background
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا ۖ وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا
در آنجا سخن بيهوده‌اى نمى‌شنوند، جز درود. و روزى‌شان صبح و شام در آنجا [آماده‌] است.
آیه 62 سوره مَرْيَم

بیان آیات

در سابق که درباره غرض این سوره بحث کردیم گذشت که آنچه از سیاق آن بر مى آید این است که مى خواهد بیان کند که عبادت خداى تعالى - یعنى دین توحید - دین اهل سعادت و رشد است ، دین انبیاء و اولیاءاست ، و تخلف از طریقه ایشان ، یعنى ضایع کردن نماز و پیروى شهوات ، پیروى راه ضلالت است و کسى که چنین کند گمراه است ، مگر آنکه توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد.

پس آیات و مخصوصا سه آیه اول آن متضمن خلاصه غرض سوره است و این خلاصه گیرى را به صورت استنباط از داستانهاى وارده در سوره بیان کرده است .

و تفاوت این سوره با سایر سوره ها همین است که در سایر سوره هاى طولانى غرض از سوره را به عنوان برائت استهلال در ابتداى آن ، و نیز به عنوان حسن الختام در آخر آن بیان مى کند، ولى در این سوره این غرض را در وسط آن بیان کرده است .

اولئک الذین انعم اللّه علیهم من النبیین ....

.

کلمه(اولئک) اشاره به نامبردگان در آیات قبل است ، یعنى به زکریا، یحیى ، مریم ، عیسى ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، موسى ، هارون ، اسماعیل و ادریس(علیهماالسلام).

در سابق هم به این نکته اشاره کردیم که از سیاق آیات سوره بر مى آید، داستانهائى که در آن آورده شده به عنوان مثل است ، و این آیه و دو آیه بعدش نتیجه اى است که از آن مثالها استخراج شده است ، و لازمه این نظریه این است که کلمه(اولئک) اشاره به عین نامبردگان در همه داستانها بوده و مبتداء باشد و جمله(الذین انعم اللّه علیهم) صفت آن و جمله(اذا تتلى علیهم ...) خبر آن باشد.

این آن نظریه اى است که تدبر در سیاق آن را افاده مى کند ، و اگر جمله(الذین انعم اللّه علیهم) را خبر کلمه(اولئک) بگیریم ، و در نتیجه جمله(اذا تتلى علیهم) خبر بعد از خبر باشد، معنایى به دست مى آید که آنطور که باید با سیاق آیه ملائمت و سازگارى داشته باشد ندارد.

در این آیه خداى عز و جل خبر داده که بر این نامبردگان انعام نمود، و این معنا را مطلق هم آورده ، و این اطلاق کلام دلالت مى کند بر اینکه نعمت الهى از هر سو به ایشان احاطه دارد و دیگر از هیچ سوء و جهتى نقمت و نکبت ندارند، پس اینان اهل سعادت و فلاح به تمام معنى الکلمه هستند.

و از سوى دیگر در سوره حمد، از همین طائفه خبر داده که اصحاب صراط المستقیم اند و صراط مستقیم را معنا کرده به راهى که سالک آن از غضب خدا و ضلالت ایمن است ، چون فرموده :(اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین) و نیز در سوره انعام آنان را مردمى ایمن و راه یافته معرفى نموده و فرموده :(الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون) پس معلوم مى شود اصحاب صراط مستقیم که مصون از غضب و ضلالتند و ایمان خود را با ظلم مشوب نساخته اند، از هر خطرى که آدمى را تهدید مى کند ایمنند، پس در سلوک راه زندگى که پیمودند سعادتمند بودند، و راهى هم که آنان سلوک کردند راه سعادت بوده است .

کلمه(من) در جمله(من النبیین) تبعیضى است ، و عدیل آن در جمله(و ممن هدینا و اجتبینا) است که توضیحش خواهد آمد، مفسرین جائز دانسته اند که کلمه مزبور بیانیه باشد نه تبعیضى ، و لیکن شما خواننده توجه دارید که اگر اینطور باشد معنا چنین مى شود که(اینان که خدا انعامشان کرده انبیاء هستند) و حال آنکه گفتیم کلمه(اولئک) به همه نامبردگان بر مى گشت که بعضى از آنان مانند مریم از انبیاء نبودند، مگر آنکه بگویند: کلمه مذکور اشاره به نامبردگان ، از باب مثل باشد، و معنا این باشد:(اینان که نامبردیم و امثالشان که خدا انعامشان کرده انبیاء و از آنانند که ما هدایت و انتخابشان کردیم .).

