background
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ ۖ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ۙ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
و خدا مَثَلى [ديگر] مى‌زند: دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمى‌آيد و او سربار خداوندگارش مى‌باشد. هر جا كه او را مى‌فرستد خيرى به همراه نمى‌آورد. آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى‌دهد و خود بر راه راست است يكسان است؟
آیه 76 سوره النَّحْل

بیان آیات

رجوعى است بعد از رجوع به شمردن نعمتهاى الهى و نتیجه گرفتن توحید و نتیجه گرفتن بعث از این آیات ، و اشاره اى است به مساله تشریع ، که عبارت است از نبوت .

و الله انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها ....

مقصود آیه ، رویاندن و سرسبز کردن زمین بعد از خزان و خمودى آن در زمستان است ، که پس از فرا رسیدن بهار و آمدن بارانهاى بهارى ریشه گیاهان و تخم آنها بعد از یک دوره سکون ، شروع به رشد و نمو مى کند، و این خود یک زندگى ، و از سنخ زندگى حیوانى است ، هر چند که یک مرحله ضعیف از آن است ، امروز هم در مسائل علمى جدید ثابت شده که گیاهان از جرثومه هاى حیات تشکیل یافته ، همان جرثومه هایى که در حیوان هست ، هر چند صورت و اثرش با آن مختلف است .

مفاد آیه(ان فى ذلک لایة لقوم یسمعون)

و اینکه فرمود:(ان فى ذلک لایة لقوم یسمعون) مراد از شنیدن پذیرفتن سخنانى است که باید پذیرفت ، زیرا عاقل که طالب حق است وقتى چیزى مى شنود که احتمال حقانیتش را مى دهد گوش فرا داده کاملا فرا مى گیرد و حفظ مى کند، همچنانکه در قرآن کریم فرمود:(الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوا الالباب).

پس وقتى براى کسى که قریحه قبول کردن حق را دارد داستان فرستادن باران و زنده کردن زمین بعد از مردنش نقل شود همین داستان براى او آیت و دلیلى است بر مساله بعث روز قیامت ، و مى فهمد کسى که بدین وسیله ، زمین مرده را زنده کرد مى تواند مردگان را هم زنده کند.

و ان لکم فى الانعام لعبرة ....

کلمه(فرث) به معناى کثافاتى است که در روده ها مى افتد و در روده بزرگ جمع مى شود، ولى وقتى به خارج آمد آن را سرگین گویند، کلمه(سائغ) اسم فاعل از(سوغ) است ، گفته مى شود:(ساغ الطعام و الشراب : غذا و شراب روان شد) و این را وقتى گویند که شراب(مایعات) آشامیدنى گوارا باشد، و به آسانى در گلو رود.

(و ان لکم فى الانعام لعبرة) - یعنى براى شما در شتر و گاو و گوسفند امرى است که اگر عبرتگیر و پندپذیر باشید همان امر براى عبرت و موعظه شما بس است ، آنگاه آن امر را بیان نموده مى فرماید:(نسقیکم مما فى بطونه ...) از آنچه در درون بدنهایشان هست شما را سیراب مى کنیم ، در اینجا ضمیر راجع به انعام را مفرد آورد، و این از باب کثیر را واحد فرض کردن است .

معناى اینکه فرمود: شیر خالص را از میان فضولات شکم و خون به شما نوشانیدیم

(من بین فرث و دم) - شیر حیوانات شیرده که جایش اواخر شکم ، میان دو پاست ، و خون که مجرایش شرایین و رگها است که به تمامى آن دو احاطه دارد، و اگر شیر را عبارت دانسته از چیزى که میان کثافات و خون بدن قرار دارد، از این باب بوده که این هر سه در داخل بدن و در مجاورت هم قرار دارند، این غذاى پاک و لذیذ را از میان آن دو بیرون کشیده ، همچنانکه گفته مى شود:(من از میان قوم ، زید را اختیار کردم ، و از میان آنها بیرونش کشیدم) که البته وقتى گفته مى شود که زید و قوم در یکجا جمع شده باشند، هر چند زید در حاشیه جمعیت نشسته باشد، نه در وسطشان ، چون مراد این است که من او را از میان آنهمه جمعیت با اینکه غیر شما نیز بود تمیز دادم و جدا کردم .

