background
قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ
گفتند: «او را با نيرنگ از پدرش خواهيم خواست، و محققاً اين كار را خواهيم كرد.»
آیه 61 سوره يُوسُف

بیان آیات

فصل دیگرى از داستان یوسف(علیه السّلام) است که در چند آیه خلاصه

عبارت از آمدن برادران یوسف نزد وى ، در خلال چند سال قحطى است تا از او جهت خاندان یعقوب طعام بخرند، و این پیشامد - مقدمه اى شد که یوسف بتواند برادر مادرى خود را از کنعان به مصر نزد خود بیاورد،

و این برادر، همان است که با یوسف مورد حسادت برادران واقع شد و برادران در آغاز داستان گفتند:(لیوسف و اخوه احب الى ابینا منا و نحن عصبه) و بعد از آوردن او، خود را به سایرین نیز معرفى نموده ، سرانجام یعقوب را هم از بادیه کنعان به مصر منتقل ساخت .

و اگر در ابتداى امر، خود را معرفى نکرد براى این بود که مى خواست اول برادر مادریش را احضار نماید تا در موقعى که خود را به برادران پدریش معرفى مى کند او نیز حاضر باشد و در نتیجه صنع خداى را نسبت به آن دو و پاداشى را که خداوند به آن دو در اثر صبر و تقواشان ارزانى داشت مشاهده کنند و بعلاوه وسیله اى براى احضار همه آنان باشد. و این پنج آیه متضمن آمدن فرزندان یعقوب به مصر و نقشه اى است که یوسف براى احضار برادر مادرى خود کشید، که اگر بار دیگر محتاج به طعام شدند تا او را نیاورند طعام نخواهند گرفت ، ایشان نیز پذیرفتند.

ورود برادران یوسف(ع) و گفتگویشان با او

و جاء اخوه یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون

در این جمله مطالب زیادى حذف شده ، و اگر متعرض آن نگشته براى این بوده که غرض مهمى بدان متعلق نمى شده ، غرض تنها بیان چگونگى پیوستن برادر مادرى یوسف به وى و شرکتش در نعمت ها و منت هاى الهى او و سپس شناختن برادران و پیوستن خاندان یعقوب به او بوده و این قسمت ها که مورد غرض بوده منتخبى است از داستان یوسف و وقایعى که بعد از رسیدن به عزّت مصر رخ داده است .

برادرانى که براى خریدن طعام به مصر آمدند همان برادران عصبه و قوى بودند(که او را به چاه انداختند) و برادر مادرى همراهشان نبود زیرا یعقوب بعد از واقعه یوسف با او انس مى گرفت ، و هرگز او را از خود جدا نمى کرد و این معانى از آیات زیر به خوبى استفاده مى شود.

و بین وارد شدن ایشان به مصر و بیرون آمدن یوسف از زندان و منصوب شدنش به وزارت مالیه و خزانه دارى کل ، و رسیدنش به مقام عزیزى مصر بیشتر از هفت سال فاصله بوده ، زیرا برادران بطور مسلم در بعضى از سالهاى قحطى به مصر آمدند تا طعامى خریدارى کنند، و این سالها بعد از هفت سال فراوانى اتفاق افتاده ، و ایشان از آن روزى که یوسف را بعد از بیرون شدن از چاه به دست مکاریان و کاروانى که از کنار چاه عبور مى کردند سپردند دیگر اورا ندیدند،

و یوسف آن روز، کودکى خردسال بود، و بعد از آن ، مدتى در خانه عزیز و چند سالى در زندان و بیشتر از هفت سال هم هست که عهده دار امر وزارت است ، بعلاوه اینکه او روزى که از برادران جدا شد یک کودک بیش نبود و امروز در لباس وزارت و زى سلاطین درآمده ، دیگر چگونه ممکن بود کسى احتمال دهد که او مردى عبرى و بیگانه از نژاد قبطى مصر باشد و خلاصه چگونه ممکن بود برادران حدس بزنند که او برادر ایشان و همان یوسف خودشان است .