و جمله(من ذریه آدم) در معناى صفت است براى(نبیین)، و کلمه(من) در آن براى تبعیض است ، یعنى از انبیایى هستند که بعضى از ذریه آدم و نمونه هایى از جنس بشر بودند، نه اینکه بیان براى(نبیین) باشد، چون اگر بیان بگیریم خلل در معنا رخ مى دهد،(چون معنا این مى شود که ذریه آدم پیغمبرند).

جمله(و ممن حملنا مع نوح) عطف است بر جمله(من ذریه آدم) که مراد از آنان

افرادى است که در کشتى با نوح بودند، و ذریه آنان که خداوند در ذریه شان برکت نهاد و به حکم آیه(و جعلنا ذریته هم الباقین) ذریه خود نوح بودند.

جمله(و من ذریه ابراهیم و اسرائیل) نیز مانند جمله قبلش عطف بر جمله(من النبیین) است .

خداى تعالى در این آیه افرادى را که بر آنان انعام نموده چهار طائفه معرفى کرده است :

1 - ذریه آدم 2- آنانکه با نوح در کشتیشان قرار داد، 3 - ذریه ابراهیم 4 - ذریه اسرائیل ، و این چهار طائفه هر یک نسبت به طائفه بعد خود شمول دارد، و با ذکرش حاجت به ذکر آن نمى گذارد زیرا مثلا ذریه اسرائیل خود ذریه ابراهیم بودند و ذریه ابراهیم و اسرائیل از آنانکه با نوح به کشتى در آمدند بودند، و همه نامبردگان از ذریه آدم(علیه السلام) بودند.

و شاید وجه این تعبیر، و ذکر خاص بعد از عام ، اشاره به این باشد که نعمت سعادت ، و برکت نبوت بر نوع بشر دفعه بعد دفعه نازل شده ، و این معنا را قرآن کریم در چهار جا براى چهار طایفه ذکر فرموده :

اول : براى عامه بنى آدم ، که فرموده :(قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون و الذین کفروا و کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون).

دوم : آنجا که مى فرماید:(قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک و على امم ممن معک و امم سنمتعهم ثم یمسهم منا عذاب الیم .).

سوم : آنجا که مى فرماید:(و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فى ذریتهما النبوه و الکتاب فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون).

چهارم : آنجا که مى فرماید:(و لقد آتینا بنى اسرائیل الکتاب و الحکم و النبوه و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على العالمین).

پس در این چهار میعاد، نوع بشرى را به نعمت نبوت ، و موهبت سعادت اختصاص داده ، و در آیه مورد بحث که مى فرماید:(من النبیین من ذریه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریه ابراهیم و اسرائیل) بدان اشاره نموده ، و در داستانهاى گذشته از ذریه هاى چهارگانه نمونه هائى - یعنى ادریس از ذریه آدم ، و ابراهیم از ذریه کشتى نشینان با نوح ، و اسحاق و یعقوب از ذریه ابراهیم ، و زکریا و یحیى و عیسى و موسى و هارون و اسماعیل ، آنطور که استظهار نمودیم - از ذریه اسرائیل گذشت .

جمله(و ممن هدینا و اجتبینا) عطف است بر(من النبیین)، و این نبیین غیر آن کسانى است که خدا بر آنان انعام نمود زیرا این نعمت مخصوص به نبیین و منحصر در ایشان نیست تا بگوئیم(الذین انعم اللّه علیهم) همان نبیین هستند، به دلیل اینکه آیه(و من یطع اللّه و الرسول فاولئک مع الذین انعم اللّه علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا) صریحا فرموده که(الذین انعم اللّه علیهم) هم نبیین هستند و هم صدیقین و شهداء و صالحین .

علاوه بر این خداى سب حان در ضمن داستانهایى که به عنوان نمونه از(الذین انعم اللّه علیهم) آورده یکى هم داستان مریم است و حال آنکه مى دانیم او از انبیاء نبوده بلکه از صدیقین است مانند آیه شریفه(ما المسیح بن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه) پس مراد از جمله(و ممن هدینا و اجتبینا) انبیاء نبوده بلکه صدیقین و شهداء و صالحین است .

