بیان آیات
یسئلونک عن الخمر و المیسر...
معناى خمر و میسر و ذکر چگونگى بازى مسیر
کلمه(خمر) بطوریکه از لغت استفاده مى شود به معناى هر مایع مست کننده است ، مایعى که اصلا به این منظور درستش مى کنند، و اصل در معنایش ستر(پوشیدن) است ، و اگر مسکر را خمر و پوشاننده خواندند، بدین جهت است که عقل را مى پوشاند، و نمى گذارد میان خوب و بد و خیر و شر را تمیز دهد، روپوش را هم که زنان با آن سر خود را مى پوشانند ازهمین جهت خمار مى گویند، و نیز مى گویند(خمرت الاناء) یعنى من روى ظرف را پوشاندم ، و نیز اگر مى گویند(اخمرت العجین) معنایش این است که من مایه خمیر را داخل خمیر کردم ، و اگر مایه را خمیر گفته اند، به این جهت است که قبلا خمیر مى شود، و رویش را مى پوشانند.
و خمر به معناى مسکر در عرب تنها در شراب انگور و خرما و جو استعمال مى شده چون غیر این چند قسم مسکرى نمى شناختند و بعدها مردم به تدریج اقسام آن را زیاد کردند که هم از جهت نوع بسیار شد، و هم از حیث درجه سکرش انواع مختلفى پیدا کرد، و به هر حال همه انواعش خمر است .
و کلمه(میسر) در لغت به معناى قمار است ، و مقامر(قمارباز) را یاسر مى گویند، و اصل در معنایش سهولت و آسانى است ، و اگر قمار باز را آسان خواندند به این مناسبت است که قمار باز بدون رنج و تعب و به آسانى مال دیگران را به چنگ مى آورد، بدون اینکه کسبى کند، یا بیلى بزند، و عرقى بریزد البته میسر در عرب بیشتر در یک نوع خاصى از قمار استعمال مى شود، و آن عبارت است از انداختن چوبه تیر که از لام و اقلامش هم مى گویند.
و اما چگونگى این بازى اینطور بوده که شترى را مى خریدند و نحر مى کردند، و آن را بیست و هشت قسمت مى کردند، آنگاه ده چوبه تیر که یکى نامش فذ، و دوم تواءم ، و سوم رقیب و چهارم حلس ، و پنجم نافس ، و ششم مسبل ، و هفتم معلى ، و هشتم منیح ، و نهم سنیح ، و دهم رغد، نام داشت قرار مى دادند، و همه مى دانستند که از این بیست و هشت سهم یک جزء سهم فذ است ، و دو جزء سهم تواءم ، و سه جزء سهم رقیب ، و چهار جزء سهم حلس و پنج قسمت سهم نافس ، و شش سهم از آن مسبل ، و هفت قسمت که از همه بیشتر است از آن معلى است ، و هشتم و نهم و دهم سهم نداشتند، آنگاه به شکل بخت آزمائى دست مى بردند، و یکى از آن ده تیر را بیرون مى آوردند، اگر فذ بیرون مى شد، یک سهم از بیست و هشت سهم را به کسى که فذ را به نامش بیرون آوردند مى دادند و اگر تواءم بیرون مى شد دو سهم ،
و همچنین و اگر یکى از سه چوبه منیح و سفیح و رغد به نام کسى در مى آمد، چیزى از آن سهام عایدش نمى شد، با اینکه صاحبان این سه سهم در دادن پول شتر شرکت داشتند و این عمل همیشه میان ده نفر انجام مى شد، و در تعیین اینکه چه کسى صاحب فذ، و چه کسى صاحب تواءم و یا آن هشت چوبه دیگر باشد با قرعه تعیین مى کردند.
قل فیهما اثم کبیر
معناى(اثم) و بیان مضرات جسمانى و اخلاقى میگسارى
کلمه(کبیر) با ثاى سه نقطه یعنى کثیر نیزقرائت شده ، و کلمه(اثم) از نظر معنا نزدیک است به کلمه(ذنب)، و نظاى ر آن ، و آن عبارت است از حالتى که در انسان ، یا هر چیز دیگر یا در عقل پیدا مى شود که باعث کندى انسان از رسیدن به خیرات مى گردد، پس اثم آن گناهى است که به دنبال خود شقاوت و محرومیت از نعمت هاى دیگرى را مى آورد، و سعادت زندگى را در جهات دیگرى تباه مى سازد، و دو گناه مورد بحث از همین گناهان است و بدین جهت آن را اثم خوانده .
اما مى گسارى مضراتى گوناگون دارد، یکى مضرات طبیعى ، و یکى اخلاقى ، و یکى مضرات عقلى ، اما ضررهاى طبیعى و آثار سوء و جسمى این عمل اختلال هائى است که در معده ، و روده ، و کبد، و شش ، و سلسله اعصاب و شرایین ، و قلب ، و حواس ظاهرى ، چون بینائى و چشائى و غیر آن پدید مى آورد که پزشکان حاذق قدیم و جدید تاءلیفات بسیارى نوشته و آمارهاى عجیبى ارائه داده اند، که از کثرت مبتلایان به انواع مرضهاى مهلکى خبر مى دهد که از این سم مهلک ناشى مى شود.
