background
وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا
و آنچه را مى‌گويد، از او به ارث مى‌بريم و تنها به سوى ما خواهد آمد.
آیه 80 سوره مَرْيَم

بیان آیات

این آیات فصل دوم از کلماتى است که قرآن کریم از کفار نقل کرده ، و حاصلش این است که دعوت نبویه رسول خدا را به این صورت رد کرده اند که : هیچ سودى به حال کسى که به او بگرود ندارد، و اگر این دعوت حق مى بود مى بایستى دنیاى گرونده را که سعادت زندگى در آن است اصلاح کند، ساختمانهاى رفیع ، و اثاث البیت نفیس ، و جمال و زینتى به ایشان بدهد، و این کفر ما که خیر دنیا را به ما رسانده خیلى بهتر از ایمان مؤ منین است ، که وضعشان را به آن فلاکت کشانده ، نه حالى و نه مالى برایشان گذاشته ، به زندگى سختى دچارشان کرده ، و همین خود دلیل است بر اینکه حق با کفر ما است ، حقى که به هیچ وجه نباید با ایمان مؤ منین معاوضه شود.

آنگاه خداوند از گفتار آنهاپاسخ مى دهد به اینکه(و کم اهلکنا...) که چه بسیار مثل شما صاحبان عیش را ما هلاک کردیم ، و اینکه(قل من کان فى الضلاله ...) هر که در ضلالت پافشارى کند بر خداست که او را گمراهتر سازد، و سپس پاسخ خود را تعقیب مى کند به بیان حال کسانى که فریب گفتار آنان را خورده اند.

و اذا تتلى علیهم آیاتنا....

کلمه(مقام) اسم مکان از قیام است ، و در نتیجه مقام به معناى مسکن است ، و کلمه(ندى) به معناى مجلس ، و به قول بعضى ، خصوص مجلس مشورت است ، و معناى آیه این است که :(کسانى که کافر شدند به کسانى که ایمان آوردند خطاب کردند) چون لام در(للذین) به طورى که گفته اند لام تبلیغ است ، بعضى دیگر گفته اند: این لام تعلیل را مى رساند، که ، معنا چنین مى شود:(کسانى که کافر شدند براى خاطر مؤ منین گفتند یعنى براى اغواء ایشان و این که از ایمان منصرف شوند).

ولى معناى اول با سیاق مناسب تر است ، همچنانکه مناسب تر با سیاق این است که ضمیر در(علیهم) راجع به همه مردم باشد، چه کفار و چه مؤ منین ، نه اینکه تنها کفار مقصود باشند، و در نتیجه جمله(قال الذین کفروا) از قبیل به کار بردن ظاهر در جاى ضمیر باشد.

(اى الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا) - کلمه(اى) براى استفهام است ، و مراد از(فریقین) دو فریق کافر و مؤ من است ، و گویا مراد کفار این بوده که بگویند مقام و مجلس ما از مقام و مجلس مؤ منین که بیشتر فقرا و بردگانند، شکوهمندتر است چیزى که هست کلام خود را به صورت استفهام و سوال در آورده اند، و اگر دو فریق را نام نبرده و با همان فریقین کنایه آوردند براى این ادعا و خیال بوده که مؤ منین هم خودشان این معنا را مى دانند، و اگر از ایشان سؤ ال شود بدون تردید حرف ما را مى زنند.

و معناى آیه این است که چون آیات ما که ظاهر در حجیت و واضح در دلالت است ، براى مردم - یعنى دو فریق کافر و مؤ من - خوانده شود، با این که هیچ جایى براى تردید باقى نمى گذارد، معذلک فریقى از ایشان که همان کفار باشند به فریق دیگر که مؤ منین باشند خطاب مى کنند که : خودتان انصاف دهید، کدامیک از ما دو فریق از جهت خانه و مجلس بهتریم ؟- ناگزیر خواهید گفت : کفار، - و مقصودشان از این حرف این است که لازمه بهتر بودن زندگى ما این است که سعادت در طریقه و ملت هم با ما باشد، چون سعادتى ماوراى تمتع متاع حیات دنیا وجود ندارد، پس حق با ما است .

