background
أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ ۚ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ ۚ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ ۖ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ ۚ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
[روزه در] روزهاى معدودى [بر شما مقرر شده است‌]. [ولى‌] هر كس از شما بيمار يا در سفر باشد، [به همان شماره‌] تعدادى از روزهاى ديگر [را روزه بدارد]، و بر كسانى كه [روزه‌] طاقت‌فرساست، كفاره‌اى است كه خوراك دادن به بينوايى است. و هر كس به ميل خود، بيشتر نيكى كند، پس آن براى او بهتر است، و اگر بدانيد، روزه گرفتن براى شما بهتر است.
آیه 184 سوره الْبَقَرَة

ویژگیهاى بیانى آیات تشریع روزه

بیان آیات

سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینکه : اولا هر سه با هم نازل شده اند، براى اینکه ظرف(ایام) در ابتداى آیه دوم متعلق به کلمه(صیام) در آیه اول است و جمله(شهر رمضان) در آیه سوم یا خبر است براى مبتدائى حذف شده که عبارت است از ضمیرى که به کلمه(ایاما) بر مى گردد، و تقدیر جمله(هى شهر رمضان) است و یا مبتدائى است براى خبرى که حذف شده و تقدیرش(شهر رمضان هوالّذى کتب علیکم صیامة) است و یا بدل از کلمه صیام در جمله(کتب علیکم الصّیام) در آیه اول است ، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان) بیان و توضیحى است براى روشن کردن جمله(ایاما معدودات) ایام معدوده اى که روزه در آنها واجب شده .

پس به دلیلى که ذکر شد آیات سه گانه مورد بحث به هم متصل ، و نظیر کلام واحدى است که یک غرض را در بر دارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان .

و ثانیا دلالت دارد بر اینکه قسمتى از گفتار این سه آیه به منزله

توطئه و زمینه چینى براى قسمت دیگر آن است ، یعنى دو آیه اول به منزله مقدمه است براى آیه سوم ، چون در آیه سوم تکلیفى واجب مى شود که صاحب کلام ، اطمینان ندارد از اینکه شنونده از اطاعت آن سر پیچى نکند، براى اینکه تکلیف نامبرده تکلیفى است که بالطبع براى مخاطب ، شاق و سنگین است ، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتى ترکیب شده که هیچ یک از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست ، بلکه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى دهد، و

به این وسیله است یحاش و اضطراب ذهن او را از بین مى برد، و در نتیجه علاقمند به روزه مى کند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلى که در تشریع این حکم رعایت شده ، و نیز با ذکر فوائد و خیر دنیوى و اخروى که در آن است ، حدت و شدت دلخواهى و است کبار او را بشکند.

و بهمین جهت بعد از آنکه در جمله :(یا ایّهاالذّین آمنوا کتب

علیکم الصّیام)، مساءله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان کرد، بلافاصله فرمود:(کما کتب على الذّین من قبلکم) و فهمانید که شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت کنید، و آن را گران بشمارید، چون این حکم منحصر به شما نبوده ،

بلکه حکمى است که در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود.(لعلکم تتّقون)، یعنى علاوه بر اینکه عمل به این دستور، همان فائده اى را دارد که شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن ، عبارت است از تقوا،

کلماتى در آیه وجوب روزه که مفاد آن تسهیل امر روزه براى مؤ منین است

و علاوه بر این ، این عمل که گفتیم در آن ، امید تقوا براى شما هست ، همچنانکه براى امتهاى قبل از شما بود، عملى نیست که تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلکه عملى است که در ایامى قلیل و معدود انجام مى شود،(ایاما معدودات)آرى نکره(و بدون الف و لام) آمدن کلمه(ایاما) دلالت بر ناچیزى ایام دارد، و در اینکه ایام را به وصف معدود توصیف کرد، خود اشعارى است به اهمیت نداشتن آن ، همچنانکه همین توصیف در آیه :(و شروه بثمن بخس دراهم معدودة) مى فهماند که یوسف(علیه السلام) را به چند درهم ناچیز فروختند.

علاوه بر اینکه ما در تشریع این حکم رعایت اشخاصى را هم که این تکلیف بر ایشان طاقت فرسا است کرده ایم ، و اینگونه افراد باید به جاى روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصرى که همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یک مسکین .

(فمن کان منکم مریضا او على سفر - تا جمله - فدیة طعام مسکین) و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جائى که ممکن بوده رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است که بطوع و رغبت خود روزه را بیاورید، و بدون کراهت و سنگینى و بى پروا انجامش دهید،(فمن تطوّع خیرا فهو خیرله) براى اینکه عمل نیک را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است ، از اینکه به کراهت انجام دهند.