معناى آیه این است که ما شما را از آنچه که در بطون انعام است شیرى از میان سرگین و خون آنها بیرون کشیدیم و به شما نوشاندیم ، که به هیچ یک از آن دو آلوده نبود، و طعم و بوى هیچ یک از آن دو را با خود نیاورد، شیرى گوارا براى نوشندگان و این خود عبرتى است براى عبرت گیرندگان ، و وسیله اى است براى راه بردن به کمال قدرت و نفوذ اراده خدا، و اینکه آن کس که شیر را از سرگین و خون پاک نگاه داشته قادر است که انسان را دوباره زنده کند، هر چند که استخوانش هم پوسیده و اجزایش در زمین گم شده باشد.

و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا ....

راغب در مفردات گفته :(سکر) - به ضمه سین - آن حالتى را گویند که عارض بر انسان و عقل انسان مى شود،

و میان عقل آدمى و خود او حایل مى گردد - تا آنجا که مى گوید -(سکر) - به فتحه سین و کاف - آن چیزى است که براى آدمى سکر مى آورد، چنانچه خداى تعالى فرموده :(تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا).

معناى کلمه(سکر) و بیان مفاد آیه(تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا...)

در مجمع البیان گفته :(سکر) در لغت بر چهار وجه آمده :

اول : به معناى هر شرابى که سکرآور باشد.

دوم : هر طعامى که طعم داشته باشد، و از آن باب است قول شاعر که گفته :(جعلت عیب الاکرمین سکرا : تو عیبجویى از بزرگان را غذا و طعام خود کردى).

سوم : سکون است ، و بهمین جهت مى گویند:(لیلة ساکرة : شبى آرام) شاعر در این باره گفته است :(و لیست بطلق و لا ساکرة : آن شب نه بى آشوب بود و نه آرام) و همچنین مى گویند:(سکرت الریح : باد ساکن شد) باز شاعر گفته :(و جعلت عین الحرور تسکر : نسیم داغ شروع به آرامش نمود).

چهارم : مصدر است وقتى مى گویى(سکر فلان سکرا) یعنى فلانى حیران شد حیران شدنى ، و از همین باب است تسکیر که به معناى تحییر یعنى حیران کردن است . در قرآن کریم هم آمده :(سکرت ابصارنا) یعنى حیران شد(دیدگان ما).

و ظاهرا اصل در معناى این کلمه زوال عقل بخاطر استعمال چیزى است که عقل را زایل مى کند، و بقیه معانى که برایش ذکر کرده اند به نوعى استعاره یا توسع ، از آن معنا گرفته شده .

جمله(و من ثمرات النخیل و الاعناب) یا جمله اسمیه و عطف بر جمله(و الله انزل من السماء ماء) است ، همچنانکه جمله(و ان لکم فى الانعام لعبرة) در آیه قبلى عطف بر آن بود، و آن وقت تقدیر کلام چنین مى شود:(انزل من السماء ماء و من ثمرات النخیل و الاعناب ما تتخذون - و یا - شى ء تتخذون ...).

مى گویند عرب ، خیلى از اوقات(ما) ى موصوله را حذف مى کند، مانند کلام خداى تعالى که فرموده :(و اذا رایت ثم رایت نعیما و ملکا کبیرا) که تقدیرش(راَیت ما ثم) بوده .

لیکن نحات بصریین حذف موصول را جایز ندانسته اند، و ناگزیر در آیه مورد بحث تقدیر را(و من ثمرات النخیل و الاعناب شى ء تتخذون منه) دانسته اند.

