بیان آیات
این آیات گوشه اى از نیرنگهاى مشرکین را که به قرآن و به پیغمبر(صلى اللّه علیه و آله و سلم) زدند و تعدى و پافشارى که در انکار توحید و معاد کردند یادآور شده ، در همین باره علیه ایشان احتجاج و استدلال مى کند.آرى آنها خواسته بودند که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) نسبت به قسمتى از دستورات ، با آنان مداهنه کند و نیز خواستند او را از مکه بیرون کنند.
به همین جهت در این آیات به شدیدترین بیان آن جناب را تهدید مى کند که مبادا به طرف مشرکین و لو هر قدر هم اندک باشد میل پیدا کند، و ایشان را هشدار داده که اگر آن جناب را از مکه بیرون کنند هلاکشان فرماید.
در این آیات توصیه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به نماز و توسل به درگاه پروردگار در آغاز کلام و هم در انجام آن و نیز اعلام به ظهور حق آمده است .
وان کادوا لیفتنونک عن الاذى اوحینا الیک لتفترى علینا غیره و اذا لاتخذوک خلیلا
کلمه(ان) مخف ف از(ان) است به دلیل اینکه لام بر سر(لیفتنونک) در آمده و فتنه به معنى لغزاندن و برگرداندن است و کلمه خلیل از خلت به معنى صداقت است ، چه بسا گفته باشند؟ که از خلت به معنى حاجت است ولى بعید به نظر مى رسد.
نیرنگ مشرکین براى حفظ حرمت خود و خدایان شان
ظاهر سیاق مى رساند که مراد از(الاذى اوحینا الیک) قرآن باشد که مشتمل بر توحید و نفى شرک و سیرت صالح است ، و این مؤ ید روایاتى است که در شاءن نزول آیات وارد شده که مشرکین از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در خواست کردند که دست از بدگوئى خدایان ایشان بردارد و غلامان و کنیزان بى شخصیت ایشان را که مسلمان شده و به وى گرویده اند از خود دور کند چون عارشان مى شد که با بردگان خود یکجا بنشینند و آیات خداى را بشنوند، و در چنین مناسبتى آیه مورد بحث نازل شد.
و معنایش این است که مشرکین نزدیک شد تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحى نمودیم منحرفت کنند تا مرامى مخالف آن پیش گیرى و اعمالى بر خلاف آن انجام دهى و بدین وسیله افترائى به ما ببندى و روش اختلاف طبقاتى را روشى خدا پسندانه جلوه دهى و گفتند که اگر چنین کنى و یک مشت گداو ژنده پوش را از خود برانى ، با تو رفاقت مى کنیم .
و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا
جلوه اى دیگر از آثار عصمت و حفظ الهى
تثبیت در اینجا به طورى که از سیاق برمى آید به معناى عصمت و حفظ الهى است و اگر جواب لولا را خود رکون قرار نداده و نفرمود(ترکن) بلکه نزدیک شدن به رکون را قرار داده فرمود:(لقد کدت ترکن) براى این بود که با در نظر داشتن اینکه رکون به معناى کمترین میل است دلالت کند بر اینکه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) میل به کفار که نکرد سهل است بلکه نزدیک به میل هم نشد، و این که فرمود(الیهم) و رکون را به مشرکین نسبت دادند به اجابت خواسته هاى آنان این معنا را تاکید مى کند.
و معناى آیه این استکه اگر ما با عصمت خود تو را پایدارى نمى دادیم نزدیک مى شدى به اینکه به سوى آنان اندکى میل کنى ، لیکن ما تو را استوار ساختیم ، و در نتیجه به آنان کمترین میلى نکردى تا چه رسد به اینکه اجابتشان کنى ، پس رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) ایشان را اجابت نکرد و ذره اى میل به ایشان هم ننمود و نه نزدیک بود میل کند.
اذا لاذقناک ضعف الحیوة و ضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا
سیاق آیه تهدید است و مراد از ضعف حیات و ممات مضاعف و دو چندان شدن عذاب زندگى و مرگ است و معنا این است که اگر نزدیک شوى به اینکه به سوى آنان متمایل گردى هر چند تمایل مختصرى باشد ما عذاب دو چندان زندگى که مجرمین را با آن شکنجه مى دهیم و عذاب دو چندان مرگ را که در عالم دیگر با آن شکنجه شان مى دهیم به تو خواهیم چشانید.