مقایسه اى بین سیاق آیات روزه با آیات قصاص و وصیت

بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است براى آیه سوم که مى فرماید:(فمن شهد منکم الشّهر فلیصمه) الخ ، و بنابراین پس جمله :(کتب علیکم الصّیام) در آیه اول جمله اى است خبرى که مى خواهد از تحقق چنین تکلیفى خبر دهد، نه اینکه در همین جمله تکلیف کرده باشد، آنطور که در آیه شریفه :(یا ایّهاالذّین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى) و آیه(کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیّة للوالدین و الاقربین) تکلیف کرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(کتب علیکم) آمده ، لیکن بین قصاص در مورد کشتگان - در آیه دوم - و وصیت به والدین و اقرباء - در آیه سوم ،

و بین مساءله صیام - در آیه مورد بحث فرق است ، و آن این است که قصاص در قتلى امرى است سازگار با حس انتقامجوئى امرى است که دلهاى صاحبان خون تشنه آن است ، صاحبان خون به حکم غریزه و طبیعت نمى توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمى توانند این معنا را تحمل کنند که نسبت به جنایتى که به ایشان شده بى اعتنائى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان که مطابق با حس ترحم و شفقت و راءفت به ارحام است ، آنهم در هنگامى که مى خواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود.

پس قصاص و وصیت دو حکم مقبول بطبع ، و موافق با مقتضاى طبیعت آدمى است ، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه چینى ندارد، به خلاف حکم روزه که عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیاءت ، و مهم ترین تمایلاتش ، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع ، که چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتى براى نفس آدمى است .

در توجیه حکمش ناگزیر از این است که قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اینکه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیاءت نفسند - مقدمه اى بچیند، و دلهاشان را علاقه مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است که گفتیم آیه :(کتب علیکم القصاص) الخ و آیه :(کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت) الخ ، انشاء حکم است ، و حاجتى به زمینه چینى ندارد، به خلاف آیه :(کتب علیکم الصّیام تا آخر دو آیه که مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى دهد از اینکه بعدها چنین حکمى انشاء مى شود.

ویژگیهاى تعبیر به(یا ایها الذین آمنوا)

یا ایهاالذّین آمنوا...

اینگونه خطاب(اى کسانى که ایمان آورده اید) به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است ، و گرنه مى فرمود:(اى مردم) لیکن خواست بفهماند با توجه به اینکه داراى ایمانید باید هر حکمى راکه از ناحیه پروردگارتان مى آید بپذیرید، هر چند که بر خلاف مشتهیاءت ، و ناسازگار با عادات شما باشد.

در اینجا ممکن است بپرسى : علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیکن این معنا روشن نشد که چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده ، ولى در آیه وصیت نیامده ؟ در پاسخ مى گوئیم : علتش این است که حکم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمى است لیکن در عصر نزول آیه ، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مى دادند، و لذا لازم بود در توجیه حکم قصاص در میان ملت اسلام ، ایمان ملت خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محکوم مى کند به اینکه احکام الهى را بپذیرید، هر چند که دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در کار نبود، آن آیه به خطاب(یا ایهاالذّین آمنوا) آغاز نشد.

کتب علیکم الصّیام کما کتب على الذّین من قبلکم

کلمه کتابت معنایش معروف است ، لیکن گاهى کنایه مى شود از واجب شدن عملى ، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى که بر چیزى رانده شده ، که در آیه :(کتب اللّه لا غلبن انا ورسلى) کنایه از قضاء حتمى ، و در آیه :(و نکتب ما قدموا و آثارهم) کنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه( و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس) کنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حکم قطعى است .

معناى لغوى(صیام) و(صوم) و منظور از(الذین من قبلکم) در آیه شریفه

و کلمه(صیام) و کلمه(صوم) در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است ، مثلا صوم از خوردن ، و صوم از نوشیدن ، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است ، و چه بسا در معناى آن این قید را اضافه کرده باشند، که به معناى خوددارى از خصوص کارهائى است که دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن راداشته باشد.

صاحب این گفتار گفته : معناى صوم در اصل لغت خوددارى از خصوص چنین کارهائى بوده ، و لیکن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از کارهاى معینى است عمال شده ، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و تواءم با نیت است و منظور از(الّذى ن من قبلکم) امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است ، امتهاى انبیاء قبل ، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است .

چون هر جا که در قرآن کریم این کلمه به چشم مى خورد معهود همین معنا است ، البته این به آن معنا نیست که جمله(کما کتب على الذّین من قبلکم) در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مى خواهد بفرماید: تمامى تک تک امتها روزه داشته اند و نیز به آن معنا نیست که بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امتهاى پیشین است ، پس آیه شریفه نه دلالت بر این دارد که تمامى امتها بدون است ثناء روزه داشته اند، و نه دلالت دارد بر اینکه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصیات روزه ما بوده ، بلکه تنها در این مقام است که اصل روزه و خوددارى را در امتهاى پیشین اثبات کند، و بفرماید: امتهاى پیشین هم روزه داشته اند.

