background
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ۖ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا ۚ وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ
در حقيقت، «صفا» و «مروه» از شعاير خداست [كه يادآور اوست‌]؛ پس هر كه خانه [خدا] را حج كند، يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد. و هر كه افزون بر فريضه، كار نيكى كند، خدا حق شناس و داناست.
آیه 158 سوره الْبَقَرَة

توضیح کلمات : صفا، مروه و شعائر

بیان

صفا و مروه نام دو نقطه از شهر مکه است که حاجیان بین آندو نقطه سعى میکنند و آن دو نقطه عبارت است از دو کوه که فاصله میان آندو بطوریکه گفته اند هفتصد و شصت ذراع و نیم است(و هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است) و اصل کلمه(صفا) در لغت به معناى سنگ سخت و صاف است ، و کلمه(مروة) در اصل لغت نیز بمعناى سنگ سخت است ، و کلمه(شعائر) جمع شعیره است که به معناى علامت است و مشعر را هم به همین جهت مشعر گفته اند، 579

و نیز وقتى میگویند:(فلان اءشعر الهدى)،(فلانى هدى را اشعار کرد) به معناى این است که آن حیوان را براى ذبح علامت زد.

معانى کلمات : حج ، عمره و طواف

و کلمه(حج) در لغت بمعناى قصد بعد از قصد است یعنى قصد مکرر و در اصطلاح شرع به معناى عملى است که معهود در بین مسلمانان است ، و کلمه(اعتمار) به معناى زیارت است که اصلش از عمارت گرفته شده ، و عمره رفتن و اعتمار را بدین جهت اعتمار گفته اند که هر محلى وقتى زیارتگاه مردم شد، آباد مى گردد، و در اصطلاح شرع بمعناى زیارت خانه کعبه است ، البته بنحوى که در بین مسلمانان معهود و معروف است و کلمه(جناح) به معناى انحراف از حق و حد وسط است و منظور از آن گناه است .

در نتیجه معناى جناح نداشتن اینستکه عمل نامبرده جائزاست ، و کلمه(یطوف در اصل یتطوف بود) و تطوف که مصدر آنست ، به معناى طواف کردن یعنى دور چیزى گردش کردن است ، که از یک نقطه آن چیز شروع شود و به همان نقطه برگردد، از اینجا معلوم میشود که لازمه معناى طواف این نیست که حتما دور زدن اطراف چیزى باشد، تا شامل سعى نشود بلکه یکى از مصادیق آن دور زدن پیرامون کعبه است ، و به همین جهت در آیه شریفه کلمه(یطوف) مطلق آمده ، چون مراد به آن پیمودن مسافت میانه صفا و مروه هفت بار پشت سر هم بوده است .

و کلمه(تطوع) از ماده طوع به معناى اطاعت است ، و بعضى گفته اند تطوع با اطاعت این فرق را دارد که تنها در اطاعت مستحبى استعمال میشود، بخلاف کلمه(اطاعت) که هم شامل واجب میشود و هم مستحب ، و بعید نیست - در صورتیکه این حرف صحیح باشد - به این عنایت باشد که عمل واجب از آنجا که الزامى است به طوع و رغبت آورده نمیشود، بخلاف مستحبى که هر کس آن را بیاورد بطوع و رغبت خود و بدون هیچ شائبه اى آورده است .

و این خود یک تلطفى در عنایت است ، و گرنه اصل طوع به معناى چیزى است که بدون کراهت آورده شود، و این هم با واجب تطبیق مى کند و هم با مست حب ، همچنانکه در آیه :(فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها)، در مقابل کره آمده است و در عین حال در اطاعت امر وجوبى نیز استعمال شده است .

و اصل باب تفعل که کلمه مورد بحث ما از آن باب است این معنا را میدهد که انسان صفتى را در نفس خود جاى دهد مانند تخلق به فلان خلق مثلا میگوئیم : تمیز و تعلم و تطوع یعنى شروع کرد به تمیز دادن و آموختن و بطوع و رغبت خود عمل خیر کردن .

پس از نظر لغت هیچ دلیلى نیست که بگوئیم تطوع مختص بامثال دستورات مستحبى است مگر آنکه همان عنایت عرفى این اختصاص را ایجاب کند.