و در مجمع از ابان بن تغلب روایت کرده که گفته است مراد از ضعف عذاب عذابى است که درد و الم آن دو چندان باشد، و معنا این است که ما عذاب دنیا و آخرت(هر دو) را به تو مى چشانیم ، آنگاه به گفته شاعر استدلال کرده که گفته است .
لمقتل مالک اذبان منى
ابیت اللیل فى ضعف الیم
که مقصود از ضعف الیم عذاب الیم است یعنى وقتى مالک از من جدا گشت و کشته شد آن شب را در عذاب الیمى صبح کردیم .
و اینکه در ذیل آیه فرمود:(ثم لا تجد لک علینا نصیرا) تشدید در تهدید است ، و معنایش این است که در این صورت عذاب واقع خواهد شد، و هیچ راه گریزى از آن نخواهد بود.
و ان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها و اذا لا یلبثون خلافک الا قلیلا
کلمه(استفزاز) به معناى سوق دادن و تحریک خفیف و آسان است ، و الف و لام در الارض براى عهد است ، و مقصود از آن زمین معهود، مکه معظمه است ، و کلمه خلاف به معناى بعد است ، و مقصود از قلیل زمان اندک است .
و معناى آیه این است که مشرکین نزدیک بود که ترا وادار کنند تا از مکه بیرون شوى ، و اگر ایشان ترا بیرون مى کردند، بعد از رفتن تو، زمان زیادى زنده نمى ماندند، بلکه پس از مدت کوتاهى همه هلاک مى شدند.
بعضى گفته اند: مراد اتحادى است که مشرکین با یهود کردند تا آن جناب را از سرزمینهاى عرب بیرون کنند.
و لیکن این احتمال بعید به نظر مى رسد چرا که سوره مورد بحث ، مکى است و آیات آن هم در یک سیاق است و گرفتارى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) با یهودیان در مدینه و بعد از هجرت بوده است .
سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لا تجد لسنّتنا تحویلا
کلمه(تحویل) به معناى نقل چیزى است از حالى به حال دیگر، و کلمه(سنة من) در تقدیر(لسنة من) است ، یعنى مانند سنت کسى که ما فرستادیم و این جار و مجرور متعلق به جمله(لا یلبثون) است یعنى دیرى نمى پائید که مردم مکه مانند سنت کسى که قبل از تو فرستادیم مى شدند.
و این سنت یعنى هلاک کردن مردمى که پیغمبر خود را از بلاد خود بیرون کردند سنت خداى سبحان است ، و اگر فرمود: سنت پیغمبرى است که فرستادیم و آن را به پیغمبر نسبت داده به این اعتبار بوده که سنت رابه خاطر پیغمبران خود قرار داده به دلیل اینکه دنبالش فرموده و لن تجد لسنتنا ت حویلا و در جاى دیگر فرموده و(قال الّذین کفروا لرسلهم لنخرجنّکم من ارضنا او لتعودنّ فى ملّتنا فاوحى الیهم ربّهم لنهلکنّ الظالمین).
و معناى آیه این است که(در این صورت ایشان را هلاک خواهیم کرد به خاطر سنتى که ما براى پیغمبران قبل از تو باب نموده و اجراء کردیم ، و تو هیچ تغییر و تبدیلى براى سنت ما نخواهى یافت).
اقم الصّلوة لدلوک الشّمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا
معناى(دلوک شمس) و(غسق اللیل) در آیه :(اقم الصلوة لدلوک الشمس...)
در مجمع البیان گفته :(دلوک) به معناى زوال آفتاب و رسیدن به حد ظهر است . مبرد گفته :(دلوک شمس) به معناى اول ظهر تا غروب است ، بعضى دیگر گفته اند:(دلوک شمس) به معناى غروب آفتاب است و اصل کلمه از(دلک) است که به معناى مالیدن است ، و اگر ظهر را دلوک گفته اند بدین جهت است که از شدت روشنائى هر کس به آن نگاه کند چشم خود را مى مالد، و اگر غروب آفتاب را دلوک شمس خوانده اند باز براى این است که بیننده چشم خود را مى مالد تا درست درک کند.