و اما مضرات اخلاقى شراب این است که علاوه بر آثار سوئى که گفتیم در درون انسان دارد و علاوه بر اینکه خلقت ظاهرى انسان را زشت و بى قواره مى کند، انسان را به ناسزاگوئى وا مى دارد، و نیز به دیگران ضرر مى رساند، و مرتکب هر جنایتى و قتلى مى شود، اسرار خود و دیگران را فاش مى سازد، به نوامیس خود و دیگران هتک و تجاوز مى کند، تمامى قوانین و مقدسات انسانى را که اساس سعادت زندگى انسانها است باطل ولگد مال مى کند، و مخصوصا ناموس عفت نسبت به اعراض و نفوس و اموال را مورد تجاوز قرار مى دهد، آرى کسى که مست شده و نمى داند چه مى گوید و چه مى کند، هیچ جلوگیرى که از افسار گسیختگى مانعش شود ندارد، و کمتر جنایتى است که در این دنیاى مالامال از جنایات دیده شود و شراب در آن دخالت نداشته باشد، بلکه مستقیم و یا حداقل غیر مستقیم در آن دخالت دارد.
و اما ضررهاى عقلیش این است که عقل را زایل و تصرفات عقل را نامنظم و مجراى ادراک را در حال مستى و خمارى تغییر مى دهد، و این قابل انکار نیست و بدترین گناه و فساد هم همین است ،
چون بقیه فسادها از اینجا شروع مى شود و شریعت اسلام همانطور که قبلا هم گفته شد اساس احکام خود را تحفظ بر عقل قرار داده ، خواسته است با روش عملى ، عقل مردم را حفظ کند،(و بلکه رشد هم بدهد)، و اگر از شراب ، و قمار، و تقلب ، و دروغ ، و امثال این گناهان نهى کرده ، باز براى این است که اینگونه اعمال ویرانگر عقلند و بدترین عملى که حکومت عقل را باطل مى سازد در میان اعمال شرب خمر، و در میان اقوال دروغ و زور است . پس این اعمال یعنى اعمالى که حکومت عقل را باطل مى سازد، و در راس آن سیاست هائى است که مستى و دروغ را ترویج مى کند، اعمالى است که انسانیت را تهدید مى کند، و بنیان سعادت او را منهدم ساخته ، آثارى هر یک تلخ تر از دیگرى ببار مى آورد، آرى شراب آب شور را مى ماند که هر چه بیشتر بنوشند تشنه تر مى شوند، آنجا که کار به هلاکت برسد، آثار این آب آتشین هم روز به روز تلخ تر، و بر دوش انسانها سنگین تر است ، چون مبتلاى به شراب جرعه اى دیگر مى نوشد تا بلکه شاید خستگیش بر طرف شود، ولى تلاشى بیهوده مى کند.
و این فخر براى دین مبین اسلام این محجه بیضا و شریعت غرابس است ، که زیر بناى احکام خود را عقل قرار داده ، و از پیروى هواى نفس که دشمن عقل است نهى فرموده .
و گفتنى هاى ما پیرامون شرب خمر بیش از اینها است ان شاء اللّه تتمه آن در سوره مائده از نظر خواننده خواهد گذشت .
تحریم تدریجى میگسارى توسط شارع مقدس اسلام
و از آنجائى که مردم به قریحه حیوانیت که دارند همواره متمایل به لذائذ شهوت هستند، و این تمایل شهواتى را
بیشتر در بین آنان شایع مى سازد تا حق و حقیقت را، و قهرا مردم به ارتکاب آنها عادت نموده ترکش برایشان دشوار مى شود، هر چند که ترک آن مقتضاى سعادت انسانى باشد، بدین جهت خداى سبحان مبارزه با اینگونه عادتها را تدریجا در بین مردم آغاز کرد، و با رفق و مدارا تکلیفشان فرمود:
یکى از این عادات زشت و شایع در بین مردم مى گسارى بود، که شارع اسلام به تدریج تحریم آن را شروع کرد، و این مطلب با تدبر در آیات مربوط به این تحریم که مى بینیم چهار بار نازل شده کاملا به چشم مى خورد.
بار اول فرموده :(قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ، و الاثم و البغى بغیر الحق) و این آیه در مکه نازل شده ، و بطور کلى هر عملى را مصداق اثم باشد تحریم کرده ، و دیگر نفرموده که شرب خمر هم مصداق اثم است ، و اینکه در آن اثمى کبیر است .
و احتمالا این همان جهت است که گفتیم خواسته است رعایت سهولت و ارفاق را کرده باشد، چون سکوت از اینکه شراب هم اثم است خود نوعى اغماض است ، همچنانکه آیه شریفه :(و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا) نیز اشاره به این اغماض دارد،(چون شراب را در مقابل رزق نیکو قرار داده)، و گویا مردم با اینکه صراحتا بفرماید شراب حرمتى بزرگ دارد، دست بردار نبودند، تا آنکه آیه شریفه :(لا تقربوا الصلوه و انتم سکارى) در مدینه نازل شد، و تنها از مى گسارى در بهترین حالات انسان و در بهترین اماکن یعنى نماز در مسجد نهى کرده .
