background
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ ۚ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ ۖ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ
بر شما گناهى نيست كه [در سفر حجّ‌] از فضل پروردگارتان [روزىِ خويش‌] بجوييد؛ پس چون از عرفات كوچ نموديد، خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، و يادش كنيد كه شما را كه پيشتر از بيراهان بوديد، فرا راه آورد.
آیه 198 سوره الْبَقَرَة

بیان آیات

این آیات در حجة الوداع یعنى آخرین حجى که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) انجام داد نازل شده ، و در آن حج تمتع تشریع شده است .

واتموا الحج و العمره لله ...

فرق بین تمام و کمال و مراد از امر به اتمام حج

تمام هر چیز عبارت است از آن جزئى که وقتى با سایر اجزا ضمیمه مى شود آن چیز همان چیز مى شود، و آثارى که دارد و یا آن آثار را از آن چیز انتظار داریم نیز مترتب مى گردد، و تمام کردن آن چیز این است که ، بعد از آنکه همه اجزاى آن را جمع کردیم آن جزء آخرى را هم بیاوریم تا آثار برآن چیز مترتب شود، این معناى کلمه تمام و اتمام است . و اما کمال هر چیزى آن حال و یا وصفى و یا امرى است که وقتى موجودى آن را داشته باشد، داراى اثرى علاوه مى شود غیر آن اثرى که بعد از تمامیت دارا باشد، مثلا منضم شدن اجزاى بدن انسانى به یکدیگر عبارت است از تمامیت انسان ، و اما عالم و یا شجاع و یا عفیف بودنش عبارت است از کمال انسان ، از انسان تمام عیار و بى کمال آثارى بروز مى کند، و از انسانى تمام و کامل آثارى دیگر ظهور مى نماید.

و چه بسا مى شود که کلمه تمام در جاى وصف کمال است عمال مى شود، و آن را است عاره از این مى گیرند، به این ادعا که آن وصف زاید از بس مورد اعتنا و اهمیت است جزء ذات به حساب مى آید(و مثلا مى خواهند بگویند انسانى که عالم نیست اصلا انسان تمام نیست تا به این تعبیر اهمیت علم را برسانند) و مراد از اتمام حج و عمره همان معناى اول یعنى معناى حقیقى کلمه است ، نه است عاره آن .

به دلیل اینکه دنبال جمله مى فرماید:(فان احصرتم فما است یسر من الهدى ...)، چون مى فرماید اگر به مانعى برخوردید و نتوانستید همه اجزاى حج را بیاورید هر قدر مى توانید بیاورید و این کلام با تمامیت به معناى حقیقى سازش دارد، نه تمامیت به معناى کمال ، و معناى صحیحى به نظر نمى رسد که اکتفا به بعضى از اجزا را متفرع کنند بر تمامیت به معناى کمال یا اتمام به معناى اکمال .

معناى حج و بیان اقسام آن در اسلام

و اما اینکه کلمه حج به چه معنا است ؟ معناى آن عبارت است از اعمالى که در بین مسلمین معروف است ، و ابراهیم خلیل(علیه السلام) آن را تشریع کرده ، و بعد از آن جناب همچنان در میان اعراب معمول بوده و خداى سبحان آن را براى امت اسلام نیز امضا کرده ، در نتیجه شریعتى شده که تا روز قیامت باقى خواهد بود.

ابتدا، این عمل ، احرام ، و سپس وقوف در عرفات ، و بعد از آن وقوف در مشعر الحرام است .

و یکى دیگر از احکام آن قربانى کردن در منا، و سنگ انداختن به ستون هاى سنگى سه گانه است ، و آنگاه طواف در خانه خدا، و نماز طواف ، و سعى بین صفا و مروه است البته واجبات دیگرى نیز دارد، و این عمل سه قسم است :

1 - حج افراد

2 - حج قران

3 - حج تمتع که در س ال آخر عمر رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) تشریع شد.

و اما عمل عمره عملى دیگر است ، و آن عبارت است از رفتن به زیارت خانه کعبه ، از مسیر یکى از میقاتها، و طواف و نماز آن ، و سعى بین صفا و مروه ، و تقصیر، و این حج و عمره دو عبادتتند که جز با قصد قربت تمام نمى شوند، به دلیل اینکه فرموده :(و اتموا الحج و العمره لله ، حج و عمره را براى خدا تمام کنید...)

فان احصرتم فما است یسر من الهدى ، و لا تحلقوا روسکم

کلمه(احصار) به معناى حبس و ممنوع شدن است ، که البته منظور ممنوع شدن از اتمام آن به خاطر کسالت و بیمارى یا دشمن است ، و نیز منظوراز این احصار ممنوعیت بعد از شروع و احرام بستن است ، و معناى است یسار در هر عملى آسان کردن آن است . بطورى که آسانى ها را در آن جلب نموده مشکلات را از آن بیرون کند.

معناى کلمه هدى و فرق آن با هدیه

و کلمه(هدى) پیش کش کردن چیزى از نعمتها به کسى و یا به محلى ، به منظور تقرب جستن به آن کس و یا آن محل است و اصل کلمه از هدیه گرفته شده ، که به معناى تحفه است ، و یا از هدى است که به معناى هدایتى است که انسان را به سوى مقصود سوق مى دهد، و کلمه(هدى و هدیه) همان فرقى را با هم دارند که کلمه(تمر و تمره) با هم دارد، که اولى جنس خرما است ، و دومى یک خرما، و مراد از هدى در مساءله حج آن حیوانى است که انسان با خود به طرف مکه مى برد تا در حج خود آن را قربانى کند.

فمن کان منکم مریضا او به اذى من راسه ...

حرف( فا) در آغاز جمله براى تفریع است ، یعنى جمله را نتیجه سخنان قبلى مى کند، و تفریع این حکم بر سخن قبلى که از تراشیدن سر نهى مى کرد، دلالت دارد بر اینکه مراد از مرض خصوص آن مرضى است که با نتراشیدن سر برایش مضر است ، و اگر سر را بتراشد آن مرض به بهبودى مبدل مى گردد، و اگر در جمله :(از شما کسى که مرضى دارد و یا سرش ناراحت مى شود)، کلمه(و یا) را که مفیدتر دید است به کار برد،

براى این بود که بفهماند مراد از ناراحتى سر، ناراحتى غیر از سر درد و بیمارى است ، بلکه ناراحتى از ناحیه حشرات است ، پس عبارت(اذى من راسه) کنایه است از متاءذى شدن از حشرات از قبیل شپش ‍ که در سر مى افتد.

پس این دو امر یعنى ناراحتى از شپش و یا سر درد، تراشیدن سر را جایز مى کند، اما بافدیه به یکى از سه خصلت ، اول روزه ، دوم صدقه ، و سوم نسک .

