background
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
بگو: «اى مردم، اگر در دين من ترديد داريد، پس [بدانيد كه من‌] كسانى را كه به جاى خدا مى‌پرستيد نمى‌پرستم، بلكه خدايى را مى‌پرستم كه جان شما را مى‌ستاند، و دستور يافته‌ام كه از مؤمنان باشم.»
آیه 104 سوره يُونُس

بیان آیات

این آیات ، آیات آخر سوره است که در آن خلاصه بیانات سوره آمده و اشارهاى اجمالى به مساءله توحید، معاد و نبوت نیز نموده است . خداوند در این آیات رسول گرامى خود را دستور مى دهد که از قرآن پیروى کند و منتظر آن باشد که خداى عزوجل بین او و امتش حکم کند.

قل یا ایها الناس ان کنتم فى شک من دینى ...

در سابق مکرر گفته شد که دین عبارت است از سنتى که باید در زندگى پیروى شود، سنتى که پیروى آن سعادت انسان را تاءمین کند. و در این کلمه(دین) معناى اطاعت نیز نهفته است همانطور که خداوند مى فرماید(و اخلصوا دینهم لله) و بسا که به معناى جزاء استعمال مى شود.

مراد از شک داشتن مشرکین در دین پیامبر(ص) در آیه :(قل یا ایها الناس ان کنتم فى شک من دینى)

و معناى جمله(ان کنتم فى شک من دینى) اینست که : اگر شما در دین من یعنى آن طریقه اى که پیموده ام و بر مشروعیت آن پافشارى دارم شک دارید. و شک کردن کسى در دین دیگرى و در طریقه اى که او براى خود برگزیده به اینست که شک کند، آیا او بر دین خود پافشارى و استقامت مى کند یا نه ؟ و آیا دین او پا مى گیرد و دوام مى یابد یا خیر؟ و منشاء این سؤ ال این بود که مشرکین طمع در زوال دین آن جناب را داشتند، و بسیار امیدوار بودند که بتوانند آن جناب را از دعوتش منصرف کنند و در نتیجه خود را از دعوت او به توحید و ترک خدایان رها سازند.

و با در نظر داشتن این زمینه معناى آیه اینطور مى شود: اگر شما شک دارید در اینکه خود من بر این دینى که شما را به آن مى خوانم استقامت مى کنم یا نه و یا شک دارید در این که دین من چیست و انگیزه و ریشه اصلى دعوتم را نفهمیده اید اینک من بطور صریح براى شما بیان مى کنم و مى گویم که من به هیچ وجه خدایان شما را نمى پرستم و تنها اللّه تعالى را مى پرستم .

وجه اینکه از بین اوصاف خداى تعالى(میراندن) ذکر شده است

و اگر در جمله(و لکن اعبد اللّه الذى یتوفاکم) از میان اوصاف خداى تعالى صفت میراندن و توفى را ذکر کرد، بدین جهت است که بهانه مشرکین در پرستیدن خدایان این بود که پرستش خدایان باعث دفع ضرر و جلب نفع براى آنان مى شود و به عبارتى ساده تر: بهانه اى هر چند موهوم و خرافى داشتند ولى درمرگ دیگر هیچ بهانه اى نداشتند، و خودشان نیز معترف بودند که پرستش بتها هیچ تاءثیرى در خطر مرگ و ضرر آن ندارد، لذا فرمود: من تنها آن خدائى را مى پرستم که جان شما را مى گیرد. و اشاره کرد به اینکه اگر معیار در عبادت ، دفع ضرر و جلب نفع است ، شما نیز باید خداى تعالى را بپرستید، چون احتیاج به امنیت از ضرر و خطر مرگ دارید و این امنیت تنها به دست خداى تعالى است .

علاوه بر این ، انتخاب این صفت از میان صفات خداى تعالى اشاره اى هم به تهدید مشرکین دارد، چون آیات قبلى وعده قطعى عذاب به آنان میداد و وفات مشرکین میعاد عذابشان بود. مؤ ید اینکه این نکته نیز منظور بوده اینست که بعد از جمله(و لکن اعبد اللّه الذى یتوفاکم) فرمود:(امرت ان اکون من المؤ منین) و فهمانید که نجات مؤ منین جزء وعده اى است که در دو آیه قبل داد و فرمود:(فهل ینتظرون الا مثل ایام الذین خلوا من قبلهم ... ننج المؤ منین).

و معناى آیه این است : اگر درباره دین من شک دارید پس بدانید و یقین کنید که من خدایان شما را نمى پرستم ، و لیکن تنها اللّه را، یعنى آن کسى را مى پرستم که به تکذیبگران وعده عذاب و به مؤ منین وعده نجات داده و به من امر فرموده که از مؤ منین باشم ، همانطور که امر فرموده از عبادت آلهه اجتناب کنم .

و ان اقم وجهک للدین حنیفا

این جمله عطف است بر موضعى که جمله(و امرت ان ...) در کلام داشت ، چون در معناى(کن من المؤ منین - از مؤ منین باش) است ، در نتیجه صیغه امر(اقم) عطف شده است به صیغه امر(کن). و اما اینکه اقامه وجه براى دین حنیف چه معنا دارد؟ در طول این تفسیر در چند نوبت معنایش را ذکر کردیم).