و یا آنکه جمله فعلیه بوده و عطف بر جمله(انزل من السماء ماء) است ، همچنانکه جمله فعلیه(و اوحى ربک) عطف به آن است و بنا بر این ، تقدیر چنین است :(انزل من السماء ماء و خلق لکم - و یا - آتاکم من ثمرات النخیل و الاعناب) آن وقت(جمله تتخذون منه ...) بدل از آن محذوف و یا جمله اى استینافیه خواهد بود، گویا شخصى پرسیده : ما از انگور و خرما چه استفاده اى مى کنیم ؟ در جواب فرموده :(از آن سکر و رزق حسن مى گیرید) و اگر ضمیر آن دو یعنى(نخیل و اعناب) را مفرد آورده با اینکه باید مى فرمود:(تتخذون منهما) براى این بود که در سابق گفتیم چیز بسیار را یک چیز حساب کرده ، مانند جمله(مما فى بطونه) در آیه قبلى با اینکه مرجع ضمیر، کلمه انعام است که جمع مى باشد اما ضمیر را مفرد آورده است .

و معناى جمله(تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا) این است که از آنچه ذکر شد، از میوه هاى نخل و انگور چیزى مى گیرند که مانند شراب با تمام انواعى که دارد مسکر است ، و رزق پاکیزه و خوب ، از قبیل مویز و شیره و غیر ذلک از چیزهایى که آذوقه به شمار مى رود.

عدم دلالت جمله :(تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا) بر مباح بودن مسکرات

این آیه شریفه نمى خواهد بفرماید مسکرات ، حلال و مباح است ، و حتى نمى خواهد بگوید کار خوبى مى کنید که از میوه هاى مذکور مسکر مى گیرید، بلکه ممکن است بگوییم دلالت بر زشتى این کار دارد چون شراب گرفتن را در مقابل اتخاذ رزق خوب قرار داده ، تا بفهماند شراب رزق حسن نیست ، ولى اگر این دلالت را قبول نکنیم آن را نیز قبول نداریم ، زیرا اصلا آیه شریفه در مقام بیان حلال و حرام نیست ، بلکه در این مقام است که منافعى را که بشر آن روز از این میوه ها مى بردند بشمارد، و بفرماید همه این انتفاعات از نعمتهاى خداست و از ذکر آن نتیجه توحید را بگیرد، چون آیه شریفه در مکه نازل شده و خطابش به مشرکین است .

و بنا بر این ، آیه متضمن حکم شرعى نیست ، تا بگوییم با آیه تحریم شراب نسخ شده یا نشده است ، و با همین بیان فساد گفتار آن کسى که گفته : آیه مورد بحث با آیه سوره مائده نسخ شده و به قتاده هم نسبت داده اند روشن مى گردد.

صاحب روح المعانى حرف عجیب و غریبى زده و گفته : تفسیر سکر به شراب از ابن مسعود و ابن عمر و ابى رزین و حسن و مجاهد و شعبى و نخعى و ابن ابى لیلى و ابى ثور و کلبى و ابن جبیر با بسیارى دیگر نقل شده ، و آیه شریفه در مکه نازل گردیده که در آن روز شراب حلال بوده ، و فاجر و مسلمان و کافر آن را مى آشامیدند، و تحریمش در مدینه طیبه اتفاق افتاد، و کسى در این معنا مخالف نیست اختلافى که دارند در این است که قبل از جنگ احد بوده یا بعد از آن و آیه اى که در مدینه نازل شد و شراب را تحریم کرد آیه(یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه) بود پس آیه مورد بحث بوسیله آن نسخ شده ، و همین معنا از عده اى از نامبردگان مانند نخعى و ابى ثور و ابن جبیر روایت شده .

بعضى گفته اند: آیه مورد بحث درست است که قبل از آیه تحریم نازل شده لیکن نسخ نشده ، چون سکر به معناى شراب نیست بلکه به معناى سرکه است ، و این لغت اهل حبشه است . و یا به نقلى که از ابى عبیده شده سکر، خوردنى است که به عنوان نقل خورده مى شود، مانند شیرینى ، آنگاه این شعر را به عنوان شاهد انشاد کرده که :(جعلت اعراض - الکرام سکرا) تا آنجا که مى گوید: حنفى ها هم قائل به عدم نسخ شده گفته اند: مراد از سکر، آن مقدار از شراب است که مستى نمى آورد، و استدلال کرده اند به اینکه خداى تعالى در آیه مورد بحث منت مى گذارد بر بندگانش به چیزهایى که برایشان خلق کرده ، و منت گذارى در چیزهایى معقول است که حلال باشد نه حرام ، پس همین که مى بینیم خدا بر بندگان منت نهاده به سکر، خود دلیل است بر اینکه شراب کم و آن مقدار که مستى نیاورد حلال است ، و زیاده روى در آن بطورى که مستى بیاورد حرام است ، این بود آن مقدار از کلام روح المعانى که مورد حاجت ما بود.