نظریه آن مفسرى که گفته : جمله(و ممن هدینا و اجتبینا) عطف بر جمله(من النبیین)

است ، و کلمه(من) را در آن بیانیه گرفته ، فاسد است . بعضى دیگر در فساد آن گفته اند که ظاهر عطف این است که میان معطوف ومعطوف علیه مغایرت باشد، و بنابراین صاحب این نظریه ناگزیر است براى توجیه نظریه خود بگوید که معناى آیه این است که(و از جمله کسانى که ما برایش میان نبوت و هدایت و اجتباء جمع کردیم تا بیشتر احترامش کنیم ...) و این معنا خلاف ظاهر آیه است . و لیکن این اشکال به او وارد نیست ، چون اگر در عطف لازم است میان معطوف و معطوف علیه مغایرت باشد، مغایرت فى الجمله است ، نه اینکه مصداق هر یک غیر دیگرى باشد، بلکه همین که بر حسب وصف و بیان مختلف باشد کافى است .

و نیز یکى دیگر از نظریه هاى فاسد این است که گفته اند: جمله مذکور عطف است بر جمله(من ذریه آدم) و کلمه(من) را هم در آن تبعیضى گرفته اند، که وجه فسادش از آنچه گذشت معلوم شد.

و باز نظیر آن ، نظریه کسى است که گفته جمله(و ممن هدینا) جمله اى استینافى و ابتدایى است ، و عطف بر ما قبل نیست ، زیرا کلام قبلى در کلمه(اسرائیل) تمام شده ، و از جمله مورد بحث دوباره شروع به سخن شده و فرموده که(میان امتها از کسانى که ما هدایتشان کرده و انتخابشان نمودیم ، مردمى هستند که وقتى آیات رحمان بر آنان خوانده مى شود با چشم گریان به سجده مى افتند) و مبتداى جمله به خاطر اینکه معلوم بود حذف شده . این نظریه را به ابى مسلم مفسر نسبت داده اند.

ولى این تقدیر گرفتن مبتدا تقدیرى است بدون دلیل ، علاوه بر این با این تفسیر غرض از آیه پایمال مى شود، چون غرض از آن به طورى که سیاق بر آن گواهى مى دهد این است که طریقه آن بندگان را که خدا بر آنان انعام فرموده بیان کند و بفرماید که به این جهت به ایشان انعام شد که براى خداى تعالى خضوع و خشوع داشتند، و اگر به بازماندگانشان آن انعام را نکرد براى این بود که ایشان از طریقه پدران خود اعراض نموده ، نماز را ضایع و شهوات را پیروى کردند، و این غرض تمام نمى شود مگر به اینکه جمله(اذا تتلى علیهم) تا به آخر، همه خبر باشد، براى جمله(اولئک الذین انعم اللّه علیهم)، و اگر جمله(و ممن هدینا) تا به آخر را استینافیه و مقطوع از ما قبل بگیریم این غرض به کلى باطل مى شود.

کلمه(سجدا) در جمله(خروا سجدا و بکیا) جمع ساجد است و کلمه(بکى) بر وزن فعول جمع باکى است ، و جمله مذکور خبر است براى کلمه(للذین) که در صدر آیه است ، احتمال هم دارد که به خاک افتادن براى سجده با حالت گریه ، کنایه باشد از کمال خضوع و خشوع ، زیرا سجده مجسم کننده کمال خضوع ، و گریه مجسم کننده کمال خشوع است ، و بنابراین معنا، جا دارد مقصود از آیات و تلاوت آن یاد آورى هر چیزى باشد که شاءنى از شؤ ون خداى تعالى را حکایت مى کند.

و اما اینکه بعضى گفته اند: مراد از تلاوت آیات ، قرائت کتابهاى آسمانى ، و یا خصوص آن آیاتى از آن کتابها است که عذاب کفار و مجرمین را خاطر نشان مى سازد، و یا مراد از(سجود)، نماز یا سجده تلاوت است ، و یا اینکه گفته اند: مراد از(بکاء) گریه در هنگام شنیدن آیات و یا تلاوت آن است ، احتمالاتى بى وجه است .

پس معناى آیه(و خدا داناتر است) این شد که : اینان که خدا انعامشان کرده بعضى از انبیاء از ذریه آدمند، و از آنهایى هستند که خدا با نوح در کشتى سوارشان کرد، و از ذریه ابراهیم و اسرائیلند، و بعضى دیگر از اهل هدایت و اجتبایند که براى خداى رحمان خاضعند، و چون نزد ایشان آیات او تلاوت شود خاشعند.