و نیز در مجمع گفته :(غسق اللیل) هنگامى است که تاریکى شب پدید مى آید، وقتى مى گویند(غسقت القرحه) معنایش این است که زخم و جراحت دهن باز کرد و داخلش نمودار گشت .
و در مفردات گفته :(غسق شب) به معناى شدت ظلمت شب است . مفسرین در تفسیر اول آیه اختلاف کرده اند، و از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به طریق شیعه روایت شده که فرموده اند:(دلوک الشمس) هنگام ظهر و(غسق اللیل) نصف شب است ، و به زودى ان شاء اللّه در بحث روایتى آینده به آن اشاره خواهد شد.
و بنابراین روایت ، آیه شریفه از اول ظهر تا نصف شب را شامل مى شود، و نمازهاى واجب یومیه که در این قسمت از شبانه روز باید خوانده شود چهار نماز است ، ظهر و عصر و مغرب و عشاء، و با انضمام نماز صبح که جمله :(و قرآن الفجر) دلالت بر آن دارد نمازهاى پنجگانه یومیه کامل مى شود.
و اینکه فرموده :(و قرآن الفجر) عطف است بر کلمه(الصّلوة) که تقدیرش چنین مى شود:(و اقم قرآن الفجر) که مراد از آن نماز صبح است ، و چون مشتمل بر قرائت قرآن است آن را قرآن صبح خوانده ، چون روایات همه متفقند بر اینکه مراد از قرآن الفجر همان نماز صبح است .
و همچنین روایات از طرق عامه و خاصه متفقا جمله(ان قرآن الفجر کان مشهودا) را تفسیر کرده اند به اینکه :(نماز صبح را هم ملائکه شب(در موقع مراجعت) و هم ملائکه صبح(در موقع آمدن) مى بینند، و ما به زودى به بعضى از آن روایات اشاره خواهیم کرد ان شاء اللّه .
امر به رسول(ص) به تهجد نیمه شب و دعا و استمداد از خداوند
و من اللیل فتهجّد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربّک مقاما محمودا
کلمه(تهجد) از ماده(هجود) است که در اصل به معناى خواب است ، و تهجد به طورى که بسیارى از اهل لغت گفته اند به معناى بیدارى بعد از خواب است ، و ضمیر در(به) به قرآن یا به کلمه(بعض) که از کلمه(من اللیل) استفاده مى شود برمى گردد، و کلمه(نافله) از ماده(نفل) به معناى زیادى است ، و چه بسا گفته شده که کلمه(من اللیل) از قبیل اغراء(تحریک و تهیج) و نظیر(علیک باللیل - بر تو باد شب) مى باشد، و حرف(فاء) که بر سر(فتهجد) آمده نظیر فاء در(فایّاى فارهبون) است .
و معناى آیه چنین است که قسمتى از شب راپس از خوابیدنت بیدار باش و به قرآن(یعنى نماز) مشغول شو، نمازى که زیادى بر مقدار واجب تو است .
کلمه مقام در جمله(مقاما محمودا ممکن است مصدر میمى و به معناى بعث باشد، که در این صورت مفعول مطلق جمله(لیبعثک) خواهد بود، هر چند که لفظ بعث در بین نیامده باشد، و معنا چنین مى شود(باشد که پروردگارت تو را بعث کند بعثى پسندیده) و ممکن هم هست اسم مکان بوده و آنگاه بعث به معناى اقامه و یا متضمن معناى اعطاء و امثال آن باشد که بنابراین احتمال ، معناى آیه چنین مى شود(باشد که پروردگارت تو را به مقامى محمود به پا دارد و یا(در حالى که معطى تو است به مقامى محمود بعث فرماید) و یا(عطا کند تو را در حالى که بعث کننده تو است مقامى محمود).
