بیان آیات
این آیات مشتمل است بر اجمال آنچه که بین موسى و فرعون - در ایامى که موسى(علیه السلام) در میان قوم فرعون به سر مى برده - جریان یافته و آن خاطراتى را که وى پس از دعوت آنان به دین توحید و نجات دادن بنى اسرائیل داشته و آن معجزاتى را که یکى پس از دیگرى برایشان آورده تا آنجا که خدا او و بنى اسرائیل را نجات داده و فرعون و لشکریانش را غرق کرده و سرزمین مبارک و مشارق و مغارب آن را در اختیار او و قومش گذاشته خاطر نشاءن میسازد.
قال الملا من قوم فرعون اتذر موسى و قومه ...
این جمله حکایت گفتارى است که قومش با فرعون داشته و مى خواستند او را فریب دهند و به قتل موسى و قوم او تحریکش کنند، لذا فرعون در رد پیشنهاد آنان گفت : کشتن موسى و بنى اسرائیل براى ما مهم نیست ، براى اینکه فعلا قدرت در دست ما است ، و در هر حال برایشان تسلط داریم ، پس چه بهتر همان عذاب قبلى را در حق ایشان اجراء نموده فرزندانشان را کشته و زنانشان را زنده نگهداریم . و این جواب خود دلیل روشنى است بر اینکه قوم فرعون از او خواستند تا موسى و قومش را بکشد، زیرا اگر پیشنهاد ایشان چیز دیگرى غیر از کشتن بود جمله(و انا فوقهم قاهرون) آن موقعیتى را که مى بایست داشته باشد نمى داشت .
فرعون هم مدعى خدایى بوده و هم خدایانى را مى پرستیده است
و اینکه گفتند:(و یذرک و آلهتک) تاءکید در تحریک وى بر قتل ایشان است ، و معنایش این است که : اى فرعون ! این شخص علاوه بر فسادى که او و قومش در زمین انگیخته اند زیر بار پرستش تو و خدایانت هم نرفته اند. از این جمله به خوبى بر مى آید که فرعون هم ادعاى الوهیت مى کرده و مردم را به پرستش خود مى خوانده و هم خودش خدایانى براى خود داشته و آنها را مى پرستیده . تاریخ هم این معنا را درباره پاره اى از امت هاى گذشته اثبات کرده ، از آن جمله نقل شده که در روم و ممالک دیگر، مردم ، بزرگ خانواده و روساى قبائل و عشایر را مى پرستیدند، و آن بزرگان و رؤ سا هم ، پدران نخستین و بت ها را پرستش مى کرده اند. و نیز در تاریخ دارد که بعضى از بت پرستان براى بت هایى که مى پرستیدند بت ها و ارباب دیگرى قائل بودند، و معتقد بودند که بت هاى مورد پرستش آنان آن بت ها را مى پرستند، از آن جمله پدر و مادر را رب خود مى دانستند و براى پدر و مادر ارباب دیگرى قائل بودند.
این آن چیزى است که از جمله مورد بحث به دست مى آید، الا اینکه از کلامى که فرعون با قوم خود داشته و قرآن از او چنین حکایت مى کند:(انا ربکم الاعلى) و همچنین از جمله دیگرى که گفت :(ما علمت لکم من اله غیرى) بر مى آید که او براى خود معبودى اتخاذ نکرده بوده ، و تنها خود را معبود مردم مى دانسته است .
و لذا بعضى از مورخین نوشته اند که خود فرعون دهرى مسلک بوده ، و اصلا براى عالم صانعى قائل نبوده ، و مردم را هم از پرستش بت ها منع مى کرده ، و مى گفته که تنها باید مرا بپرستید، و به همین جهت بعضى از ایشان بطورى که شنیده مى شود آیه مورد بحث را(والهتک) - به کسر همزه و فتح لام با الف بعد از لام - قرائت کرده اند که هم بر وزن عبادت است و هم به معناى آن .
لیکن صحیح تر همان چیزى است که از ظاهر جمله مورد بحث استفاده مى شود.
و از جمله(ما علمت لکم من اله غیرى) هم بیش از این بر نمى آید که مى خواسته اله و معبود دیگرى که مالک و مدبر امور خصوص قبطیان باشد نفى کرده و تدبیر امور آنان را به خود اختصاص دهد. و این حرف هم تنها از او نبوده ، همه بت پرستان - تا آنجا که ما سراغ داریم - همین را مى گفته اند، یعنى براى هر صنفى از اصناف خلائق از قبیل آسمان و زمین ، دریا و خشکى و اقوام و همچنین براى اقسام مختلف حوادث از قبیل صلح و جنگ ، دوستى و دشمنى و زشتى و زیبائى خداى جداگانه اى قائل بودند، و خود از میان همه آن خدایان آن خدائى را مى پرستیدند که مورد حاجت و نیازشان بوده ، مثلا سکنه سواحل دریاها بیشتر پروردگار دریا و طوفان را مى پرستیدند.