و اعتبار عقلى خود ما و نیز سیاق آیه شریفه نمى پذیرد که این آیه بعد از آیه بقره ، و دو آیه مائده که بطور مطلق از مى گسارى نهى مى کنند نازل شده باشد، و معنا ندارد که بعد از نهى از مطلق مى گسارى ، دوباره نسبت به بعضى از موارد آن نهى کنند، علاوه بر اینکه این کار با تدریجى که گفتیم از این آیات استفاده مى شود منافات دارد، چون تدریج عبارت از این است که اول تکلیف آسان را بیان کنند بعدا به سخت تر و سخت تر از آن بپردازند نه اینکه اول تکلیف دشوار را بیان کنند، بعدا آسانتر آن را بگویند.
و سپس آیه سوره بقره که مورد بحث ما است نازل شد، و فرمود:(یسئلونک عن الخمر و المیسر، قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس ، و اثمهما اکبر من نفعهما) و این آیه بعد از آیه سوره نسا نازل شد، به بیانى که گذشت ، و دلالت بر تحریم هم دارد، براى اینکه در اینجاتصریح مى کند بر اینکه شرب خمر اثم است ، و در سوره اعراف بطور صریح بیان مى کند که هر چه مصداق اثم باشد خدا از آن نهى کرده .
رد سخن بعضى از مفسرین که گفته اند آیه سوره بقره صریح در حرمت شراب نیست .
از اینجا فساد گفتار بعضى از مفسرین روشن مى شود که گفته اند: آیه سوره بقره صریح در حرمت نیست ، چون تنها دارد(قل فیهما اثم کبیر)، و این بیش از این دلالت ندارد که در شراب اثم یعنى ضرر هست ، و در جاى دیگر بطور کلى هر چیز مضرى تحریم شده ، ولى آیا خصوص چیرهائى را که مضر از جهتى و مفید از جهت دیگر است نیز شامل مى شود یا نه ؟ جاى اجتهاد است ، و بهمین جهت صحابه در آن اجتهاد کرده ، بعضى بطور کلى آن را ترک کرده اند،
و بعضى دیگر همچنان بر نوشیدنش اصرار مى ورزیدند، و گویا پیش خود فکر کرده اند که چه مانعى دارد، ما شراب را طورى بنوشیم که هم از منافعش برخوردار شویم ، و هم ضررش بما نرسد، و همین اشتباه باعث و زمینه شد براى اینکه تحریم قطعى آن نازل شود، و بفرماید:(انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان - تا آنجا که مى فرماید - فهل انتم منتهون)) و وجه فساد این تفسیر آن است که اولا مفسر نامبرده کلمه(اثم) را به معناى مطلق ضرر گرفته ، در حالى که اثم به معناى ضرر نیست ، و صرف اینکه در آیه شریفه در مقابل نفع قرار گرفته ، دلیل نمى شود بر اینکه به معناى ضرر باشد، که مقابل نفع است ، و اگر به این معنا باشد مفسر نامبرده آیه(و من یشرک باللّه فقد افترى اثما عظیما) و آ یه :(فانه آثم قلبه) و آیه :(ان تبوء باثمى و اثمک) و آیه :(لکل امرى ء منهم ما اکتسب من الاثم) و آیه :(و من یکسب اثما فانما یکسبه على نفسه) و آیاتى دیگر را چگونه معنا مى کند، و چگونه کلمه اثم را در آنها به معناى ضرر مى گیرد؟.
و ثانیا در آیه شریفه حکم شراب را به ضرر تعلیل نکرده ، و بر فرض که تسلیم شویم اینطور تعلیل کرده : که ضرر شراب و قمار از نفعش بیشتر است ، دیگر معنا ندارد عبارت به این صراحت را به اجتهاد ارجاع دهد، و در حقیقت این عمل ، اجتهاد در مقابل نص است .
و ثالثا گیرم که آیه شریفه به خودى خود قاصر باشد از اینکه دلالت بر حرمت کند، لیکن در دلالت کردنش بر اثم صراحت دارد، و با در نظر داشتن اینکه در مدى نه نازل شده ، و آیه سوره اعراف که اثم را تحریم کرده قبل از آن نازل شده بوده ،با این حال کسى که آیه سوره اعراف را در مکه شنیده ، دیگر چگونه مى تواند در آیه مورد بحث که در مدینه نازل شده اجتهاد کند.
از اینهم که بگذریم آیه سوره اعراف دلالت بر حرمت مطلق اثم دارد، و آیه مورد بحث شراب و قمار را اثم کبیر یعنى فرد اعلاى اثم خوانده دیگر کسى شک نمى کند در اینکه این دو از مصادیق کامل و تام اثم تحریم شده اند، چون قرآن کریم قتل ، و کتمان شهادت ، و افترا، و غیره را نیز اثم خوانده ،
و هیچ یک را اثم کبیر نخوانده به جز شراب ، و قمار، و به جز شرک که آن را اثم عظیم نامیده و فرموده :(و من یشرک باللّه فقد افترى اثما عظیما).
آخر مرحله در تحریم خمر و میسر
و سخن کوتاه اینکه :(هیچ شکى نیست در اینکه آیه مورد بحث دلالت بر تحریم دارد).
آنگاه دو آیه سوره مائده نازل شد، و فرمود:(یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان ، فاجتنبوه لعلکم تفلحون انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر، و یصدکم عن ذکر اللّه و عن الصلوة ، فهل انتم منتهون).
