(الم تر) به خوبى مترتب مى شود بر جمله(کلا سیکفرون ....).

الم تر انا ارسلنا الشیاطین على الکافرین توزهم ازا

.

کلمه(از) و کلمه(هز) به یک معنا است ، و آن عبارت است از تکان دادن به شدت ، و مراد این است که شیطانها کفار را با شدت به سوى شر و فساد تکان مى دهند، تحریک مى کنند، و به پیروى باطل تشویق نموده و به وسیله تزلزل از فضیلت استقامت و ثبات بر حق گمراهشان مى سازند.

و اگر در آیه شریفه ارسال شیطانها را به خدا نسبت داده ، از آنجایى که از باب مجازات است هیچ عیبى ندارد، چون مشرکین به حق کفر ورزیدند، و خدا هم از در مجازات شیطانها را فرستاد تا کفر و گمراهیشان را زیادتر کنند، شاهد این معنا هم جمله(على الکافرین) است ، زیرا اگر از باب مجازات نبود، و فرستادن شیطانها به منظور گمراهى ابتدایى آنها بود، مى فرمود(علیهم) نه اینکه به جاى ضمیر اسم ظاهر(کافرین) را بیاورد.

این آیه شریفه به خاطر اینکه جمله(الم تر) در صدر آن آمده ، و معناى استشهاد را افاده مى کند، در مقام تاءیید مطلب آیه قبلى است که مى فرماید: آلهه کفار ضد ایشان مى شوند، نه عزت آنان ، چون تحریک شیطانها، مشرکین را به سوى شر و فساد و پیروى باطل ،

دشمنى و ضدیت است ، و همین شیاطین از جمله همان آلهه جنى ایشانند که مایه عزت خود مى پنداشتند، و اگر این آلهه ضد مشرکین نبودند به چیزى که هلاکت و شقاوتشان در آن است دعوتشان نمى کردند.

پس آیه شریفه به منزله این است که گفته شود: این آلهه که مشرکین آنها را مایه عزت خود مى پنداشتند، ضد مشرکین هستند، به دلیل اینکه شیطانها که یک دسته از آلهه ایشانند ایشان را با تکان هر چه شدیدتر به سوى چیزى تحریک مى کنند که هلاکت و شقاوتشان در آن است ، و تازه همین شیطانها هم سر خود نیستند، بلکه هر چه مى کنند به اذن خدا مى کنند،(و این اذن همان است که در آیه از آن به ارسال تعبیر شده) بنابراین اتصال این آیه به ما قبل خود خیلى روشن است .

ولى صاحب تفسیر روح المعانى این آیه را مترتب بر مجموع آیات قبل ، یعنى از آیه(و یقول الانسان) تا جمله(و یکونون علیهم ضدا) دانسته ، و در توجیه کیفیت اتصال آن به ما قبل طول و تفصیل داده و حرفهایى زده است که هیچ فایده اى در آن نیست ، و با این نظریه خود، سیاق آیات و اتصال ما بعد آیه مورد بحث را به ما قبل به کلى بر هم زده است .

فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا

.

کلمه(عد) به معناى شمردن است ، و چون شمردن هر چیزى آن را به آخر مى رساند و نابود مى کند، به این عنایت ، خداى تعالى در این آیه خواسته است بفرماید: ما عمر ایشان را به آخر مى رسانیم و تا آخرین نفس مى شماریم ، گویا نفس هاى عمر ایشان را در نزد خود ذخیره کرده ، و دانه دانه مى فرستد تا تمام شود، و آن روزى است که وعده عذابشان داده است .

و چون مدت بقاى آدمى ، مدت آزمایش و امتحان او است ، همچنانکه آیه(انا جعلنا ما على الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا) اشاره به آن دارد، در نتیجه شمردن عمر در حقیقت شمردن اعمالى است که در نامه عمر نوشته مى شود، تا بدان وسیله بنیه زندگى جاودانه آخرت تمام شود، و در آن آنچه مایه سعادت زندگى او در آنجا است ، تا دانه آخر شمرده مى شود، که چه نعمتهائى دارد، و چه نقمتهائى ، و همانطور که ماندن جنین در رحم مادر، باعث تمامیت خلقت جسم او مى شود، ماندن آدمى هم در دنیا براى همین است که

خلقت جانش پخته و تکمیل گردد و خدا آنچه از عطایا برایش تقدیر نموده برایش تا به آخر بشمارد.