و در روایات وارد شده که روزه نامبرده سه روز است ، و مراد از صدقه سیر کردن شش نفر مسکین ، و مراد از نسک قربانى کردن یک گوسفند است .

فاذا امنتم فمن تمتع بالعمره الى الحج

حرف(فا) بر سر جمله آن را متفرع بر احصار مى کند و معنایش این است که چون از مرض و دشمن و یا موانع دیگر ایمن شدید، پس هر کس تمتع ببرد به وسیله عمره تا حج یعنى با عمره عمل عبادت خود را ختم کند، و تا مدتى محل شود تا دوباره براى حج احرام بپوشد مى تواند این کار را بکند، و در آن هدیى آسان با خود ببرد.

بنابر این حرف(با) در کلمه(بالعمره) باى سببیت است ، و سببیت عمره براى تمتع و بهره گیرى ، بدین جهت است که در حال احرام نمى توانست از زنان و شکار و امثال آن بهره مند شود مگر آنکه از احرام درآید، و تمتع آدمى را از احرام بیرون مى آورد.

فما استیسر من الهدى ...

از ظاهر آیه بر مى آید که هدى نسکى است على حده ، نه اینکه جبران این باشد که شخص متمتع نتوانسته و یا نخواسته احرام براى حج را از میقات ببندد، و لا جرم از شهر مکه براى حج احرام بسته است ، براى اینکه جبران بودن هدى احتیاج به مونه اى زاید دارد، تا انسان آن را از آیه شریفه بفهمد، و خلاصه عبارت مورد بحث را هر کس ببیند، مى فهمد که هدى عبادتى است مستقل ، نه جبران چیزى که فوت شده .

حال اگر بگوئى جمله :( فما است یسر من الهدى ...) به خاطر حرف(فا) نتیجه جمله :(فمن تمتع ...) است ، و مترتب بر آن است ، همانطور که جزاء شرط در جمله :(اگر به منزل ما بیائى از تو پذیرائى مى کنم) مترتب بر شرط(اگر) است و این ترتب به ما مى فهماند که آوردن هدى کفاره و جبران تمتع و است راحتى است که بعد از عمره تمتع و قبل از حج آن مى کند، علاوه بر اینکه وقتى فعل شرط خود کلمه تمتع است(هر کس تمتع کند باید چنین و چنان کند)، مى فهمیم که هدى در ازاى تمتعى قرار گرفته که گفتیم نوعى تسهیل شرعى و تخفیف است ، پس هدى جبران این تخفیف مى شود نه عبادتى جداگانه .

در پاسخ مى گوئیم : کلمه(بالعمرة ...)، این سخن را رد مى کند، براى اینکه کلمه نام برده عمره را از حج جدا و آن دو را دو عمل مستقل مى سازد، و جبران بودن هدى وقتى صحیح است که تسهیل و تخفیف در یک عمل تشریع شده باشد، نه در بین دو عمل ، که احرام اولى یعنى عمره تمام شده ، و احرام دومى یعنى حج هنوز شروع نگشته .

علاوه براینکه درک اشعار نامبرده به فرضى که صحیح باشد، وقتى است که تشریع هدى به خاطر تشریع تمتع به عمره تا حج باشد، نه اینکه به خاطر فوت احرام حج از میقات باشد. ظاهر آیه شریفه :( فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما است یسر من الهدى) این است که مى خواهد خبر دهد از تشریع تمتع ، و اینکه قبلا چنین عمره اى تشریع شده ، نه اینکه بخواهد با همین جمله آن را تشریع کند، چون مى فرماید(پس هر کس به عمره تا حج تمتع کند، پس باید تا جائى که مى تواند قربانى با خود ببرد)، معلوم مى شود قبلا چنین عمره اى تشریع شده بوده ، که آن را مفروغ عنه و مسلم گرفته از تشریع قربانى در آن خبر مى دهد.

این خیلى روشن است که عبارت(هر کس تمتع کرد باید با خود هدى ببرد) و عبارت(تمتع کنید و در تمتع با خود قربانى ببرید) فرق دارد، اولى را در جائى مى گویند که شنونده قبلا از تشریع تمتع اطلاع داشته باشد، و دومى را در جائى مى گویند که گوینده مى خواهد با همین کلام خود آنرا تشریع کند، خواهى گفت تمت ع در کجا تشریع شده ؟ مى گوئیم : در آیه شریفه :( ذلک لمن لم یکن اهله حاضرى المسجد الحرام).

فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام فى الحج و سبعة اذا رجعتم ...

اینکه حج را ظرف براى صیام قرار داد، و فرمود:(سه روز در حج) به این اعتبار است که عمل حج و عمل روزه در یک مکان و یک زمان انجام مى شود، زمانى که عمل حج در آن انجام مى شود، و زمان حج شمرده مى شود، یعنى فاصله میان احرام حج و مراجعت به مکه همان زمان سه روز روزه است ، و به همین اعتبار است که در روایات وارده از ائمه اهل بیت(علیه السلام) آمده : که وقت روزه براى کسى که قادر باشد قبل از روز قربانى است ، و براى کسى که قادر نیست بعد از ایام تشریق یعنى یازده و دوازده و سیزدهم است ، و اگر کسى در این ایام هم قدرت بر روزه گرفتن نیافت باید پس از مراجعت به وطن آن را بگیرد، و ظرف هفت روز دیگر بعد از مراجعت از مکه است ، چون(ظاهر جمله :(اذا رجعتم ، وقتى برگشتید) همان برگشتن به وطن است ، و گرنه مى فرمود: در حال برگشتن ، علاوه بر اینکه التفات از غیبت(کسى که تمتع کند به عمره تا حج) به حضور(وقتى برگشتید) خالى از اشعار و دلالت بر این معنا نیست .

تلک عشره کامله ...

یعنى سه روز در حج و هفت روز در مراجعت ، ده روز کامل است ، و اگر عدد هفت را مکمل عدد ده خوانده نه متمم آن ، براى این بود که بفهماند هر یک از سه روز و هفت روز حکمى مستقل و جداگانه دارد، که بیانش در فرق میان دو کلمه تمام و کمال در اول آیه گذشت .

پس معلوم شد که روزه سه روز عملى است تام فى نفسه ، و اگر محتاج به هفت روز است محتاج در کامل بودنش هست ، نه در تمامیتش .

ذلک لمن لم یکن اهله حاضرى المسجد الحرام

تفاوت اعمال و مناسک حج براى اهل مکه و غیر آنها از مردم

یعنى حکم نامبرده در باره تمتع به عمره تا حج ، براى غیر اهل مکه است ، یعنى براى کسى است که بین خانه و زندگى او و بین مسجد الحرام(البته بنابر تحدیدى که روایات کرده) بیش از دوازده میل فاصله باشد، و کلمه اهل به معناى خواص آدمى از زن و فرزند و عیال است : و اگر از مردم دور از مکه تعبیر فرموده به کسى که اهلش حاضر در مسجد الحرام نباشد، در حقیقت لطیف ترین تعبیرات را کرده ، چون در این تعبیر به حکمت تشریع تمتع که همان تخفیف و تسهیل است اشاره فرموده .

