بیان آیات
خداوند در این آیات مسلمانانى را که در جنگ بدر شرکت داشتند بدین جهت مورد عتاب قرار داده که از کفار اسیرانى گرفتند و آنگاه از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) درخواست کردند که به قتل آنان فرمان ندهد، و در عوض خونبها از آنان بگیرد و آزادشان سازد تا بدین وسیله نیروى مالى آنان علیه کفار تقویت یافته و نواقص خود را اصلاح کنند. هر چند خداوند بشدت مسلمانان را عتاب کرد ولى پیشنهادشان را پذیرفت و تصرف در غنیمت را که شامل خونبها نیز مى شود برایشان مباح کرد.
و در آخر آیات بیانیست که گویا کفار را تطمیع نموده و در صورتى که مسلمان شوند وعده نیک مى دهد؛ و اگر بخواهند به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) خیانت کنند خداوند از آنان بى نیاز است .
و ما کان لنبى ان یکون له اسرى حتى یثخن فى الارض ...
کلمه(اءسر) بطورى که گفته اند به معناى این است که مرد جنگى حریف خود را دستگیر کرده و ببندد، و شخص مشدود(بسته) شده را(اسیر) گویند و جمعش(اءسرى) و(اءسراء) و(اءسارى) و(اسارى) مى آید. و بعضى گفته اند کلمه(اءسارى) جمع جمع است . و بنابراین کلمه(السبى) موردش عمومى تر از کلمه(الاسر) است براى اینکه سبى شامل دستگیر کردن اطفال دشمن نیز مى شود بخلاف(اسر) که چون دستگیر کردن اطفال احتیاجى به بستن ندارد شامل آن نمى شود.
کلمه(ثخن) - به کسر اول و فتح دوم - به معناى غلظت و بى رحمى است ، و اینکه مى گویند:(اثخنته الجراح و اثخنه المرض) به همین معنا است . راغب در مفردات مى گوید:(ثخن الشى ء فهو ثخین) معنایش این است که فلان چیز غلیظ شد بطوریکه روان و جارى نشد، و نتوانست به رفتن ادامه دهد، و لذا درباره کسى که با زدن و یا توهین کردن از ادامه کارش بازداشته اى بطور کنایه مى گوئى :(اثخنته ضربا و استخفافا)، و از همین باب است که خداى تعالى فرموده :(ما کان لنبى ان یکون له اسرى حتى یثخن فى الارض) و نیز فرموده :(حتى اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق) که در آیه اولى منظور از(اثخان) رسول(صلى الله علیه و آله) در زمین این است که دینش در بین مردم بطورى مستقر شود که گوئى چیزى است که از شدت غلیظى منجمد شده و بعد از دورانى که رقیق و روان بود و بخاطر روان بودنش هر آن خوف زوالش مى رفت ماسیده و پا بر جا شده است .
کلمه(عرض) به معناى چیزى است که بر چیز دیگرى عارض شود، و زود هم از بین برود، و از همین جهت است که لذائذ دنیائى را(عرض) نامیده اند، چون زود از بین مى رود. و کلمه(حلال) وصفى است از ماده(حل) که مقابل(عقد) و(حرمت) است و از این جهت حلال را حلال مى گویند که قبل از حلال شدنش گویا گره خورده بود و مردم از او محروم بودند بعدا که حلال شد گویا در حقیقت گره اش گشوده شد. و اما کلمه(طیب) قبلا گذشت که به معناى سازگارى با طبع است .
اختلاف مفسرین در تفسیر آیاتى که به جهت اسیر گرفتن کفار در جنگ بدر، مؤ منین رامورد عتاب قرار داده
مفسرین در تفسیر این آیات اختلاف کرده اند، لیکن همه اتفاق دارند بر اینکه نزولشان بعد از واقعه بدر اتفاق افتاده ، و شرکت کنندگان در جنگ بدر را مورد عتاب قرار داده و غنیمت را براى آنان مباح مى کند.