از ذیل این دو آیه بر مى آید که مسلمانان بعد از شنیدن آیه سوره بقره هنوز از مى گسارى دست بردار نبودند، و به کلى آن را ترک نکرده بودند، تا این دو آیه نازل شد، و در آ خرش فرمود حالا دیگر دست بر مى دارید یا خیر؟.
همه آنچه گفته شد درباره شراب بود.
و اما میسر: مفاسد اجتماعى آن و اینکه مایه فرو ریختن پایه هاى زندگى است امرى است که هر کسى آن را به چشم خود مى بیند، و نیاز به بیان ندارد، و ان شاء اللّه به زودى در سوره مائده متعرض آن خواهیم شد.
شرح بقیه مفردات آیه شریفه سیئلونک عن الحمر و المسیرقل فیها اثم کبیر...
اینجا گفتگوى ما در شراب و قمار پایان یافت ، حال به بحثى که درباره کلمات آیه داشتیم برگردیم ،(قل فیهما اثم کبیر، و منافع للناس) معناى کلمه اثم را گفتیم ، اما کلمه(کبیر) صفت مشبه از کبر است ، و کبر در حجم ها به منزله کثرت است در اعداد، و مقابل کبر صغر است ، همچنانکه در مقابل کثرت قلت است ، پس کبر و صغر دو وصف نسبى هستند، به این معنا که جسم و یا حجمى معین ، نسبت به حجمى دیگر کوچک تر از حجم کبیر، ونسبت به حجمى سوم بزرگتر از حجم صغیر است ، و اگر این مقایسه و نسبت نبود هیچ چیز نه کبیر بود و نه صغیر، همچنانکه هیچ عددى نه بسیار بود و نه اندک .
و این معنا به نظر نزدیک مى رسد که اولین بارى که بشر متوجه معناى کبر شده در حجم ها بوده ، چون حجم یک کمیت متصل در جسمانیت است ، آنگاه از حجم و صورت آن منتقل به معناى شده ،
به عنوان گسترش دادن معناى کلمه ، کبر و صغر معانى را هم با این دو کلمه توصیف کردند،(مثلا گفتند فلان عمل جرمى بزرگ ، و یا خطائى بزرگ و یا احسانى کوچک است) خداى تعالى هم فرموده :(انها لاحدى الکبر، آن عمل یکى از بزرگ ها است).
و نیز فرموده :(کبرت کلمه تخرج من افواههم) و نیز فرموده :(کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه).
و اما کلمه(عظم) همان معناى کبر را مى دهد، با این تفاوت که عظم ظاهرا از عظم(استخوان) گرفته شده ، که یکى از اجزاى بدن هر حیوان استخواندارى است ، چون معیار در بزرگى جثه هر حیوانى درشتى است خوانهاى او است ، که در داخل بدن او بهم پیوسته است ، آنگاه هر چیز بزرگ و درشتى را هم به عنوان استعاره عظیم خواندند، و بعد از کثرت استعمال معناى اصلى کلمه شد و مانند سایر مواد اصلى و مشتقات هم از آن اشتقاق یافت .
و کلمه(نفع) مخالف کلمه(ضرر) است و این دو کلمه بر امورى اطلاق مى شود که یا محبوب و مطلوب دیگران است ، و یا مکروه ، همچنانکه دو کلمه خیر و شر اطلاق مى شود بر امورى که یا مطلوب براى خودش است ، و یا مکروه براى خودش ،(دواى نافع است براى مریض ، و سم مضر است براى انسان ، ولى چیزى که خیر و یا شر است براى خودش خیر و یا شر است)، و مراد از منافع شراب و قمار، منافعى است که در خرید و فروش و یا ساختن آن ، و یا در سرگرمى با آن است ، و چون در ذیل آیه ، اثم با منافع آن دو مقایسه شد، و فرمود اثم آن دو اکبر است لذا جهت کثرت منافع را الغا کرد، و فرمود:(نفعهما) براى اینکه عدد در کبر دخالتى ندارد.
و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو
معناى عفو در(یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو...)
کلمه(عفو) بطوریکه راغب گفته به معناى آن است که به سوى چیزى خم شوى ، تا آن را بگیرى ، این معناى اصلى کلمه نامبرده است لیکن از آنجائى که عنایات مختلفه اى در کلام پیدا شد، ناگزیر کلمه نامبرده را در معانى مختلفه اى استعمال کردند، مانند آمرزش ، و محو کردن اثر، و واسطه شدن در انفاق ، که همین معناى اخیر منظور آیه است و خدا داناتر است .
گفتار در اینکه چرا در پاسخ از اینکه(چه انفاق کنیم ؟) فرموده :(عفو را) همان گفتارى است که ما در تفسیر آیه(یسئلونک ما ذا ینفقون ؟ قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین ...) گذراندیم .