توضیح اینکه : مسافرى که از بلاد دور به حج - که عملى است شاق و تواءم با خستگى و کوفتگى در راه - مى آید احتیاج شدید به است راحت و سکون دارد، و سکون و است راحت آدمى تنها نزد همسرش ‍ فراهم است ، و چنین مسافرى در شهر مکه خانه و خانواده ندارد، لذا خداى تعالى دو رعایت در باره او کرده ، یکى اینکه اجازه داده بعد از مناسک عمره از احرام در آید، و دوم اینکه براى حج از همان مکه محرم شود، و دیگر مجبور به برگشتن به میقات نشود.

خواننده محترم توجه فرمود که جمله دال بر تشریع متعه همین جمله است ، یعنى جمله :( ذلک لمن لم یکن ...) نه جمله(فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...) و جمله نامبرده کلامى است مطلق ، نه به وقتى از اوقات مقید است ، و نه به شخصى از اشخاص ، و نه به حالى از احوال .

و اتّقوا اللّه و اعلموا ان اللّه شدید العقاب

وجه تشدید بلیغ امر به تقوى در آیه شریفه(واتقوالله ...)

اینکه در ذیل آیه چنین تشدید بالغى کرده ، با اینکه صدر آیه چیزى به جز تشریع حکمى از احکام حج را نداشت ، به ما مى فهماند که مخاطبین اشخاصى بوده اند که از حال ایشان انتظار مى رفته حکم نامبرده را انکار کنند، و یا در قبول آن توقف کنند، و اتفاقا مطلب از همین قرار بود، براى اینکه از میان همه احکام که در دین تشریع شده ، خصوص حج ، از سابق یعنى از عصر ابراهیم خلیل اللّه(علیه السلام) در بین مردم وجود داشته ، و معروف بوده ، و دلهاشان با آن انس و الفت داشت ،

و اسلام این عبادت را تقریبا به همان صورتى که از سابق داشته امضاء کرد، و تا اواخر عمر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) به همان صورت بود، و تغییر دادن احکام آن بخاطر همان انس و الفت مردم کار بسیار مشکلى بود، و حتما با انکار و مخالفت مواجه مى گردید، و بطوریکه از روایات هم بر مى آید در دل بسیارى از آنان مقبول واقع نمى شد بدین جهت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) ناگزیر بود خود آنان را مخاطب قرار دهد، و بر ایشان بیان کند، که حکم تازه اى که رسیده از ناحیه خداست ، و حکم رانى فقط کار خداوند است و او هر چه بخواهد حکم مى کند، و حکمى که کرده عمومى است ، و احدى از آن مستثنا نیست ، نه هیچ پیغمبرى ، و نه امتى .

و این نکته باعث شد که در آخر آیه با تشدید بلیغ امر به تقوا نموده ، از عقاب خداى سبحان زنهار دهد.

الحج اشهر معلومات ، فمن فرض فیهن الحج تا کلمه فى الحج

یعنى زمان حج نزد این قوم(یعنى عرب) ماههاى معلومى است ، و سنت(یعنى روایات) آن را معین کرده ، که عبارت است از شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه ، و اگر ذى الحجه را زمان حج شمرده ، با اینکه زمان حج اوائل آن ماه است ، نه همه آن ، منافاتى ندارد، براى اینکه این تعبیر از قبیل تعبیرى است که مى گوئیم من روز جمعه خدمت شما مى رسم ، با اینکه آمدن در یک ساعت از روز جمعه صورت مى گیرد، نه در تمامى آن روز. و در اینکه در آیه شریفه سه مرتبه کلمه حج تکرار شده با اینکه مى توانست بار دوم و سوم به آوردن ضمیر اکتفا کند، لطفطى در اختصار گوئى به کار رفته ، چون مراد از حج اول زمان حج ، و از حج دوم خود عمل حج ، و از سوم زمان و مکان آن است و اگر ضمیر مى آورد ناگزیر بود بدون جهت کلام را طول بدهد،(و بفرماید: زمان الحج اشهر معلومات فمن فرض علیه هذا العمل ف لا رفث و لا فسوق و لا جدال فى زمانها و مکانها)

و فرض حج به این معنا است که با شروع در عمل حج این عمل را بر خود واجب سازد، چون به حکم آیه شریفه :( و اتموا الحج و العمره لله ...)، شروع در این عمل باعث مى شود که اتمامش بر آدمى واجب گردد.

و کلمه(رفث) به معناى هر عملى است که در عرف تصریح به نام آن نمى کنند بلکه ، هر وقت بخواهند نام آن را ببرند، به کنایه مى برند، مانند عمل زناشوئى و کلمه(فسوق) به معناى خارج شدن از طاعت خدا است ، و جدال به معناى ستیزگى کردن و لجبازى در گفتار و بحث است ، لیکن و سنت رفث را تفسیر کرده به جماع و فسوق را به دروغ ، نه به جدال را به گفتن : خدا و بله به خدا.

و ما تفعلوا من خیر یعلمه اللّه ...

این جمله خاطرنشان مى سازد که اعمال از خداى تعالى غایب و پنهان نیست ، و کسانى را که مشغول به اطاعت خدایند دعوت مى کند به اینکه در حین عمل از حضور قلب و از روح و معناى عمل غافل نمانند،و این داب قرآن کریم است که اصول معارف را بیان مى کند، و قصه ها را شرح داده شرایع و احکام را ذکر مى کند، و در آخر همه آنها موعظه و سفارش مى کند، تا علم از عمل جدا نباشد، چون علم بدون عمل در اسلام هیچ ارزشى ندارد، و بهمین جهت دعوت نامبرده را با جمله :(و اتقون یا اولى الالباب) ختم کرد، و در این جمله بر خلاف اول آیه که مردم غایب فرض شده بودند، مخاطب قرار گرفتند، و این تغییر سیاق دلالت مى کند بر کمال اهتمام خداى تعالى به این سفارش ، و اینکه تقوا وسیله تقرب و وظیفه اى است حتمى و متعین .

آیه اى که دلالت مى کند بر اینکه دادوستد در حجحلال است .

لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم

این آیه شریفه مى خواهد بفرماید: در خلال انجام عمل حج داد و ستد حلال است ، چیزى که هست از بیع و داد و ستد تعبیر فرموده به(طلب فضل پروردگار) و این تعبیر در سوره جمعه نیز آمده ، آنجا که مى فرماید:( یا ایّهاالذّین آمنوا اذا نودى للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع -) تا آنجا که مى فرماید -( فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فى الارض ، و ابتغوا من فضل اللّه) چون در این دو آیه نخست از داد و ستد تعبیر به بیع کرده ، و سپس از همان تعبیر به طلب رزق خدا نموده ، و بهمین جهت است که در سنت نیز ابتغاى از فضل خدا در آیه مورد بحث به بیع تفسیر شده ، پس آیه دلیل بر این است که دادوستد در خلال عمل حج مباح و جایز است .

فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام

کلمه(افضتم) از مصدر افاضه است ، که به معناى بیرون شدن دسته جمعى عده اى است از محلى که بودند، پس آیه دلالت دارد بر اینکه وقوف به عرفات هم واجب است ، همچنانکه وقوف به مشعرالحرام که همان مزدلفه باشد واجب است .

و اذکروه کما هدیکم ...

یعنى بیاد خدا بیفتید البته یادى که با نعمت(هدایت او شما را) برابر و مانند باشد، چون شما قبل از اینکه او هدایتتان کند از گمراهان بودید.

ثم المیزان او افیضوا من حیث افاض الناس ...

وقوف و کوچ از عرفات یکى دیگر از مناسک حج خانه خدا

ظاهر این آیه مى رساند که افاضه بر طبق سنت دیرینه اى که قریش داشتند واجب است ، و مى خواهد مخاطبین را در این سنت ملحق به نیاکانشان کند. بنابراین آیه شریفه با روایتى که مى گوید:(قریش و هم سوگندانشان که به عرف محلى حمس نامیده مى شدند، وقوف به عرفات نمى کردند، بلکه تنها به مزدلفه وقوف مى کردند، و منطقشان این بود که ما اهل حرم نباید از حرم خدا دور شویم ، خداى تعالى در آیه بالا دستورشان داد که شما هم مانند سایر مردم کوچ کنید، از همانجائى که آنان کوچ مى کنند، یعنى از عرفات) منطبق مى شود و بنابراین ذکر این حکم بعد از جمله :(فاذا افضتم من عرفات ...)، و بکار بردن کلمه(ثم) که بعدیت را مى رساند، در آن جمله براى این است که ترتیب ذکرى را رعایت کرده باشد، و در حقیقت گفتار به منزله است دراک است ، و معنایش این است که احکام حج اینهائى بود که ذکر شد، چیزى که هست بر شما واجب است که در کوچ کردن مانند سایر مردم از عرفات کوچ کنید، نه از مزدلفه .

و بعضى از مفسرین گفته اند: در این دو آیه تقدیم و تاءخیرى شده ، آیه اول را باید بعد از آیه دوم نوشته باشند، یعنى اول نوشته باشند:(ثم افیضوا من حیث افاض الناس ، و سپس نوشته باشند: فاذا افضتم من عرفات ...)

فاذا قضیتم مناسککم تا جمله او اشد ذکرا

دعوت به ذکر و یاد خدا و مبالغه در آن در خلال مناسک حج

این آیه شریفه دعوت به ذکر خدا مى کند، و در این دعوت مبالغه نموده ، مى فرماید: جا دارد که حاجى حداقل خدا ر ا به قدر پدران خود به خاطر بیاورد، و بلکه بیشتر، براى اینکه نعمت خدا نسبت به او که به حکم آیه : و(اذکروه کما هدیکم) همان نعمت هدایت است ، بزرگتر از نعمتى است که پدران به آدمى داده اند.

و بعضى از مفسرین گفته اند: وجه اینکه در این آیه سخن از پدران گفته این است که در جاهلیت رسم بوده بعد از تمام کردن عمل حج ساعتى در منا توقف مى کردند، و در آنجا به شعر و نثرى که از پدران خود به یادگار داشتند بر دیگران فخر مى فروختند، خداى تعالى در این آیه مى فرماید: به جاى یادآورى از پدران خدا را یاد کنید بلکه بیشتر و کاملتر از یاد پدران یاد کنید.

او اشد ذکرا

این جمله اعراض از مطلب قبلى است و در نتیجه کلمه(او) معناى بلکه را مى دهد دهد، در این جمله ذکر را متصف به شدت کرده ،

چون ذکر همانظور که از نظر کمیت و مقدار متصف به کثرت مى شود، همچنانکه در جاى دیگر فرموده :(واذکروا اللّه ذکرا کثیرا) و نیز فرموده :(والذاکرین اللّه کثیرا) همچنین از نظر کیفیت متصف به شدت مى شود چون ذکر، به معناى واقعیش منحصر در ذکر لفظى نیست بلکه امرى است مربوط به حضور قلب ، و لفظ را هم اگر ذکر مى گویند، از این جهت است که لفظ از معناى قلبى و یاد درونى حکایت مى کند.

و چون چنین است هم اتصافش به کثرت از نظر موارد صحیح است ، چون معنایش یاد خدا در غالب حالات است ، همچنانکه فرمود:(الذّین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و على جنوبهم) و هم اتصافش به شدت در پاره اى از موارد صحیح است ، و چون مورد آیه بطوریکه از آن مى شود موردى است که آدمى را از خدا بى خبر مى کند، و یاد خدا را از دل مى برد، لذا مناسب تر آن بود ذکر را که بدان امر مى فرماید به شدت توصیف کند، نه به کثرت و مطلب روشن است .

فمن الناس من یقول ربنا آتنا فى الدنیا...

این جمله تفریع است بر جمله( فاذکروا اللّه کذکرکم آباء کم)، و مراد از ناس مطلق افراد انسان اعم از مؤ من و کافر است چه کافر که به غیر از پدران خود بیاد کس دیگر نیست ، و جز افتخارات دنیوى را نمى خواهد و جز دنیا نمى طلبد، و کارى به آخرت ندارد، و چه مؤ من که جز آنچه نزد خداست نمى جوید، و اگر هم چیزى از امور دنیا را بخواهد چیزى است که باز مورد رضاى پروردگارش(و وسیله کسب رضاى او) است ،و بنابراین پس اینکه فرمود:(بعضى از مردم مى گویند) منظور گفتن به زبان قال نیست ، بلکه گفتن به زبان حال است ، و معناى آیه این است که : بعضى از مردم نمى خواهند مگر دنیا را، و اینان در آخرت هیچ نصیبى ندارند، بعضى هم هستند که نمى جویند مگر آنچه را که مایه رضا و خوشنودى پروردگارشان باشد، چه در دنیا و چه در آخرت : اینان از آخرت هم نصیب دارند.