و اما جهت اختلاف ایشان و مایه اختلافشان روایات مختلفى است که در سبب نزول و معانى جملات آیات مذکور وارد شده ، و اگر قائل شویم به اینکه سند همه روایات صحیح است آنگاه در مضمون آنها تاءمل کنیم خواهیم فهمید که چه بى بند و بارى عجیبى در نقل روایات به معنا بکار رفته ، تا آنجا که مى بینیم دو روایت آنقدر با هم اختلاف مضمون دارند که گوئى دو خبر متعارضند.
و بخاطر اختلاف همین روایات است که تفسیر آیات مختلف شده ، یکى ظهور در این دارد که عتاب و تهدید آیات متوجه به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و مؤ منین هر دو است ، دیگرى در اینکه متوجه آنحضرت و مؤ منین بغیر از عمر است ، و یا به غیر از عمر و سعد بن معاذ است و یا متوجه تنها مؤ منین است به غیر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و یا متوجه یکنفر معین و یا اشخاصى است که در مشورتى که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) با ایشان کرد راى دادند به اینکه از اسیران فدیه گرفته شود.
و بعضى دیگر قائل شده اند به اینکه عتاب در آیات راجع به این است که چرا فدیه گرفتند، و یا چرا غنیمت را قبل از آنکه از جانب خدا مباح شود حلال شمردند، و در این صورت پیغمبر(صلى الله علیه و آله) نیز مورد عتاب خواهد بود، چون ایشان ابتداء کرد به اینکه با مردم در باره فدیه مشورت کند، و این حرف درست نیست براى اینکه مسلمین بعد از نزول این آیات فدیه گرفتند نه پیش از آن تا مستوجب عتاب شوند، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) هم اءجل از این است که در باره اش احتمال رود که چیزى را قبل از اذن خدا و وحى آسمانى حلال کند، و حاشا بر ساحت مقدس خداى سبحان که پیغمبرش را به عذابى عظیم تهدید کند، چون در شان او نیست که بدون جرم عذاب بفرستد، در حالیکه او خودش پیغمبرش را معصوم از گناهان کرده ، و معلوم است که عذاب عظیم جز بر گناه عظیم نازل نمى شود. و اینکه بعضى گفته اند مقصود از این گناه گناهان صغیره است درست نیست .
آنچه سزاوار است در تفسیر آیات مذکوره گفته شود
پس آنچه سزاوار است که در تفسیر این آیات گفته شود این است که : سنت جارى در انبیاى گذشته این بوده که وقتى با دشمنان مى جنگیدند و بر دشمن دست مى یافتند، آنها را مى کشتند و با کشتن آنان از دیگران زهر چشم مى گرفتند تا کسى خیال جنگ با خدا و رسولش را در سر نپروراند. و رسم آنان نبود که از دشمن اسیر بگیرند و سپس بر اسیران منت نهاده و یا پول گرفته و آزادشان سازند، مگر بعد از آنکه دینشان در میان مردم پایگیر مى شد که در این صورت اسیر را نمى کشتند و با منت نهادن و یا گرفتن بهاء آزاد مى کردند؛ همچنانکه در خلال آیاتى که به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) وحى مى شد بعد از آنکه کار اسلام بالا گرفت و حکومتش در حجاز و یمن مستقر گردید این آیه نازل شد:(فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتى اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فداء) و گرفتن اسیر و آزاد کردنش را تجویز کرد.
و بطورى که از سیاق کلام در آیه اولى از آیات مورد بحث برمى آید عقاب در آن راجع به گرفتن اسیر است . همچنانکه جمله(لمسکم فیما اخذتم عذاب عظیم) که در آیه دومى است نیز شاهد این معنا است ، چون مى فرماید:(عذاب عظیم براى گرفتن شما است) و آنچه مسلمین در موقع نزول این آیات گرفته بودند اسیر بود، نه بهاى اسیر. پس اینکه بعضى احتمال داده اند عقاب راجع به مباح شمردن بهاء و یا گرفتن آن باشد صحیح نیست .