بخلاف یوسف ، که برادران را در آن وضعى که دیده بود الان نیز در همان وضع مى بیند و کیاست و فراست نبوت هم کمکش مى کند و بى درنگ ایشان را مى شناسد همچنانکه فرمود:(و جاء اخوه یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون).

درخواست آوردن برادر ابوینى خود از برادران پدرى با تشویق ، تهدید و تدبیر

و لما جهزهم بجهازهم قال ائتونى باخ لکم من ابیکم الا ترون انى اوفى الکیل و انا خیر المنزلین

راغب در مفردات خود گفته :(جهاز)، هر متاع و یا چیز دیگرى است که قبلا تهیه شود، و تجهیز به معناى حمل این متاع و یا فرستادن آن است . و بنا به گفته وى معنا این مى شود که بعد از آنکه متاع و یا طعامى که جهت ایشان آماده کرده و به ایشان فروخته بود بار کرد، دستورشان داد که بایستى آن برادر دیگرى که تنها برادر پدرى ایشان و برادر پدرى و مادرى یوسف است همراه بیاورند، و گفت :(ائتونى باخ ....)

و معناى ایفاى به کیل در جمله(الا ترون انى اوفى الکیل) این است که من به شما کم نفروختم ، و از قدرت خود سوء استفاده ننموده و به اتکاى مقامى که دارم به شما ظلم نکردم(و انا خیر المنزلین) یعنى من بهتر از هرکس واردین به خود را اکرام و پذیرایى مى کنم و این خود تحریک ایشان به برگشتن است ، و تشویق ایشان است تا در مراجعت ، برادر پدرى خود را همراه بیاورند.

و این تشویق در برابر تهدیدى است که در آیه بعدى :(فان لم تاتونى به فلا کیل لکم عندى و لا تقربون) کرد، و گفت که اگر او را نیاورید دیگر طعامى به شما نمى فروشم ، و دیگر مانند این دفعه ، شخصا از شما پذیرایى نمى کنم ، این را گفت تا هواى مخالفت و عصیان او را در سر نپرورانند، همچنانکه از گفتار ایشان در آیه آتیه که گفتند:(سنراودها عنه اباه و انا لفاعلون - بزودى از پدرش ‍ اصرار مى کنیم و بهر نحو شده فرمان تو را انجام مى دهیم برمى آید که برادران یوسف فرمان او را پذیرفتند و با این قول صریح خود، او را دلخوش ساختند.

اینهم معلوم است که کلام یوسف که در موقع برگشتن برادران به ایشان گفته :(که باید برادر پدرى خود را همراه بیاورید) آنهم با آن همه تاءکید و تحریص و تهدید که داشت ، کلامى ابتدایى نبوده ، و از شاءن یوسف هم بدور است که ابتداء و بدون هیچ مقدّمه اى این حرف را زده باشد، زیرا اگر اینطور بود برادران حدس مى زدند که شاید این مرد همان یوسف باشد که اینقدر اصرار مى ورزد ما برادر پدرى خود را که برادر پدر و مادرى اوست همراه بیاوریم ، پس قطعا مقدماتى در کار بوده که ذهن آنان را از چنین حدسى منصرف ساخته و نیز از احتمال و توهم اینکه وى قصد سویى نسبت به آنان دارد بازشان داشته است .

و در اینکه بطور احتمال مى دانیم چنین مقدماتى در کار بوده حرفى نیست و لیکن آن کلمات و گفتگوهاى بسیارى که مفسرین در این مقام از او نقل کرده اند هیچ دلیلى از قرآن بر آنها وجود ندارد و هیچ قرینه اى هم در سیاق قصه بر آنهانیست ، و روایتى هم که مورد اطمینان باشد به نظر نمى رسد.