و بنابراین جا ندارد که انسانى از خداى تعالى مرگ کسى را طلب کند و در آن استعجال نماید چه انسان کافر فاجر، و چه مؤ من صالح ، براى اینکه مدت بقاى اولى در دنیا همان مدت شمردن گناهان او است ، تا در برابرش کیفر شود، و مدت بقاى دومى مدت شمردن حسنات او است ، تا در برابرش پاداش داده شود و بدان متنعم گردد، و این آیه شمردن را مقید به هیچ قیدى نکرده ، ولى از ظاهرش ‍ در بدو نظر چنین فهمیده مى شود که مقصود شمردن نفس ها، یا ایام زندگى است .

و به هر حال چه آن باشد، چه این ، و چه اعمال ، جمله(فلا تعجل علیهم تفریع) و نتیجه گیرى از مطالب گذشته است ، و جمله(انما نعد) تعلیل آن است ، و در حقیقت علت تاءخیر را بیان مى کند، و خلاصه معناى آیه این است که : از آنجایى که این کفار از گرفتن بتها به عنوان خدا هیچ سودى نمى برند، هم خودشان ، و هم خدایانشان ، به سوى ما بر مى گردند، و به هیچ وجه از تحت سلطنت ما بیرون نمى شوند، و حتى مسیرشان در دو راه خیر و شر جز به اذن ما نیست ، پس تو چرا اینقدر عجله دارى من آنها را بگیرم ، و یا کارشان را یکسره کنم ؟ تو اینقدر کم حوصله و ناراحت مباش ، اگر من تاءخیر مى اندازم براى این است که نفسها و اعمالشان را بشمارم .

یوم نحشر المتقین الى الرحمن وفدا

.

کلمه(وفد) به معناى قومى است که به منظور زیارت و دیدار کسى و یا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و این قوم وقتى به نام وفد نامیده مى شوند که سواره بیایند، کلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است .

و چه بسا از اینکه جمله(الى الرحمن) در مقابل(الى جهنم) در آیه بعدى قرار گرفته ، فهمیده شود که مقصود از وفد به رحمان ، محشور شدن به بهشت است ، و اگر حشر به بهشت را حشر به رحمان خوانده ، بدین جهت است که بهشت مقام قرب خداى تعالى است ، پس حشر به بهشت حشر به خدا است ، و معناى آیه روشن است .

و نسوق المجرمین الى جهنم وردا

.

کلمه(ورد) به لب تشنه تفسیر شده ، و گویا از ورود به آب ، یعنى قصد آن کردن و از آن نوشیدن گرفته شده ، چون معمولا کسى به قصد آب نمى رود مگر آنکه تشنه باشد، به همین مناسبت این کلمه کنایه از عطش شده ، و در اینکه سوق به جهنم را مقید به مجرمین کرد،

اشعار است به اینکه علت سوقشان همان جرمشان است ، نظیر این تعلیق ، تعلیقى است که در آیه قبل در حشر به رحمان شده ، تا بفهماند علت حشر به رحمان تقواى متقین است ، و معناى آیه روشن است .

لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا

.

این جمله پاسخ دوم از آلهه گرفتن مشرکین به منظور شفاعت است ، و حاصلش این است که اینطور نیست که هر که را انسان دوست بدارد شفاعتش کند، و به همین منظور او را آلهه خود بگیرد، او هم شفیع او بشود، بلکه هر که شفاعت مى کند، قبلا با خدا عهدى دارد، و این عهد را جز عده اى از مقربین درگاه خدا کسى مالک نیست ، همچنانکه فرمود:(و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الامن شهد بالحق و هم یعلمون).

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از آیه شریفه این است که بفرماید: کسانى مالک شفاعتند که نزد خدا عهدى داشته باشند، و آن عهد ایمان به خدا و تصدیق به نبوت است . بعضى دیگر گفته اند: منظور از عهد همان وعده شفاعتى است که به طورى که از اخبار بر مى آید به امثال انبیاء و امامان و مؤ منین و ملائکه داده . بعضى دیگر گفته اند: عهد عبارت است از شهادت لا اله الا اللّه و تبرى از حول و قوه غیر خدا و امیدوارى به خدا. ولى وجه صحیح تر همان وجه اول است که با سیاق مناسب تر است .