روزه در ادیان و اقوام دیگر، در بیان فلسفه و حکمت عمده روزه در اسلام

و مراد از جمله :(الّذین من قبلکم) الخ امتهاى گذشته داراى ملت و دین است البته همانطور که گفتیم نه همه آنها،

و قرآن کریم معین نکرده که این امتها کدامند، چیزى که هست از ظاهر جمله :(کما کتب) الخ بر مى آید که امتهاى نامبرده اهل ملت و دین بوده اند که روزه داشته اند، و از تورات و انجیل موجود در دست یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى شود، تنها در این دو کتاب فرازهائى است که روزه را مدح مى کند، و آن را عظیم مى شمارد.

و اما خود یهود و نصارا را مى بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خود دارى مى کنند.

و نیز در قرآن کریم داست ان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است .

و در غیر قرآن مساءله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده ، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى هاى هندى تا به امروز نقل شده ، که هر یک براى خود روزه اى داشته و دارند، بلکه مى توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مى کند، که بحثش خواهد آمد ان شاء اللّه .

و بعضى گفته اند که مراد از جمله(الّذى ن من قبلکم) یهود و نصارا و یا انبیاى سابق است ، که بر طبق هر یک از این دو قول روایاتى هم آمده ، ولى روایاتى است که خالى از ضعف نیست .

لعلکم تتقون

هدف از تشریح روزه در اسلام

وثنى ها(همانطور که اشاره شد) به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى که جرمى مرتکب مى شدند به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان روزه مى گرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست به این عبادت مى زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده ، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر مى آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست مى آورده ، تا این هم رضایت او را حاصل کند.

ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست ، براى اینکه خداى عزوجل بزرگتر از آن است که در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن کوتاه آنکه خداى سبحان برى از هر نقص است ، پس هر اثر خوبى که عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى که باشد تنها عاید خود عبد مى شود، نه خداى تعالى و تقدس ، همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى گردد(ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها) این معنائى است که قرآن کریم در تعلیماتش بدان اشاره مى کند،

و آثار اطاعتها و نافرمانى ها را به انسان بر مى گرداند انسانى که جز فقر و احتیاج چیزى ندارد، و باز قرآن در باره اش مى فرماید:(یا ایها الناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى).

بیام فایده روزه و اینکه نفع آن عاید خود انسان مى شود

و در خصوص روزه ، همین برگشتن آثار اطاعت به انسان را در جمله :(لعلکم تتقون) بیان کرده ، مى فرماید: فائده روزه تقوا است ، و آن خود سودى است که عاید خود شما مى شود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است که احدى در آن شک ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درک مى کند، که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى که لازم است بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگى خود جلوگیرى کند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن کوتاه آنکه از هر چیزى که او را از پروردگار تبارک و تعالى مشغول سازد بپرهیزد.

و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى آید، و نزدیک ترین راه و مؤ ثرترین رژیم معنوى و عمومى ترین آن بطوریکه همه مردم درهمه اعصار بتوانند از آن بهره مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شکم بارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى که همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن ، و شهوت جنسى که اگر مدتى از این سه چیز پره یز کنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن دارى از گناهان در آنان قوت مى گیرد و نیز به تدریج بر اراده خود مسلط مى شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از کف نمى دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى گردند، چون پر واضح است کسى که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسى که امرى مباح است اجابت مى کند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى ها شنواتر، و مطیع تر خواهد بود، این است معناى آنکه فرمود:(لعلکم تتقون).

ایاما معدودات

منصوب آمدن کلمه(ایام) بنابر ظرفیت و به تقدیر کلمه(فى) است ، و این ظرف(در ایامى معدود) متعلق است به کلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم که نکره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى این است که بفهماند تکلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است ، تا به این وسیله مکلف را در انجام آن دل و جراءت دهد، و از آنجا که ما در سابق گفتیم

آیه( شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن) الخ بیان ایام است ، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.

گفتار بعضى از مفسرین عامه در باره(ایاما معدودات) و رد آن

بعضى از مفسرین گفته اند: که مراد از ایام معدودات روزه مستحبى سه روزدر هر ماه و روز عاشورا است ، و بعضى دیگر گفته اند: ایام البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه ، و نیز روزه عاشوراء است ، که مسلمانان و رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) در این ایام روزه مى گرفتند، آنگاه آیه شریفه(شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن) الخ نازل شد، و روزه هاى چند روز نامبرده نسخ گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت .

صاحبان این دو قول هر کدام به یک دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسک کرده اند، روایاتى که صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.

دلیل عمده اى که ضعف این قول را روشن مى کند دو چیز است .

اول اینکه : روزه همانطور که دیگران هم گفته اند یک عبادت عمومى و همگانى است ، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد که اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مى کرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید نمى آمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت مى شد و کسى در آن اختلاف نمى کرد و مى بینیم که اینطور نیست ، و در هر دو قسمت اختلاف

شدید هست .

استحباب روزه در روز عاشورا از بدعت هاى ابداعى بنى امیه است

علاوه بر اینکه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا است حباب روزه آن بعنوان یک عید از اعیاد اسلامى از بدعت هائى است که بنى امیه(لعنهم اللّه) آن را ابداع کردند، بدین جهت ابداع کردند که در آن روز در واقعه کربلا ذریه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را کشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت کردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارک شمرده ، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع کردند تا از روزه گرفتن آن روز برکت بگیرند.