در اینجا محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده و هیچ قیدى به آن نزده است ، و این خود مى فهماند که مقام مذکور مقامى است که هر کس آن را مى پسندد، و معلوم است که همه وقتى مقامى راحمد مى کنند که از آن خوششان بیاید، و همه کس از آن منتفع گردد، و به همین جهت آن را تفسیر کرده اند به مقامى که همه خلائق آن را حمد مى کنند، و آن مقام شفاعت کبراى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است که روز قیامت در آن مقام قرار مى گیرد، و روایات وارده در تفسیر این آیه از طرق شیعه و سنى همه متفقند بر این معنا.
و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنک سلطانا نصیرا.
مقصود از(دخول و خروج به صدق) در(رب ادخلنىمدخل صدق ...)
کلمه(مدخل)(به ضم میم و فتح خاء) مصدر میمى به معناى داخل کردن است ، و همینطور(مخرج) که آن نیز هم وزن همان صیغه است و به معناى خارج کردن است ، و اگر ادخال و اخراج را به صدق اضافه کرده به این عنایت است که دخول و خروج در هر امرى دخول و خروجى باشد که متصف به صدق و داراى حقیقت باشد، نه اینکه ظاهرش مخالف با واقع و باطنش باشد، و یا یک طرفش با طرف دیگرش متضاد بوده باشد، مثل این که اگر داخل دعا مى شود به زبانش خداى را بخواند ولى منظور قلبیش این باشد که در میان مردم و همگان موجه گشته از این راه وجهه اى کسب کند، و یا در یک قسمت از دعایش خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت دیگر غیر خداى را هم شرکت دهد.
و خلاصه اینکه(دخول و خروج به صدق) این است که صدق و واقعیت را در تمامى دخول و خروج هایش ببیند، و صدق سراپاى وجودش را بگیرد، چیزى بگوید که عمل هم بکند، و عملى بکند که همان را بگوید، چنان نباشد که بگوید آنچه را که عمل نمى کند و عملى انجام ندهد مگر آن را که ایمان دارد و بدان معتقد است و این مقام مقام صدیقین است ، و بنابراین برگشت کلام به این مى شود که مثلا بگوئیم : خدایا امور مرا آنچنان سرپرستى کن که صدیقین را سرپرستى مى کنى .
(و اجعل من لدنک سلطانا نصیرا - یعنى سلطنتى یارى شده ، به این معنى که مرا در تمامى مهماتم و در هر کارى که مشغول مى شوم یارى کن ، اگر مردم را به دین تو دعوت مى کنم مغلوب نشوم ، و حجت هاى باطله ایشان مرا مغلوب نسازد، و به فتنه اى و مکرى از ناحیه دشمنانت دچار نگردم ، و به وسوسه اى از شیطان گمراه نشوم .
و این آیه همانطور که ملاحظه مى کنید به طور مطلق رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را امر مى کند که از پروردگارش بخواهد در تمامى مدخل و مخرج ها او را سرپرستى کند، و از ناحیه خود سلطانى به او دهد که او را یاور باشد، در نتیجه از هیچ حقى منحرف نگشته و به سوى هیچ باطلى متمایل نشود.
و بنابراین اطلاق ، دیگر وجهى نیست که گفتار بعضى از مفسرین را قبول کنیم که گفته اند: مراد از دخول و خروج ، دخول به مدینه پس از بیرون شدن از مکه و خروج از مدینه به سوى مکه و فتح مکه است ، و یا آنکه مراد از دخول و خروج دخول در قبر به مرگ و خروج از قبر به بعث است .
بله از آنجائى که آیه شریفه بعد از آیه(و ان کادوا لیفتنونک) و آیه(و ان کادوا لیستفزونک) و در سیاق آن دو قرار گرفته اشاره به مساءله دخول و خروج مکانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج ، نه اینکه دخول و خروج مکانى معناى منحصر به فرد آیه باشد، آرى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را امر مى کند به اینکه در تمامى مهماتش و کارهائى که در امر دعوت دینى دارد به پروردگارش ملتجى شود، و همچنین در دخول و خروج هر مکانى که سکونت مى کند، و یا صرفا داخل و خارج مى شود، و این معنا واضح است .