بلکه جمله بعدیش که مى فرماید:(فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا و اتقوا الله ان الله غفور رحیم) از آنجائى که ابتداء شده است به فاء تفریع و فاء تفریع مى رساند که این جمله متفرع بر جمله قبلى است ، خود شهادت مى دهد بر اینکه منظور از(غنیمت) معنائى است عمومى تر از بهاى اسیر؛ و دلالت دارد بر اینکه مسلمین از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) درخواست کرده بودند اسیران را نکشد، و در عوض از ایشان بهاء دریافت بدارد، همچنانکه در آیه اول سوره از آنحضرت از انفال پرسیده و یا درخواست کرده بودند که انفال را به ایشان بدهد، و با این حال چطور تصور مى شود مسلمانان از آنحضرت انفال بخواهند و در عین حال درخواست گرفتن بهاء نکنند، با اینکه بطورى که از روایات برمى آید بهاى اسیران بالغ بر دویست و هشتاد هزار درهم مى شد.
بنابراین شواهد، یقینا مسلمانان از آنحضرت درخواست کرده اند که غنیمت جنگى را به ایشان بدهد و اسیران را هم در مقابل گرفتن بهاء آزاد سازد، و خداوند نخست ایشان را در اصل گرفتن اسیر عتاب و ملامت نمود و در آخر آنچه را که بدان منظور اسیر گرفتند که همان فدیه باشد براى ایشان مباح گردانید، نه اینکه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در مباح شمردن فدیه با آنان شرکت کرده باشد، و یا در کشتن اسیر و آزاد کردن و فدیه گرفتن با مسلمین مشورت کرده باشد، تا در نتیجه آن جناب نیز مورد عتاب واقع شده باشد.
از جمله شواهدى که در الفاظ آیه است و دلالت دارد بر اینکه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) مورد این عتاب نیست ، این است که عتاب در آیه مربوط به گرفتن اسیر است ، و هیچ اشاره اى به این معنا ندارد که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) با مسلمین مشورت کرده و یا در گرفتن اسیر راضى بوده ، و در هیچ روایتى هم نیامده که آن حضرت قبل از جنگ سفارش کرده باشد به اینکه اسیر بگیرند، و یا دلالت داشته باشد بر اینکه آنحضرت به این امر راضى بوده ، بلکه گرفتن اسیر خود یکى از قواعد جنگى مهاجرین و انصار بوده ، که وقتى بر دشمن ظفر مى یافتند از ایشان اسیر گرفته و اسیران را برده خود مى کردند و یا فدیه گرفته و آزادشان مى ساختند، حتى در تاریخ آمده که مهاجر و انصار خیلى سعى داشتند در اینکه اسیر بیشترى به چنگ آورند، حتى اسیر خود را مى گرفتند و محافظت مى کردند از اینکه مبادا یک مسلمان دیگرى به او آسیبى برساند و در نتیجه از قیمتش کاسته گردد، جز على بن ابى طالب(علیه السلام) که در این جنگ بسیارى را کشت و هیچ اسیر نگرفت .
معناى آیات مورد بحث با توجه به آنچه گذشت
بنابراین ، معناى آیات مورد بحث این مى شود که :(ما کان لنبى) در سنتى که خداوند در میان پیغمبرانش جارى کرده سابقه ندارد(ان یکون له اسرى) که پیغمبر اسیرى گرفته باشد، و حق داشته باشد که با گرفتن اسیر مالى به دست آورد(حتى یثخن) مگر بعد از آنکه آئینش(فى الارض) در زمین پایگیر شده باشد(تریدون) آرى شما گروه مسلمانان که در واقعه بدر حاضر شده اید - اگر خطاب بطور عموم آمده براى این است که اکثر شرکت کنندگان در این جنگ در پیشنهاد فدیه گرفتن شرکت داشته اند - منظورتان(عرض الدنیا) متاع پشیز و ناپایدار دنیا است ،(و الله یرید الاخره) و منظور خدا آخرت است که دینى تشریع کرده و به قتال با کفار امر فرموده(و الله) خداوند در این سنتى که در کلامش از آن خبر داد(عزیز) غالبى است که هرگز مغلوب نمى شود(حکیم) و در احکامى که تشریع مى کند بیهوده گرى نمى کند.
