background
ذَٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا
اين جهنم سزاى آنان است، چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند.
آیه 106 سوره الْكَهْف

بیان آیات

این آیات ششگانه به منزله استنتاج از آیات گذشته در این سوره است که دلباختگى مشرکین را نسبت به زینت حیات دنیا و رکون و اطمینان به اولیائى غیر از خدا و ابتلاءشان به تاریک بینى و ناشنوائى و آثار اینها در سوء عاقبت را شرح مى داد. و علاوه بر اینکه از آن آیات نتیجهگیرى مى کند، تمهید و مقدمهاى است نسبت به آیه آخر سوره که مى فرماید:(قل انما انا بشر مثلکم ....)

معرفى زیانکارترین زیانکارن(اخسرین اعمالا) که کارهاى بى نتیجه خود را نیکو مىپندارند و اعمالشان حبط شده

قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا

ظاهر سیاق مى رساند که خطاب در این آیه به مشرکین باشد، و با لحن کنایه مى فرماید:(بگو مى خواهید بگوییم چه کسى در عمل خاسرتر از هر کس است ...) با اینکه منظور خود مخاطبین است ، ولى بعد از یک آیه لحن سخن را عوض کرده نزدیک به صراحت مى فرماید:(اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه). پس معلوم مى شود که منکرین نبوت و معاد که کفر به آیات خدا و لقاء او معرف ایشان است همان مشرکین هستند.

بعضى از مفسرین گفته اند: اگر نفرمود:(بالاخسرین عملا) با اینکه اصل در تمیز این است که مفرد آورده شود، و با اینکه مصدر هم شامل قلیل و هم کثیر مى شود، براى این است که اعلام کند، خسران اختصاص به یک نوع اعمال ایشان ندارد، بلکه تمامى انواع کارهاى ایشان را شامل است .

الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا.

این آیه خبر مى دهد از آنهائى که در عمل از هر زیانکارى زیانکارترند. و آنها کسانى هستند که در آیه قبلى پیشنهاد کرد که به مشرکین معرفیشان کند و حال معرفى مى کند و مى فرماید کسانى هستند که در زندگى دنیا نیز از عمل خود بهره نگرفتند، چون ضلال سعى همان خسران و بینتیجگى عمل است ، آنگاه دنبالش اضافه فرموده که(و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا - در عین حال گمان مى کنند که کار خوبى انجام مى دهند)، و همین پندار است که مایه تمامیت خسران ایشان شده است .

توضیح اینکه : خسران و خسارت در کسب و کارهایى صورت مى گیرد که به منظور استفاده و سود انجام مى شود و وقتى خسران تحقق مى یابد که کاسب از سعى و کوشش خود به غرضى که داشته ، نرسد، بلکه نتیجه عمل این شود که مثلا چیزى از سرمایه هم از بین برود، و یا حداقل منفعتى عاید نگردد در نتیجه سعیش بینتیجه شود. و این همان است که آیه شریفه آن را(ضلال سعى) خوانده ، کانه راه استفاده گم شده ، و راهى که پیموده به خلاف آن هدفى که داشته است منتهى گردیده .

حال که این مطلب روشن گردید مى گوییم : چه بسیار مى شود که انسان در کسب و کارش خاسر مى شود و به خاطر استاد نبودن در کسب و یا در راه آن و یا به خاطر عواملى دیگر که احیانا اتفاق مى افتد از نتیجه بى بهره مى شود. و این خسرانى است که امید زوالش ‍ هست ، چون معمولا پس از یکى دو بار اشتباه ، تجربه مى آموزد و مافات را جبران مى کند.

و چه بسا مى شود که آدمى خاسر مى گردد ولى به خیال خود نتیجه گرفته است . ضرر مى کند و به خیال خود سود برده است . اینچنین خسران و ضررى امیدى به زوال و جبرانش نیست .

آدمى در زندگى دنیا جز سعى براى سعادت خود کارى نمى کند، و جز کوشش براى رسیدن به چنین هدفى همى ندارد، و این انسان اگر طریق حق را بپیماید و به غرض خود نائل شود و سعادتمند بشود که هیچ ، و اگر راه خطا را برود و نفهمد که دارد خطا مى رود خاسر است لیکن همین خاسر خسرانش قابل زوال است و امید نجات دارد. اما اگر راه خطا رفت و به غیر حق اصابت کرد و همان باطل را پذیرفت تا آنجا که وقتى هم که حق برایش جلوه کرد از آن اعراض نمود، و دلباخته استکبار و تعصب جاهلانه خود بود، چنین کسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر کس دیگرى بینتیجهتر، زیرا این خسرانى است که زایل نمى شود، و امید نمى رود که روزى مبدل به سعادت شود و به همین جهت است که خداى تعالى مى فرماید:(الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا).

