background
وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ
و يارانشان آنان را به گمراهى مى‌كشانند و كوتاهى نمى‌كنند.
آیه 202 سوره الْأَعْرَاف

بیان آیات

این آیات آخر سوره است ، و در آنها مجددا غرضى را که سوره بخاطر ایفاء آن نازل شده ذکر نموده یعنى به پیغمبرش دستور مى دهد به اینکه سیره حسنه و رفتار ملایمى را اتخاذ کند که دلها را متوجه آن سازد تا نفوس بدان بگرایند، و نیز تذکر، و در آخر ذکر را هم توصیه مى کند.

خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین

معناى عفو در:(خذالعفو و اءمر بالعرف)

(اخذ به چیزى)، به معناى ملازمت و ترک نکردن آن چیز است پس معناى اینکه فرمود:(بگیر عفو را) این است که همواره بدى هاى اشخاصى که به تو بدى مى کنند بپوشان و از حق انتقام که عقل اجتماعى براى بعضى بر بعضى دیگر تجویز مى کند صرف نظر نما و هیچ وقت این رویه را ترک مکن ، البته این چشم پوشى نسبت به بدیهاى دیگران و تضییع حق شخص است ، و اما مواردى که حق دیگران با اسائه به ایشان ضایع مى شود عقل در آنجا عفو و اغماض را تجویز نمى کند، براى اینکه عفو در اینگونه موارد وادار کردن مردم به گناه است ، و مستلزم این است که حق مردم بنحو اشد تضییع گردد و نوامیس حافظ اجتماع لغو و بى اثر شود، و تمامى آیات ناهیه از ظلم و افساد و کمک به ستمکاران و میل و خضوع در برابر ایشان و بلکه تمامى آیاتى که متضمن اصول شرایع و قوانین است از چنین اغماضى جلوگیرى مى کند، و این خود روشن است .

پس منظور از اینکه فرمود:(خذ العفو) اغماض و ندیده گرفتن بدیهایى است که مربوط به شخص آنجناب بوده ، و سیره آن حضرت هم همین بود که در تمامى طول زندگیش از احدى براى خود انتقام نگرفت ، کما اینکه در بعضى از روایات راجع به ادب آنجناب گذشت .

این مطلب بنا به تفسیرى است که دیگران درباره کلمه عفو کرده و آن را طورى معنا کرده اند که مساوى با مغفرت است ، و لیکن در بعضى از روایاتى که بعدا خواهد آمد از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:(منظور از عفو وسط است) و این تفسیر با مضمون آیه شریفه مناسبتر و از نظر معنا جامع تر است ،

و علاوه بر این ، اگر تفسیر اول مستلزم این است که در جمله(و اعرض عن الجاهلین) شائبه تکرار باشد بنابر تفسیر دوم این شائبه هم در کار نمى آید(چون جمله(خذ العفو) به یک معنا و جمله(و اعرض عن الجاهلین) به معناى دیگرى خواهد بود).

معناى(عرف) و(معروف) و(نزغ شیطان)

کلمه(عرف) به معناى آن سنن و سیره هاى جمیل جارى در جامعه است که عقلاى جامعه آنها را مى شناسند، به خلاف آن اعمال نادر و غیر مرسومى که عقل اجتماعى انکارش مى کند(که اینگونه اعمال عرف(معروف) نبوده بلکه منکر است) و معلوم است که امر به متابعت عرف ، لازمه اش این است که خود امر کننده عامل به آن چیزى که دیگران را امر به آن مى کند بوده باشد، و یکى از موارد عمل همین است که تماسش با مردم و مردم را امر کردن طورى باشد که منکر شمرده نشود، بلکه بنحو معروف و پسندیده مردم را امر کند، پس مقتضاى اینکه فرمود:(و امر بالعرف) این است که اولا به تمامى معروفها و نیکى ها امر بکند و در ثانى خود امر کردن هم بنحو معروف باشد نه بنحو منکر و ناپسند.

جمله(و اعرض عن الجاهلین) دستور دیگرى است در مراعات مداراى با مردم ، و این دستور بهترین و نزدیکترین راه است براى خنثى کردن نتایج جهل مردم و تقلیل فساد اعمالشان براى اینکه بکار نبستن این دستور و تلافى کردن جهل مردم ، بیشتر مردم را به جهل و ادامه کجى و گمراهى وا مى دارد.