(لو لا کتاب من الله سبق) اگر نبود آن قضائى که از ناحیه خدا رانده شده که شما را به عذاب هلاک نکند - اگر در اینجا بیان نکرد که آن قضاء چه بوده براى این است که در مقام عتاب ، مبهم گوئى مناسب تر است چون باعث مى شود ذهن شنونده احتمال هر گونه خطرى را بدهد، بخلاف وقتى که بطور روشن تهدید کند و عذاب را اسم ببرد، که در این صورت شنونده نسبت به آن بى اعتنائى خواهد کرد -(لمسکم فیما اخذتم) یعنى در اسیر گرفتنتان ؛ چون قبل از نزول این آیات فدیه و غنیمت نگرفته بودند، و از حلال بودن آن صحبتى به میان نیامده بود(عذاب عظیم). این تعبیر همانطور که گفتیم دلالت دارد بر بزرگى گناه ، چون گناه بزرگ است که مستلزم عذاب بزرگ مى شود.(فکلوا مما غنمتم) از آنچه غنیمت گرفته اید بخورید و در آن تصرف کنید چه آن اموالى که از مشرکین به دستتان آمده و چه آن فدیه اى که از ایشان مى گیرید(حلالا طیبا) در حالیکه حلال و پاکیره است ، چون خدا مباحش کرده .(و اتقوا الله ان الله غفور رحیم) این جمله بیان علت جمله(فکلوا مما غنمتم ...) است و معنایش این است که از آنچه غنیمت گرفته اید بخورید که ما شما را آمرزیدیم و به شما ترحم کردیم . ممکن هم هست بیان علت همه مطالب گذشته باشد، و در نتیجه حاصل معنا این باشد که : نه تنها خدا شما را عذاب نکرد بلکه آنرا برایتان مباح هم نمود چون او آمرزنده رحیم است .
تعبیر از اسیر به آنچه در دست هاى شما است تعبیر استعاره اى است ، و کنایه است از تمام تسلطى که شخص بر برده خود دارد، چون برده مثل چیزیست که در دست انسان باشد که آنرا به هر طرف بخواهد مى چرخاند.
(ان یعلم الله فى قلوبکم خیرا) - این جمله کنایه است از ایمان و یا پیروى حق که ایمان ملازم آن است ، چون خداوند در این آیه وعده مغفرت به کفار مى دهد، و معلوم است که مغفرت با کفر نمى سازد همچنانکه فرموده :(ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء)
بنابراین ، معناى آیه این مى شود که : اى پیغمبر بگو به آن کسانى که در دست شمایند و آن اسیرانى که شما بر آنان تسلط یافته اید و از ایشان فدیه گرفته اید اگر چنانچه در دلهایتان ایمان به خدا وجود مى داشت ، و خداوند این معنا را از شما معلوم کرده بود - هر چیزى که براى او معلوم باشد قطعا وجود دارد - بشما چیرهائى میداد که از آن فدیه که مسلمانان از شما گرفته اند بهتر بود، و شما را مى آمرزید که خدا آمرزنده رحیم است .
و ان یریدوا خیانتک فقد خانوا الله من قبل فامکن منهم ...