از اینجا روشن مى شود که چرا حسنه را در نقل کلام اهل آخرت ذکر کرد و در نقل کلام اهل دنیا نقل نکرد، چون کسى که چیزى از امور دنیا مى خواهد مقید نیست به اینکه آن چیز نزد خدا هم حسنه باشد یا نباشد،او دنیا را مى خواهد که همه اش نزد او حسنه و خوب است ،

چون مایه زندگى نیائى او است ، و هواى نفسش موافق و سازگار است ، به خلاف کسى که رضاى خدا را مى خواهد که در نظر او آنچه در دنیا و آنچه در آخرت است دو جور است ، یکى حسنه و دیگرى سیئه ، و او نمى جوید و درخواست نمى کند مگر حسنه را.

و اینکه میان جمله :(وما له فى الاخره من خلاق) و جمله :(اولئک لهم نصیب مما کسبوا) مقابله انداخته ، این معنا را مى فهماند که اعمال طایفه اول که فقط دنیا را مى خواهند باطل و بى نتیجه است ، به خلاف دسته دوم که از آنچه مى کنند بهره مى برند، همچنانکه در جاى دیگر فرموده :(وقدمنا الى ما عملوا من عمل ، فجعلناه هباء منثورا) و نیز فرموده :(ویوم یعرض الذّین کفروا على النار، اذهبتم طیباتکم فى حیاتکم الدنیا، و است متعتم بها) و نیز فرموده :(فلا نقیم لهم یوم القیمه وزنا).

واللّه سریع الحساب

سریع الحساب یکى از اسماى حسناى خداى تعالى است ، و از آنجائى که هیچ قیدى ندارد، به اطلاقش هم شامل دنیا مى شود و هم شامل آخرت ، پس حساب خدائى همیشه حاصل است ، و جریان دارد هر عملى که بنده اش انجام دهد چه از حسنات باشد و چه غیر آن ، خداى عزوجل جزایش را مو به مو و درست بر طبق عملش مى دهد.

پس آنچه از معناى جمله(فمن الناس من یقول) تا آخر سه آیه به دست آمد این شد که خداى را یاد کنید، چونکه مردم در طرز تفکرشان نسبت به دنیا دو دسته اند، بعضى از ایشان تنها دنیا را مى خواهند و جز دنیا به یاد هیچ چیز دیگر نیستند که اینگونه مردم هیچ نصیبى در آخرت ندارند، بعضى دیگر کسانى هستند که آنچه مایه رضاى خدا است مى خواهند، که اینگونه افراد از آخرت هم نصیب دارند و خدا سریع الحساب است ، در حساب آنچه بنده اش مى خواهد به زودى مى رسد، و آن را بر طبق خواست ه اش به او مى دهد، و بنابراین پس اى مسلمانان شما با یاد خدا جزء نصیب داران در آخرت باشید، و از آنها مباشید که به خاطر ترک یاد خدا در آخرت بى نصیب شدند، و در نتیجه شما هم ناامید و تهى دست شوید.

واذکروااللّه فى ایام معدودات

ایام معدودات همان ایام تشریق یعنى یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذى الحجه است دلیل بر اینکه مراد ایام بعد از دهه ذى الحجه است این است که حکم یاد آورى خدا در ایام معدودات را بعد از فراغ از بیان اعمال حج ذکر فرمود،

و دلیل بر اینکه مراد سه روز بعد از دهه ذى الحجه است ، این است که دنبالش مى فرماید:(فمن تعجل فى یومین ...)، چون تعجیل در دو روز وقتى فرض دارد که ایام سه روز باشد، یک روز روز کوچ باشد، و در دو روز هم عجله کند، این مى شود سه روز، و اتفاقا در روایات هم ایام معدودات به همین سه روز که گفتیم تفسیر شده است .

فمن تعجل فى یومین فلا اثم علیه ، و من تاخر فلا اثم علیه لمن اتقى ...

کلمه(لا) نفى جنس مى کند، پس اینکه در هر دو جا فرمود:(لا اثم علیه) جنس اثم و گناه را از حاجى نفى مى کند، و هیچگونه قیدى هم در کلام نیاورده ، و اگر مراد این بود که بفهماند در تعجیل به تنهائى اثم نیست و یا در تاخیر به تنهائى اثم نیست لازم بود جمله را به آن مقید کند و بفرماید:( لا اثم علیه فى التعجیل) و یا(لا اثم علیه فى التاخیر).

در نتیجه معناى آیه این مى شود: کسى که عمل حج را تمام کرده ، گناهانش بخشوده شده است ، چه اینکه در آن دو روز تعجیل کند، و چه اینکه تاءخیر کند و از اینجا روشن مى شود که آیه شریفه در مقام بیان تخییر میان تاءخیر وتعجیل نیست نمى خواهد بفرماید حاجى مخیر است بین اینکه تاءخیر کند و یا تعجیل ، بلکه منظور بیان این جهت است که گناهان او آمرزیده شده ، چه تاءخیر و چه تعجیل .

و اما اینکه فرمود:(لمن اتقى) منظور این نیست که تعجیل و تاءخیر را بیان کند و گرنه حق کلام این بود که بفرماید(فلا اثم على من اتقى ، گناهى نیست بر کسى که از خدا بپرهیزد) بلکه ظاهرا قید(لمن اتقى) نظیر همین قید در جمله :(ذلک لمن لم یکن اهله حاضرى المسجد الحرام ...) است ، و مراد این است که حکم نامبرده مخصوص مردم با تقوا است ، اما کسانى که تقوا ندارند این آمرزش را ندارند.

و معلوم است که باید این تقواپرهیز از چیزى باشد که خداى سبحان در حج از آن نهى کرده ، و نهى از آن را از مختصات حج قرار داده ، پس برگشت معنا به این مى شود که حکم نامبرده تنها براى کسى است که از محرمات احرام و یا از بعضى از آنها پرهیز کرده باشد، و اما کسى که پرهیز نکرده ، واجب است در منا بماند و مشغول ذکر خدا در ایام معدودات باشد، و اتفاقا این معنا در بعضى از روایات وارده از ائمه اهل بیت(علیه السلام) هم آمده ، که ان شاء اللّه ، بزودى از نظر خواننده خواهد گذشت .

و اتقوااللّه و اعلموا انکم الیه تحشرون

در این جمله که خاتمه کلام است امر به تقوا مى کند، و مساءله حشرمبعوث شدن در قیامت را تذکر مى دهد، چون تقوا هرگز دست نمى دهد،

و معصیت هرگز اجتناب نمى شود، مگر با یادآورى روز جزا، همچنانکه خود خداى تعالى فرمود:(ان الذّین یضلون عن سبیل اللّه لهم عذاب شدید بما نسوایوم الحساب).