کلام خداى تعالى هم خالى از تعرض به آن است ، تنها چیزى که از کلام خداى تعالى استفاده مى شود این است که یوسف از ایشان پرسیده که به چه علّت به مصر آمده اید؟ ایشان هم جواب داده اند که ده برادرند و یک برادر دیگر در منزل نزد پدر جا گذاشته اند چون پدرشان قادر بر مفارقت او، و راضى به فراق او نمى شود حال چه مسافرت باشد و چه گردش و چه مانند آن ، یوسف هم اظهار علاقه کرد که دوست مى دارد او را ببیند و باید بار دیگر او را همراه خود بیاورند.

فان لم تاتونى به فلا کیل لکم عندى و لا تقربون

کیل به معناى مکیل(کشیدنى) است که مقصود از آن طعام است ، و اینکه فرمود:(و لا تقربون) معنایش این است که حق ندارید به سرزمین من نزدیک شده و نزد من حضور بهم رسانید و طعام بخرید، و معناى آیه روشن است که خواسته است برادران را تهدید کند و(همچنانکه گذشت) از مخالفت امر خود زنهار دهد.

قالوا سنراود عنه اباه و انا لفاعلون

کلمه مراوده همانطور که در سابق گذشت به معناى این است که انسان درباره امرى پشت سر هم و مکرر مراجعه نموده و اصرار بورزد و یا حیله بکار برد، پس اینکه به یوسف گفتند:(سنراود عنه اباه) دلیل بر این است که ایشان قبلا براى یوسف گفته بودند که پدرشان به مفارقت برادرشان رضایت نمى دهد، و هرگز نمى گذارد او را از وى دور کنیم ، و اینکه گفتند:(پدرش)، و نگفتند پدرمان خود مؤ یّد این معنا است .

و معناى اینکه گفتند:(و انا لفاعلون) این است که ، آوردن او و یا اصرار به پدر و وادار نمودنش به دادن برادر را انجام مى دهیم ، و معناى آیه روشن است و پیداست که با این جمله خواسته اند یوسف را دلخوش ساخته قبولى خود را فى الجمله اعلام دارند.

و قال لفتیانه اجعلوا بضاعتهم فى رحالهم لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الى اهلهم لعلهم یرجعون

(فتیان) جمع(فتى) به معناى پسر است ، راغب در مفردات در معناى بضاعت گفته : قطعه اى وافر و بسیار از مال است که براى تجارت در نظر گرفته شده باشد، گفته مى شود:(ابضع بضاعه و ابت ضعها) و خداوند فرموده :(هذه بضاعتنا ردت الینا) و نیز فرموده :(ببضاعه مزجاه) و اصل این کلمه(بضع) - به فتحه باء - است ، که به معناى پاره اى گوشت است که قطع و بریده گردد، و نیز گفته است : عبارت معروف(فلان بضعه منى - فلانى بضعه اى از من است) معنایش این است که فلانى از شدت نزدیکى به من به منزله پاره اى از تن من است .

و نیز گفته : بضع به کسره باء به معناى قسمتى از عدد ده است ، و عدد ما بین سه و ده را بضع مى گویند: بعضى گفته اند بضع بیشتر از پنج و کمتر از ده را گویند.

و کلمه(رحال) جمع(رحل) به معناى ظرف و اثاث است . و کلمه انقلاب به معناى مراجعت است .

و معناى آیه این است که یوسف به غلامان خود گفت : هر آنچه ایشان از قبیل پول و کالا در برابر طعام داده اند در خرجین هایشان بگذارید تا شاید وقتى به منزل مى روند و خرجین ها را باز مى کنند بشناسند که کالا همان کالاى خود ایشان است ، و در نتیجه دوباره نزد ما برگردند، و برادر خود را همراه بیاورند، زیرا برگرداندن بها دلهاى ایشان را بیشتر متوجه ما مى کند، و بیشتر به طمعشان مى اندازد تا برگردند و باز هم از اکرام و احسان ما برخوردار شوند.