و کم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا ورءیا

کلمه(قرن) به معناى مردمى همزمان است ، و کلمه اثاث به معناى متاع خانه است ، ولى بعضى گفته اند که : جز بر اثاث بسیار اطلاق نمى شود، و یک تکه از وسائل زندگى را اثاث نمى گویند، و این کلمه در نتیجه جمعى است که واحد ندارد، و کلمه(رءى) - به کسره راء و سکون همره - به معناى هر چیزى است که از چشم انداز به نظر بیاید، و در مجمع البیان از بعضى نقل کرده که گفته اند: کلمه مذکور اسم براى هر چیزى است که ظاهر باشد، و مصدر نیست ، مصدر آن(راءى) و نیز(رویه) است ، به دلیل اینکه فرمود(یرونهم مثلیهم راى العین) پس(راى)، فعلى از افعال آدمى است ، و(رءى) آن موجودى است که مرئى آدمى باشد، نظیر طحن و طحن ، و سقى و سقى ، و رمى و رمى .

و چون کفار در حقانیت ملت و کیش خود علیه مؤ منین که دعوت نبوى را پذیرفته و به آن ایمان آوردند احتجاج کردند به این که ایشان در دنیا از نظر مقام و مجلس بهترند، و غفلت کردند از این که غیر از حیات دنیا حیاتى جاودان و ابدى دارند که نهایت و آخر ندارد، و نیز غفلت کردند از اینکه سعادت آدمى در سعادت آن زندگى است ، و چند روزى که آدمى در دنیا زندگى مى کند قدر و قیمتى در مقابل ابدیت نداشته و دردى از آن دوا نمى کند و جا پر کن سعادت آن نمى شود.

علاوه بر این غفلت ورزیدند از اینکه تمتعات و لذتهاى دنیا هم همیشه به سعادت آدمى تمام نمى شود، و آدمى را از غضب خدا که ممکن است روزى متوجه او شود حفظ نمى کند، و چنان روزى هم از ستمگران دور نیست ، پس دارنده دنیا از سخط خدا ایمن نیست و چون ایمن نیست زندگیش گوارا نیست ، چون هلاکت آنا فانا زندگیش را تهدید مى کند، و هیچ نعمتى برایش گوارا نیست ، زیرا در معرض نقمت و سخط و بلا است .

و لذا خداى تعالى با جمله(و کم اهلکنا قبلهم) به جواب ایشان اشاره فرموده است . و ظاهرا جمله مذکور جمله اى است حالیه و کلمه(کم) خبریه است نه استفهامى ، و معناى آیه این است که : اینان به این شبهه واهى - که ما مقام و مجلس بهترى داریم - استدلال مى کنند تا مؤ منین را خوار بشمارند و حال آنکه ما قبل از ایشان جمعیت هاى بسیارى که از نظر کالا و اثاث و مجلس خیلى بهتر از ایشان بودند هلاک کردیم .

خداى سبحان نظیر این شبهه را از فرعون نقل نموده ، و بعد از نقل آن شبهه داستان غرق شدنش را مى آورد و مى فرماید:(و نادى فرعون فى قومه قال یا قوم الیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى ؟ افلا تبصرون ؟ ام انا خیر من هذا الذى هو مهین و لا یکاد یبین ، فلو لا القى علیه اسوره من ذهب ... فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقنا هم اجمعین فجعلناهم سلفا و مثلا للاخرین).

قل من کان فى الضلاله فلیمدد له الرحمن مدا...

کلمه(کان) در این آیه دلالت بر استمرارشان در ضلالت دارد، تا کسى نپندارد که

صرف تحقق مصداقى از ضلالت باعث آن تهدید شده ، چون صرف چنین ضلالتى استحقاق مجازات استدراج که عبارت است از ضلالت شدیدتر، نمى شود.