(ان الصفا و المروة من شعائر اللّه تا کلمه یطوف بهما)، این آیه اشاره دارد باینکه صفا و مروه دو محل است که به علامت الهى نشاندار شده و آن علامت ، بندگان خداى را بسوى خدا دلالت مى کند و خدا را بیادشان مى آورد و از اینکه صفا و مروه را در مقابل همه موجودات اختصاص داده باینکه از شعائرند با اینکه تمامى موجودات آدمى را بسوى آفریدگارش دلالت مى کند، فهمیده میشود که مراد از شعائر، شعائر و آیتها و نشانه هاى تکوینى نیست که تمامى موجودات آن را دارند بلکه خدایتعالى آندو را شعائر قرار داده و معبد خود کرده ، تا بندگانش در آن موضع وى را عبادت کنند، در نتیجه دو موضع نامبرده علاوه بر آن دلالتى که همه کائنات دارند، به دلالت خاصى بندگان را بیاد خدا مى اندازد، پس شعیره بودن صفا و مروه خود دلالت دارد بر اینکه خدا براى این دو موضع عبادت خاصى مقرر کرده است .

آیه در مقام تشریع و بیان وجود سعى است نه استجاب آن

و اینکه جمله :(فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما)، بخاطر(فائى) که بر سر آن است نتیجه شعیره بودن این دو مکان قرار داده شده ، باز براى همین است که اصل تشریع سعى میانه آندو را برساند، نه اینکه بخواهد بفرماید:(سعى بین صفا و مروه مست حب است). چون اگر مراد این بود که بفرماید سعى مستحب است نه واجب ، جا داشت بفرماید(سعى میانه صفا و مروه کار خوبى است ، و خلاصه خوبیهاى آنرا بشمارد)، نه اینکه بفرماید سعى میانه آندو جائز است و مذمتى ندارد.

چون حاصل معناى آیه این است که از آنجا که صفا و مروه دو معبد از معابد خداست و ضررى ندارد که شما خدا را در این دو معبد عبادت کنید، و اینگونه حرف زدن لسان اصل تشریع است نه افاده اینکه این کار مستحب است ، و گرنه مناسب تر آن بود که بفرماید صفا و مروه از آنجا که دو شعیره از شعائر خداست ، خدا دوست میدارد بندگانش میانه آن دو محل را سعى کنند،(و این خود روشن است) و تعبیر به امثال این عبارات که به تنهائى وجوب را نمى رساند، در مقام تشریع در قرآن شایع است ، مثل اینکه در تشریع جهاد فرموده :(ذلکم خیر لکم)،(این عملتان براى شما خیر است) و در تشریع روزه فرموده :(و ان تصوموا خیر لکم)،(و اینکه روزه بگیرید برایتان بهتر است)، و در شکسته شدن نماز در سفر فرموده :(فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة)،(پ س اینکه در سفر نماز را کوتاه بخوانید انحرافى از شما نیست)

(و من تطوع خیرا فان اللّه شاکر علیم) اگر این جمله را عطف بر مدخول(فاء تفریع) یعنى کلمه(من حج) بگیریم ، تعلیل دیگرى میشود براى اینکه چرا سعى بین صفا و مروه را تشریع کرد، چیزى که هست تعلیل اولى(یعنى صفا و مروه از شعیره ها و معابد خدا هستند)، تعلیلى بود خاص عبادت در صفا و مروه ، و این تعلیل ، تعلیلى میشود عام ، هم براى سعى و هم براى هر عبادت دیگر، و نیز در اینصورت مراد به تطوع مطلق اطاعت خواهد بود نه اطاعت مستحبى .

و اما اگر واو بر سر جمله مورد بحث واو عاطفه نباشد، بلکه استینافى باشد و خلاصه مطلبى از نو عطف بر اول آیه شده باشد، در اینصورت در این مقام خواهد بود که محبوبیت تطوف(سعى) را فى نفسه افاده کند - البته در صورتیکه مراد به تطوع خیر همان تطوف باشد و یا در این مقام خواهد بود که محبوبیت حج و عمره را برساند - در صورتیکه مراد به تطوع خیر حج و عمره باشد، دقت فرمائید.

شاکر بودن خداى تعالى وصفى حقیقى است نه مجازى

و کلمه شاکر و علیم دو اسم از اسماء حسناى خدا است و شکر باین معنا است که شخصى که مورد احسان کسى قرار گرفته ، احسان او را تلافى کند، یا صرفا احسانش را با زبان اظهار کند که تو چنین و چنان کردى و یا با عمل آنرا تلافى کند مثلا اگر منعمى بمن با مال خود انعام کرده یا با ثناى جمیل انعامش را تلافى کنم و یا آنقدر مال در راه رضاى او خرج کنم تا او از من راضى شود و عمل من از احسان او حکایت کند.