و اینکه کسى با روشن شدن بطلان اعمالش ، باز هم آن را حق بپندارد از این جهت است که دلش مجذوب زینتهاى دنیا و زخارف آن شده ، و در شهوات غوطهور گشته لذا همین انجذاب به مادیت او را از میل به پیروى حق و شنیدن داعى آن و پذیرفتن نداى منادى فطرت باز مى دارد، همچنانکه در جاى دیگر قرآن آمده :( و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم) و نیز آمده :(و اذا قیل له اتق الله اخذته العزة بالاثم) پس پیروى هواى نفس و از در عناد و استکبار و عشق به شهوات نفس به اعراض از حق ادامه دادن همان خشنودى از باطل خویش بودن و آن را نیکو پنداشتن است .

اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه

این جمله تعریف دومى براى اخسرین اعمالا و تفسیرى بعد از تفسیر آن است . و منظور از(آیات) - به طورى که اطلاق کلمه اقتضاء مى کند - آیات آفاقى و انفسى خداى تعالى و معجزاتى است که انبیاء براى تایید رسالت خود مى آورند. پس کفر به آیات ، انکار نبوت است . علاوه بر اینکه خود پیغمبر از آیات است . و مراد از کفر به لقاء خدا، کفر به معاد و بازگشت به سوى او است .

پس برگشت تعریف(اخسرین اعمالا) به این است که آنان منکر نبوت و معادند، و این از خواص بتپرستان است .

فحبطت اعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامة و زنا

وجه اینکه چرا اعمالشان حبط( بى اجر) مى گردد این است که آنها هیچ عملى را براى رضاى خدا انجام نمى دهند، و ثواب دار آخرت را نمى جویند و سعادت حیات آخرت را نمى طلبند و محرکشان در هیچ عملى یاد روز قیامت و حساب نیست . ما، در مباحث اعمال در جلد دوم این کتاب راجع به حبط بحثى ایراد کردیم .

و اینکه فرمود:(فلا نقیم لهم یوم القیامة و زنا). تفریعى است بر حبط اعمال ، زیرا سنجش و وزن در روز قیامت به سنگینى حسنات است ، به دلیل اینکه مى فرماید:(و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم).

و نیز به دلیل اینکه با حبط عمل دیگر سنگینى باقى نمى ماند و در نتیجه دیگر وزنى معنا ندارد.

ذلک جزاؤ هم جهنم بما کفروا و اتخذوا آیاتى و رسلى هزوا

کلمه(ذلک) اشاره به همان وصفى است که از اوصاف آنان ذکر کرد، و این اشاره خبر است براى مبتدائى که حذف شده و تقدیر کلام این است :(الامر ذلک) یعنى حال و وضع ایشان بدینسان است که ما گفتیم . و این خود تاکیدى است براى مطلب و جمله(جزاؤ هم جهنم) کلامى است نو و تازه که از عاقبت امر ایشان خبر مى دهد.

و جمله(بماکفروا و اتخذوا ایاتى و رسلى هزوا) در معناى این است که فرموده باشد:(بما کفروا و ازدادوا کفرا باستهزاء آیاتى و رسلى) یعنى به خاطر کفرى که ورزیدند، و آن را با مسخره کردن آیات و رسولان من دو چندان نمودند.

ان الذین امنوا و عملوا الصالحات کانت لهم جنات الفردوس نزلا

به کلمه(فردوس) هم ضمیر مذکر برمى گردد و هم مؤ نث و به طورى که گفته شده کلمهاى است رومى به معناى(بستان) و بعضى هم گفته اند کلمهاى است سریانى به معناى تاکستان و اصل آن(فرداس) بوده ، و بعضى دیگر گفته اند کلمهاى است سریانى و به معناى باغ انگور. و بعضى گفته اند کلمه اى است حبشى و بعضى گفته اند عربى است و به معناى باغ پر درختى است که بیشتر درختانش انگور باشد.