و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم

راغب در مفردات مى گوید:(نزغ) وارد شدن و مداخله در امرى براى خرابکارى و فاسد کردن آن است ، و در آیه(من بعد ان نزغ الشیطان بینى و بین اخوتى بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بهم زد) به این معنا است .

و بعضى دیگر گفته اند: به معناى تکان دادن و از جاى کندن و وادار کردن است ، و غالبا در حال غضب بکار مى رود، بعضى دیگر گفته اند:(نزغ شیطان) به معناى کمترین وسوسه او است ، و لیکن همه این معانى نزدیک به همند، البته نسبت به آیه مورد بحث معناى دوم نزدیکتر است ، چون با آیه قبلى هم که دستور مى داد تا از جاهلان اعراض کند مناسبت دارد، زیرا تماس گرفتن جاهلان با آدمى و مشاهده جهالت ایشان خودش یک نوع مداخله اى است از شیطان براى عصبانى کردن و آتش بجان کردن آدمى ، آرى ، برخورد زیاد با جاهل ، آدمى را بسوى جهالت و مثل او شدن سوق مى دهد.

پس برگشت معناى آیه به این مى شود که : اگر شیطان خواست مداخله نماید و با رفتار جاهلانه ایشان ، تو را به غضب و انتقام وادار کند تو به خدا پناه بر، که او شنوا و دانا است ، با اینکه خطاب در آیه به رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) است و لیکن مقصود، امت آنجناب است چون خود آن حضرت معصوم است .

پناه بردن به خدا از شر شیطان

ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون

یک نحوه تعلیلى است براى امرى که در آیه قبلى بود، و(طائف از شیطان) آن شیطانى است که پیرامون قلب آدمى طواف مى کند تارخنه اى پیدا کرده وسوسه خود را وارد قلب کند یا آن وسوسه اى است که در حول قلب مى چرخد تا راهى به قلب باز کرده وارد شود.

کلمه(من) بنابر اول(خود شیطان) بیانیه و بنابر دوم(وسوسه شیطان) نشویه است ، و لیکن در عین حال برگشت هر دو معنا به یک چیز است ، و کلمه(تذکر) به معناى تفکر آدمى است در امور براى پیدا کردن نتیجه اى که قبلا مجهول و یا مورد غفلت بود.

و این آیه همانطورى که گفته شد امر به استعاذه در آیه قبلى را تعلیل مى کند، و معنایش این است که در موقع مداخله شیطان به خدا پناه ببر، زیرا این روش ، روش پرهیزکاران است . آرى پرهیزکاران وقتى شیطان طائف نزدیکشان مى شود به یاد این مى افتند که پروردگارشان خداوند است که مالک و مربى ایشان است ، و همه امور ایشان بدست او است پس چه بهتر که به خود او مراجعه نموده و به او پناه ببریم ، خداوند هم شر آن شیطان را از ایشان دفع نموده و پرده غفلت را از ایشان بر طرف مى سازد، ناگهان بینا مى شوند.

پس آیه شریفه همانطور که ملاحظه کردید همان مضمونى را افاده مى کند که آیه(انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربهم یتوکلون) در صدد افاده آن است .

و نیز معلوم شد که پناه بردن به خدا خود یکنوع تذکر است ، چون اساسش بر این است که خداى سبحان که پروردگار آدمى است یگانه رکن و پناهگاهى است که مى تواند این دشمن مهاجم رادفع کند، علاوه بر اینکه پناه بردن به خدا همچنانکه قبلا هم گفته شد خود یکنوع توکل به او است .

و اخوانهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون

مثل اینکه این جمله حالیه است ، و منظور از(برادران ایشان) برادران مشرکین است که همان شیطانهایند،

همچنانکه در آیه(ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین) چنین تعبیرى بکار رفته ، و کلمه(یقصرون) به معناى کوتاه آمدن و اطاعت نهى است .