یبین اللّه لکم الایات لعلکم تتفکرون فى الدنیا و الاخرة
ظرف(در دنیا و آخرت) متعلق است به جمله(تتفکرون)، ولى ظرف آن نیست ، و معناى آیه این است که شاید شما درباره امور دنیا و آخرت فکر کنید،(نه اینکه در دنیا و آخرت فکر کنید)، بلکه درباره حقیقت این دو نشاه ، البته آنچه مربوط به شما است فکر کنید، و بفهمید که دنیا خانه اى است که خدا آن را براى شما آفرید، تا در آن زندگى کنید، و آنچه برایتان در خانه آخرت که بازگشتگاه شما است نافع است کسب کنید، چون در آخرت به سوى پروردگارتان بازگشت مى کنید و خدا شما را در برابر اعمالى که در دنیا کرده اید جزا مى دهد
دو نکته در آیه : 1 تشویق مردم به تفکر پیرامون حقایق وجود 2 عدم رضایت به تقلیدو اطاعت کورکورانه
در این آیه شریفه دو نکته هست ، اول اینکه مردم را تشویق و تحریک مى کند به این که پیرامون حقایق وجود، و معارف مبداء و معاد و اسرار طبیعت بحث کنند و در طبیعت اجتماع و نوامیس اخلاق ، و قوانین زندگى فردى و اجتماعى بیندیشند و سخن کوتاه آنکه از میان تمامى علومى که ازمبداء و معاد و حقایق بین آن دو بحث مى کند، آنچه را که مربوط به سعادت و شقاوت انسان است بکار بگیرند.
دوم اینکه قرآن کریم هر چند که بشر را به اطاعت مطلقه و بى چون و چراى خدا و رسول دعوت مى کند، الا اینکه به این هم رضایت نمى دهد که مردم احکام و معارف قرآنى را با جمود محض و تقلید کورکورانه ، و بدون هیچ تفکر و تعقلى بپذیرند، بلکه باید فکر و عقل خود را بکار بگیرند، تا در هر مساءله حقیقت امر کشف شود، و با نور عقل راهشان
در این سیر و سلوک روشن گردد.
و گویا مراد از تبیین همان کشف و پرده بردارى از علل احکام و قوانین ، و روشنگرى اصول معارف و علوم باشد.
و یسئلونک عن الیتامى ، قل اصلاح لهم خیر
وجه اینکه مسلمانان از امر ایتام از پیامبر اسلام(ص)سوال کردند
این آیه شریفه اشعار بلکه دلالت دارد بر نوعى تخفیف و تسهیل ، چون اول اجازه خلط و آمیزش با ایتام را مى دهد، بعدا مى فرماید و اگر خدا خواست کمکتان مى کند، و از این تعبیر معلوم مى شود که مسلمانان قبلا تشدیدى از خدا نسبت به امر ایتام شنیده بودند، که مایه تشویش و اضطراب دلهاشان مى شده ،
و همین اضطراب وادارشان کرده که از امر ایتام سوال کنند، و واقع هم همینطور بوده ، چون آیاتى شدید اللحن در امر ایتام نازل شده بود، مانند آیه :(ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما، انما یاکلون فى بطونهم نارا، و سیصلون سعیرا) و آیه :(و آتوا الیتامى اموالهم ، و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب ، و لا تاکلوا اموالهم الى اموالکم ، انه کان حوبا کبیرا). که در اولى خوردن مال یتیم را خوردن آتش ، و در دومى خوردن خبیث و جرمى کبیر خوانده .
پس از ظاهر امر چنین بر مى آید که آیه مورد بحث بعد از آیات سوره نساء نازل شده ، و با این معنا آن روایاتى که درشاءن نزول آیه وارد شده و به زودى از نظر خواننده مى گذرد، تاءیید مى شود و در جمله :(قل اصلاح لهم خیر...)، از آنجا که کلمه(اصلاح) نکره و بدون الف و لام آمده ، دلالت دارد بر اینکه آنچه مرضى خداست نوع خاصى از اصلاح است ، نه هر اصلاحى ، هر چند که اصلاح ظاهرى باشد، پس باید گفت نکره آمدن اصلاح براى افاده تنوع است و در نتیجه مراد از صلاح اصلاح حقیقى است ، نه صورى و جمله ذیل آیه هم که مى فرماید:(و اللّه یعلم المفسد من المصلح ...)، به این نکته اشعار دارد.
وان تخالطوهم فاخوانکم
ترخیص در اختلاط سرپرستان و اولیاء ایتام با ایتام ، متضمن مساوات بین تمام مومنین است
این جمله به مساواتى اشاره مى کند که خداى تعالى در میان تمامى برقرار کرده مى خواهد، تمامى صفات و تعیناتى که باعث امتیاز یک طبقه از طبقه دیگر است ، و ریشه بروز همه انواع فساد در میان مردم مى شود مثلا این آن دیگرى را برده خود مى کند، و آن این دیگرى را به استضعاف مى کشد، و ذلیل خود نموده به او بزرگى مى فروشد، و نیز باعث انواع ظلم ها و تجاوزات مى شود لغو شده اعلام کند، آرى با این اعلام برادرى است که موازنه و هم سنگى میان دو طبقه مردم میان یتیم ضعیف و ولى قوى ، میان توانگر میلیونر و فقیر خاکسترنشین ، و همچنین میان هر ناقص و تامى بر قرار مى شود، همچنانکه در جاى دیگر هم فرمود:(انما المؤ منون اخوة).
پس معلوم مى شود آیه شریفه آن مخالطه با یتیم را تجویز مى کند که مخالطه برادرانه باشد، مخالطه دو برادر که در حقوق اجتماعى بین مردم برابرند آنچه از مالش برداشته مى شود، مانند و برابر همان مالى است که به او مى دهند پس آیه مورد بحث مقابل آیه :(و آتوا الیتامى اموالهم ، و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب ، و لا تاکلوا اموالهم الى اموالکم انه کان حوبا کبیرا)قرار دارد، و این محاذات یکى از شواهدى است بر اینکه در آیه مورد بحث نوعى تخفیف و تسهیل داده شده ، همچنانکه ذیل آیه نیز بر آن دلالت کرد و نیز جمله :(و اللّه یعلم المفسد من المصلح) هم تا حدى بر آن دلالت داشت .