و لا تدع من دون اللّه ما لا ینفعک و لا یضرک

این آیه شریفه نهیى است بعد از نهیى دیگر از شرک ورزیدن ، و بیان مى کند که شرک ورزیدن ، انسان را در زمره ستمگران داخل مى سازد، و وقتى آدمى در زمره ستمگران قرار گرفت ، آن تهدیدهائى که خداى تعالى در کلام خود به ستمگران کرده در حق آدمى محقق مى شود.

دو تعبیر شریف در این آیه شریفه

در این آیه دو تعبیر لطیف آمده : یکى اینکه وقتى سخن از دعاء دارد، تعبیر(ما لا ینفعک و لا یضرک)- ما: چیزى که - را آورده و چون سخن از عبادت دارد،(تعبیر الذین تعبدون من دون اللّه) - الذین : کسانى که - را مى آورد، و لطف این دو تعبیر از این جهت است که عبادت به حسب طبع اقتضاء دارد که معبود داراى عقل و شعور باشد، و معلوم است که درباره چنین معبودى باید تعبیر(الذین) آورده شود، ولى دعا هر چند که همواره و تواءم با عبادت و خود نوعى عبادت است ، لیکن وقتى مدعو متصف باشد به صفت(لا ینفع و لا یضر) دیگر جا ندارد تعبیر الذین آورده شود، چون این تعبیر ذهن شنونده را دچار اشتباه مى سازد، و شنونده خیال مى کند که هر موجودى که مصداق تعبیر(کسانیکه) باشد، یعنى صاحب علم و عقل مى تواند نافع و مضر باشد، بدین جهت به جاى آن تعبیر، تعبیر(چیزى) که را آورد تا اشاره کند به اینکه این خدایان که شما دست به دعایشان بر مى دارید جمادند، و در حق جمادات کسى این احتمال را نمى دهد که روزى اراده نفع رساندن و یا ضرر زدن کنند.

علاوه بر اشاره مذکور اثر دیگرى در این تعبیر هست ، و آن بیان دلیل علت نهى از خواندن بتها است .

و ان یمسسک اللّه بضر فلا کاشف له الا هو...

این جمله ، حالیه و تتمه بیان آیه قبل است ، و معناى مجموع دو آیه چنین است : به جاى خداى تعالى حاجت از چیزى مخواه که نه سودى دارد و نه زیانى ، در حالى که اگر خداى تعالى ضررى به تو برساند هیچ چیز و هیچ کس غیر خود او نمى تواند آن ضرر را از تو برگرداند و یا بردارد، و اگر چیزى براى تو بخواهد هیچ چیز و هیچ کس غیر خود او نمى تواند آن خیر را از تو برگرداند، پس قاهر و غالب تنها او است ، و لا غیر. آرى ، او است که به مشیت و ارادهاش خیر به بندگانش مى رساند و با این حال غفور و رحیم نیز هست و گناهان بندگانش را مى آمرزد و به آنان رحم مى کند. و وقتى اللّه تعالى متصف به چنین اوصافى است و وقتى غیر او از چنین اوصافى تهیدست است همین خود اقتضاء مى کند عبادت و دعا را به وى اختصاص دهند.

قل یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم

منظور از(حق) که مى فرماید به سوى شما انسانها آمده ، یا قرآن است و یا دعوت حقهاى که قرآن مشتمل بر آن است ، و جمله(فمن اهتدى ...) اعلامى است عمومى ، به اینکه همه انسانها در آنچه براى خود انتخاب مى کنند آزادند، و هیچ کس نمى تواند آزادى در انتخاب را از کسى سلب کند. و این اعلام را بیان این حقیقت کرده که حق - همان حقى که به سویشان آمده - داراى خاصیت و حکمى است ،

و آن اینست که هر کس به سوى آن راه یابد در حالى که راه یافته سودش عاید خودش مى شود، و هر کس از آن روى بگرداند و راهى دیگر برود در حالى رفته که ضرر این انحراف عاید خودش مى شود. پس ، انسانها مى توانند هر یک از این دو را که براى خود مى پسندند انتخاب کنند، یا نفع و یا ضرر را. و او(رسول خدا) وکیل مردم نیست ، تا کارى را که به عهده تک تک انسانها است او انجام دهد. بنابراین ، بیان آیه شریفه کنایه است از وجوب اهتداء مردم به سوى حق ، چون نفعشان در آن است .

و اتبع ما یوحى الیک و اصبر حتى یحکم اللّه و هو خیر الحاکمین

دستورى است به رسول خدا(صلى اللّه علیه وآله و سلم) به اینکه تنها تابع آن فرامینى باشد که به خود او وحى مى شود، و در برابر هر مصیبت و رنجى که در راه این تبعیت خواهد دید صبر کند. و نیز وعدهاى است به اینکه خداى سبحان بزودى بین او و قومش ‍ حکم خواهد کرد، و او حکم نمى کند جز به نحوى که مایه روشنى چشم آن جناب باشد. و بنابراین ، آیه شریفه هم دستور به استقامت است و هم تسلیت بر مصائبى که آن جناب مى بیند و هم وعده اى است به اینکه عاقبت خیر، تنها نصیب او است .

آیه شریفه با حکم خداى تعالى ختم شده ، همان حکمى که بخش عظیمى از آیات این سوره بر آن حکم اعتماد داشت - و خدا داناتر است .