بنابراین ، معناى گفتارش که گفت :(ما علمت لکم من اله غیرى) این است که : من براى شما قبطى ها پروردگارى غیر از خودم سراغ ندارم ، پروردگار شما قبطى ها منم نه آنکه موسى ادعا مى کند که از طرف او مبعوث شده ، و خودش هم او را مى پرستد. موید این معنا قرینه اى است که همراه کلام او است ، و آن این است که بعد از جمله مزبور بنا به حکایت قرآن اضافه کرده :(فاوقد لى یا هامان على الطین فاجعل لى صرحا لعلى اطلع الى اله موسى و انى لاظنه من الکاذبین) از این کلام به خوبى بر مى آید که فرعون در معبود بودن خود براى موسى شک داشته و این خود قرینه است بر اینکه در جمله قبلى نمى خواسته وجود خدائى غیر خود را انکار کرده و بگوید: من علم به عدم وجود آن دارم ، بلکه مى خواسته علم به وجود چنین خدائى را نفى و انکار کند.
و کوتاه سخن اینکه خواسته است بگوید: من خدائى بجز خودم براى شما سراغ ندارم ، نه اینکه شما خدائى به غیر من ندارید.
سخن فخر رازى درباره معتقدات فرعون و اشکالى که بر آن وارد است
و اما آن احتمال که گفتیم بعضى ها داده و گفته اند: فرعون مردى دهرى مسلک بوده ، ظاهرا احتمالى است که فخر رازى داده و در تفسیخود چنین گفته است :
آنچه به نظر من مى رسد این است که فرعون یا مرد عاقلى بوده و یا عقل نداشته ، اگر عقل نمى داشت از حکمت خدا دور بود که به سوى چنین کسى پیغمبرى گسیل بدارد، و اگر عقل داشته و عقلش هم کامل بوده ، معقول نیست که چنین کسى واقعا معتقد به الوهیت خود باشد، و خود را خالق آسمان و زمین بداند، از خود او هم که بگذریم معنا ندارد خلق کثیرى از عقلا چنین اعتقادى درباره او داشته باشند، چون فساد این عقیده از ضروریات عقل است .
پس بهتر این است که بگوییم فرعون مردى دهرى و منکر وجود صانع بوده ، و کواکب را مدبر این عالم خاکى و خود را مدبر و مربى آدمیان مى دانسته ، پس اینکه گفته :(انا ربکم الاعلى) مقصودش این بوده که من مربى و ولى نعمت و روزى دهنده شمایم . و اینکه گفت :(ما علمت لکم من اله غیرى) مقصودش این بوده که من جز خود کسى را سراغ ندارم که پرستش و عبادتش بر شما واجب باشد.
و وقتى مسلک و مرامش این بوده بعید نیست که بگوییم وى بت هایى به صورت کواکب براى خود درست کرده و مى پرستیده ، و مانند سایر ستاره پرستان به آن بتها تقرب مى جسته ، و بنابراین مانعى ندارد که جمله(و یذرک و آلهتک) را حمل بر همین معنایى کنیم که به نظرمان رسید.
این بود کلام فخر رازى ، اشکالى که ما بر گفتار وى داریم این است که این شخص اینقدر نفهمیده که معناى الوهیت و ربوبیت در نظر بت پرستان و ستاره پرستان آفریدن آسمانها و زمین نیست ، و هیچ بت پرست و ستاره پرستى بت و ستاره خود را آفریدگار و خالق آسمانها و زمین نمى داند، بلکه معناى الوهیت در نظر آنان تدبیر یک قسمت از امور عالم است که خود فخر هم در آخر کلامش احتمال آن را داده ، و این اشتباه را هم کرده که هیچ دهرى مذهبى ستاره پرست و هیچ ستاره پرستى دهرى و منکر وجود صانع نمى شود.
پس حق مطلب همان است که گفتیم فرعون خود را پروردگار مصر و مصریان مى دانسته ، و اگر مربوب بودن آنان را براى رب و پروردگارى دیگر انکار مى کرده روى قاعده و اعتقاد خود آنان بوده ، نه اینکه مخلوق بودن آنان و خالقیت خداى سبحان را انکار کرده باشد.