و معناى آیه این است که : کسانى که تقوى پیشه خود کرده اند حالشان نسبت به تذکر وابصار چنین است ، اما مشرکین در همین حال که مردم با تقوى آنطورند اینان گرفتاربرادران جنى خود هستند که همواره ایشان را به سوى کژى و گمراهى مى کشانند و در این راه کمک شان مى کنند، و یک لحظه از کشاندن و یارى کردن آنان کوتاه نمى آیند. و یا معنایش این است که : خود مشرکین از شرک کوتاه نمى آیند و از گمراهى دست برنمى دارند.

و اذا لم تاتهم بایه قالوا لو لا اجتبیتها...

(اجتباء) از باب افتعال از(جبایه) و به معناى جمع آورى کردن است ، و اینکه گفتند:(چرا جمع آورى نکردى آن را) کلامى است از ایشان که به منظور تهکم و سخریه گفته اند و معنایش بطورى که از سیاق بر مى آید این است که : تو وقتى آیه هاى قرآن را برایشان بخوانى تکذیبت مى کنند، و اگر آیه اى برایشان نبرى و یا دیر کنى مى گویند چرا نرفتى از این حرفهایى که اسمش را آیه گذاشته اى از این طرف و آن طرف جمع آورى کنى و براى ما بیاورى ؟(قل انما اتبع ما یوحى الى من ربى) بگو: من از خود چیزى ندارم ، تنها گوش به فرمان دستوراتى هستم که پروردگارم به من وحى مى فرستد،(هذا بصائر من ربکم) و این قرآن بصیرت هایى است از ناحیه پروردگار شما، او مى خواهد شما را به وسیله آن بینا و روشن کند(و هدى و رحمه لقوم یومنون).

و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلکم ترحمون

(انصات) سکوت توام با استماع است ، و بعضى گفته اند: به معناى استماع با سکوت است ، و معناى(انصت الحدیث و انصت للحدیث) این است که به حدیث گوش مى داد در حالى که سکوت کرده بود، و(انصته غیره) یعنى دیگرى به سخن او گوش داد و(انصت الرجل) یعنى ساکت شد، پس معناى جمله مورد بحث این شد که : گوش فرا دهید به قرآن و ساکت شوید. هر چند گفته اند این آیه درباره نماز جماعت و گوش دادن به قرائت امام جماعت است و لیکن بحسب دلالت عام است .

و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول ...

ذکر و یاد پروردگار را بدو قسم تقسیم کرده ، یکى توى دل و یکى به زبان و آهسته ،

آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده ، و اما ذکر به صداى بلند را مورد امر قرار نداده بلکه از آن اعراض کرده ، و این نه به خاطر ذکر نبودن آن است ، بلکه به خاطر این است که چنین ذکر گفتنى با ادب عبودیت منافات دارد، دلیل این معنا روایتى است که از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) وارد شده که در بعضى از جنگهایش با اصحابش طى مسافت مى کرد تا رسیدند به بیابانى هولناک ، و اتفاقا آن شب شبى تاریک بود یکى از اصحابش به صداى بلند تکبیر مى گفت ، حضرت فرمود: آن کسى را که شما مى خوانید نه دور است و نه غایب - البته نا گفته نماند که این روایت نقل به معنا شده -.

امر به ذکر خداى تعالى با(تضرع) و(خیفه) و در صبح و شام

(تضرع) از(ضراعه) و به معناى تملق توام با نوعى خشوع و خضوع است ، و(خیفه) یک نوع مخصوصى از ترسیدن را گویند، و منظور از آن ، آن نوعى است که با ساحت مقدس بارى تعالى مناسب است ، بنابراین در معناى(تضرع) میل و رغبت به نزدیک شدن به شخص متضرع - الیه ، و در معناى(خیفه) پرهیز و ترس و میل بدور شدن از آن شخص نهفته است ، پس ‍ مقتضاى اینکه ذکر را توصیف کرد به دو وصف تضرع و خیفه ، این است که آدمى در ذکر گفتنش حالت آن شخصى را داشته باشد که چیزى را هم دوست دارد و به این خاطر نزدیکش مى رود و هم از آن مى ترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور مى شود، و خداى سبحان هر چند خیر محض است ، و شرى در او نیست ، و اگر شرى به ما مى رسد از ناحیه خود ما است ، و لیکن خداى تعالى ذو الجلال و الاکرام است ، هم اسماء جمال را دارد که ما و هر چیزى را به تقرب به درگاهش دعوت نموده و بسویش جذب مى کند، و هم داراى اسماء جلال است که قاهر بر هر چیز است ، و هر چیزى را از او دفع و دور مى کند، پس ذکر شایسته او - که داراى همه اسماء حسنى است - به این است که مطابق با مقتضاى همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جمالیه او و چه اسماء جلالیه اش(نه اینکه تنها بر طبق اسماء جمالیه اش باشد) و این صورت نمى گیرد مگر اینکه تضرعا و خیفه و رغبا و رهبا باشد.