جمله(فلیمدد) صیغه امر غائب است ، و برگشت معناى آن به این مى شود که یکى از واجبات برخداى رحمان این است که چنین کسى را در ضلالت امتداد دهد، چون گفتیم صیغه ، صیغه امر است ، و امر در صورتى که از کسى به سوى شخصى صادر شود معنایش ‍ این است که آن تکلیف را بر او واجب کرده ، و همچنین اگر آمر مخاطب خود را دستور دهد که مرا امر به فلان کار بکن ، معنایش این است که من این کار را خواهم کرد، و آن را بر خود واجب کرده ام .

کلمه(مد) و(امداد) به یک معنا است ، لیکن راغب در مفردات گفته : امداد بیشتر در محبوب آمده ، و مد بیشتر در مکروه استعمال شده است ، و مراد این است که کسى که ضلالت بر او مستقر شود، و او در آن ادامه دهد - که البته کنایه آیه به کفار است - خداى تعالى بر خود واجب فرموده که او را در آنچه هست مدد کند، یعنى هر چیزى که او را به گمراهى کشیده بیشتر به او بدهد، مانند زخارف دنیوى در مورد کلام ، تا به خاطر آن و سرگرمى با آن به کلى از حق منصرف شود، و در نتیجه امر خدا - عذاب او یا قیامت - بناگهانى برسد، و آن وقت حق بر او روشن گردد، وقتى که دیگر نتواند از حق منتفع شود.

پس اینکه فرمود:(حتى اذا راوا ما یوعدون اما العذاب و اما الساعه فسیعلمون ...) دلیل بر این است که این(مد) خذلانى است به صورت اکرام ، و مراد از آن این است که طرف از حق و پیروان حق منصرف شود، یعنى سرگرم زرق و برق حیات دنیاى غدار گردد و حق برایش روشن نشود تا آن وقتى که دیگر نتواند از آن منتفع شود، و آن هنگام نزول عذاب یا قیام قیامت است .

همچنانکه در جاى دیگر فرمود:(فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا، سنه اللّه التى قد خلت فى عباده) و نیز فرمود(یوم یاتى بعض آیات ربک لا ینفع نفساایمانها لم تکن آمنت من قبل ، او کسبت فى ایمانها خیرا).

و در این که ضمیر جمع را به کلمه(من) برگردانید و فرمود:(راوا ما یوعدون)، با این که کلمه(من) مفرد است ، جانب معناى آن را رعایت کرد، همچنان که اگر ضمیر مفرد به او برگردانید، و فرمود(فلیمددله) جانب لفظ آن را رعایت فرمود.

جمله(فسیعلمون من هو شر مکانا و اضعف جندا) در مقابل کلام کفار قرار دارد که گفتند:(اى الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا) و اما این که منظور از مکان در هنگام دیدن عذاب چیست ؟ - البته با در نظر گرفتن ظاهر آیه که از آن بر مى آید مراد از عذاب ، عذاب دنیوى است - قهرا آن مکانى خواهد بود که عذاب خدا ایشان را مى گیرد ، مثل کفار قریش که مکان شر آنان در هنگام عذاب چاه بدر بود، چون روى سخن در این سوره به همان صنادید قریش بوده ، و اما مکان شرشان در روزى که قیامت را مى بینند، همان جهنم جاودانه اى است که دارالبوار است ، و اما اینکه فرمود: معلوم مى شود لشگر ناتوان از کیست ، مراد همان روز عذاب است ، که کسى عاصم و نگهدارى از عذاب خدا ندارد، آن روز هر چه را هم آماده کرده باشند علیه خودشان تمام مى شود و بى اثر مى ماند.

و یزید اللّه الذین اهتدوا هدى ...

مقصود از(باقیات الصالحات) ، اعمال صالحى است که نزد خدا محفوظ مى ماند و باعث شکر و اجر عظیم خداى تعالى مى شود، و خدا در چند جا از کلام مجیدش بدان وعده داده است .