و باز بهمین منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل کردند، و برکاتى تراشیدند، و احادیثى(به این مضمون که عاشورا یکى از اعیاد اسلامى است ، و بلکه از اعیاد عامة اى است که حتى مشرکین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مى دارند) جعل کردند، در حالیکه هیچ یک از این مضامین درست نیست ، نه یهود عاشورا را عید مى دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام ، چون عاشورا نه یک روز ملى بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه اى از قبیل فتح و پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده ، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روزى تاریخى براى اسلام باشد،

و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى که بنى امیه براى عاشورا درست کرده اند عزتى است بدون جهت .

دلیل دوم : بر ضعف این قول این است که آیه سوم از آیات مورد بحث یعنى آیه :(شهر رمضان) الخ سیاقى دارد که با نازل شدنش جداى از دو آیه دیگر نمى سازد، تا ناسخ آیه هاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است که جمله(شهر رمضان) خبر باشد براى مبتدائى که حذف شده ، و یا مبتدائى باشد براى خبرى که حذف شده ، که توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله :(ایاما معدودات) و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه کلام واحدى خواهد بود، که غرض واحدى رادنبال مى کند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان .

و اما اینکه کلمه(شهر رمضان) مبتداء و جمله :(الّذى انزل فیه القرآن) خبر آن باشد، هر چند نظریه اى است که آیه شریفه را مستقل از ما قبل مى کند، و بنابر آن ، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد که به تنهائى نازل شده باشد، لیکن صلاحیت آن را ندارد که ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینکه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى نیست ، تا این ناسخ آن باشد با اینکه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در بین باشد.

ضعیف تر از این قول ، گفتار جمعى دیگر است ، که از کلماتشان بر مى آید که خواست ه اند بگویند آیه دوم یعنى آیه :(ایاما معدودات) الخ ناسخ آیه اول ، یعنى آیه :(کتب علیکم الصّیام) است ، به این بیان که قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن کم و زیاد کردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت ، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را تشریع کرد، پس رسولخدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مى گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع کرده ، مى فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى آیه دوم وقتى نازل شد حکم آیه اول را نسخ کرد، چون فرمود روزه در چند روز معینى واجب است .

و وجه ضعیف تر بودن این قول از قول قبلى این است که همه ایرادهائى که به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است ، علاوه بر اینکه متمم بودن آیه دومى براى اولى روشن تر از متمم بودن سومى براى دومى است ، و نیز روایاتى که این قائل قول خود را مستند به آنها کرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است .

روزه بر مریض و مسافر واجب نیست

فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر

حرف فاء در ابتداء آیه مى فهماند که مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است ، که مى فرمود:

(کتب علیکم) الخ ، و نیز(ایاما معدودات) الخ ، و معناى مجموع آن چنین مى شود: روزه بر شما واجب شده ، و نیز عدد معینى در آن رعایت شده ، و همانطور که از اصل روزه رفع ید نمى شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمى شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه اى چون مرض و سفرپیش آید که حکم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرفنظر نمى شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت ، و این همان حقیقتى است که آیه سوم(و لتکملوا العده) الخ متعرض است ، پس جمله :(ایاما معدودات) الخ همانطور که به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده مى کند، این معنا را هم افاده مى کند، که همین عدد ناچیز رکنى است که در غرض و حکم روزه ماءخوذ شده است .

کلمه(مرض) به معناى خلاف صحت و سلامتى است و کلمه(سفر) از ماده(س - ف - ر) گرفته شده ، که به معناى کشف است و گویا سفر را از این جهت سفر مى خوانند که مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانه اش منکشف و ظاهر مى شود، و گویا اینکه فرمود:(او على سفر) و مانند کلمه(مریضا) نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده که آن مسافرى روزه اش شکسته مى شود که در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته ،(مثل کسى که در سفر ده روز در محلى اقامت کرده است ، که چنین کسى قبلا مسافر بوده ، و فعلا مقیم است ، و روزه اش صحیح است) و نه در آینده(مثل کسى که مى خواهد بعد از ظهر حرکت کند که چنین کسى روزه آن روزش صحیح است).

روزه بر مسافر و مریض حرام است ، نه مباح

بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته اند: از آیه :( فمن کان منکم مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر) الخ ، استفاده مى شود که مسافر مى تواند روزه نگیرد، نه اینکه روزه گرفتن برایش حرام است ، پس ‍ مریض و مسافر، هم مى توانند روزه بگیرند، و هم اینکه افطار و به همان عدد از روزهاى دیگر سال روزه بگیرند.