(بالغدو و الاصال) ظاهر این جمله این است که قید جمله(و دون الجهر من القول) باشد و در نتیجه تنها ذکر قولى است که به دو قسم ذکر در صبح و ذکر در شام تقسیم مى شود نه ذکر قلبى ، آن وقت با بعضى از فرائض یومیه نیز تطبیق مى کند.

(و لا تکن من الغافلین) - این جمله تاکید امر به ذکر در اول آیه است ، و در آن از خود غفلت ، نهى نکرد بلکه از داخل شدن در زمره غافلان نهى فرمود، و مقصود از غافلان آن کسانى هستند که غفلت در ایشان مستقر شده .

با این بیان روشن مى شود آن ذکر مطلوبى که در این آیه به آن امر شده عبارت است از اینکه انسان ساعت بساعت و دقیقه بدقیقه بیاد پروردگارش باشد،

و اگر احیانا غفلت و نسیانى دست داد مجددا مبادرت به ذکر نموده و نگذارد که غفلت در دلش مستقر گردد، و در آیه بعدى نیز دلالت بر این معنا هست ، و بزودى خواهد آمد.

پس آنچه که از آیه استفاده مى شد استمرار بر ذکر خدا در دل است در حالت تضرع و خیفه ساعت بساعت و ذکر به زبان در صبح و شام .

ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون

ظاهر سیاق آیه مى رساند که در مقام بیان علت امرى است که در آیه سابق بود، بنابر این ، معنایش این مى شود: بیاد پروردگارت باش ‍ چنین و چنان ، زیرا کسانى که نزد پروردگارت هستند، همین طورند، یعنى به یادآر پروردگارت را تا از کسانى باشى که نزد پروردگارت هستند، و از زمره آنان خارج نشوى .

و به همین بیان روشن شد که منظور ازاینکه فرمود:(کسانى که نزد پروردگار تواند) تنها ملائکه نیستند، همچنانکه بعضى از مفسرین تفسیر کرده اند، زیرا معنا ندارد بگوییم : تو این چنین به یاد پروردگارت باش ، براى اینکه ملائکه همینطور به یاد اویند، بلکه از لفظ(عند ربک) استفاده مى شود که مقصود مطلق مقربین درگاه خدایند، چون این تعبیرى است که حضور بدون غیبت را مى رساند.

قرب به خدا فقط به وسیله یاد و ذکر او حاصل مى شود

و از آیه ظاهر مى شود که قرب به خدا تنها به وسیله یاد و ذکر او حاصل مى شود، و به وسیله ذکر است که حجاب هاى حائل میان او و بنده اش بر طرف مى گردد، و اگر ذکرى در کار نباشد جمیع موجودات نسبت به نزدیکى به او و دورى از او یکسان مى بودند و از این نظر هیچ اختلافى میان موجودات نمى بود که یکى به او نزدیکتر و یکى دورتر باشد.

و در جمله(لا یستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون) امور سه گانه اى ذکر شده که ذکر باطنى مانند ذکر زبانى به آن متصف مى شود، توضیح اینکه ، نفس مى تواند متصف باشد به حال عدم استکبار و به حال تقدیس خدا، و به حال سجده ، و کمال خشوع در برابر او عینا همانطورى که ذکر زبانى که مقصود از آن عمل خارجى است مى تواند به این سه حالت متصف باشد، و چنان نیست که تسبیح مختص به زبان و سجده مختص به سایر اعضاء بوده باشد، همچنانکه آیه و(ان من شى ء الا یسبح بحمده) و آیه(و النجم و الشجر یسجدان)

و آیه(و لله یسجد ما فى السموات و ما فى الارض) نیز بدان دلالت دارد.