بعضى خواسته اند از اینکه(جنات الفردوس) را(نزل) خوانده ، آنچنانکه قبلا جهنم را براى کافران نزل خوانده بود استفاده کنند که در ماوراى بهشت و دوزخ ، ثواب و عقاب دیگرى است که به وصف در نمى آید. و چه بسا این مفسرین استفاده مذکور خود را با امثال :(لهم ما یشاؤ ن فیها و لدینا مزید) و آیه(فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین) و آیه(و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون) تایید مى کنند.

خالدین فیها لا یبغون عنها حولا

کلمه(بغى) به معناى طلبیدن است . و کلمه(حول) به معناى تحول است . و باقى آیه روشن است .

بحث روایتى

(روایاتى درباره(اخسرین اعمالا) و(جنّات الفردوس)

در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابى الطفیل روایت کرده که گفت : من از على بن ابى طالب شنیدم که در پاسخ ابن الکواء که از آیه(هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا) پرسیده بود فرمود: مقصود فاجران قریش است .

و در تفسیر عیاشى از امام بن ربعى روایت کرده که گفت : ابن الکواء در مجلس امیر المؤ منین(علیهالسلام) برخاست و عرض کرد مرا خبر ده از معناى قول خدا که مى فرماید:(قل هل ننبئکم ... صنعا) حضرت فرمود: مقصود اهل کتابند که به پروردگار خود کفر ورزیدند و در دین خود بدعت نهادند، خداوند هم اعمالشان را حبط کرد و اهل نهروان از ایشان دور نیستند.

مؤ لف : و نیز روایت شده که مقصود از آنها نصارى هستند، و راوى آن قمى از ابى جعفر(علیهالسلام) است و طبرسى هم در احتجاج از على(علیهالسلام) روایت کرده که منظور اهل کتابند. و در الدر المنثور آمده که ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابى خمیصه ، عبد الله بن قیس از على(علیهالسلام) روایت کرده که مقصود راهبها هستند که خود را در دیرها حبس کردند.

و همه این روایات از باب جرى است ، و دو آیه مذکور در روایات در سیاق مفصلى قرار دارند که روى سخن در آن سیاق با مشرکین است ، و آیه سوم یعنى(اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه ...). که تفسیر آیه دومى است انطباقش بر وثنیها همانطور که گذشت روشنتر است تا بر غیر ایشان .

پس روایتى که از قمى در تفسیرش در ذیل آیه مورد بحث آمده که در باره یهود نازل شد و در باره خوارج جریان یافته صحیح نیست .

در تفسیر برهان از محمد بن عباس به سند خود از حارث از على(علیها لسلام) روایت آورده که فرمود: براى هر چیزى نقطه برجستهاى است و نقطه برجسته بهشت فردوس است که اختصاص به محمد و آل محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) دارد.

و در الدر المنثور است که بخارى ، مسلم و ابن ابى حاتم از ابى هریره روایت کرده اند که گفت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود:(وقتى از خدا درخواست مى کنید فردوس را بخواهید). که در وسط بهشت و بر نقطه بلند آن قرار دارد که فوق آن عرش ‍ رحمان است ، و نهرهاى بهشت از آنجا مى جوشد.

و در مجمع البیان است که عبادة بن صامت از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود: بهشت صد درجه است که ما بین هر دو درجه آن به قدر ما بین آسمان و زمین است ، و فردوس بالاترین درجه آن است که نهرهاى چهارگانه بهشت از آنجا مى جوشد، پس هر وقت خواستید از خدا درخواستى کنید فردوس را بخواهید.

مؤ لف : و در این معنا روایات دیگرى است .

و در تفسیر قمى از جعفر بن احمد از عبید الله بن موسى از حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش از ابى بصیر از ابى عبد الله(علیهالسلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى گفت از آن جناب از آیه(ان الذین امنوا و عملوا الصالحات کانت لهم جنات الفردوس ‍ نزلا) پرسیدم ، فرمود: در باره ابوذر و سلمان و مقداد و عمار بن یاسر نازل شده که خداى تعالى جنات فردوس را منزل و ماواى ایشان کرده است .

مؤ لف : جا دارد که این روایت را حمل بر جرى کنیم و بگوئیم مراد این است که آیه شریفه در باره مؤ منین حقیقى نازل شده که چهار نفر مذکور از روشنترین مصادیق آنند، و گرنه اگر بگوییم در خصوص ایشان نازل شده باشد، این اشکال متوجه مى شود که سلمان از کسانى بود که در مدینه ایمان آورد، و آیه شریفه در مکه و قبل از هجرت به مدینه نازل شده ، علاوه بر اینکه سند حدیث هم خالى از سستى نیست .