و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
در مجمع البیان گفته کلمه(زهوق) به معناى هلاکت و بطلان است ، وقتى گفته مى شود:(زهقت نفسه) معنایش این است که جانش بیرون آمد، گوئى اینکه جانش به سوى هلاکت بیرون شد، این بود کلام صاحب مجمع ، و معناى آیه روشن است .
در این آیه که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را امر مى کند به اینکه ظهور حق را به همه اعلام کند،
و چون آیه شریفه در سیاق آیات قبلى یعنى از آیه(و ان کادوا لیفتنونک) تا آخر سه آیه واقع شده این معنا از آن استفاده مى شود که منظور از آن این است که مشرکین را دلسرد نموده و اعلام کند که براى همیشه از او ماءیوس باشند، و یقین کنند که دیگر به هیچ وجه زورشان به آن جناب نمى رسد.
باز آیه شریفه دلالت بر این دارد که هیچ وقت باطل دوام نمى یابد، همچنانکه در جاى دیگر راجع به این معنا فرموده(و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار).
بحث روایتى
روایاتى در ذیل آیه :(و ان کادوا لیفتنونک ...) که خدعه مشرکین بارسول اللّه(ص) را حکایت مى کند
در مجمع البیان پیرامون سبب نزول آیه(و ان کادوا لیفتنونک عن الذى اوحینا الیک ...) گفته است که مشرکین به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) گفتند از بدگوئى و توهین به خدایان ما و احمقانه خواندن عقاید ما دست بردار، و این اطرافیانت را که همه از طبقه فقراء و بردگان متعفن هستند از دور خود دور کن تا ما به تو نزدیک شویم ، و گوش به گفتارت بدهیم ، و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از شنیدن این پیشنهاد به مسلمان شدن آنان امیدوار شد، و لذا آیات مذکور نازل گردید.
مؤ لف : در الدر المنثور هم قریب به این معنا را از ابن ابى حاتم از سعید بن نفیر روایت کرده .
و اما روایتى که از ابن عباس آورده که گفته است(امیة بن خلف و ابو جهل بن هشام و مردانى دیگر از قریش نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) آمده و گفتند: بیا خدایان ما را دست بکش و زیارت کن ، تا ما هم به دین تو در آئیم ، و چون رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از کناره گیرى فامیلش ناراحت بود و به اسلام آنها علاقه زیادى داشت دلش به حال آنان سوخت ، در نتیجه این آیه تا جمله(نصیرا) نازل شد) روایت قابل اعتمادى نیست چون با ظاهر آیات نمى سازد، آرى آیات از نزدیک شدن به رکون
و همچنین آن روایتى که طبرى و ابن مردویه از ابن عباس آورده اند که قبیله ثقیف به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) گفتند: یک سال به ما مهلت بده تا از قربانى هائى که براى خدایان ما مى آورند استفاده کنیم ، بعد از آنکه آنها را به چنگ آوردیم آنگاه مسلمان مى شویم ، و خدایان خود را خرد مى کنیم ، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) هم تصمیم گرفت چنین مهلتى به آنان بدهد، در نتیجه این آیه نازل شد.
و همچنین روایتى که در تفسیر عیاشى از ابى یعقوب از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه آمده که فرمود: وقتى روز فتح مکه فرا رسید رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بتهائى را از مسجد بیرون ریخت که یکى از آنها بت بالاى مروه بود، قریش پیغام دادند که آن بت را نشکند، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) که بسیار با حیا و نرم خو بود زمانى دچار شرم گشته بعدا دستور داد شکستند، و آیه شریفه در این مورد نازل شد.
و نظیر آن دو روایت اخبار دیگرى است قریب به همان معنا که هیچیک با ظاهر آیه سازگار نیست ، آرى از مقام رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به دور است که تصمیم به چنین بدعتهائى بگیرد با اینکه پروردگارش او را از نزدیک شدن به رکون و میل مختصر نهى کرده بود، تا چه رسد به اینکه تصمیم بگیرد.
علاوه بر این ، این قضایا و حوادث - اگر واقع شده باشد - بعد از هجرت و در فتح مکه واقع شده ، و حال آنکه آیه مورد بحث مکى است .