و قالوا اتخذ الرحمن ولدا

.

این جمله از کلمات بت پرست ان است ، و هر چند بعضى از خواص ایشان فرزندى آلهه یا برخى از آنها را براى خدا از باب تشریف دانسته اند، نه اینکه در حقیقت خدا فرزندى داشته باشد، بلکه خواسته اند از آلهه خود تجلیل کرده باشند گفتند به مثل اینکه فرزند خدایند، و لیکن عامه بت پرستان و بعضى دیگر از خواص که به عوام درس مى دادند این معنا را جدى معتقد بودند، و معتقد بودند که آلهه از حقیقت لاهوت اشتقاق یافته اند، و از همان جوهره اى که از پدرشان(خدا) هست در آنها نیز هست ، و مراد از آیه شریفه هم همین طائفه است ، به دلیل اینکه در آیه تعبیر به(ولد) کرده ، نه به(ابن)، و همچنین به دلیل مضمون آیه(ان کل من فى السموات و الارض) تا تمام سه آیه ، که همه احتجاج بر نفى فرزند واقعى است ، نه تشریعى .

لقد جئتم شیئا ادا... ان دعوا للرحمن ولدا

.

کلمه(اد) - به کسره همره - به معناى هر چیزى است که منکر و شنیع باشد، و کلمه(تفطر) به معناى انشقاق و دو نیم شدن است ، و کلمه(خرور) به معناى سقوط، و کلمه(هد) به معناى هدم و ویرانى است .

این آیات در مقام بزرگ شمردن گناه و عظیم دانستن آثار گناه است ، که آن را به محسوس مثل مى زند و مى فرماید: شما با این حرف خود، امرى منکر و زشت و شنیع مرتکب شدید، که آنچنان آثار سوء آن بزرگ است که نزدیک است آسمان متلاشى گردد و زمین بشکافد و کوهها فرو ریزد، آنطور فرو بریزد که گویا یک خانه فرو مى ریزد.

و ما ینبغى للرحمن ان یتخذ ولدا ان کل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا... یوم القیمه فردا

.

مراد از آمدن یک یک آنان به حالت بندگى خدا این است که همه متوجه اویند و ممثل در برابر او بایستند، در حالى که مملوک محضند، هر یک آنان مملوک خدایند، مالک نفع و ضرر و مرگ و حیات و نشور خود نیستند، و این امرى است که همین الان هم ملازم آدمى در زندگى دنیا است ، و به همین جهت در آیه ، آمدن به حال بندگى ، مقید به قیامت نشده به خلاف مضمون آیه چهارم .

و مراد از(شمردن ایشان) تثبیت عبودیت براى آنان است ، زیرا بردگان بعد از شمردن و تثبیت در دیوان بندگان ، و تسجیل عبودیت بر آنان ، سرنوشتشان معین مى شود، ارزاقشان و وظائفشان و امورى که در آنها عمل مى کنند، همه تقدیر مى گردد.

و مراد از آمدن تک و تنها در قیامت ، آمدن با دست خالى است که مالک هیچ چیز از آنهایى که در دنیا به حسب ظاهر مالک بودند نباشد، در دنیا گفته مى شد: فلانى حول و قوه اى دارد، صاحب مال واولاد و انصار است ، وسائل و اسباب زندگیش فراهم است ، و همچنین باور کرده بود که مالک است . ولى آن روز تمامى این اسباب از او فاصله گرفته اند، و او تک و تنها است ، هیچ چیزى با او نیست ، و او به حقیقت معناى عبودیت عبدى است که هیچ چیز را مالک نبوده و نخواهد بود، آرى کار قیامت همین است که حقایق را جلوه گر مى سازد.