توصیف مقربین درگاه خدا به سه وصف(استکبار نکردن)،(تسبیح نمودن) و سجده کردن توصیف سبک تر و آسانترى است نسبت به توصیفى که در آیه(و من عنده لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحسرون یسبحون اللیل و النهار لا یفترون) و آیه(فان استکبروا فالذین عند ربک یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسئمون) 3 از ایشان شده ، چون از این دو آیه استمرار فهمیده مى شود، بطورى که هیچ دقیقه اى بى کار و یا سرگرم به کارى که منافى با عبادت باشد نیستند، و اما آیه مورد بحث اینطور امر نمى کند، بلکه همانطور که ملاحظه کردید از عبادت به این مقدار اکتفا کرده که باعث شود غفلت در دل رخنه نکند.

پس این آیه مرتبه اى از ذکر را مورد امر قرار داده که پائین تر از آن مرتبه اى است که آیات سوره(حم) و سوره(انبیاء) به آن امر کرده است - و خدا دانا است -.

"بحث روایتى

(روایاتى درباره : عفو و گذشت ، ذکر خدا، استماع به تلاوت و قرآن و...)

در تفسیر عیاشى از حسین بن على بن نعمان از پدرش از کسى که او از امام صادق(علیه السلام) شنیده روایت کرده است که امام فرمود: خداى تعالى رسول خود را ادب کرد و از در تادیب فرمود: اى محمد ملازم با عفو باش و آن را ترک مکن و به معروف دستور ده و از نادانها اعراض کن ، آنگاه حضرت فرمود: معنایش این است که از ایشان به همان حفظ ظاهر اکتفا نموده و آنچه مقدورشان هست بگیر، و کلمه عفو به معناى وسط است .

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از انس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: آن مکارم اخلاقى که خداوند آن را مى خواهد این است که عفو کنى و در گذرى از هر کس که تو را ظلم کرد، و پیوند خویشى کسى را که با تو قطع کرده تو وصل کنى ، و آنکس که تو را محروم کرده به او بدهى ، آنگاه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) آیه

(خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین) را قرائت نمود.

مؤ لف : و در این معنى روایات بسیارى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) از طریق اهل سنت رسیده است .

و نیز در همان کتاب است که ابن ابى الدنیا در کتاب مکارم اخلاق از ابراهیم بن ادهم روایت کرده که گفت : بعد از آنکه آیه(خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین) نازل شد، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: من ماءمور شدم به اینکه اخلاق متوسط مردم را اتخاذ کنم .

و نیز مى نویسد: ابن جریر از ابن زید روایت کرده که گفت : وقتى آیه(خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین) نازل شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) عرض کرد: پروردگارا این دستور با غضب چطور قابل امتثال است ؟ لذا آیه نازل شد:(و اما ینزغنک من الشیطان نزغ ...)

مؤ لف : در این روایت اشکالى است که ممکن است آن را به آنچه که در تفسیر آیه گذشت توجیه کنیم .

و در تفسیر قمى ، در ذیل آیه بالا مى گوید: معصوم(علیه السلام) فرموده : اگر از ناحیه شیطان چیزى و وسوسه اى در دلت افتاد پس پناه ببر به خدا که او شنوا و دانا است .

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت : از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدم که آیه(اذا مسهم طائف ...)، را با الف مى خواند.

و در کافى به سند خود از ابى بصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : از آن حضرت معناى آیه(اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون) را پرسیدم ، حضرت فرمود: درباره بنده اى است که تصمیم مى گیرد گناهى مرتکب شود، ناگهان بیاد خدا افتاده و خوددارى مى کند، و این است معناى :(تذکروا فاذا هم مبصرون).