لیکن این حرف صحیح نیست ، زیرا گفتیم ظاهر جمله :(فعدة من ایام اخر)(کسى که مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه بگیرد) عزیمت است ، نه رخصت ، یعنى از ظاهر آن بر مى آید که مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت(علیه السلام) نیز روایت شده ، و مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف ، و عمر بن خطاب ، و عبد اللّه بن عمر، و ابى هریرة ، و عروة بن زبیر، نیز همین است ، پس جمله نامبرده حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت .

ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته گفته اند، تقدیرش(فمن کان مریضا او على سفر فافطر فعدة من ایام اخر) است ، یعنى هر کس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار کرده باشد به همان عدد از روزهاى دیگر روزه بگیرد.

دو اشکال که بر قول این گروه وارد است

و این تقدیر دواشکال دارد، اول اینکه اصولا همانطورى که گفته اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است ،(وقتى گوینده اى سخن مى گوید تمامى کلماتى که در افاده منظورش دخالت دارد در کلام خود مى آورد، و چیزى را نگفته نمى گذارد) مگر آنکه به اتکاء قرینه اى که در کلامش هست یک کلمه را حذف کند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مى فهمد که فلان کلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست به چنین حذفى نمى زند.

اشکال دوم اینکه : به فرضى که تسلیم شویم و قبول کنیم که کلمه(فافطر) در آیه حذف شده ، تازه این کلام هم دلالتى بر رخصت ندارد،(کدام شنونده اى از(عبارت و هرکس مریض یا مسافر باشد، و افطار کرده باشد در ایامى دیگر روزه بگیرد)، مى فهمد روزه در سفر و مرض جایز است ؟) آرى نهایت چیزى که از عبارت فمن کان مریضا او على سفر فافطر، در این مقام(که به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است) استفاده مى شود، این است که افطارش گناه نبوده چون جایز بوده ، البته جواز به معناى اعم از وجوب و است حباب و اباحه ، جوازى که با وجوب و است حباب و اباحه مى سازد، و اما اینکه به معناى سومى یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلکه باز هم بر خلاف آن دلالت مى کند، چون قانونگذار حکیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان کند کوتاهى نمى کند، و این خود روشن است .

و على الذّین یطیقونه فدیه طعام مسکین

کلمه(یطیقون) از مصدر اطاقه است ، و اطاقه همانطور که بعضى گفته اند به معناى به کار بستن تمامى قدرت در عمل است که لازمه آن این است که عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، که همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معناى جمله( و على الذّین یطیقونه) این است که هرکس روزه برایش مشقت داشته باشد، و کلمه(فدیه) به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى عوض مالى است ، که همان طعام مسکین یعنى سیر کردن یک مسکین گرسنه است از غذائى که خود انسان مى خورد، البته نه آن غذاى ساده اى که گاهى مى خورد، و نه آن غذاى لذیذى که باز گاه گاه مى خورد، بلکه از غذاى متوسطى که غالبا استفاده مى کند، و حکم این فدیه نیز مانند حکم قضاى روزه مریض و مسافر واجب است ، چون تعبیر(و على الذّین) تعبیرى است که وجوب تعیینى را مى رساند، نه تخییرى و نه رخصت را.

بیان عدم وقوع نسخ در آیات روزه و رد قائلین به وقوع نسخ در این آیات

بعضى از مفسرین گفته اند جمله نامبرده نیز رخصت را مى رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول ، همه مردم را که مى توانند روزه بگیرند مخیرکرد بین روزه گرفتن و کفاره دادن از هر روز به طعام یک مسکین ، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها که رفته رفته عادت کردند، این آیه به وسیله آیه :( فمن شهد منکم الشهر فلیصمه) الخ نسخ شد.

بعضى دیگر از همین مفسرین گفته اند: تنها نسبت به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حکم جواز افطار و فدیه دادن باقى ماند.

و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى کردن با قرآن و پاره پاره کردن آیات آن است ، و اگر خواننده عزیز در آیات سه گانه مورد بحث دقت کند خواهد دید که هر سه یک غرض را دنبال مى کند، و یک سیاق متصل و جملاتى به هم پیوسته و بیانى روشن دارد، آنگاه اگر این کلام واحد و پیوسته را با نظریه این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید که دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یکدیگر متنافى است ، اولش آخرش را نقض مى کند، یک جا مى گوید:(کتب علیکم الصّیام) روزه بر شما واجب شده ، دنبالش مى گوید آنهائى که مى توانند روزه بگیرند مى توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حکم آخرى ناسخ حکم فدیه نسبت به خصوص قادران باشد، و حکم فدیه نسبت به غیر قادران به حال خود باقى بماند، با اینکه در آیه شریفه بنابراین تصویر حکم غیر قادرین اصلا بیان نشده است .

مگر اینکه کسى بگوید کلمه(یطیقونه) قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است ، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن ، و این پیدا است که چقدر بى پایه است

چکیده سخن در رد کسانى که قائل به وقوع نسخ در آیات روزه شده اند

و سخن کوتاه اینکه بنابراین باید جمله :( و على الّذى ن یطیقونه) الخ که در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله :(کتب علیکم الصّیام) در اول آیات باشد، که با آن تنافى دارد، آن وقت این پیش مى آید که چرا بدون هیچ علتى حکم ناسخ را مقید به کسانى کرده که توانائى ندارند.