البته در اینجا جا داشت بفرماید:(کانوا اذا تتلى علیهم ...) ولى اینطور نفرموده چون عنایت در این مقام به بیان حال نوع است ، بدون اینکه نظرى به زمان گذشته و آینده داشته باشد و تنها عنایت به تقسیم آن به سلف صالح و خلف طالح ، و توبه کارى که ایمان آورده و عمل صالح مى کند بوده ، و این خود روشن است .

فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا

.

اهل لغت گفته اند: کلمه(خلف) در صورتى که با سکون لام خوانده شود به معناى بدل زشت است ، و در صورتى که با فتحه لام خوانده شود ضد آن است ، یعنى به معناى بدل خوب است ، گاهى هم مى شود که بعکس استعمال شود.

و کلمه(اضاعوا) از ضیاع است ، که ضیاع هر چیزى به معناى فساد و یا از بین رفتن آن است ، از این جهت که آنطور که باید ، سرپرستى نشود، مثلا وقتى گفته مى شود(فلان اضاع المال فلانى مال را ضایع کرد) که با سوء تدبیرش آن را محافظت نکرد و از دست داد، و در جایى مصرف کرد که نبایدمى کرد.

کلمه(غى) به معناى ضد رشد است ، و رشد به معناى اصابه واقع است ، قهرا غى به معناى این است که کسى فکرش به واقع نرسد و به خطا رود، که در حقیقت قریب المعناى با ضلالت است که خلاف هدایت مى باشد، و خود به معناى پیمودن راهى است که صاحبش را به غایت منظور خود برساند.

پس معناى جمله(فخلف من بعدهم خلف ...) این است که به جاى آنان که خدا انعامشان کرده بود و طریقه شان خضوع و خشوع براى خداى تعالى بوده همواره با عبادت متوجه او مى شدند، قومى آمدند و قائم مقام ایشان شدند که آنچه را از آنان گرفتند یعنى نماز و توجه عبادى به سوى خداى سبحان را ضایع کرده و در آن سهل انگارى نمودند، بلکه به کلى از آن اعراض نمودند، و در عوض ‍ شهوات را پیروى کردند، و در نتیجه همان شهوات ، ایشان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گردید.

از همین جا روشن مى شود که مراد از ضایع کردن نماز فاسد کردن آن است ، به اینکه در آن سهل انگارى و بى اعتنایى کنند، و در نتیجه کار به جایى برسد که آن را بازیچه قرار دهند و در آن دخل و تصرف نمایند، و سر انجام بعد از قبولش به کلى ترکش کنند و ضایعش گذارند.

پس اینکه بعضى ها گفته اند: مراد از ضایع کردن نماز ترک آن است خیلى حرف صحیحى نیست ، چون ترک ، به کلى ضایع کردن را نمى گویند، و عنایت دو آیه شریفه متعلق به این نکته است که دین الهى از آن طبقه صالح به این طبقه خلف ناصالح آنها منتقل گردید، و حق جانشینى آنان را درباره دین ادا نکردند، و آنچه را از نماز به ارث برده بودند ضایع گذارند، در حالى که نماز تنها رکن عبودیت بود، و در عوض شهوات را که سد راه حق است پیروى نمودند.

(فسوف یلقون غیا) - بعضى ها گفته اند: یعنى(فسوف یلقون جزاء غیهم به زودى کیفر غى خود را مى بینند)، و در حقیقت این عبارت مانند جمله(و من یفعل ذلک یلق اثاما) است که ، تقدیرش(و من یفعل ذلک یلق جزاء اثمه) است ، یعنى هر کس چنین کند کیفر گناه خود را مى بیند.

ممکن هم هست مراد از غى ، خودش باشد نه جزایش ، به این صورت که غى را غایت

و منتهاى سیر در مسیر فرض کرده باشد، و مسیر عبارت باشد از ضایع کردن نماز و پیروى شهوات ، و نقطه انتهایش عبارت باشد از غى ، آنگاه فرموده باشد حال که این طبقه ناخلف راهى پیش گرفته اند که نهایتش غى است ، به زودى به همان نهایت نیز مى رسند، حال یا به اینکه در قیامت که عالم کشف حقایق است پى به گمراهى خود مى برند، یا به اینکه همان گمراهى رفته رفته در دلهاشان رسوخ مى کند تا آنجا که از اولیاى شیطان شوند، همچنانکه فرمود:(ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین) و به هر حال عبارت مذکور استعاره از کنایه لطیفى است .

الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنه و لا یظلمون شیئا

.

