بیان
(ولن ترضى عنک الیهود و لا النصارى) الخ ، در اینجا باز بعد از سخن از مشرکین ، دوباره بفراز قبلى که سخن از یهود و نصارى مى کرد، برگشته و در حقیقت خواسته است دامن گفتار را که پراکنده شد جمع و جور کند، پس کانه بعد از آن خطابها و توبیخ ها که از یهود و نصارى کرد، روى سخن برسول خود کرده که این یهودیان و مسیحیان که تاکنون درباره آنها سخن مى گفتیم و دامنه سخنان ما به مناسبت بکفار و مشرکین کشیده شد، هرگز از تو راضى نمیشوند مگر وقتى که تو به دین آنان درآئى ، دینى که خودشان به پیروى از هوى و هوسشان تراشیده و با آراء خود درست کرده اند.
و لذا در رد این توقع بیجاى آنان ، دستور میدهد بایشان بگو:(ان هدى اللّه هو الهدى) هدایت خدا هدایت است ، نه ساخته هاى شما، مى خواهد بفرماید: پیروى دیگران کردن ، بخاطر هدایت است و هدایتى بغیر هدایت خدا نیست ، و حقى بجز حق خدا نیست تا پیروى شود و غیر هدایت خدا - یعنى این کیش و آئین شما - هدایت نیست ، بلکه هواهاى نفسانى خود شماست که لباس دین بر تنش کرده اید و نام دین بر آن نهاده اید.
اصول ریشه دار از برهانى عقلى در رد یهود و نصارى ، در یک آیه
پس در جمله :(قل ان هدى اللّه) الخ ، هدایت را کنایه از قرآن گرفته و آنگاه آن را بخدا نسبت داده و هدایت خدایش معرفى کرده ، و در نتیجه بطریق قصر قلب صحت انحصار - غیر از هدایت خدا هدایتى نیست - را افاده کرده است و با این انحصار فهمانده که پس ملت و دین آنان خالى از هدایت است ، از اینهم نتیجه گرفته که پس دین آنان هوى و هوسهاى خودشان است ، نه دستورات آسمانى .
لازمه این نتیجه ها اینست که پس آنچه نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است ، علم است و آنچه نزد خود آنان است ، جهل و چون سخن بدینجا کشید، میدان براى این تهدید باز شد که بفرماید:(اگر بعد از این علمى که بتو نازل شده ، هواهاى آنان را پیروى کنى ، آنگاه از ناحیه خدا نه سرپرستى خواهى داشت و نه یاورى .
حال ببین که در این یک آیه چه اصولى ریشه دار از برهانى عقلى نهفته شده : و با همه اختصار و کوتاهیش ،
چه وجوهى از بلاغت بکار رفته و در عین حال چقدر بیان آن سلیس و روان است ؟!
(الذین آتیناهم الکتاب) الخ ، ممکن است این جمله بقرینه حصرى که از جمله(تنها ایشان بدان ایمان مى آورند) فهمیده مى شود، جوابى باشد از سؤ الى تقدیرى ، سؤ الى که از جمله :(ولن ترضى عنک الیهود و لا النصارى) الخ ، بذهن مى رسد. و آن سؤ ال این است که : وقتى امیدى بایمان آوردن یهود و نصارى نیست پس چه کسى از ایشان باین کتاب ایمان مى آورد؟ و راستى دعوت ایشان بکلى باطل و بیهوده است ؟ در جواب مى فرماید: از میانه آنهائى که کتابشان داده بودیم تنها کسانى باین کتاب ایمان میاورند که کتاب خود را حقیقتا تلاوت میکردند و براستى بکتاب خود ایمان داشتند ممکن هم هست جواب ، این باشد که اینگونه افراد بکلى به کتاب هاى آسمانى ایمان مى آورند، چه تورات و چه انجیل و چه قرآن ، و ممکن هم هست جواب ، این باشد که اینگونه افراد بکتابى که نازل شده یعنى بقرآن ایمان میاورند.
و بنابراین قصر - انحصار - در جمله(اولئک یؤ منون به)، قصر افراد خواهد بود که معنایش در سایر مجلدات فارسى گذشت ، و ضمیر در کلمه(به) به بعضى از وجوه نامبرده خالى از استخدام(مثل اینکه مراد از مرجع ضمیر کتاب ، اهل کتاب بوده و مراد از ضمیر قرآن باشد) نیست .
و مراد از جمله(الذین اوتوا الکتاب) عده اى از یهود و نصارى هستند که براستى بدین خود متدین بودند و پیروى هوى و هوس نمى کردند و مراد بکلمه(کتاب)، تورات و انجیل است ، و اما اگر مراد از جمله اول را مؤ منین به پیامبر اسلام ، و مراد از کتاب را قرآن بگیریم ، آنوقت معناى آیه چنین مى شود: کسانى که قرآن را بایشان دادیم و ایشان بحق آنرا تلاوت میکنند، همانها هستند که بقرآن ایمان دارند، نه این پیروان هوى ، که در اینصورت قصر در آیه قصر قلب خواهد بود که باز معنایش در سایر مجلدات گذشت .
(یا بنى اسرائیل اذکروا) تا آخر دو آیه ، در این دو آیه خاتمه گفتار را به آغاز آن ارجاع داده ، و در اینجا یکدسته از خطابها که به بنى اسرائیل شده ، خاتمه مییابد.
بحث روایتى(درباره تلاوت قرآن)
در ارشاد دیلمى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در ذیل آیه :(الذین آتینا هم الکتاب یتلونه حق تلاوته) الخ ،
فرموده : آیات آنرا شمرده شمرده مى خوانند، و در معناى آن تدبر نموده ، باحکامش عمل میکنند، و بوعده هایش امید مى بندند، و از تهدیدهایش مى هراسند، و از داستانهایش عبرت مى گیرند، او امرش را بکار بسته ، نواهیش را اجتناب مى کنند و بخدا سوگند، معناى حق تلاوت اینست ، نه اینکه تنها آیاتش را حفظ کنند، و حروفش را درس بگیرند و سوره هایش را بخوانند و بند بند آنرا بشناسند که مثلا فلان سوره ده یکش چند آیه و پنج یکش چند است .
و بسیار کسانى که حروف آن را کاملا از مخرج اداء میکنند، ولى حدود آن را ضایع میگذارند، بلکه تلاوت به معناى تدبر در آیات آن ، و عمل به احکام آنست ، همچنانکه خداى تعالى فرموده :(کتاب اءنزلناه الیک مبارک ، لیدبروا آیاته)،(کتابى است مبارک که بتو نازل کردیم ، تا در آیاتش تدبر کنند).
و در تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده ، که در تفسیر جمله :(یتلونه حق تلاوته) فرموده : یعنى وقتى بایات راجع به بهشت و دوزخش میرسند مى ایستند و فکر میکنند.
و در کافى از آنجناب روایت کرده که در تفسیر این آیه فرموده : اینان که قرآن را بحق تلاوتش تلاوت میکنند، امامان امتند.
مؤ لف : این روایت از باب جرى یعنى تطبیق آیه به مصداق روشن و کامل آن است .