کلمه(ثواب) به معناى پاداش عمل است ، در مفردات گفته اصل این کلمه به معناى بازگشت هر چیزى به حالت اولیه اى است که داشته ، یا به حالت مقدرى است که مقصود از فکرت است - تا آنجا که گفته است - ثواب آن چیزى است که به انسان در پاداش ‍ اعمالش بر مى گردد، و اگر خود پاداش را ثواب گفته اند به تصور این است که آن خود آن است ،(نه بازگشت آن)، - تا آنجا که مى گوید - ثواب ، هم در خیر به کار مى رود و هم در شر لیکن متعارف آن است که بیشتر در خیر استعمال مى شود و کلمه(مرد) اسم مکان از رد است ، و مراد از آن بهشت است .

این آیه شریفه تتمه بیان آیه قبلى است ، چون آیه قبلى حال اهل ضلالت را بیان مى کرد، و مى فرمود: خدا به زودى ایشان را مدد مى کند، و در نتیجه در ضلالت خود فرو رفته ، از حق به کلى منصرف مى شوند، و از ایمان اعراض مى کنند، و سرگرم بازى با شواغل دنیایى خود مى گردند،

تا مرگشان و یا عذاب خدا به طور ناگهانى بیاید و حقیقت بر ایشان مکشوف شود که نتوانند از آن بهره مند شوند، و این دسته همان احد الفریقین در آیه(اى الفریقین خیر مقاما...) هستند.

در این آیه حال آن فریق دیگر را بیان مى کند، و آن فریق مؤ منین اند، که خداى تعالى راه یافتگان ایشان را مدد مى فرماید، و هدایتى بر هدایتشان مى افزاید، و در نتیجه موفق به اعمال باقیات صالحات مى گردند، که بهتر است از نظر اجر، و بهتر است از نظر مسکن ، زیرا مسکنى که بدان من تقل مى شوند بهشت است ، که نعیمش دائمى است ، پس آنچه از سرمایه که نزد مؤ منین است که همان نعیم مقیم باشد بهتر است از آنچه که نزد کافران از زخارف گول زننده فانى است .

جمله(عند ربک) اشاره به این است که حکم به بهترى این از آن ، حکم الهى است ، که هیچ خطا و غلط و اشتباه در آن راه ندارد.

و این دو آیه - به طورى که ملاحظه مى فرمایید - جواب دومى است از حجت کفار، که گفتند:(اى الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا).

افرایت الذى کفر بایاتنا و قال لاوتین مالا و ولدا

.

همانطور که از سیاق آیات چهارگانه قبلى به دست مى آید که حجت فاسد مذکور، کلام بعضى از مشرکین که قرآن را مى شنیدند بوده ، و آن سخنان که گفته اند براى کوبیدن کلمه حق ، و گمراه کردن و تحقیر مؤ منین بوده ، همچنین سیاق این آیات چهارگانه که با کلمه تعجب آغاز شده و مشتمل بر کلامى شبیه به کلام سابق کفار و جوابى نظیر جواب درآن آیات است ، این معنا را به دست مى دهد که بعضى از کسانى که به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) ایمان آوردند، و یا در معرض این کار بوده اند، بعد از شنیدن کلام کفار متمایل بدان شده و ملحق به کفار شدند، و گفتند:(لاوتین مالا و ولدا - حتما در دنیا با پیروى کیش بت پرستى صاحب مال و اولاد مى شوم) چون مثل اینکه در ایمان به خدا نحوستى ، و در شرک میمنتى است ، لذا خداى تعالى در رد آنان فرمود:(اطلع الغیب ....). و اما اینکه بیشتر مفسرین به خاطر روایاتى که در سبب نزول آیه وارد شده است گفته اند:(آیه کلام یکى از متعصبین در شرک است ، که از قریش بود، و با این گفتار خود خطاب به خباب بن ارت کرد، چون خباب از او طلبى داشته ، طلب خود را مطالبه کرده ، او در پاسخ گفته : در بهشت مال و فرزند بسیارى دارا خواهم شد و قرض خود را خواهم داد)، کلامى است که با سیاق آیات سازگارى ندارد، چون همه مى دانیم که مشرکین معتقد به معاد نبودند،

و با این حال اینکه گفته باشد در بهشت پولدار مى شوم و بدهى تو را مى دهم ، چیزى جز مسخره نمى تواند باشد، و با اینکه از در استهزاء و سخریه گفته باشد، دیگر معنا ندارد که قرآن آن را با دلیل و احتجاج رد کند، و حال آنکه جمله(اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا...) صریح در احتجاج و استدلال است .