و در عیون به سند خود از على بن محمد بن جهم از ابى الحسن رضا(علیه السلام) در ضمن سؤ الات ماءمون روایت کرده که پرسید: معناى(عفى اللّه عنک لم اذنت لهم) چیست ؟ فرمود: این آیه از باب کنایه است خداوند به پیغمبرش خطاب کرده ، و لیکن منظور امت او است ، و همچنین آیه(لئن اشرکت لیحبطنّ عملک و لتکوننّ من الخاسرین و آیه(لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا) ماءمون گفت درست مى فرمائى یا بن رسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلم).
و در مجمع از ابن عباس روایت کرده که در ذیل آیه(اذا لاذقناک) گفته است : وقتى این آیه نازل شد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) عرض کرد: پروردگارا حتى یک چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار(الهى لا تکلنى الى نفسى طرفة عین ابدا).
روایاتى درباره واجب شدن نمازهاى پنجگانه و مراد از مشهود بودن قرآن فجر(نمازصبح) در ذیل آیه :(اقم الصلوة ...)
و در تفسیر عیاشى از سعید بن مسیب از على بن الحسین(علیه السلام) روایت کرده که گفت به حضورش عرض کردم : نماز چه وقت بر مسلمانان واجب شد آنطور که امروز واجب است ؟ فرمود: در مدینه و بعد از قوت یافتن دعوت اسلام و وجوب جهاد بر مسلمانان ، چیزى که هست آن روز به این صورت فعلى واجب نشد، بلکه هفت رکعت کمتر بود آن هفت رکعت را رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) اضافه نمود، دو رکعت در ظهر و دو رکعت در عصر و یک رکعت در مغرب و دو رکعت در عشاء، ولى نماز صبح را به همان صورت که در مکه واجب شده بود گذاشت ، چون در هنگام صبح ملائکه روز، در آمدن و ملائکه شب در رفتن عجله دارند، و لذا نماز صبح را براى اینکه هم آیندگان آن را با رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) درک کنند و هم روندگان ، به دو رکعتیش باقى گذاشت ، و معناى آیه :(ان قرآن الفجر کان مشهودا) همین است که هم مسلمانان آن را شاهدند و هم ملائکه شب و هم ملائکه روز.
و در مجمع البیان در ذیل آیه(اقم الصّلوة لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر) گفته است : در این آیه وجوب نمازهاى پنجگانّه و اوقات آنها بیان شده ، و موید آن روایتى است که عیاشى به سند خود از عبید بن زراره از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت کرده که امام فرمود: خداوند چهار نماز واجب کرده در یک قسمت زمانى که ابتدائش اول ظهر و آخرش نصف شب است ، دو تا از ظهر تا غروب ، یکى قبل از دیگرى و دو تا از اول غروب آفتاب تا نصف شب که آ نها هم یکى قبل از دیگرى است . و در الدر المنثور است که ابن جریر از ابن مسعود روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: جبرئیل موقع دلوک آفتاب هنگام ظهر نزد من آمد و نماز را با من خواند. و در همان کتاب است که حکیم ترمذى در کتاب نوادر الاصولش و ابن جریر و طبرانى و ابن مردویه از ابى درداء روایت کرده اند که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) این آیه را خواند(ان قرآن الفجر کان مشهودا) و فرمود: زیرا هم ملائکه شب آن را مى بینند و
هم ملائکه روز. مؤ لف : تفسیر مشهود بودن قرآن فجر در روایات شیعه و سنى به اینکه چون ملائکه شب آن را مى بینند و هم ملائکه روز آنقدر در این دو طائفه بسیار است که نزدیک است به حد تواتر برسد، و در بعضى از آنها همانطور که گذشت شهادت خدا و دیدن مسلمین نیز اضافه شده است .
روایاتى درباره شفاعت نمودن پیغمبر اسلام(ص) در قیامت ، درذیل جمله :(عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا)
و در تفسیر عیاشى از عبید بن زراره روایت کرده که گفت : شخصى از امام صادق(علیه السلام) از مؤ من پرسش نمود که آیا او هم شفاعت مى کند؟ حضرت فرمود: آرى ، شخص دیگرى از میان جمعیت عرض کرد آیا مؤ من هم محتاج شفاعت محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) هست ؟ فرمود: آرى براى مؤ من نیز گناهان و خطاهائى است ، هیچکس نیست مگر آنکه آن روز محتاج به شفاعت محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) هست .