رد مطالبى که صاحب(روح المعانى) در ارتباط با آیه مورد بحث بیان کرده است

اما اینکه گفت : خمر در مدینه تحریم شده ما در سوره مائده بحث مفصلى ایراد نموده و ادله اى آوردیم بر اینکه شراب قبل از هجرت هم تحریم شده بود، و یکى از احکام معروف اسلام نزد مشرکین حرمت شراب و حرمت زنا بود، و تحریم آن در سوره اعراف نازل شد که بطور قطع ، قبل از سوره نحل نازل شده ، و همچنین در دو سوره بقره و نساء تحریم شده که قبل از مائده نازل شدند.

و گفتیم که آیه سوره مائده براى تاکید حرمت و چوبکارى بعضى از مسلمانان بود که از حکم حرمت تخلف مى کردند،

و روایات ، شاهد بر آن است و به قول خود روح المعانى مسلمان و کافر، آن را مى خوردند، در خود آیات هم تعبیراتى که شاهد بر این معنا باشد هست ، از جمله عبارت :(فهل انتم منتهون : آیا شما دست بر مى دارید از آن) است .

و اما اینکه از ابن عباس نقل کرده که سکر در لغت حبشه به معناى سرکه است ، این هم دلیلى که بتوان بر آن اعتماد نمود ندارد، و استعمال الفاظ غیر عربى هر چند در قرآن زیاد است مانند(استبرق) و(جهنم) و(زقوم) و غیر اینها و لیکن این استعمالات در مواردى است که مانعى از قبیل ابهام و اشتباه در بین نباشد، و اما لغت سکر که در زبان عربى به معناى شراب است و در زبان حبشه به معناى سرکه است ، باعث اشتباه و ابهام است و چگونه ممکن است به کتابى که بلیغ ترین کلام ، کلام آنست نسبت دهیم که در جایى که گفتگو از سرکه دارد کلمه(خل) که لفظ عربى بسیار خوبى است را رها کند و کلمه سکر را که زبان حبشى است و در زبان عربى ضد آن را مى فهماند بکار ببرد؟

و اما اینکه به ابى عبیده نسبت داد اشکالش در اول بحث گذشت ، بدانجا مراجعه شود.

و اما نسبتى که به حنفى ها داد که گفته اند مراد از سکر مویز است ، و آیه دلالت دارد بر جواز شرب کمى از آن به حدى که مستى نیاورد چون آیه در مقام منت نهادن است ، اشکالش این است که آیه بیش از این دلالت ندارد

که مردم از خرما و انگور سکر مى گرفتند و اما منت نهادن بر مردم بهیچوجه از آیه استفاده نمى شود، آیه تنها در مقام شمردن نعمتهاست که در ضمن خرما و انگور را هم اسم مى برد، پس خرما و انگور نعمت است نه هر قسم استفاده اى که مردم از آن مى کنند، چه حلال و چه حرام ، و اگر همه استعمالات مردم را نعمت مى دانست اتخاذ سکر را در مقابل رزق حسن قرار نمى داد، با اینکه این مقابله دلالت بر نوعى عتاب و سرزنش دارد و مى خواهد بر مردم تعریض کند که چرا از آن دو شراب مسکر مى گیرند همچنانکه بیضاوى و غیر او نیز بر آن اعتراف نموده است .