و نیز لازمه این تفسیر این است که جمله :(فمن شهد منکم الشهر فلیصمه) تنها ناسخ حکم کسانى باشد که قادر بر روزه اند، نه آنهائى که از روزه عاجزند با اینکه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است ، هم قادر را شامل مى شود و هم عاجز را، علاوه بر اینکه اصلا منسوخ شامل حکم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حکم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحش ترین تالى فاسد هایند.

حال اگر علاوه بر نسخهائى که از آقایان براى تو خواننده عزیز نقل کردیم ، نسخ ‌هاى دیگرى که در باره این سه آیه ذکر کرده اند اضافه کنى ، آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخ ‌هااین است که گفته اند جمله :(شهر رمضان) ناسخ جمله :(ایاما معدودات) الخ است ، و جمله(ایاما معدودات) هم ناسخ جمله(کتب علیکم الصّیام) است .

(بد نیست دوباره نسخ ‌هائى را که آقایان در سه آیه قرآن قائل شده اند بشماریم ، بازیگرى با کلام خدا بر ایمان روشن تر بشود:

1 - جمله :(و على الذّین یطیفونه) الخ ناسخ جمله :(کتب علیکم الصّیام) است 20 - جمله :(فمن شهد منکم الشهر فلیصمه) ناسخ حکم(و على الّذى ن یطیقونه) است 30 - جمله :(شهر رمضان) ناسخ جمله(ایاما معدودات) است 40 - جمله :(ایاما معدودات) الخ ناسخ(کتب علیکم الصّیام) است .(مترجم)

فمن تطوع خیرا فهو خیرله

معناى کلمه(تطوع) و موارد استعمال آن

کلمه تطوع از ماده(ط - و - ع) است . و معناى طوع مقابل معناى کراهت است ، و یا بگو به این معنا است که انسان کارى را به رضا و رغبت خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتى به باب تفعل مى رود و به صورت تطوع در مى آید. معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى شود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت خدا هم هست ، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، حال چه اینکه آن عمل الزامى و واجب باشد. و چه غیر الزامى و مستحب .

این معناى اصلى کلمه تطوع بوده ، پس اگر مى بینیم که فعلا در خصوص افعال مستحب است عمال مى شود یک اصطلاحى است جدید، که بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رائج گشته ، و منشاش هم این بوده که معمولا عمل نیکى که یک مسلمان داوطلبانه انجام مى دهد عمل مستحب است ، و اما عمل واجب هر چه هم که بطوع و رغبت انجام شود باز بوئى از اکراه و اجبار در آن هست .

و سخن کوتاه آنکه کلمه(تطوع) همانطور که دیگران هم گفته اند دلالتى بر خصوص است حباب ندارد، نه ماده اش(ط - و - ع) و نه هیاءت ش(تفعل)، در نتیجه مى توان گفت حرف(فاء) که در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنائى مى کند که از کلام سابق استفاده مى شد، و معناى مجموع کلام - و خدا داناتر است - این مى شود: روزه بر شما واجب شده است ، و در آن خیر و صلاح شما رعایت شده ، علاوه بر اینکه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهائى مى شوید که قبل از شما بودند، با این تفاوت که در این فریضه تخفیف و تسهیلى براى شما منظور شده است ، پس آن را بطوع و رغبت بیاورید، نه با کراهت چون هر کس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به کره بیاورد.

از اینجا روشن مى شود که جمله :(فمن تطوع خیرا) از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است ، ساده تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلکه سخن از مطلق تطوع خیر شده ، که سبب تطوع در روزه است ، نظیر آیه :( قد نعلم انه لیحزنک الّذى یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات اللّه یجحدون)

یعنى غم مخور و صبر کن که علت تکذیب ایشان انکار آیات خدا است ، چون در این آیه نیز سبب تکذیب در جاى تکذیب نشسته .

بعضى از مفسرین گفته اند جمله مورد بحث یعنى فمن تطوع خیرا فهو خیر له مرتبط به جمله قبل است ، که مى فرمود:(و على الذّین یطیقونه فدیه طعام مسکین) الخ ، و معناى مجموع آن دو جمله این است که کسى که بیشتر از طعام یک مسکین فدیه بدهد، مثلا براى یک روز روزه دو نفر مسکین را طعام دهد و یا طعام دو مسکین را به یک نفر بدهد برایش بهتراست .

اشکالى که بر این تفسیر وارد است همانست که گفتیم : کلمه(تطوع) اختصاص به مستحبات ندارد علاوه براینکه بنابراین تفسیر فاء تفریع بى معنا مى شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بیش از طعام یک مسکین دادن) بر حکم فدیه هیچ نکته معقولى بنظر نمى رسد، علاوه بر اینکه اصولا کلمه(تطوع بخیر) هیچ دلالتى بر تطوع به زیادتر دادن ندارد.