راوى مى گوید: مردى پرسید معناى کلام رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) که فرمود:(من سید و سرور فرزندان آدمم ولى فخر نمى فروشم) چیست ؟ فرمود: آرى او حلقه درب بهشت را مى گیرد و بازش مى کند آنگاه به سجده مى افتد، خداى تعالى خطابش مى کند که سر بردار و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته است ، و بخواه که هر چه بخواهى به آن مى رسى ، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) سر برداشته دو باره به سجده مى افتد، خدایش مى فرماید: سر بردار و شفاعت کن که پذیرفته است ، و بخواه که به آن خواهى رسید آن جناب سر بر مى دارد و شفاعت مى کند، شفاعتش پذیرفته مى شود، درخواست مى کند خدا هم عطایش مى فرماید.
و نیز در همان کتاب از سماعه بن مهران از ابى ابراهیم(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه(عسى ان یبعثک ربّک مقاما محمودا) فرمود: مردم روز قیامت به مقدار چهل روز سر از خاک برداشته به آفتاب دستور مى رسد که پائین و نزدیک سر بندگان آید، به حدى که عرق سراپایشان بگیرد، و به زمین دستور مى رسد که عرق ایشان نپذیرد، آن وقت است که همگى نزد آدم شده شفاعت مى خواهند او ایشان را به نوح راهنمائى مى کند، و نوح به ابراهیم و او به موسى و او به عیسى و او به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) حوالت مى دهد، و مى گوید بر شما باد خاتم النبیین محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم)، و بالاخره محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مى گوید: اینکار با من . ترجمه المبزان ج : 13 ص : 248
آنگاه راهى شده تا در بهشت آمده دق الباب مى کند، به او مى گویند: کیست کوبنده در؟ و خدا داناتر است رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مى گوید: باز کنید، وقتى درب را باز مى کنند رو به درگاه خدا نهاده به سجده مى افتد و سر برنمى دارد تا به او گفته مى شود: حرف بزن ، و درخواست کن تا به دست آورى و شفاعت کن تا پذیرفته شود، پس بار دیگر به سجده مى افتد، و مثل بار اول سر برمى دارد و شفاعت مى کند، و حتى آنهائى هم که در آتش سوخته اند شفاعت مى شوند، به همین جهت در روز قیامت در میان تمامى امتها شخصى موجه تر از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نیست ، و این است معناى کلام خدا که مى فرماید:(عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا).
مولف : و اینکه فرمود: تا آنکه شفاعت مى کند کسانى را که در آتش سوخته اند، معنایش این است که بعضى از آنان شفاعت مى شوند، و در معناى این روایت از طرق اهل سنت از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایاتى چند رسیده است . و در الدرالمنثور است که بخارى و ابن جریر و ابن مردویه از ابن عمر روایت کرده اند که گفت : من از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) شنیدم که مى فرمود: آفتاب آنقدر نزدیک مى رسد که عرق تا نصف گوش مى رسد، در این بین که مردم در این حالتند دست به دامن آدم مى شوند او مى گوید: این کار از من ساخته نیست ، به موسى مراجعه مى کنند او نیز همان را مى گوید اینجا است که محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) شفاعت مى کند، و شفاعتش پذیرفته مى شود و خداوند میان مردم به داورى مى پردازد، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به طرف بهشت مى رود و حلقه درب بهشت را مى گیرد، آن موقع است که خداوند او را مقامى محمود مى دهد.
و در همان کتاب است که ابن جریر و بیهقى در شعب الایمان از ابى هریره روایت مى کند که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است . و باز در آن کتاب از ابن مردویه از سعد بن ابى وقاص روایت کرده که گفت شخصى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) معناى مقام محمود را پرسید، فرمود: شفاعت است .
مؤ لف : روایات در این مضامین بسیار است .