این آیه استثنایى از آیه سابق است ، و مى فرماید: کسانى که از این راه شیطانى برگردند و ایمان آورده عمل صالح کنند داخل بهشت گشته و به هیچ وجه ظلم نمى شوند بلکه به همان طبقه گذشته که مورد انعام خدا بودند ملحق مى گردند البته با آنان ، نه اینکه از آنان باشند همچنانکه در آیه(و من یطع اللّه و الرسول فاولئک مع الذین انعم اللّه علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا) نیز فرمود: کسانى که خدا و رسول را اطاعت مى کنند با کسانى(نه از کسانى) خواهند بود که خدا به ایشان انعام فرموده ، که عبارتند از انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین ، که نیکو رفقایى هستند.

(فاولئک یدخلون الجنه) - این جمله از باب به کار بردن مسبب در جاى سبب است ، و اصل آن(اولئک یوفون اجرهم) است ، یعنى ایشان به تمام و کمال اجر خود را مى یابند، به دلیل اینکه بعد از آن فرموده :(و لا یظلمون شیئا) چون ظلم نشدن در کوچکترین عمل از لوازم یافتن اجر تمام و کمال است ، نه از لوازم داخل بهشت شدن .

جنات عدن التى وعد الرحمن عباده بالغیب انه کان وعده ماتیا

.

کلمه(عدن) به معناى اقامت است ، و اگر بهشت را عدن نامیده اند اشاره به این است که انسان بهشتى در بهشت ، جاودان و ابدى است ، و کلمه(وعده به غیب) وعده به چیزى است که موعود فعلا آن را نمى بیند، و(ماتى) بودن(وعد) به این است که تخلف نکند، در مجمع البیان گفته : کلمه(ماتى) اسم مفعول است ولى معناى فاعل دارد، چون درست است که تو، به آن وعده مى رسى ، ولى آن هم به تو مى رسد، هم چنانکه هر چیز که به آدمى برسد آدمى هم به آن مى رسد، هم گفته مى شود پنجاه سال بر من آمد، و هم من به پنجاه رسیدم ، بعضى دیگر گفته اند: موعود آدمى نیست ، بلکه بهشت است و مؤ منین به بهشت مى رسند، نه این که بهشت به مؤ منین برسد.

لا یسمعون فیها لغوا الا سلاما و لهم رزقهم فیها بکره و عشیا

.

همانطور که در این آیه بیان فرموده یکى از خصوصى ترین صفات بهشت آن است که در آن لغوى شنیده نمى شود، و خداى تعالى به این نعمت در چند جا منت نهاده که به زودى تفصیلش را در جاى مناسبى ان شاء اللّه بیان مى کنیم .

و اگر سلام را از آن استثناء کرده استثناى منفصل است ، و کلمه(سلام) قریب المعناى با امن است - که در سابق فرق میان آن دو گذشت - و خلاصه اش این بود که وقتى به کسى مى گویى تو از من در امانى معنایش این است که از من حرکت و سخنى که ناراحتت کند نخواهى دید، ولى وقتى به کسى مى گویى سلام من بر تو باد، معنایش این است که نه تنها چیزى که ناراحتت کند نمى بینى ، بلکه هر چه مى بینى چیزى خواهد بود که ناراحتت نمى کند، و اهل بهشت این سلام را از ملائکه و از رفقاى بهشتى خود مى شنوند، همچنان که خداى تعالى از ملائکه حکایت کرده که مى گویند(سلام علیکم طبتم) و به رفقاى بهشتى نسبت داده فرموده(فسلام لک من اصحاب الیمین).

(و لهم رزقهم فیها بکره و عشیا) - ظاهر کلام این است که آمدن رزق در صبح و شام کنایه باشد از آمدن آن پشت سر هم و بدون انقطاع .

تلک الجنه التى نورث من عبادنا من کان تقیا

.

کلمه(ارث) و(وراثت) به معناى این است که مال و یا شبه مالى از شخصى به دیگرى برسد، بعد از آنکه شخص اول آن را با مردن خود و یا با جلاى وطن و امثال آن ترک گفته باشد.

و در اینجا بهشت را از این جهت ارث نامیده که بهشت در معرض آن بود که به تمامى افراد اعطاء شود، چون خدا آن را به شرط ایمان و عمل صالح به همه وعده داده بود، پس اگر به متقین اختصاص یافت و دیگران به خاطر اضاعه نماز و پیروى شهوات محروم شدند، در حقیقت از اینان به آنان ارث رسیده ، نظیر این عنایت در آیه(ان الارض یرئها عبادى الصالحون)

به کار رفته ، و در آیه(و قالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنه حیث نشاء فنعم اجر العاملین). میان ارث دادن و اجر جمع شده است .