پس معناى آیه چنین است که آمیزش با ایتام اگر ضرورى شد جایز است(و این همان تخفیف نامبرده است)، ولى باید نظیر مخالطت دو برادر باشد یعنى با تساوى حقوق باشد، آن وقت است که دیگر جاى ترس و دلواپسى نیست ، چون این عمل اگر به فرض ، اصلاح باشد، آنهم اصلاح حقیقى نه صورى ، عمل خیرى است ، و حقیقت امر هم بر خدا پوشیده نیست ، تا بترسید مبادا صرفا به خاطر اینکه مخالطت کرده اید از شما مؤ اخذه کند، نه خداى سبحان مفسد را از مصلح تمیز مى دهد.
واللّه یعلم المفسد من المصلح ...
کلمه(یعلم) نسبت به کلمه(مفسد) که مفعول آن است بدون واسطه عمل کرده ، ولى کلمه(مصلح) را با حرف(من) مفعول خود کرده ، و این گویا بدین جهت است که کلمه(یعلم) در اینجا متضمن معناى تمیز است ، و کلمه(عنت) به معناى کلفت و مشقت است .
بحث روایتى
در کافى از على بن یقطین روایت کرده که گفت : مهدى عباسى از ابى الحسن موسى بن جعفر(علیه السلام) از شراب پرسید، آیا در کتاب خدا حرام است یا خیر؟ چونکه مردم منهى بودن آنرا مى دانند ولى حرمتش را نمى دانند.
حضرت فرمود بلکه حرام است ، پرسید در کجاى قرآن تحریم شده اى ابا الحسن ؟ فرمود: در آیه :(انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ، و الاثم و البغى بغیر الحق)، آنگاه امام پس از چند کلمه فرمود: اما اثم عینا همان خمر است ، براى اینکه در جاى دیگر فرموده :(یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر، و منافع للناس ، و اثمهما اکبر من نفعهما) پس به حکم این آیه خمر و میسر در کتاب خدا اثم است و اثم آن دو از منفعتى که ممکن است داشته باشد بیشتر است همچنانکه خدا فرمود،
مهدى گفت : اى على بن یقطین این فتوائى است هاشمى گفتم : درست است ، یا امیرالمؤ منین ، حمد خداى را که این علم را از شما اهل بیت بیرون نکرد مى گوید: به خدا سوگند مهدى بدون درنگ گفت : تو درست مى گوئى اى رافضى .
روایتى از ائمه معصومین علیه السلام در شدت حرمت شرب خمر
مولف : در سابق بیانى که معناى این روایت را روشن کند گذشت .
و باز در کافى از ابى بصیر از یکى از دو امام صادق و باقر(علیهماالسلام) روایت کرده که فرمود خداى تعالى براى معصیت خانه اى و صندوقى قرار داده ، و براى آن درى درست کرده ، و آن در را قفل کرده ، و براى آن قفل کلیدى هست ، و آن شراب است . و نیز در همان کتاب از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: شراب سر منشا تمامى گناهان است .
و باز در آن کتاب از اسماعیل روایت کرده که گفت : امام باقر(علیه السلام) به طرف مسجد الحرام آمد، جمعى از قریش به وى نگریسته و گفتند: این معبود اهل عراق است ، بعضى از خود آنان گفت : خوب است کسى را بفرستیم نزدش ، جوانى را فرستادند، جوان پرسید: عمو جان از همه گناهان کبیره بزرگتر چیست ؟ فرمود: شرب خمر.
و نیز از ابى البلاد از یکى از آن دو بزرگوار روایت کرده که فرمود: خداى تعالى به هیچ گناهى بزرگتر از شرب مسکر نافرمانى نشده ، چون این مست است که ندانسته هم نماز واجب را ترک مى کند، وهم به مادر و دختر و خواهر خود مى پرد.
و در احتجاج آمده که زندیقى از امام صادق(علیه السلام) پرسید: یا ابا عبد اللّه چرا خدا شراب را که هیچ لذتى لذیذتر از آن نیست حرام کرد؟ فرمود: بدین جهت حرام کرد که ام الخبائث ، و منشا تمامى شرور است ساعتى بر شارب خمر مى گذرد که در آن ساعت عقلش از کفش رفته ، نه پروردگار خود را مى شناسد و نه از هیچ معصیتى پروا دارد(تا آخر حدیث).
مولف : این روایات یکدیگر را تفسیر مى کنند، و تجربه و حساب عقل هم مساعد آنها است .
پیامبر اسلام(ص) شارب خمر را لعنت مى کند
و در کافى از جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در مساءله خمر ده نفر را لعنت کرد 1 - آنکه درخت خرما و یا انگور و یا چیز دیگر را به منظور شراب مى کارد 2 - آنکه باغبانیش مى کند 3 - آنکه آنرا مى فشارد 4 - آنکه مى نوشد 5 - آنکه ساقى شراب مى شود 6 - آنکه شراب را بار مى کند 7 - آنکه بار شراب را برایش مى برند 8 - آنکه آنرا مى فروشد 9 - آنکه شراب را مى خرد10 - آنکه پول شراب را مى خورد. و نیز در کافى و محاسن از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: ملعون و باز ملعون است ، کسى که کنار سفره اى بنشیند که درآن سفره شراب نوشیده مى شود.