و ان تصوموا خیرلکم ان کنتم تعلمون

مراد از جمله(وان تصوموا خیر لکم)

این جمله متمم جمله قبلى است ، و معنایش به حسب تقدیر - به آن بیانى که گذشت - این م شود با روزه اى که بر شما واجب شده تطوع کنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، که تطوع به کار خیر بهتر است ، و روزه هم که خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیرى علاوه بر خیر دیگر است .

و بعضى از مفسرین گفته اند: جمله مورد بحث یعنى(و ان تصوموا خیر لکم) خطاب به کسانى است که از روزه گرفتن معذورند، نه عموم که در جمله(روزه بر شما واجب شده) مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است ، و معلوم است که رجحان با ترک هم مى سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در است حباب روزه مى شود نه وجوب که منافى با ترک است ، و چون مى دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل مى کنیم بر رجحان و است حباب روزه براى کس انى که از ناحیه شرع مجاز در ترک آنند، مانند مریض و مسافر که مى گویم روزه اى که بر همه واجب است بر مریض و مسافر مستحب است ، و بهتر آن است که آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضاى آنرا هم بگیرند.

اشکالاتى که به قول این گروه از مفسرین که ان تصوموا خیر و لکم را بمعنى استحبابروزه بر مریض و مسافر دانسته اند وارد است .

اما این تفسیر به خاطر اشکالاتى که بر آن وارد است صحیح نیست .

اشکال اول اینکه : دلیلى بر طبق آن نیست .

اشکال دوم اینکه : اگر مراد از جمله :(و ان تصوموا خیر لکم) استحباب روزه براى مریض و مسافر بود،

با در نظر گرفتن اینکه در جمله :(فمن کان منکم مریضا) الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده اند، جا داشت در جمله بعدى هم غایب به حساب آمده ، در باره شان بفرماید:(و ان یصوموا خیر لهم) مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است ، ولى فرمود:(اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است) پس معلوم مى شود در جمله روى سخن با خصوص مسافر و مریض نیست .

اشکال سوم اینکه : جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اینکه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه ، نه اینکه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلکه جمله بعدیش که مى فرماید:(فعدة من ایام اخر) صریح در این است که حتما باید در روزهاى دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده مى توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترک آن است .

اشکال چهارم اینکه : اگر جمله اولى(فمن کان منکم) الخ در صدد بیان ترخیص روزه براى مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورین یکسان است ، البته جا داشت در جمله بعدى بفرماید بلکه گرفتن آن بهتر است ، تا یک طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است ، و با چنین زمینه اى دیگر ممکن نیست تنها از جمله :(و ان تصوموا خیر لکم) و بدون هیچ قرینه اى در کلام استفاده کنیم که مى خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد.

اشکال پنجم اینکه : مقام آیات ، مقام بیان حکم نیست ، تا ظهور رجحان از جمله(فمن کان) با حکم وجوبى منافات پیدا کند، بلکه مقام ، همانطور که در سابق هم گذشت مقام بیان ملاک تشریع است ، و اینکه اگر شارع اسلام حکمى را صادر مى کند خالى از فلسفه و حکمت و خیر و نیکوئى نیست ، و عینا نظیر آیه :(فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم)، و آیه :(فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون)، و آیه :(تومنون باللّه و تجاه دون فى سبیل اللّه باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون) است که در هر سه آیه مى فرماید، حکمى که شده براى شما خیر است و آیات در این باب بسیار است .

شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن هدى

ماه رمضان نهمین ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است ، که بین ماه شعبان و شوال واقع است ،و در قرآن کریم از ماههاى دوازده گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگرى نیامده .

فرق بین(انزل) و(تنزیل) و اشاره به وجه تسمیه

و کلمه نزول به معناى پائین آمدن وارد شدن از نقطه بلند است ، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معناى نازل کردن دفعى و یک پارچه است ، و تنزیل به معناى نازل کردن تدریجى است ، و کلمه(قرآن) اسم کتابى است که خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد صلوات الله علیه نازل کرده ، و به این جهت آن را قرآن نامیده که(قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش ‍ کرد و در نتیجه کتابى) خواندنى شد، چنانکه فرمود: انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى شود و هم بر اجزاى آن .

مراد از نزول قرآن در ماه رمضان و نقد و بررسىاقوال مختلف درباره تدریجى یا دفعى بودننزول آن(18)

و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده ، از سوى دیگر ظاهر آیه شریفه :(و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ، ونزلناه تنزیلا) دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) یعنى در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده ، تاریخ هم مؤ ید این معنا است ، و از همین جهت بعضى گمان کرده اند که آیه مورد بحث با این آیه منافات دارد.