بحث روایتى

در مجمع البیان در ذیل آیه(و ممن هدینا و اجتبینا...) از على بن الحسین(علیهماالسلام) روایت آورده که فرمود: مقصود از آنان ماییم .

مؤ لف : مناقب ابن شهر آشوب از آن جناب نظیر روایت گذشته را آورده ، و با تفسیرى که ما براى این آیه کردیم معناى روایت روشن گردید، چون مراد از آن اهل هدایت و اجتباء از غیر انبیاء است هر چند که انبیاء(علیهم السلام) هم اهل هدایت و اجتباء هستند، و لیکن اینطور نیست که غیر انبیاء کسى اهل اجتباء و هدایت نباشد، به دلیل اینکه قرآن کریم صریحا مریم را اهل اجتباء دانسته ، با اینکه آن جناب پیغمبر نبوده .

در تفسیر روح المعانى گفته است : بعضى از امامیه از على بن الحسین(رضى اللّه عنهما) روایت کرده اند که فرموده : منظور از این آیه ماییم ، ولى این سخن خلاف ظاهر آیه است ، علاوه بر این حال روایات امامیه هم بر کسى از ارباب تمیز پوشیده نیست . این بود کلام روح المعانى ، و خطاء این گفتار از آنچه گذشت معلوم است ، و علت اشتباه وى این است که جمله(و ممن هدینا و اجتبینا) را عطف بر جمله(من ذریه آدم) کرده و جمله(من النبیین) را بیان براى جمله(اولئک الذین ...) گرفته است ، در نتیجه(اولئک الذین انعم اللّه علیهم) را منحصر به نبیین کرده ، آنگاه ناچار شده بگوید که آیه شریفه غیر انبیاء را شامل نمى شود، با اینکه خود او مى داند که خداى تعالى در زمره همان منعم علیهم مریم را نام برده ، با اینکه آن جناب پیغمبر نبوده .

و در الدر المنثور است که احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، حاکم(وى حدیث را صحیح دانسته)،

ابن مردویه و بیهقى(در کتاب شعب الایمان)، از ابى سعید خدرى روایت کرده اند که گفت : از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) شنیدم که مى خواند(فخلف من بعدهم خلف ،) و مى فرمود: بعد از شصت سال این خلف خواهد آمد که(اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا)، آنگاه خلفى پدید مى آید که قرآن مى خوانند، اما این قرآن از گلویشان تجاوز نمى کند، و سه طائفه قرآن مى خوانند، مؤ من و منافق و فاجر.

و در مجمع البیان در ذیل جمله(اضاعوا الصلوه) گفته بعضى ها گفته اند که مقصود کسانى است که نماز را از وقت خود تاخیر بیندازند نه اینکه ترک کنند و این معنا از امام صادق(علیه السلام) روایت شده .

مؤ لف : در کافى نیز نظیر این معنا را از داوود بن فرقد، از آن جناب روایت کرده ، و نیز از طرق عامه از ابن مسعود و عده اى از طبقه بعد از صحابه روایت شده .

و از کتاب جوامع الجامع ، و نیز در روح المعانى ، در ذیل جمله(و اتبعوا الشهوات) از على(علیه السلام) روایت آورده اند که فرمود: پیرو شهوات کسى است که ساختمان هاى عریض و طویل بسازد، و مرکب مورد تماشاى مردم سوار شود، و لباس انگشت نما بپوشد.

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از طریق نهشل از ضحاک از ابن عباس از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود: غى ، دره اى است که در جهنم قرار دارد.

مؤ لف : در روایاتى دیگر آمده که غى و اثام دو نهر است در جهنم ، و این روایات بر فرض هم که صحیح باشد آنطور که بعضى پنداشته اند تفسیر دیگرى براى این دو کلمه نیست ، بلکه بیان مال امر غى است که خلاصه جزاى آن در قیامت به چه صورتى خواهد بود، نظیر این روایت ، روایتى است که در معناى کلمه(ویل) آمده که چاهى در جهنم است ، و نیز در تفسیر طوبى آمده که درختى در بهشت است ، و همچنین روایاتى دیگر که صورت و مجسم آخرتى کیفر را بیان مى کنند.