و خداى سبحان هر چند که قدیم الاحسان است و هر احسانى که کسى به کسى بکند باز احسان او است ، واحدى حقى بعهده او ندارد، تا او شکرش بجاى آرد ولیکن در عین حال خودش اعمال صالحه بندگان را با اینکه همان هم احسان او است به بندگان ، مع ذلک احسان بنده را به خودش خوانده و خود را شکرگزار بنده نیکوکارش خوانده است ، و این خود احسانى است بالاى احسان ، و به همین عنایت فرموده :(هل جزاء الاحسان الا الاحسان)(آیا پاداش احسان بنده به خداوند، غیر احسان خداوند به بنده میتواند باشد)؟

و نیز فرموده :(ان هذا کان لکم جزاء، و کان سعیکم مشکورا)،(این است جزاى شما، و سعى شما شکرگزارى شده است) پس ‍ اطلاق شکرگزارى بر خدایتعالى ، اطلاقى است حقیقى نه مجازى .

بحث روایتى(شامل روایاتى درباره صفا و مروه و سعى بین آن دو)

در تفسیر عیاشى از بعضى اصحاب امامیه از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که گفت : من از آنجناب از سعى میانه صفا و مروه پرسیدم که آیا واجب است و یا مستحب ؟ فرمود: واجب است ، عرضه داشتم : آخر خدایتعالى مى فرماید:(فلا جناح علیه ان یطوف بهما)؟ فرمود: این در عمره قضاء است ، چون رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم با مشرکین شرط کرده بود که بتها را از میانه صفا و مروه بردارند، تا وى و اصحابش سعى کنند، مردى از اصحابش هنوز سعیش تمام نشده بود که مشرکین دوباره بت ها را به جاى خود عودت دادند، در نتیجه ا ین مسئله پیش آمد که آیا سعى آن مرد صحیح است و یا بخاطر حضور بت ها باطل ؟ لذا این آیه شریفه در پاسخ این سؤ ال نازل شد که اگر سعى کرده اید، میانه صفا و مروه ، در حالى که بت ها هم بوده اند، عیبى ندارد و جناحى بر شما نیست .

مؤ لف : و از کافى هم قریب باین معنا روایت شده است .

و در کافى نیز از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که در ضمن حدیثى که داستان حج رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را حکایت مى کند، بعد از طواف پیرامون خانه کعبه و دو رکعت نماز طوافش ، فرمود:(ان الصفا و المروة من شعائر اللّه)، لذا باید از همانجا آغاز کرد که خدا آغاز کرده ، چون خداى عز و جل اول نام صفا را برده ، باید سعى میانه صفا و مروه از همان صفا شروع شود.

آنگاه امام صادق(علیه السلام) فرمود: مسلمانان خیال میکردند سعى میانه صفا و مروه از بدعت هائى است که مشرکین آن را درست کرده اند، ولى خداى عز و جل این آیه را نازل کرد:(ان الصفا و المروة من شعائر اللّه ، فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما).

مؤ لف : میان این دو روایت که در شاءن نزول آیه وارد شده ، منافاتى نیست که خود خواننده هم بدان توجه دارد و اگر دراین روایت فرمود: به آنچه خدا آغاز کرده باید آغاز کرد، منظور ملاک تشریع است ، و در داستان هاجر مادر اسماعیل(علیه السلام) و آمد و شد هفت نوبتش میانه صفا و مروه ، گذشت که گفتیم : همین عمل هاجر سنت شد.

و در تفسیر الدر المنثور است که از عامر شعبى روایت شده که گفت : در صفا بتى نصب شده بود، بنام(اساف)، و در مروه هم بتى بنام(نائله)، مردم دوران جاهلیت وقتى پیرامون کعبه طواف مى کردند، مى آمدند بین این دو بت سعى مى کردند و دست به آنها میکشیدند.

پس همینکه رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد مکه شد، مردم عرضه داشتند: یا رسول اللّه ، مشرکین که بین صفا و مروه سعى مى کنند، بخاطر اساف و نائله شان است نه اینکه سعى میانه صفا و مروه خود از شعائر باشد، در پاسخ این حرف ، 583

آیه :(ان الصفا و المروة) نازل شد و فهماند که خدایتعالى برغم انف مشرکین این دو مکان را که محل دو بت آنان بود شعائر خود قرار داد.

مؤ لف : شیعه و سنى در مطالب گذشته روایات بسیارى نقل کرده اند، و مقتضاى جمع میان این روایات این است که بگوئیم : آیه شریفه در تشریع سعى در عبادت حج نازل شد، در آن سالى که مسلمین حج کردند، و سوره بقره اولین سوره اى است که در مدینه نازل شده است .

از اینجا نتیجه مى گیریم که آیه شریفه سیاقش با سیاق آیات قبله متحد نیست ، چون در سابق گفتیم : آیات قبله در سال دوم از هجرت در مدینه نازل شد، و از سوى دیگر گفتیم : که آیات اول سوره بقره در سال اول از هجرت نازل شده پس معلوم میشود سوره بقره سیاقهاى متعددى دارد نه یک سیاق .

584