و بعضى دیگر در پاسخ گفته اند: قرآن کریم دو بار نازل شده ، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج بر زمین نازل شده ، و این پاسخى است که مفسرین نامبرده آنرا ازروایات گرفته اند که بعضى از آنها را در بحث روایتى آینده نقل خواهیم کرد. ان شاء اللّه

ولى بعضى دیگر به این مفسرین اشکال کرده اند، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال - یعنى نازل شدن یک پارچه - فرموده دنبالش فرموده :(هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان) به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدایت ارائه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمى سازد، چون بنابراین تفسیر قر آن کریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالى که هدایتگر براى مردم نبود.

بعضى دیگر از این ایراد پاسخ داده اند به اینکه هدایت بودن قرآن البته به این معنا که مى تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنائى است که منافات ندارد با اینکه چند سالى در آسمان دنیا بدون هدایت فعلى و خلاصه راکد مانده باشد، تا وقتى زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظائر آن بسیار است ، مانند قوانینى که از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده اش رسید آنرا به کار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند.

این بود پرسش و پاسخهائى که پیرامون آیه کرده اند، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتى که متوجه اشخاص مى شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندک آنگ اه به او خطاب کنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن کریم از این خطابها بسیار است ، مانند خطاب در آیه :(قد سمع اللّه قول التى تجادلک فى زوجها و تشتکى الى اللّه و اللّه یسمع تحاورکما).

و خطاب در آیه :(و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما). و آیه :(رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا). که در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینى است که قبل از خطاب وجود داشته اند.

علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند.

بعضى از مفسرین پاسخ داده اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است که در رمضان نازل شده .

رد گفتار کسانى که آیه را حمل کرده اند برنزول جزئى از قرآن در ماه رمضان

ولى این جواب هم درست نیست ، براى اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسولخدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده ، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است ، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.

از اینهم که بگذریم آیه هاى اول سوره(علق) شهادت مى دهد که این سوره اولین سوره اى بوده که نازل شده ، و در اولین روز بعثت نازل شده ، و همچنین سوره(مدثر) شهادت مى دهد که در روزهاى اول دعوت نازل شده ، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل ، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که مى فرماید:(شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن) دلالت صریحى ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملى است بدون دلیل .

و نظیر این آیه در دلالت بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه :(و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة انا کنا منذرین و آیه :(انا انزلناه فى لیلة القدر) مى باشد چونکه از این آیات بر مى آید همه قرآن در یک زمان نازل شده ، و ظاهر آنها نمى سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه اى هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم .

آنچه در این باره از تدبر در آیات کتاب استفاده میشود

و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر مى آید مطلبى دیگر غیر از همه این مطالب است ، چون در آیاتى که مى گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبیر به انزال آمده ، که دلالت بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد، و در هیچ یک از آنهاتعبیر به تنزیل نیامده ، مثلا یکجا فرموده :(شهر رمضان الّذى انزل فیه القرآن) جاى دیگر فرموده :(حم و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیلة مبارکة)، و در جاى دیگر فرموده :(انا انزلناه فى لیلة القدر).

و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار مى تواند باشد، یکى به اعتبار اینکه مجموع و روى هم رفته قرآن و یا بعضى از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنانکه در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل مى شود، ولى به اعتبار اینکه مجموع بارانها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر مى کند به اینکه(کماء انزلناه من السماء) و نیز بهمین اعتبار فرموده :(کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته).

دوم به اعتبار اینکه کتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى فهمیم ، که معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است که آیاتش را جداجدا تدبر کنیم ، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگرى دارد که به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است ، و نزولش به انزال - یک دفعه - است ، نه تنزیل(نزول بتدریج).

و همین اعتبار دومى از آیات کریمه قرآن استفاده مى شود مانند آیه :(کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر) چون کلمه(احکمت) از احکام است و احکام در مقابل(تفصیل) است ، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند، در نتیجه احکام به معناى آن است که به نحوى باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد، چون همه اش به یک معنا بر مى گردد، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده مى کنیم تفصیلى است که بعدها به قرآن داده شده ، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده .

آیات دیگرى از قرآن که دلالت مى کند قرآن ابتدا دفعى و سپس تدریجىنازل شده است

از این آیه روشن تر، آیه(و لقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمه لقوم یومنون . هل ینظرون الا تاویله یوم یاتى تاویله یقول الّدین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق).

و آیه(و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون اللّه ، و لکن تصدیق الّذى بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین) تا آنجا که مى فرماید:(بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبى استفاده مى شود که مساءله تفصیل و جداسازى امرى است که بعدها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده .

پس کتاب به خودى خود چیزى است ، و تفصیلى که عارض بر آن شده چیزى دیگر، و کفارى که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است ، و ناشى از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت مى کند و به زودى در قیامت مى فهمند و جز فهمیدن چاره اى ندارند، آن وقت پشیمان مى شوند در حالى که پشیمانى سودى برایشان نداشته ، و راه گریزى هم ندارند، و این آیه اشعارى هم به این معنا دارد که کتاب اصلى تاویل کتاب خواندنى یعنى قرآن است .

از آیه مورد بحث روشن تر این آیه شریفه است :(حم و الکتاب المبین ، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم) چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قر