از آنچه گذشت معلوم شد که آنچه آیات در استدلال بر نفى ولد متضمن آن است یک حجت است ، که خلاصه اش این است که هر چه و هر کس در آسمانها و زمین است بنده خدا

و مطیع او در عبودیت است ، و از وجود و آثار وجود جز آنچه را خدا به او داده ندارد، و آنچه را هم به او داده از در بندگى و اطاعت پذیرفته ، حتى در پذیرفتنش هم اختیارى از خود نداشته و ازعبودیتش تنها این معنا ظاهر نمى گردد، بلکه(اللّه احصیهم و عدهم عدا)، خدا عبودیت را بر آنان مسجل کرده ، و هر یک را در جاى خود قرار داده ، و او را در کارى که از او مى خواسته به کار زده ، و خود شاهد عبودیتش بوده ، باز تنها این نیست ، بلکه به زودى هر یک ، فرد و تنها نزد او خواهند آمد، در حالى که مالک هیچ چیز نیستند، و همراهشان چیزى ندارند، و با همین وضع است که حقیقت عبودیتشان براى همه روشن مى شود، و آن را به چشم خود مى بینند، و وقتى حال تمامى موجودات که در آسمانها و زمین است این باشد، دیگر چطور ممکن است بعضى از همین موجودات فرزند خدا باشد، و واجد حقیقت لاهوتى و مشتق از جوهره آن باشد؟ و چگونه الوهیت با فقر جمع مى شود؟.

و اما منتهى شدن وجود موجودات تنها، به خداى تعالى که آیه اولى متضمن آن است ، از مسائلى است که براى معتقدین به صانع جاى هیچ تردید نیست ، حال چه معتقد به توحید صانع باشد و چه مشرک باشد، همه در آن اتفاق دارند، تنها اختلافى که هست در این است که بعضى به معبودهاى بیشترى قائلند، و بعضى آن را یکى مى دانند، بعضى رب زیادى ، یعنى مدبر بسیارى قبول دارند، که یا خدا امر تدبیر را به آنها واگذار کرده ، و یا خود مستقل در تدبیرند، و بعضى مدبر را هم یکى مى دانند.

ان الذین آمنوا و عملواالصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا

.

کلمه(ود) و(مودت) به معناى محبت است ، و در این آیه شریفه وعده جمیلى از ناحیه خداى تعالى آمده که به زودى براى کسانى که ایمان آورده و عمل صالح مى کنند، مودتى در دلها قرار مى دهد، دیگر مقید نکرده کدام دلها، آیا دلهاى خودشان یا دلهاى دیگران ؟ آیا در دنیا، و یا در آخرت و یا بهشت ؟ و چون مقید نکرده ، وجهى ندارد آن را مانند بعضى ها مقید به بهشت کنیم ، و به قول بعضى دیگر مقید به قلوب همه مردم در دنیا کنیم ، و یا مقید به قیودى دیگر بسازیم .

البته در روایات شاءن نزول از طرق شیعه و اهل سنت آمده که آیه شریفه درباره على(علیه السلام) نازل شده ، و در بعضى دیگر که تنها از طرق اهل سنت نقل شده آمده که درباره مهاجرین حبشه نازل شده ،

و در بعضى دیگر افراد دیگرى نام برده شده ، و به زودى در بحث روایتى آمده از نظر خوانندگان خواهد گذشت .

و به هر حال عموم لفظ آیه به عمومیتش باقى است ، و همانطور که گفتیم به هیچ قیدى مقید نیست ، و ظاهرا آیه شریفه متصل به جمله سابق ، یعنى(سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا) باشد.

بحث روایتى

در تفسیر قمى به سند خود از ابى بصیر، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه(کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا) فرمود: یعنى روز قیامت ، که مقصود آن جناب این است که این شرکایى که مشرکین آنها را معبود خود گرفتند، روز قیامت ضد ایشان خواهند بود، و از ایشان و عبادتشان تا قیامت بیزارى خواهند جست .

و در کافى به سند خود از عبدالاعلى مولاى آل سام روایت کرده که گفت : از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم آیه(انما نعد لهم عدا) چه معنا دارد؟ فرمود: به نظر خودت معنایش چیست ؟ عرض کردم : شمردن ایام ، فرمود پدران و مادران هم که مى توانند حساب عمر فرزند خود را نگهدارند، بلکه مقصود شمردن نفسهاى خلق است .

و در نهج البلاغه یکى از کلمات آن حضرت این است که فرمود: نفس هاى آدمى گامهاى او است که به سوى اجل خود بر مى دارد و نیز آن جناب فرمود: هر چیز شمردنى رو به کمى مى گذارد و بالاءخره به آخر مى رسد، و هر چیزى که انتظارش هست سر انجام مى آید.