در بى اعتبارى نظیر این سخن که گذشت ، قولى است که از ابى مسلم مفسر نقل شده ، که آیه شریفه عام است و شامل هر کسى که این صفت در او است مى شود.

پس جمله(افرایت الذى کفر بایاتنا) جمله اى است تعجبى ، و کلمه(افرایت) کلمه تعجب است ، و اگر آن را با فاء تفریع ، نتیجه کلام سابق آنان قرار داد، که گفته بودند(اى الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا) براى این است که کفر گوینده آن حرف و این سخن که(لاوتین مالا و ولدا) از سنخ کفر همین افراد است که مورد بحث ما هستند، و اساس هر دو کفر یکى است ، و آن همان است که درباره مؤ منین گفتند که اینان هیچ خیرى و سعادتى و عزتى و نعمتى ندارند، چون در ملت کفر غیر از عزت دنیا و نعیم مادى آن ، خیرى دیگر وجود ندارد.

از همینجا روشن مى گردد که جمله(و قال لاوتین مالا و ولدا) یک ترتبى دارد بر جمله(کفر بایاتنا) و گویا نتیجه این است ، و خلاصه اگر به آیات خدا کفر ورزیدند براى این پندار بود که کفر به آیات خدا طریقه اى است میمون و مبارک که عزت و قدرت را براى سالک خود جلب مى کند، و خیر و سعادت دنیایى را روزیش مى کند، و براین پندار باطل خود، قسم هم خورده ، چون(لام) در اول جمله ، و نون تاءکید در آخر آن سوگند را مى رساند.

(اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا)

در این جمله خداى تعالى کلام کسى را که گفت(لاوتین مالا و ولدا) رد مى کند، که مگر از غیب خبر دارد، و حال آنکه او راهى به علم غیب ندارد، تا بداند که از راه کفر به آرزویش مى رسد، و یا مگر با خدا عهد بسته که اینطور قاطع و محکم مى گوید پولدار مى شوم ؟ و معلوم است که این استفهام ، استفهام انکارى است .

کلا سنکتب ما یقول و نمد له من العذاب مدا

.

(کلا) کلمه ردع و زجر است ، و ذیل آیه ، دلیل بر این است که خداى سبحان با این جمله لازمه کلام این گوینده را رد مى کند، زیرا لازمه کلام او این است که مال و اولاد دار

شدن از آثار کفر به آیات خدا است ، و خلاصه رد آن این است که کفر به آیات خدا اثرش مال و اولاد نیست ، بلکه اثرش امتداد عذاب است ، پس کسى که این حرف را مى زند با کلام خود عذاب ممدودى مى طلبد که هر قسمت دنبال قسمتى دیگر برسد، آرى اثر گفته او چنین عذابى است ، نه پولدار شدن ، و فرزنددار شدن ، و ما به زودى همین کلام او را مى نویسیم ، و اثرش را بر آن مترتب مى کنیم ، یعنى آن عذاب ممدود را به او مى چشانیم ، پس آیه شریفه نظیر جمله(فلیدع نادیه ، سندع الزبانیه) است ، که مى فرماید: مجلسیان خود را صدا بزند، ما هم زبانیه را صدا مى زنیم .

از همینجا روشن مى گردد که نزدیکتر به ذهن این است که مراد از نوشتن گفتار او، تثبیت آن باشد، تا اثرش بار شود، نه اینکه آنطور که بعضى تفسیر کرده اند: به راستى گفته او را در نامه عملش مى نویسیم تا درقیامت به حسابش برسیم ، چون اگر معنا این باشد لازمه اش این مى شود که جمله بعدى یعنى جمله(و نرثه ما یقول) تکرارى باشد و بدون هیچ نکته روشنى مطلب را دوباره تذکر دهد.