و در اینکه از میان همه اسماء قیامت کلمه حشر را انتخاب نموده و فرمود:(انکم الیه تحشرون) اشاره لطیفى است به حشرى که حاجیان دارند، و همه در منا و عرفات یکجا جمع مى شوند و نیز اشعار دارد به اینکه حاجى باید از این حشر و از این افاضه و کوچ کردن به یاد روزى افتد که همه مردم به سوى خدا محشور مى شوند و(لا یغادر منهم احدا) و خداوند احدى را از قلم نمى اندازد.

بحث روایتى

بحث روایتى(در ذیل آیات حج و شاءن نزول و بیان آنها)

در تهذیب و در تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده اند که در ذیل آیه :( واتموا الحج و العمره لله) فرمود: این تمام کردن حج و عمره واجب است .

و نیز در تفسیر عیاشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفتند: ما از آن دو بزرگوار از کلام خداى تعالى که مى فرماید:(و اتموا الحج و العمره لله) پرسیدیم ، فرمودند تمامیت حج به این است که در آن رفث و فسوق و جدال نشود.

و در کافى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود: منظور از تمام کردن حج و عمره اداى آن ، و هم این است که وقتى به احرام آن دو در آمدند از محرمات احرام بپرهیزند.

مؤ لف : این روایات منافاتى با آن معنائى که ما براى اتمام کردیم ندارد چون واجب بودن حج و عمره و اداى آن همان اتمام آن است .

و در کافى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: رسولخدا صلى اله علیه و آله چون خواست حجة الاسلام را بجا آورد، چهار روز از ذى القعده مانده بیرون آمد، تا به مسجد شجره رسید، و در آنجا نماز خواند،

سپس مرکب خود را براند، تا به بیدا رسید، در آنجا محرم شد، و لبیک حج گفت ، و صد راءس بدنه با خود حرکت داد، مردم هم همگى احرام به حج بستند، و احدى نیت عمره نکرد،و تا آن روز اصلا نمى فهمیدند متعه در حج چیست ؟

تا آنکه رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) وارد مکه شد، طواف خانه را انجام داد، مردم هم با او طواف کردند، سپس نزد مقام دو رکعت نماز خواند و دست به حجر الاسود مالید، سپس فرمود: من ابتدا مى کنم به آنچه خداى عزوجل ابتدا کرده بود، پس به صفا آمد، و سعى را از صفا شروع کرد، و هفت نوبت بین صفا و مروه سعى نمود، همینکه سعیش در مروه خاتمه یافت به خطبه ایستاد، و مردم را دستور داد تا از احرام در آیند، و حج خود را عمره قرار دهند، و فرمود این چیزى است که خداى عزوجل مرا بدان امر فرموده ، مردم محل شدند، و رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر من در این باره پیش ‍ بینى مى داشتم و مى دانستم چنین دستورى مى رسد، خود من نیز مانند شما بدنه با خود نمى آوردم ، ولى چون آورده ام نمى توانم حج تمتع کنم ، براى اینکه خداى عزوجل فرموده :(و لا تحلقوا رؤ سکم حتى یبلغ الهدى محله ، یعنى سر نتراشید، و از احرام در نیائید، تا آنکه هدى به جاى خودش که همان منا است برسد) سراقة بن جعثم کنانى عرضه داشت امروز تازه دین خود را شناختیم مثل اینکه همین امروز به دنیا آمده ایم ، حال به ما خبر بده آیا این حکم مخصوص امسال ما است ، یا براى هرساله است ؟ رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود نه ، براى ابد حکم همین است ، مردى برخاست و عرضه داشت :

یا رسول اللّه(صلى الله علیه و آله و سلم) آیا ممکن است چند روز دیگر که براى حج احرام مى بندیم قطرات آب غسلى که در اثر نزدیکى با زنان کرده ایم از سر و رویمان بچکد، و خلاصه این چه حکمى است ؟(و خواننده عزیز باید توجه داشته باشد که در سنت جاهلیت بعد از داخل شدن در مکه و طواف ، از احرام در آمدن ، و با زنان آمیختن از شنیع ترین گناهان شنیع تر بوده ، و از این جهت سائل برخاست ه و اعتراض کرده) رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود تو تا ابد به این حکم ایمان نمى آورى ،امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود: در همان ایام على(علیه السلام) از یمن آمد، و به مکه وارد شد، و دید فاطمه(علیهاالسلام) از احرام در آمده ، و بوى خوش است عمال کرده ، نزد رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) روانه شد، جریان را از آن جناب پرسید، رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا على تو که احرام بستى به چه نیت بستى عرضه داشت : به آنچه رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نیت کرده ، فرمود: پس تو هم نباید از احرام درآئى ، و او را در هدى خود که گفتیم صد بدنه بود شریک کرد، سى هفت شتر را به او داد، و شصت و سه شتر را براى خود نگه داشت ،

که همگى را به دست خود نحر کرد، و از هر شترى قسمتى را گرفته در دیگى قرار داده دستور داد آن را بپزند، و خودش از آن گوشت ، ومقدارى از آبگوشتش تناول نموده فرمود: الان مى توان گفت که از همه شصت و سه شتر خورده ایم ، و کسى که حج تمتع بجا آورد بهتر است از کسى که حج قران بیاورد، و سوق هدى کند، و نیز از کسى که حج افراد بیاورد بهتر است : راوى مى گوید از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در شب احرام بست یا در روز؟ فرمود: در روز، پرسیدم چه ساعتى ؟ فرمود هنگام نماز ظهر.

مؤ لف : این معنا در تفسیر مجمع البیان و غیره نیز روایت شده .

و در تهذیب از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: عمره داخل در حج شد تا روز قیامت ، پس کسى که تمتع کند به عمره تا حج(یعنى عمره تمتع بیاورد قبل از حج) باید هر قدر مى تواند قربانى کند، پس کسى نمى تواند و چاره اى ندارد جز اینکه تمتع کند، چون خداى تعالى این حکم را در کتاب نازل فرمود، و سنت رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) هم بر آن جارى گشت .

و در کافى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود:(ما است یسر من الهدى) یک گوسفند است .

و نیز در کافى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در پاسخ کسى که پرسید اگر متمتع گوسفند نیافت چه کند؟ فرمود: قبل از روز هشتم و روز هشتم و روز عرفه را روزه بگیرد، شخصى پرسید: حال اگر در همان ترویه که روز هشتم است تازه از راه رسیده باشد چه کند؟ فرمود: سه روز بعد از ایام تشریق ، روزه بگیرد شخصى پرسید: حال اگر شتر بانش مهلت نداد که در مکه بماند، و این سه روز روزه را انجام دهد چه کند؟ فرمود: روز حصبه و دو روز بعدش روزه بگیرد،پرسیدند: روز حصبه کدام است ؟ فرمود: روزى که کوچ مى کند، پرسیدند: آیا روزه بگیرد در حالى که مسافر است ؟ فرمود،: بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ ما اهل بیت فتواءم ان این است و دلیلمان هم قرآن است که مى فرماید:( فصیام ثلثه ایام فى الحج) و منظورش در ذى الحجه است .