وقتى گفته مى شود:(امکنه منه) معنایش این است که او را بر فلانى مسلط کرد و قدرت داد، و اگر در بار اول فرمود:(اگر بخواهند تو را خیانت کنند) و در بار دوم فرمود:(خدا را قبلا خیانت کرده بودند) جهتش این است که اگر مقصود کفار از فدیه دادن و آزاد شدن این باشد که زنده بمانند و بار دیگر دست بدست یکدیگر دهند و علیه اسلام قیام کنند پس در حقیقت به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) خیانت کرده اند، و اما خیانتى که قبلا به خدا کرده اند مقصود از آن همان کفرى است که مى ورزیده اند و سعى و کوشش و کیدو مکرى است که در خاموش کردن نور خدا به کار مى برده اند.
بنابراین ، معناى آیه چنین مى شود: اگر به خدا ایمان آورند و ایمان به خدا در دلهایشان جایگیر شود خداوند، نعمتى به آنان مى دهد که از آنچه مسلمین از ایشان گرفته اند بهتر است و ایشان را مى آمرزد، و اگر مى خواهند بتو خیانت کنند، و دوباره به همان عناد و مفسده جوئى سابقشان برگردند تازگى ندارد، براى اینکه قبلا هم نسبت به خدا خیانت مى ورزیدند، و خداوند تو را بر ایشان مسلط کرد، و او باز هم قادر است بر اینکه بار دیگر تو را بر ایشان ظفر دهد و خدا داناى به خیانت ایشان است اگر خیانت کنند، و در مسلط کردن تو بر ایشان حکیم است .
بحث روایتى
در مجمع البیان در ذیل آیه(ما کان لنبى ان یکون له اسرى ...)، مى گوید: کشته شدگان از مشرکین در روز جنگ بدر هفتاد نفر بودند، از این هفتاد نفر بیست و هفت نفر را امیر المؤ منین(علیه السلام) به قتل رسانید. اسیران این جنگ نیز هفتاد نفر بودند، و از یاران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) یک نفر هم اسیر نشد. مسلمانان اسیران را جمع آورى نموده و همه را با یک طناب بستند و پیاده به راه انداختند. و از یاران رسول خدا(صلى الله علیه و آله) نه نفر کشته شدند که یکى از آنها سعد بن خیثمه بود که از نقباء اوس بود.
و از محمد بن اسحاق روایت مى کند که گفت : از مسلمانان در روز جنگ بدر یازده نفر بدرجه شهادت رسیدند، چهار نفر از قریش و هفت نفر از انصار، و بعضى گفته اند هشت نفر از انصار، و از لشکر کفار چهل و چند نفر به قتل رسیدند.
و از ابن عباس نقل کرده که گفت : بعد از آنکه روز بدر بپایان رسید رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در حالیکه اسیران در بند بودند در اوایل شب(که همه لشکریانش بخواب رفتند خودش) بخواب نرفت ، سبب را پرسیدند، فرمود: ناله عمویم عباس را که در بند است مى شنوم(لذا خواب بچشمانم نمى رود). مسلمین عباس را از بند آزاد کردند، او ساکت شد و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بخواب رفت .
و از عبیده سلمانى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) روایت کرده که در روز بدر در باره اسیران به اصحاب خود فرمود: اگر مى خواهید ایشان را به قتل برسانید، و اگر میل دارید مى توانید از ایشان فدیه بگیرید و در عوض به عدد نفرات ایشان از شما کشته شوند، و عده نفرات اسیران هفتاد نفر بودند. اصحاب عرض کردند فدیه مى گیریم و با آن زندگى مى کنیم و خود را براى مقابله با دشمنان مجهزتر مى سازیم هر چند به عدد نفرات آنان از ما کشته شوند. عبیده راوى حدیث مى گوید: آرى اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه و آله) هر دو خیر را خواستند(هم خیر دنیا و هم خیر آخرت را و همانطور که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پیش بینى کرده بود) در جنگ احد از مسلمانان هفتاد نفر کشته شدند.