مؤ لف : این روایت را عیاشى نیز از ابى بصیر و على بن ابى حمزه و زید بن ابى اسامه از آن حضرت روایت کرده است ، و در روایت دو نفر اول عبارت چنین آمده :(درباره مردى است که تصمیم مى گیر د گناهى مرتکب شود ناگهان به یاد خدا افتاده و از آن صرف نظر مى کند) و در روایت نفر آخر یعنى زید بن ابى اسامه چنین آمده :(درباره گناهى است که عبد تصمیم به ارتکاب آن گرفته و ناگهان بیاد خدا مى افتد و آن را وا مى گذارد) و در این معنا روایات دیگرى نیز هست .

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نماز خواند، و دنبال سرش عده اى قرآن خواندند، آیه نازل شد که :(و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا).

مؤ لف : در این باره روایات دیگرى از طرف اهل سنت وارد شده که در بعضى از آنها دارد آن عده بدنبال آن حضرت در نماز حرف مى زدند لذا آیه مذکور نازل شد. و در بعضى دیگر دارد که تنها جوانى از انصار و در بعضى دیگر مردى بود که چنین مى کرد.

و در مجمع البیان بعد از نقل این قول که آیه درباره نماز جماعت دنبال امام نازل شده مى گوید: این قول از حضرت ابى جعفر روایت شده .

و نیز در مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: واجب است سکوت براى قرآن چه در نماز و چه در غیر نماز.

مؤ لف : این روایت را عیاشى از زراره از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده ، و در آخر آن دارد: وقتى نزد تو قرآن خوانده شود واجب است بر تو که سکوت نموده و گوش فرا دهى . و نیز در مجمع البیان از عبدالله بن ابى یعفور از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که گفت : به آن حضرت عرض کردم : مردى قرآن مى خواند و من در نمازم آیا واجب است بر من که سکوت نموده و گوش فرا دهم ؟ فرمود: آرى وقتى قرآن تلاوت مى شود واجب است بر تو سکوت و گوش دادن .

و در تفسیر عیاشى از ابى کهمس از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: ابن الکواء دنبال امیرالمؤ منین(علیه السلام) این آیه را تلاوت مى کرد:(لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین) امیرالمؤ منین در نماز خود سکوت کرد.

مؤ لف : البته این روایات حمل مى شود به آن صورتى که خود امام مشغول خواندن حمد و سوره و یا قرآن نباشد، وگرنه در آن صورت باید حمل بر استحباب شود و بحث کامل این معنا مربوط به فقه است .

و در الدر المنثور است که حکیم ترمذى از عمر بن خطاب روایت کرده که گفت رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) نزد من آمد، و من او را غمگین یافتم ، حضرت ریش مرا گرفت و گفت :(انا لله وانا الیه راجعون) سپس فرمود: جبرئیل هم اکنون بر من نازل شد و گفت :(انا لله و انا الیه راجعون) گفتم : آرى ما براى خدائیم و ما بسوى او بازگشت خواهیم کرد، لیکن این از چیست اى جبرئیل ؟ گفت : چیزى نمى گذرد که امت تو بعد از تو به اندک مدتى مورد فتنه قرار مى گیرند، پرسیدم آیا این فتنه ، فتنه کفر است ، یا فتنه ضلالت ؟ در جوابم گفت : بزودى هر دو قسمش صورت مى گیرد. پرسیدم این از چه ناحیه اى است و حال آنکه من قرآن را در میان آنان مى گذارم ؟ گفت : از ناحیه همین کتاب خدا گمراه مى شوند. و اولین مرحله اش از ناحیه قاریان قرآن و امراء ایشان شروع مى شود، امراء، حق مردم را نمى دهند، و مردم به جان هم مى افتند، و قاریان هم خواسته امراء را پیروى نموده و آنان را بسوى ضلالت مى کشانند، و در این راه کوتاه نمى آیند، پرسیدم : اى جبرئیل ، با اینحال پس آن عده اى که سالم مى مانند به چه وسیله سالم مى مانند؟ فرمود: بوسیله خویشتندارى و صبر، اگر امراء حقشان را دادند مى گیرند، و اگر ندادند صرفنظر مى کنند.

و در تفسیر قمى در معناى آیه(ان الذین عند ربک ...)، گفته است : مراد از آن انبیاء و رسل و امامانند.