و نرثه ما یقول و یاتینا فردا

مقصود از(وراثت آنچه مى گوید) این است که او به زودى مى میرد و فانى مى شود، و این کلامش که(با کفرم صاحب مال و اولاد مى شوم) باقى مى ماند، و چون سخنى است گناه و خطا، از او جدا نمى شود، و نزد خدا محفوظ مى ماند، عینا همانطور که اگر مالى از او مانده بود، خدا آن را ارث مى برد، کلامش را هم خدا ارث مى برد، و در اینگونه تعبیر استعاره اى است لطیف .

(و یاتینا فردا) یعنى روز مرگش نزد ما مى آید در حالى که تنها است و هیچ یک از آن یاورانى که به خیال خود دل به آنها بسته بود با او نیستند، پس خلاصه معنا این مى شود که او به زودى تک و تنها نزد ما مى آید و هیچ کس با او نیست مگر همین کلامش که ما آن را علیه او حفظ کردیم ، و آن روز او را بر سر آن حرف به حساب مى کشیم ، و عذابى دنباله دار بر سرش مى آوریم .

البته همه اینها بنابراین است که جمله(لاوتین ما لا و ولدا) ناظر به پولدار شدن در دنیا باشد، و اما اگر حرف بیشتر مفسرین باشد که گفتند: ناظر به مالدار شدن در قیامت است ،

چنین مى شود:(تعجب است از کسى که به آیات ما کفر ورزید(یعنى عاص بن وائل یا ولید بن مغیره) و سوگند خورد که در آخرت در بهشت مالدار و صاحب فرزند مى شوم ، مگر او غیب مى دانست که فهمیده در بهشت خواهد بود؟ و یا به قول بعضى دیگر مگر لوح محفوظ را دید و یا نزد خدا عهدى دارد، و محرمانه لا اله الا اللّه گفته تا داخل بهشت شود؟!).

بعضى دیگر گفته اند: معنا این است که :(مگر عمل صالحى از پیش فرستاده ؟ چون عمل است که در نامه اعمالش ثبت مى شود - ولى حاشا مطلب آن طور نیست که او مى گوید - ما آنچه مى گوید مى نویسیم ، به ملائکه حفظه دستور مى دهیم در نامه عملش ‍ بنویسند و از عذاب ، عذابى دنباله دار برایش فراهم مى کنیم ، و آنچه را به کیفر گفته هایش از او باقى مى ماند بعد از هلاکت خودش ارث مى بریم ، آنگاه در آخرت تنها نزد ما مى آید، در حالى که نزدش هیچ مال و فرزندى ، و عده و عده اى نیست). بحث روایتى

در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر آیه(افرایت الذى کفر بایاتنا و قال لاوتین مالا و ولدا) فرمود: منظور عاص بن وائل پسر هشام قرشى سهمى ، یکى از استهزاء کنندگان بوده ، زیرا خباب بن ارت ، طلبى از او مى خواسته ، آمده بود آن را بگیرد، عاص گفت مگر شما معتقد نیستید که در ههشت طلا و نقره و حریر است ؟ گفت : چرا معتقدیم . گفت : پس موعد من و تو همان بهشت ، به خدا قسم آنجا ثروتمند مى شوم ، بیش از ثروتى که در دنیا دارم .

و در الدر المنثور است که احمد و بخارى ، مسلم ، سعید بن منصور، عبد بن حمید، ترمذى ، بیهقى ،(در کتاب دلائل)، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، و ابن مردویه ، از خباب بن ارت روایت مى کنند که گفت : من مردى آهنگر بودم وقتى طلبى از عاص بن وائل داشتم رفتم آن را وصول کنم گفت : نه به خدا قسم ، نمى دهم ، مگر وقتى که به محمد کافر شوى ، گفتم : نه ، به خدا سوگند به محمد کافر نمى شوم تا بمیرى و دوباره زنده شوى ، گفت : پس طلبت را هم همان روز بیا بگیر، چون آن روز من مال و فرزندانى خواهم داشت . خداوند این آیه را درباره گفتار او نازل کرده و فرمود:(افرایت الذى کفر بایاتنا... و یاتینا فردا).