و شیخ طوسى علیه الرحمه از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: هر کس خانه اش به مکه نزدیکتر از فاصله میقات به مکه باشد او جزء حاضرین در مسجد الحرام است ، و نباید حج تمتع انجام دهد.

مؤ لف : یعنى کسانى که محل سکونتشان نزدیکتر از میقات است به مکه اینگونه افراد مصداق حاضرین در مسجد الحرام هستند، که نباید حج تمتع بیاورند، و روایات ائمه اهل بیت(علیه السلام) در این معانى بسیار است .

و در کافى از امام باقر(علیه السلام) روایت آورده که در معناى جمله(الحج اشهر معلومات) فرموده : ماههاى معلوم حج عبارت است از شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه ، احدى نمى تواند به نیت حج در غیر این سه ماه احرام ببندد.

و در همان کتاب از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل جمله(فلا رفث ...) فرموده : رفث به معناى جماع ، و فسوق به معناى دروغ ، و جدال به معناى گفتن :(نه به خدا و آرى به خداست).

و در تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر جمله(لا جناح علیکم ان تبتغوا فضلا من ربکم ...) فرمود: منظور از فضل پروردگار رزق است ، که بعد از آنکه محرم از احرام خارج شد مى تواند در موسم حج به خرید و فروش بپردازد.

مؤ لف : مى گویند این خطاب بدین جهت صادر شد که عرب تجارت و خرید و فروش در موسم حج را گناه مى دانست ، خواست تا بااین آیه محذور نامبرده را بردارد.

و در مجمع البیان گفته : بعضى ها گفته اند معناى جمله نامبرده این است که حرجى بر شما نیست که مغفرت پروردگار خود را طلب کنید، و این معنا را جابر هم از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده .

مؤ لف : در این روایت به اطلاق و بى قید آمدن فضل تمسک شده ، و آن رابه افضل افراد تطبیق کرده است .

و در تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که در تفسیر جمله :( ثم افیضوا من حیث افاض الناس ...)،

فرموده : اهل حرم در مشعر وقوف مى کردند و سایر مردم در عرفات ، و اهل حرم از مشعر حرکت نمى کردند تا اهل عرفات به مشعر برسند، در همان ایام مردى که نامش ابو سیار بود، و الاغى سرحال داشت ، از همه اهل عرفات جلو مى افتاد، و در نتیجه همینکه اهل مشعر او را مى دیدند مى گفتند: اینک ابو سیار از عرفات رسید، آن وقت حرکت مى کردند، پس خداى تعالى دستورشان داد همگى باید به عرفه وقوف کنند و از آنجا کوچ کنند.

مؤ لف : در این معنا روایاتى دیگر نیز هست .

و در تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که در تفسیر آیه :( ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه فرمود: منظور از حسنه رضوان خدا و بهشت در آخرت است ، و نیز سعه رزق و حسن خلق در دنیا است .

و از همان جناب روایت شده که فرمود حسنه در دنیا رضوان خدا و توسعه در معیشت ، و همنشین خوب ، و در آخرت بهشت است .

و از على(علیه السلام) روایت شده که فرمود:(حسنه در دنیا همسر صالح ، و در آخرت حوریه است ، و منظوراز عذاب آتش همسر بد است).

مؤ لف : این روایات از باب شمردن مصداق است ، و گرنه آیه شریفه مطلق است ، و از آنجائى که رضوان اللّه چیزى است که ممکن است نمونه اش و ظهور ناقصش در دنیا، و ظهور تامش در آخرت حاصل شود، از این جهت مى توان آن را هم از حسنات دنیا شمرد همچنانکه در روایت اولى شمرده ، و هم از حسنات آخرت ، همچنانکه در روایت دومى شمرده .

و در کافى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه شریفه :(و اذکروا اللّه فى ایام معدودات ...)، فرموده : مراد از این ایام ، ایام تشریق است چون عرب وقتى در منا اقامت مى کرد، بعد از قربانى شتر به تفاخر مى پرداخت ، یکى مى گفت : پدر من چنین و چنان بود، آن دیگرى مى گفت پدرم چنین و چنان بود، خداى تعالى فرمود:(فاذا قضیتم مناسککم فاذکروا اللّه کذکرکم آباءکم ، او اشد ذکرا، چون از مناسک خود پرداختید به یاد خدابیفتید، همانطور که به یاد پدران خود مى افتید، بلکه بیشتر و شدیدتر از یاد پدران)، و تکبیر این است که بگوئى :(اللّه اکبر، اللّه اکبر لا اله الا اللّه ، و الله اکبر، و لله الحمد، اللّه اکبر على ما هدینا اللّه اکبر على ما رزقنا من بهیمهة الانعام.

و نیز در همان کتاب از همان جناب روایت کرده که فرمود: تکبیر در ایام تشریق را باید از نماز ظهر روز عید تا نماز صبح روز سوم عید ادامة داد، و اما در شهرها این تکبیر دنبال ده نماز گفته مى شود(که در حقیقت از ظهر روز عید شروع ، و بعد از نماز صبح روز دوازدهم ختم مى گردد).

و در کتاب(من لا یحضره الفقیه) از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که شخصى از آن جناب از مفاد آیه :(فمن تعجل فى یومین فلا اثم علیه ، و من تاخر فلا اثم علیه ...)، پرسید حضرت فرمود: معنایش این نیست که بیتوته در روز سیزدهم واجب نیست ، خواست ى انجام بده و نخواست ى انجام نده بلکه معنایش این است که اگر این واجب را نیاوردى خدا این گناهت را مى آمرزد، چون حاجى وقتى از حج بر مى گردد همه گناهانش آمرزیده است .

و در تفسیر عیاشى از آن جناب روایت کرده که فرمود: او از حج بر مى گردد در حالى که گناهانش آمرزیده شده ، البته خداى تعالى گناه کسى را مى آمرزد که تقوا داشته باشد.

و در کتاب فقیه از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که در ذیل جمله :(لمن اتقى ...)، فرمود: یعنى کسى که از شکار مى پرهیزد تا وقتى که اهل منا از منا کوچ کنند.

و از امام باقر(علیه السلام) روایت آورده که در معناى جمله :(لمن اتقى ...)، فرمود: یعنى کسى که از رفث و فسوق و جدال و سایر محرماتى که خداى تعالى بر محرم حرام کرده اجتناب کند.

و نیز از آن جناب روایت کرده که در معناى جمله نامبرده فرمود: یعنى از خداى عزوجل پروا داشته باشد.

و از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: یعنى کسى که از گناهان کبیره پروا کند.