به علاوه ، در خود آیه لفظ سکرى که مقید به مویز یا شراب باشد وجود ندارد و نه مقید به کمى که به حد مستى برسد و نه به چیزى دیگرى . پس اگر اتخاذ سکر از منتهاى خدا بوده و آیه دلالت بر جواز آن مى کند، باید ملتزم شوید که آیه صریح در حلیت همه شرابها است ، چرا نمى گویید؟

به علاوه آیه دیگر قابل نسخ نیست چون وقتى لسان ، لسان منت باشد دیگر مدت معین بر نمى دارد تا بعد از گذشتن آن مدت حکمش با آیه اى دیگر برداشته شود، زیرا چطور ممکن است خداوند چیزى را از نعمتهاى خود بشمارد و بر آن منت بگذارد آن وقت همان را رجس و از عمل شیطان بخواند همانند سوره مائده ، با اینکه چنین عملى از آن بداءهایى است که بر خداى سبحان محال است .

سپس خداى تعالى آیه مورد بحث را با جمله(ان فى ذلک لا یة لقوم یعقلون) ختم فرموده تا مردم را در تعقل و دقت در امر نباتات و میوه ها تحریک کند.

و اوحى ربک الى النحل ان اتخذى من الجبال بیوتا ... لقوم یتفکرون

معنا و موارد استعمال کلمه(وحى)

کلمه(وحى) بطورى که راغب گفته : به معناى اشاره سریع است ، که البته همواره از جنس کلام و از باب رمزگویى و یا به صورت صوت و مجرد از ترکیب و یا به اشاره و امثال آن است .

و از موارد استعمالش بدست مى آید که از باب القاى معنا به نحو پوشیده از اغیار است ، پس الهام به معناى القاى معنا در فهم حیوان از طریق غریزه هم از وحى است ، همچنانکه ورود معنا در نفس انسان از طریق رؤ یا و همچنین از طریق وسوسه و یا اشاره ، همه از وحى است ، در کلام خداى تعالى هم در همه این معانى استعمال شده یک جا در القاء در فهم حیوان از راه غریزه استعمال کرده و فرموده :(و اوحى ربک الى النحل) و در القاء از باب رؤ یا استعمال کرده و فرموده :(و اوحینا الى ام موسى) و در وسوسه استعمال کرده فرموده :(الا ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم) و در القاء از باب اشاره استعمال کرده و فرموده :(فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا).

قسم دیگرى از وحى الهى با تکلم با انبیاء و رسل است همچنانکه فرموده(و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا) چیزى که هست ادب دینى چنین رسم کرده که وحى جز به کلامى که بر انبیاء و رسل القاء مى شود اطلاق نگردد.

در مجمع البیان گفته : کلمه(ذلل) جمع ذلول(رام) است گفته مى شود:(انه ذلول - یعنى حیوانى که ذلتش آشکار است ، و رجل ذلول یعنى مردى که ذلت و خضوعش آشکار است).

ایحائات و الهامات خداى سبحان به زنبورعسل

پس معناى اینکه فرمود:(و اوحى ربک الى النحل) این است که خداوند به زنبور عسل از راه غریزه اى که در بنیه او قرار داده الهام کرده ، و داستان زنبور عسل و نظامى که در حیات اجتماعى خود و سیره و طبیعتش دارد امرى است عجیب و حیرت آور، و شاید همین نظام عجیبش باعث شده که خطاب از مشرکین را به خطاب مخصوص رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) برگرداند و بفرماید(و اوحى ربک : و وحى کرد پروردگار تو).

و اینکه فرمود:(ان اتخذى من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون) این همان مضمونى است که خدا به زنبور عسل وحى کرد، و ظاهرا مراد از(مما یعرشون) همان محلى است که کندوهاى عسل را در آنجا مى گذارند.

و اینکه فرمود:(ثم کلى من کل الثمرات) امر به اینکه از همه میوه ها بخورد، با اینکه زنبور عسل از میوه ها نمى خورد و غالبا روى گلها مى نشیند بدان جهت است که غذاى زنبور عسل از همان مواد اولیه میوه ها است ، که در شکوفه ها جاى دارد، و هنوز بزرگ نشده و پخته نگشته است . خداى تعالى جمله :(فاسلکى سبل ربک ذللا) را با فاء تفریع متفرع بر امر به خوردن نموده ، و این تفریع مؤ ید این است که مراد از خوردن ، برداشتن و به منزل بردن است ، تا عسلى را که از ثمرات گرفته به خانه ها برده ذخیره نمایند، و اضافه(سبل) به کلمه(رب) در جمله(ربک) براى این است که دلالت کند بر اینکه تمامى کارها و رفت و آمدهاى زنبور عسل با الهام انجام مى گیرد.