مؤ لف : و نیز قریب به این معنا از طبرانى ، از خباب ، و نیز از سعید بن منصور، از حسن ، از مردى از اصحاب رسول خدا، بدون اینکه اسم آن شخص را برده باشد ، و نیز از ابى حاتم و ابن مردویه از ابن عباس از مردانى از صحابه روایت شده است ، و در سابق هم گذشت که هیچ یک از این روایات با سیاق آیات تطبیق نمى کند، براى اینکه این روایات صریحند در اینکه کلمه مورد بحث از عاص ‍ بن وائل ، و بطور استهزاء و مسخره سر زده ، و حال آنکه سیاق آن را افاده نمى کند، علاوه بر این مشرکین اصلا قائل به بعث و نشور نبوده اند، و این را نقل قطعى هم تاءیید مى کند.

از این هم که بگذریم آیات مورد بحث شروع کرده به پاسخگویى او از راه احتجاج و استدلال ، و حال آنکه جواب استهزاء را با استدلال نمى دهند، استدلال در جایى است که طرف نظریه اى جدى داشته باشد، و گرنه استدلال هم صورت شوخى و استهزاء به خود مى گیرد، بنابراین باید گفت که : روایات هر چه هم صریحند در اینکه این جمله به عنوان سخریه صادر شده با آیه شریفه انطباق ندارد.

حال اگر کسى روایت را بر وجه بعیدى حمل کند، و بگوید: عاص بن وائل منظورش مسخره کردن نبوده ، بلکه منظورش این بوده که پاسخى دندان شکن به طلبکار خود دهد، و از پرداختن دین راحت شود، بدون اینکه خودش به مساءله معاد اعتقادى داشته باشد، در آن صورت دیگر چه معنا داشت اسم فرزند را هم ببرد و بگوید: بزودى صاحب مال و فرزند مى شوم ، کافى بود تنها بگوید در آنجا صاحب مال و ثروت مى شوم . نقطه ضعف دیگرى که در این روایات است این است که در بعضى از آنها آمده که شما مسلمانان معتقدید که بعد از مرگ به مال و فرزند بر مى گردید، و حال آنکه هیچ سابقه اى از مسلمانان صدر اسلام در دست نیست که چنین حرفى در بین آنان شایع شده باشد که در بهشت هم توالد و تناسل هست ، و یا در قرآن به آن اشاره شده باشد.

اشکال و نقطه ضعف سومى که در روایات است این است که اگر شاءن نزول آیه آن باشد که روایات مى گویند هیچ وجهى براى قسم و تاءکید نیست ، که بگوید(لاوتین) چون در الزام خباب بن ارت احتیاجى به این تاءکید نیست .

نقطه ضعف چهارم اینکه اگر شاءن نزول آیه آن بود، جا داشت بگوید: به زودى در بهشت یا در آخرت صاحب اموال و فرزندان مى شوم تا خباب منظورش را بفهمد و به اشتباه نیفتد، ولى آیه شریفه مطلق آمده .

نقطه ضعف پنجم این است که جواب چنین پاسخى این است که بفرماید:(کلا سنکتب ما یقول و نمد له من العذاب مدا...)، نه اینکه بفرماید:(اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا) زیرا این جواب به هیچ وجه جواب او نیست ، چون عاص بن وائل که مى خواسته خباب را الزام کند، الزام کردنش متوقف بر علم به درستى و راستى عقیده خباب نبود، بلکه غالبا با علم به دروغ هم جمع مى شود، بله توقف بر علم و اعتقاد خصم(خباب) به آن عقیده و یا به لوازم آن هست ، و با این حال چطور قرآن کریم در پاسخ او مى فرماید: مگر او از غیب خبر دارد یا با رحمان عهدى بسته است ؟).

این را هم باید دانست که در ذیل جمله(و الباقیات الصالحات ...) اخبارى از رسول خدا و ائمه اهل بیت(علیهم افضل الصلاه) وارد شده که ما آنها را در جلد سیزدهم این کتاب در یک بحث روایتى در ذیل آیه 46 از سوره کهف نقل کردیم .