مؤ لف : آیه شریفه(و لا تعاونوا على الاثم و العدوان) مؤ ید این دو روایت است .
و در خصال به سند خود از ابى امامه روایت کرده که گف ت : رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: چهار طایفه اند که خدا در قیامت نظرى به آنان نمى افکند(یعنى رحمتش را شامل حال آنان نمى کند) 1 - عاق 2 - کسى که زیاد منت مى گذارد 3 - کسى که قضا و قدر را تکذیب مى کند 4 - کسى که بر شرب خمر عادت کرده است .
روایتى درباره وضع شارب خمر در روز قمامت
و در امالى ابن الشیخ به سند خود از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) روایت آمده که فرمود: پروردگارم جل جلاله سوگند خورده که هیچ بنده اى از بندگانم در دنیا شراب ننوشد، مگر آنکه در قیامت به همان مقدار که نوشیده از حمیم دوزخ به او مى چشانم ، حال چه اینکه اهل عذاب باشد و یا آمرزیده باشد آنگاه فرمود: روز قیامت شارب الخمر با روى سیاه و چشمانى کبود محشور مى شود در حالى که گونه اش کج و معوج است ، آب از دهانش ریزان ، و زبانش از پشت سرش آویزان است .
و در تفسیر قمى از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: این معنا بر خدا حق و سزاوار است ، که به شارب الخمر بنوشاند آن آبى را که از فرج زنان فاحشه مى ریزد و در آن روز آن آب عبارت است از صدید، و صدید چرک و خون غلیظ و درهمى است که حرارتش و بوى
گندش اهل دوزخ را عذاب مى دهد.
مولف : شاید بتوان گفت که آیه :(ان شجره الزقوم طعام الاثیم کالمهل یغلى فى البطون ، کغلى الحمیم ، خذوه فاعتلوه الى سواء الجحیم ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحمیم ، ذق انک انت العزیز الکریم). این روایات را تاءیید مى کند، چون مى فرماید:(به درستى درخت زقوم طعام گنه کار است که چون مس مذاب در درون دلها مى جوشد، فرمان مى رسد: بگیرید او را و تا وسط دوزخ ببرید، و سپس از بالاى سرش عذاب حمیم بریزید،(و به او بگوئید) بچش این را که تو همان دردانه اى بودى که براى خود احترامى قائل بودى) و در همه معانى گذشته روایات بسیارى دیگر هست .
و در کافى از وشاء از ابى الحسن(علیه السلام) روایت آورده که گفت : من از آن جناب شنیدم مى فرمود: میسر قمار است .
روایاتى در شاءن نزول(و یسئلونک ماذا ینفقونقل العفو) و معناى عفو
مولف : روایات در این معنا بسیار زیاد است ، بطوریکه هیچ شکى در آن نیست .
و در الدرالمنثور در تفسیر آیه(و یسئلونک ماذا ینفقون ...) از ابن عباس روایت آورده که گفت : چند نفر از صحابه بعد از آنکه ماءمور شدند در راه خدا انفاق کنند، نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) شدند، و عرضه داشتند ما نفهمیدیم این نفقه اى که ماءمور شده ایم از اموالمان در راه خدا بدهیم چیست ؟ بفرما چه باید بدهیم ، خداى تعالى این آیه را نازل کرد:(و یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو)، و قبل از این آیه مسلمانان آن قدر انفاق مى کردند که حتى مختصرى که صدقه دهند و مالى که غذائى براى خود فراهم کنند برایشان نمى ماند.
و نیز در الدرالمنثور است که از یحیى روایت شده که گفت : من شنیدم معاذ بن جبل ، و ثعلبه نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شدند و پرسیدند: یا رسول اللّه ما برده دار و زن و بچه دار هستیم ، بفرما از اموال خود چه مقدار انفاق کنیم ؟ خداى تعالى این آیه را نازل کرد که :(و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو).
و در کافى و تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت آمده که فرمود: عفو به معناى حد متوسط است .
و در تفسیر عیاشى از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: عفو یعنى مقدار کفایت ، و در روایتى که از ابى بصیر نقل کرده فرموده عفو، به معناى میانه روى است .
و نیز در آن کتاب در ذیل آیه :(الّذین اذا انفقوا لم یسرفوا، و لم یقتروا، و کان بین ذلک قواما) از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: وقتى آن صحیح نبود، و این هم صحیح نبود، قهرا حدوسط صحیح است .
و در مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: عفو آن مقدارى است که از قوت سال زیاد بیاید.
مولف : روایات همه با هم متوافقند، و روایت اخیر از قبیل بیان مصداق است ، و روایات در فضل صدقه و کیفیت و مورد و کمیت آن از حد شمار بیرون است که انشاءاللّه بعضى از آنها در موارد مناسب خواهد آمد.