و از کتاب على بن ابراهیم نقل مى کند که : وقتى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به قتل نضر بن حارث و عقبه بن ابى معیط فرمان داد انصار ترسیدند از اینکه آن حضرت همه اسیران را به قتل برساند. عرض کردند یا رسول الله ما هفتاد نفر از ایشان را که همه فامیل تو بودند کشتیم آیا مى خواهى به کلى نسبشان را قطع کنى ؟ آنگاه با اینکه غنیمت هائى را که از لشکر قریش به دست آورده بودند همه را گرفته بودند پیشنهاد کردند که از اسیران فدیه گرفته شود، لذا این آیه نازل شد:(ما کان لنبى ان یکون له اسرى ...)، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پیشنهادشان را امضاء فرمود.
در این جنگ فدیه اسیران اکثرش چهار هزار درهم و اقلش هزار درهم بود، لذا قریش هر کدام قدرت مالى بیشترى داشت فدیه بیشترى براى آزاد کردن اسیر خود فرستاد و هر که کمتر داشت کمتر. از جمله کسانى که براى آزادى اسیر خود فدیه فرستاد زینب دختر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و همسر ابى العاص بن ربیع بود که براى آزاد شدن شوهرش قلاده هاى خود را فرستاد و این قلاده ها جزو جهیزیه ئى بود که مادرش خدیجه کبرى(علیهاالسلام) به او داده بود، و از طرفى ابو العاص خواهرزاده خدیجه بود، لذا وقتى چشم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به آن قلاده ها افتاد فرمود: خدا رحمت کند خدیجه را این قلاده ها را او به عنوان جهیزیه به زینب داده بود، آنگاه دستور داد ابو العاص را آزاد کردند به شرطى که همسرش زینب را نزد آنحضرت بفرستد و با آمدنش به نزد آن جناب مخالفت نکند، ابو العاص عهد بست که چنین کند و به عهد خود وفا کرد.
و نیز مى گوید: روایت شده که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) میل نداشت فدیه بگیرد، بحدى که سعد بن معاذ آثار کراهت را از رخساره آن حضرت مشاهده کرد، و به عرض رسانید که این اولین جنگى است که ما با گروه مشرکین کرده ایم و من چنین مصلحت مى دانم که یک نفر از ایشان را زنده نگذاریم و با کشتن آنان مشرکین را ضعیف سازیم ، عمر نیز همین را پیشنهاد کرد و گفت : یا رسول الله اینها بودند که تو را در مکه تکذیب مى کردند، و از آن شهر بیرونت نمودند، همه را پیش بخوان و گردنهایشان را بزن ، به على(علیه السلام) اجازه ده تا گردن برادرش عقیل را بزند، و به من اجازه ده تا گردن فلانى را بزنم ، چون اینها از سران کفار و پیشوایان کفرند. در مقابل ابو بکر گفت : اینها قوم و فامیل تو هستند از کشتنشان دست نگهدار و زنده شان بگذار و در عوض از ایشان فدیه بگیر، تا در نتیجه در برابر کفار نیرومندتر شویم . این زید مى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: اگر بنا شود عذابى از آسمان بیاید غیر از عمر و سعد بن معاذ احدى از شما نجات نمى یابد.
و از ابى جعفر امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: فداء اسیران در روز بدر از هر مرد مشرکى چهل(اوقیه) بود - و هر اوقیه چهل مثقال است -؛ بجز عباس که فداء او صد اوقیه بود، و از این مبلغ بیست اوقیه را در موقعى که اسیرش کردند از او گرفته بودند و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: آن بیست اوقیه جزو غنیمت است(نه فدیه) لذا باید براى خودت و دو برادرزاده هایت نوفل و عقیل فدیه بدهى ، عباس گفت فعلا چیزى ندارم . حضرت فرمود: آن طلائى که به ام الفضل سپردى و گفتى اگر حادثه اى برایم رخ داد و کشته شدم این طلا از آن تو و فضل و عبد الله و قثم باشد، کجاست ؟ عباس گفت : چه کسى تو را از این جریان مطلع کرده ؟ فرمود: خداى تعالى . عباس بلا درنگ گفت :(اشهد انک رسول الله) و به خدا قسم از این جریان جز خداى تعالى هیچ کس اطلاع نداشت .