مؤ لف : خواننده محترم توجه فرمود که آیه شریفه چه دلالتى دارد، و از آن چه فهمیده مى شود،ممکن هم هست ما به عموم تقوا و اینکه قیدى برایش نیامده تمسک نموده ، همانطور که در دو روایت اخیر آمده ، بگوئیم منظور پروا کردن از عموم گناهان است .

بحث روایتى دیگر

بحث روایتى دیگر(در باره حج تمتع و نقد و بررسى ترحیم آن بعد ازرسول الله(ص)

در الدر المنثور است که بخارى ، و بیهقى از ابن عباس روایت کرده اند که در پاسخ شخصى که از وى از متعه حج سؤ ال کرده بود، گفته : مهاجرین و انصار و همسران رسولخدا در حجة الوداع احرام بستند، ما نیز احرام بستیم ، چون به مکه رسیدیم رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: نیت احرام حج را به عمره برگردانید، مگر کسانى که با خود قربانى آورده ، و به این علامت لنگه کفشى به گردن آن حیوان انداخته باشند که چنین افرادى باید به همان نیت حج باقى مانده ، بقیه نیت عمره کنند، و چون خانه خدا را طواف و در صفا و مروه سعى کردیم ، عمل عمره ما تمام شد، و از احرام در آمدیم ، و با زنان در آمیختیم ، و لباس پوشیدیم .

و درباره کسانى که با خود قربانى آورده ، آن را نشان کرده بودند، فرمود: اینگونه افراد نباید از احرام در آیند، بلکه همچنان در احرام حج باشند، تا قربانیشان به جاى خود برسد(یعنى در منا ذبح شود) آنگاه در شب ترویه به ما که از احرام در آمده بودیم ، دستور فرمود: به نیت حج احرام ببندیم ، ما نیز چنین کردیم ، تا از اعمال و مناسک حج در عرفات و مشعر و منا فارغ شدیم .

و آنگاه در روز عید به مکه آمدیم ، و خانه خدا را طواف و بین صفا و مروه سعى کردیم ، و در اینجا همه اعمال حج ما پایان یافت ، تنها مساءله قربانى باقى ماند، که مى بایست به حکم(فما است یسر من الهدى ، فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام فى الحج و سبعه اذا رجعتم) یا قربانى کنیم ،(که البته در این قربانى گوسفند هم کفایت مى کند)، و یا به جاى آن روزه بگیریم ، سه روز در حج ، و هفت روز بعد از مراجعت به وطن .

در نتیجه آن سال هر دو عمل عمره و حج را در یکسال انجام دادیم ، و این سابقه نداشت ، دستورى بود که خدا در کتابش نازل فرمود و سنت رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بر آن جارى شد، تا مسلمانان خارج مکه که از راه دور مى آیند بتوانند قبل از رفتن به عرفات از احرام درآیند، و آنچه در احرام برایشان حرام بود حلال شود و اینکه گفتیم(مسلمانان خارج مکه)، دلیلش این کلام خدا است که مى فرماید:(ذلک لمن لم یکن اهله حاضرى المسجد الحرام)، و ماههاى حج که خداى تعالى آنها را ماه حج خوانده شوال ، و ذى القعده ، و ذى الحجه است ، پس هر کس در این ماهها حج تمتع کند، باید یا خونى بریزد، و یا روزه بگیرد، و رفث به معناى جماع ، فسوق به معناى معاصى و جدال به معناى ستیزگى در گفتار است .

روایاتى چند از طریق اهل سنت در باره حج تمتع

و نیز در الدر المنثور است که بخارى و مسلم از ابن عمر روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) درحجة الوداع حج تمتع آورد به این صورت که اول عمره را آورد، و سپس احرام حج بست و از آغاز که در مسجد ذو الحلیفه(واقع در محل شجره) احرام مى بست قربانى هم معین کرد، و قربانیش را با خود سوق داد، و قبل از هر کس رسولخدا(صلى للّه علیه و آله و سلم) به نیت عمره احرام بست ، مردم هم به متابعت وى نیت تمتع کرده ، اول به عمره و سپس به حج احرام بستند.

ولى از آنجائى که مردم دو دسته بودند، بعضى با خود قربانى آورده بودند، و بعضى نیاورده بودند، لذا همینکه رسولخدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) وارد مکه شد، به مردم فرمود: هرکس با خود قربانى آورده از احرام درنیاید، و هیچ یک از محرماتى که بر او حرام بود حلال نمى شود، مگر بعد از آنکه از عمل حج فارغ شود، و کسانى که قربانى نیاورده اند طواف و سعى انجام دهند، و سپس تقصیر کنند، و از احرام درآیند، و آنگاه(قبل از رفتن به عرفات) در مکه احرام حج ببندند و اگر از این دسته کسانى باشند که دسترسى به قربانى ندارند، باید سه روز در سفر و هفت روز در وطن روزه بگیرند.

و باز در الدرالمنثور است که حاکم(وى حدیث را صحیح دانسته)، از طریق مجاهد، و عطا از جابر روایت کرده که گفت : در بین مردم بگو مگو زیاد شد،(گویا منظور بگو مگوى درباره حج بوده) تا آنکه بیش از چند روز به تمام شدن اعمال حج نماند، که دستور یافتیم از احرام در آئیم از در تعجب به یکدیگر مى گفتیم : چطور ممکن است شخصى که براى عبادت به حج آمده احرام ببندد، در حالى که یک ساعت قبلش منى از عورتش مى چکیده ؟ این اعتراض به گوش رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) رسید لاجرم به خطبه ایستاد و فرمود: هان اى مردم آیا مى خواهید به خداى تعالى چیز یاد بدهید، بخدا سوگند علم من از همه شما به خدا بیشتر است ، و بیشتر از شما از او پروا دارم ، من اگر جلوتر مى فهمیدم آنچه را که بعدا فهمیدم هرگز قربانى با خود سوق نمى دادم ، و مثل همه مردم از احرام در مى آمدم ، بنابر این هرکس که براى عمل حج با خود قربانى نیاورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعت به خانه اش روزه بگیرد، و هر کس توانست در همین جا قربانى تهیه کند آنرا ذبح کند، و ما به ناچار یک شتر را به نیت هفت نفر قربانى مى کردیم چون قربانى یافت نمى شد. عطا اضافه کرده که ابن عباس هم گفته که چون قربانى یافت نمى شد رسول خدا گوسفندان خود را میان اصحابش تقسیم کرد و به سعد بن ابى وقاص یک تیس(نربز) رسید که به نیت خودش به تنهائى سر برید.

و نیز در الدر المنثور است که ابن ابى شیبه ، و بخارى و مسلم از عمران بن حصین روایت کرده که گفت : آیه متعه در ک