و در الدر المنثور است که عبد بن حمید، از امام ابى جعفر محمد بن على ، روایت کرده که در تفسیر جمله(انما نعد لهم عدا) فرمود: همه چیز را مى شمارد، حتى نفسها را.

مؤ لف : این روایت از سایر روایات عام تر است ، و بعید نیست که از آن استفاده شود که اصلا اگر در سایر روایات نفس را مصداق آیه دانسته اند صرفا از باب مثال بوده .

و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غیر او از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در معناى کلام خداى عز و جل(یوم نحشر المتقین الى الرحمن و فدا) فرموده : سوار بر اسبان نجیب محشور مى شوند.

و در تفسیر قمى به سند خود از عبد اللّه بن شریک عامرى ، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: امیر المؤ منین(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) تفسیر آیه(یوم نحشر المتقین الى الرحمن وفدا) را پرسید، حضرت فرمود: یا على(وفد) جز بر سوارگان اطلاق نمى شود، و مردانى که مورد نظر این آیه است ، مردانى هستند که تقوى پیشه کردند، و خداى عز و جل ایشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد، و بدین جهت نام متقین بر آنان نهاد....

مؤ لف : آنگاه قمى روایتى طولانى نقل مى کند که رسول خدا در آن جزئیات بیرون آمدن متقین از قبور، و سوار شدن بر ناقه هاى بهشتى ، و حرکتشان به سوى بهشت ، و داخل شدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهاى آن روزى شده اند، بیان فرموده است .

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از على(علیه السلام) از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرده که در ذیل این آیه فرمود: بدانید که به خدا سوگند با پاى خود محشور نمى شوند، و هیچ کس سوقشان نمى دهد، بلکه برایشان از بهشت ناقه هایى مى آورند که نظیر آنها را خلایق ندیده است ، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مى نشینند تا درب بهشت را بکوبند

مؤ لف : و نیز این معنا از ابن ابى الدنیا، و ابن ابى حاتم ، ابن مردویه ، از طرق چندى ، از على(علیه السلام) از رسول خدا رسول خدا روایت شده که در حدیثى طولانى ، طرز سوار شدن متقین و حرکت به سوى بهشت و داخل شدن و استقرارشان در آن ، و تنعم به نعمتهاى آن را بیان فرموده ، و در همان کتاب حدیث را از عده اى از ارباب جوامع از على(علیه السلام) آورده است .

و در کافى به سند خود از ابى بصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : از آن جناب معناى آیه(لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا) را پرسیدم ، فرمود: یعنى مگر کسى که به ولایت امیر المؤ منین و امامان بعد از او معتقد شده باشد، این است عهد نزد خدا.

مولف : در الدرالمنثور، از ابن عباس از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود: هر کس مسرتى داخل قلب مؤ منین کند، مرا مسرور کرده ، و هر که مرا مسرور کند در نزد خدا عهدى گرفته ...

و از ابو هریره از آن جناب روایت کرده که مقصود از محافظت بر عهد، محافظت بر نمازهاى پنجگانه است ، البته در این بین روایات دیگرى از طرق عامه و خاصه قریب به همین روایات رسیده که از مجموع آنها استفاده مى شود: عهدى که از نزد خدا گرفته شده ، عبارت است از اعتقاد حق یا عمل صالح ، که روز قیامت مؤ من را نجات مى دهد، و آنچه در روایات متفرقه آمده از باب ذکر مصداق است .

این را هم باید دانست که روایات قبلى همه بر این اساسند که مراد از کسى که در آیه مالک شفاعت است آن کسى است که به شفاعت مى رسد، یا اعم از او و آن کسى است که شفاعت مى کند، و اما اگر مراد شفیع باشد، اخبار از آن بیگانه است .