و جمله(یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه ...)، جمله اى است مستانفه که بعد از جمله امر مزبور، نتیجه عمل و مجاهدت وى را در امتثال امر خداى سبحان و رام بودن در امتثالش را بیان مى کند، و آن نتیجه عبارت است از اینکه : از شکم او بیرون مى آید شرابى به نام(عسل) که داراى رنگهاى مختلف است بعضى سفید و بعضى زرد و بعضى قرمز سیر و

بعضى مایل به سیاهى(فیه شفاء للناس) که براى بیشتر امراض شفا است .

بحث مفصل در زنبور عسل ، این حشره زیرک که حیاتش مبنى بر اساس مدنى عجیب و فاضله است بطورى که نمى توان غرائب و حقایق آن را شمرد و سپس بحث در پیرامون عسل که آن را با مجاهدتهاى پیگیرش تهیه مى کند،

و خواص عسل ، بحثهایى است که از طاقت این کتاب خارج است ، و خواننده باید به کتابهایى که در خصوص این مباحث نوشته شده مراجعه نماید.

وجه اینکه آیه زنبور عسل به(لقوم یسمعون)

خداى تعالى آیه مورد بحث را با جمله(ان فى ذلک لایة لقوم یتفکرون) ختم فرموده ، و در آیات مورد بحث این تعبیر به صورتهاى مختلفى تکرار شده . آیه اى که مربوط به زنده کردن زمین بعد از موتش بود با جمله(لقوم یسمعون) ختم گردیده و آیه مربوط به ثمرات نخیل و اعناب با جمله(لقوم یعقلون)، و آیه مورد بحث که مربوط به امر نحل است با جمله(لقوم یتفکرون) و شاید علتش این باشد که : توجه به مساله مرگ و زندگى طبعا براى انسان پند و عبرت آور مى باشد و لذا تعبیر به سمع با این مقام مناسب تر است . و توجه انسان به میوه هاى درختان از جهت اینکه مفید و مورد استفاده است یک نظر برهانى و استدلالى است که بیانگر پیوستگى تدبیر و ارتباط نظامهاى جزئى به یکدیگر مى باشد و این نظر با تعقل مناسب تر است . و آنجا که سخن از زنبور عسل و زندگى آن که سراسر عجایب و دقائق است به میان آمد و آن اسرار و دقائق براى انسانها کشف نمى شود مگر با تفکر، پس زندگى زنبور عسل آیتى است براى مردمى که تفکر کنند.

قبلا اشاره کرده بودیم که در این سوره التفاتهاى مختلفى بکار رفته و عمده آن در همین آیات مورد بحث است که در یک فراز خطاب را از در رحمت براى مشرکین و شفقت به حال ایشان(که خود از آن خبر نداشتند) متوجه ایشان نموده در فراز دیگرى بخاطر کفر و لجاجتشان از خطاب به آنان اعراض نموده خطاب را متوجه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) کرده است ، و این التفات در آیات این سوره مشهود است که دائما در فرازى خطاب متوجه مشرکین و در فرازى دیگر متوجه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مى شود.

و الله خلقکم ثم یتوفاکم و منکم من یرد الى ارذل العمر لکى لا یعلم بعد علم شیئا ....

کلمه(ارذل) اسم تفضیل از رذالت و پستى است ، و مراد از(ارذل العمر) به قرینه جمله(لکى لا یعلم ...) سن شیخوخت و پیرى است ، که قواى شعور و ادراک در آن انحطاط پیدا مى کند، و البته این انحطاط به اختلاف مزاجها مختلف مى شود، و غالبا از سن هفتاد و پنج سالگى شروع مى شود.

و معناى آیه این است که : خدا شما گروه مردم را خلق کرده پس آنگاه شما را در عمر متوسط مى گیرد، و البته بعضى از شما هستند که تا سن پیرى رسیده آنقدر به عقب بر مى گردند که از ضعف قواى دراکه بعد از آنکه عمرى عالم بودند دیگر چیزى را ندانند،