روایاتى در شاءن نزول(و یسئلونک عن الیتامى)
و در تفسیر قمى در ذیل آیه :(و یسئلونک عن الیتامى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود بعد از آنکه آیه :(ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما، انما یاکلون فى بطونهم نارا، و سیصلون سعیرا) نازل شد، هر کس یتیمى در خانه داشت از خانه بیرون کرد، و از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پرسیدند جز این چه مى توانستیم بکنیم ؟ در پاسخ ، این آیه نازل شد:(یسئلونک عن الیتامى قل اصلاح لهم خیر، و ان تخالطوهم فاخوانکم فى الدین ، و اللّه یعلم المفسد من المصلح).
و در الدرالمنثور از ابن عباس روایت کرده که گفت : وقتى خداى تعالى آیه :(و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن)، و آیه :(ان الذین یاکلون اموال الیتامى ...)، نازل شد، کسانى که یتیمى در خانه خود داشتند طعام و شراب خود را از طعام و شراب یتیم جدا نموده ، سهم او را بیشتر از سهم خود مى دادند، و اگر یتیم نمى توانست همه آن طعام و نوشیدنى را مصرف کند، و زیاد مى آمد، زیادیش را هم مصرف نمى کردند تا فاسد شود، و این براى آنان دشوار بود، لاجرم جریان را به عرض رسول خدا(صلى الله علیه و آله) رساندند خداى تعالى این آیه را نازل کرد:(یسئلونک عن الیتامى ، قل اصلاح لهم خیر، و ان تخالطوهم فاخوانکم)، از آن پس سفره خود و ایتام را یکى کردند با آنها خوردند و نوشیدند.
مولف : این معنا از سعید بن جبیر و عطا و قتاده نیز روایت شده .-----------روایاتى در شاءن نزول(و یسئلونک ماذا ینفقونقل العفو) و معناى عفو
مولف : روایات در این معنا بسیار زیاد است ، بطوریکه هیچ شکى در آن نیست .
و در الدرالمنثور در تفسیر آیه(و یسئلونک ماذا ینفقون ...) از ابن عباس روایت آورده که گفت : چند نفر از صحابه بعد از آنکه ماءمور شدند در راه خدا انفاق کنند، نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) شدند، و عرضه داشتند ما نفهمیدیم این نفقه اى که ماءمور شده ایم از اموالمان در راه خدا بدهیم چیست ؟ بفرما چه باید بدهیم ، خداى تعالى این آیه را نازل کرد:(و یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو)، و قبل از این آیه مسلمانان آن قدر انفاق مى کردند که حتى مختصرى که صدقه دهند و مالى که غذائى براى خود فراهم کنند برایشان نمى ماند.
و نیز در الدرالمنثور است که از یحیى روایت شده که گفت : من شنیدم معاذ بن جبل ، و ثعلبه نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شدند و پرسیدند: یا رسول اللّه ما برده دار و زن و بچه دار هستیم ، بفرما از اموال خود چه مقدار انفاق کنیم ؟ خداى تعالى این آیه را نازل کرد که :(و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو).
و در کافى و تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت آمده که فرمود: عفو به معناى حد متوسط است .
و در تفسیر عیاشى از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: عفو یعنى مقدار کفایت ، و در روایتى که از ابى بصیر نقل کرده فرموده عفو، به معناى میانه روى است .
و نیز در آن کتاب در ذیل آیه :(الّذین اذا انفقوا لم یسرفوا، و لم یقتروا، و کان بین ذلک قواما) از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: وقتى آن صحیح نبود، و این هم صحیح نبود، قهرا حدوسط صحیح است .
و در مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: عفو آن مقدارى است که از قوت سال زیاد بیاید.
مولف : روایات همه با هم متوافقند، و روایت اخیر از قبیل بیان مصداق است ، و روایات در فضل صدقه و کیفیت و مورد و کمیت آن از حد شمار بیرون است که انشاءاللّه بعضى از آنها در موارد مناسب خواهد آمد.
روایاتى در شاءن نزول(و یسئلونک عن الیتامى)
و در تفسیر قمى در ذیل آیه :(و یسئلونک عن الیتامى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود بعد از آنکه آیه :(ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما، انما یاکلون فى بطونهم نارا، و سیصلون سعیرا) نازل شد، هر کس یتیمى در خانه داشت از خانه بیرون کرد، و از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پرسیدند جز این چه مى توانستیم بکنیم ؟ در پاسخ ، این آیه نازل شد:(یسئلونک عن الیتامى قل اصلاح لهم خیر، و ان تخالطوهم فاخوانکم فى الدین ، و اللّه یعلم المفسد من المصلح).
و در الدرالمنثور از ابن عباس روایت کرده که گفت : وقتى خداى تعالى آیه :(و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن)، و آیه :(ان الذین یاکلون اموال الیتامى ...)، نازل شد، کسانى که یتیمى در خانه خود داشتند طعام و شراب خود را از طعام و شراب یتیم جدا نموده ، سهم او را بیشتر از سهم خود مى دادند، و اگر یتیم نمى توانست همه آن طعام و نوشیدنى را مصرف کند، و زیاد مى آمد، زیادیش را هم مصرف نمى کردند تا فاسد شود، و این براى آنان دشوار بود، لاجرم جریان را به عرض رسول خدا(صلى الله علیه و آله) رساندند خداى تعالى این آیه را نازل کرد:(یسئلونک عن الیتامى ، قل اصلاح لهم خیر، و ان تخالطوهم فاخوانکم)، از آن پس سفره خود و ایتام را یکى کردند با آنها خوردند و نوشیدند.