و در تفسیر قمى به سند خود، از ابى بصیر، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که مى گوید از آن جناب از آیه(و قالوا اتخذ الرحمن ولدا) پرسش نمودم ، فرمود: این مربوط به همان حرفى است که مشرکین قریش زده و مى گفتند: خداى عز و جل داراى فرزند است ، و نیز مى گفتند: ملائکه دخترند، خداى تعالى دررد ایشان فرمود:(لقد جئتم شیئا ادا) یعنى سخن بزرگى گفتید(تکاد السموات یتفطرن منه) یعنى آسمان از گفته آنان و نسبتى که دادند نزدیک است متلاشى گردد،(و تنشق الارض و تخر الجبال هدا) زمین از آنچه گفتند شکافته شده و کوهها فرو ریزد(ان دعوا للرحمن ولدا) براى اینکه براى خداى رحمان فرزند ادعا کردند، خداى تعالى فرمود:(و ما ینبغى للرح من ان یتخذ ولدا، ان کل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا، لقد احصیهم و عدهم عدا و کلهم آتیه یوم القیمه فردا)، یعنى تک تک .

ترجمه المیزان ج : 14ص : 158

و در تفسیر قمى به سند خود، از ابى بصیر، از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : از آن جناب از آیه(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا) پرسیدم ، فرمود: یعنى خدا براى آنان محبت و ولایت امیرالمؤ منین را قرار مى دهد، و این همان ودى است که خدا در این آیه وعده داده است .

مؤ لف : این روایت را کافى به سند خود از ابى بصیر از آن جناب روایت کرده .

و در الدر المنثور است که ابن مردویه و دیلمى ، از براء، روایت کردند که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به على فرموده ، بگو:(اللّهم اجعل لى عندک عهدا، و اجعل لى عندک ودا، و اجعل لى فى صدور المؤ منین موده) بعد از این جریان ، خداى تعالى این آیه را فرستاد:(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا)، آنگاه اضافه کرد که این آیه در حق على نازل شده .

و در همان کتاب است که طبرانى و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده اند که گفت : این آیه درباره على بن ابى طالب نازل شده ، که مى فرماید:(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا) و فرمود: مقصود از(ود) محبت در قلوب مؤ منین است .

و در مجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث گفته که در آن چند قول است : یکى اینکه درباره على(علیه السلام) نازل شده ، هیچ مؤ منى نیست مگر آنکه در قلبش محبت على(علیه السلام) هست . این از ابن عباس رسیده و در تفسیر ابى حمره ثمالى آمده که : امام ابو جعفر(علیه السلام) از رسول خدا برایم روایت کرد که به على(علیه السلام) فرمود: بگو(اللّهم اجعل لى عندک عهدا، و اجعل لى فى قلوب المؤ منین ودا)، امام امیرالمؤ منین(علیه السلام) این دعا را خواند، دنبالش خداى تعالى این آیه را نازل کرد، و نظیر این روایت از جابر بن عبد اللّه نیز روایت شده .

مؤ لف : صاحب روح المعانى گفته : ظاهر این است که آیه بنابراین روایات در مدینه نازل شده باشد لیکن خواننده عزیز متوجه است که هیچ یک از این احادیث دلالت ندارد بر اینکه این داستان در مدینه اتفاق افتاده باشد.

و در الدر المنثور است که ابن جریر و ابن منذر و ابن مردویه ، از عبد الرحمان بن عوف ، روایت کرده اند که گفت : وقتى به مدینه هجرت کرد، از فراق رفقاى مکه اش که از آن جمله شیبه بن ربیعه و عتبه بن ربیعه و امیه بن خلف بودند، دلتنگ شد، خداى تعالى این آیه را نازل کرد(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا).

مؤ لف : این حدیث صریح در این است که آیه شریفه در مدینه نازل شده ، و لیکن اتفاق همه بر اینکه این سوره با همه آیاتش در مکه نازل شده و در آغاز سوره گذشت این روایت را رد مى کند.

و نیز در همان کتاب است که حکیم ترمذى و ابن مردویه ، از على(علیه السلام) روایت کرده اند که گفت : از رسول خدا از معناى آیه(سیجعل لهم الرحمن ودا) پرسیدم که چیست ؟ فرمود: محبت در قلوب مؤ منین و ملائکه مقربین ، یا على خداوند به مؤ منین سه چیز داده ، اول مقت و محبت ، دوم حلاوت ، سوم مهابت در قلوب صالحان .

مؤ لف کلمه(مقه) به معناى محبت است ، و در معناى این روایت بعضى روایات دیگر از طرق اهل سنت رسیده که بنا بر عمومیت لفظ آیه صحیح مى شود، و البته با خصوصیت مورد نزول منافات ندارد.