مؤ لف : روایات وارده در این معانى از طریق شیعه و سنى بسیار است ، و ما به منظور اختصار از نقل همه آنها خوددارى کردیم . و در قرب الاسناد حمیرى از عبد الله بن میمون از امام صادق از پدرش(علیه السلام) روایت شده که فرمود: وقتى براى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) پولى آوردند، حضرت به عمویش عباس فرمود: اى عباس ردائى پهن کن و قسمتى از این پول را در آن بریز و ببر. عباس قسمتى از آن مال را گرفت ، آنگاه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: اى عباس این آن وعده اى بود که خدا در آیه(یا ایها النبى قل لمن فى ایدیکم من الاسرى ان یعلم الله فى قلوبکم خیرا یوتکم خیرا مما اخذ منکم) داده بود. آنگاه امام باقر(علیه السلام) اضافه کردند که این آیه در حق عباس و نوفل و عقیل نازل شد.
امام(علیه السلام) سپس اضافه فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در روز بدر نهى کرد از اینکه ابو البخترى واحدى از بنى هاشم را بقتل برسانند، لذا این گروه اسیر شدند، و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) على(علیه السلام) را فرستاد که ببیند در میان اسراء چه کسانى از بنى هاشم هستند. على(علیه السلام) همچنان که اسراء را مى دید به عقیل برخورد، و از روى قصد راه خود را کج کرد. عقیل صدا زد: آى پسر مادرم على ! تو مرا در این حال دیدى و روى گرداندى .
مى گوید: على(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله) برگشت و عرض کرد: ابو الفضل را در دست فلانى و عقیل را در دست فلانى و نوفل(یعنى نوفل بن حارث) را در دست فلانى اسیر دیدم . حضرت برخاست و نزد عقیل آمد، و فرمود: اى ابا یزید ابو جهل کشته شد. عقیل عرض کرد: بنا بر این دیگر در استان مکه مدعى و منازعى ندارید. حضرت فرمود:(ان کنتم اثخنتم القوم و الا فارکبوا اکتافهم)(ظاهرا کنایه از این است که بکشید و گر نه فدیه بگیرید).
و نیز فرمود: سپس عباس را آورده و به او گفتند باید براى نجات خودت و برادر [در نسخه اى دیگر: دو برادر] زاده ات فدیه دهى . عباس گفت : اى محمد آیا رضایت مى دهى به اینکه براى تهیه کردن این پول دست گدائى به سوى قریش دراز کنم ؟ حضرت فرمود: از آن پولى که نزد ام الفضل گذاشتى و به او گفتى اگر پیش آمدى برایم کرد این پول را خرج خودت و بچه هایت کن فدیه ات را بده . عباس عرض کرد: برادر زاده چه کسى شما را از این ماجرا خبر داد؟ فرمود: جبرئیل این خبر را برایم آورد. عباس گفت : به خدا سوگند غیر از من و ام الفضل کسى از این ماجرا خبر نداشت ، شهادت مى دهم به اینکه تو رسول اللهى . امام(علیه السلام) فرمود: اسیران همه فدیه دادند و با شرک برگشتند غیر از عباس و عقیل و نوفل بن حارث که مسلمان شدند، و در حقشان این آیه نازل شد:(قل لمن فى ایدیکم من الاسرى ...).
مؤ لف : در الدرالمنثور هم این معانى به طرق مختلفى از صحابه روایت شده ، و نیز مساله نازل شدن این آیه در حق عباس و دو برادرزاده اش از ابن سعد و ابن عساکر از ابن عباس روایت شده ، و همچنین در اینکه مقدار فدیه اى که هر یک از اسراى کفار دادند و آزاد شدند چقدر بوده و نیز داستان فدیه دادن عباس از طرف خودش و از طرف دو برادرزاده اش را طبرسى در مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) مطابق روایت حمیرى نقل کرده است .