(قال سنقتل ابناءهم و نستحیى نساءهم و انا فوقهم قاهرون) این جمله وعده اى است که فرعون به کرسى نشینان خود داده ، و آنان را به این معنا دلخوش کرده که بزودى همان سخت گیریها و عذابى که درباره بنى اسرائیل داشت از سر مى گیرد، پسران آنان را مى کشد و دخترانشان را براى کلفتى و خدمتگزارى قبطیان زنده مى گذارد، و در آخر هم براى فرو نشاندن خشم و از بین بردن اضطراب درونى آنان اضافه کرده است که :(ما مسلط و قاهر بر ایشانیم).
تحریک و تشویق موسى(ع) بنى اسرائیل را به قیام علیه فرعون و استعانت از خدا وصبر در برابر شدائد مبارزه
قال موسى لقومه استعینوا بالله و اصبروا...
موسى(علیه السلام) در این جمله بنى اسرائیل را بر قیام و شورش علیه فرعون بر مى انگیزد و آنان را به استمداد و استعانت از خداى تعالى در رسیدن به هدف که همان رهایى از اسارت و بندگى فرعون است توصیه مى نماید، و آنان را به صبر در برابر شدایدى که فرعون خط نشان آن را مى کشد سفارش مى کند. آرى ، صبر در برابر شداید راهنماى به سوى خیر و پیشتاز فرج و نجات است . موسى(علیه السلام) در آخر کلام خود با جمله(ان الارض لله یورثها من یشاء) گفتار خود را تعلیل مى کند.
و حاصل این تعلیل این است که : اگر من این نوید را مى دهم براى این است که فرعون مالک زمین نیست تا آن را به هر کس بخواهد بدهد و از هر کس بخواهد بگیرد، بلکه زمین ملک خداى سبحان است ، او است که به هر کس بخواهد ملک و سلطنت در زمین را مى دهد، و سنت او هم بر این جریان دارد که حسن عاقبت را به کسانى از بندگان خود اختصاص دهد که از او بترسند، و از او حساب ببرند، بنابراین شما اى بنى اسرائیل ! اگر تقوا پیشه کنید، یعنى از خداى تعالى استعانت جسته و در راه او در شداید صبر کنید خداوند این سرزمین را که امروز در دست فرعونیان است به دست شما خواهد سپرد.
موسى(علیه السلام) به منظور فهماندن همین معنا دنباله کلام خود(ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده) اضافه کرد که :(و العاقبه للمتقین)، و لفظ(عاقبه) در لغت به معناى دنباله هر چیز است ، همچنانکه لفظ(البادئه) به معناى آن چیزى است که هر عمل و یا هر چیزى به آن ابتداء و شروع مى شود.
و اگر بطور مطلق فرمود:(عاقبت از آن پرهیزکاران است) براى این بود که سنت الهى بر این جریان دارد. آرى ، خداى تعالى نظام عالم را طورى قرار داده که هر نوعى از انواع موجودات به منتهاى سیرى که خداوند برایش معلوم کرده برسد، و سعادت مقدر خود را نائل گردد،
حال انسان هم که یکى از انواع موجودات است حال همانها است ، او نیز اگر در راهى قدم بگذارد که خداوند و فطرت برایش ترسیم کرده و از انحراف از راه خدا یعنى از کفر به خدا و به آیات خدا و فساد انگیختن در زمین بپرهیزد خداوند به سوى عاقبت نیک هدایتش نموده و به زندگى پاک زنده اش داشته و به سوى هر خیرى که بخواهد ارشادش مى کند.
شکوه بنى اسرائیل نزد موسى(ع) و جواب موسى(ع) به ایشان
قالوا اوذینا من قبل ان تاتینا و من بعد ما جئتنا
کلمه(اتیان) و کلمه(مجیى ء) در این آیه به یک معنا است و به کار بردن هر دو تنها به منظور تفنن در تعبیر است ، و اینکه بعضى از مفسرین این دو کلمه را به دو معنا گرفته و گفته اند(تاتینا) به معناى(آوردى براى ما) و(جئتنا) به معناى(آمدى ما را) است و تقدیر آیه این است که :(من قبل ان تاتینا بالایات و من بعد ما جئتنا قبل از اینکه این آیات را براى ما بیاورى و بعد از آنکه آمدى ما را) صحیح نیست ، براى اینکه دلیلى بر تقدیر گرفتن(بالایات) در دست نیست .
علاوه بر اینکه غرض بنى اسرائیل این بوده که شکایت خود را به موسى عرضه داشته و بگویند ما چه قبل از آمدنت و چه بعد از آمدنت آن عذاب و شکنجه اى که از فرعونیان مى دیدیم هنوز هم مى بینیم ، و از آن وعده اى که خداوند داده بود که به دست تو از دست فرعونیان نجات پیدا مى کنیم خبرى نشد، و معلوم است که در رساندن این غرض حاجتى به ذکر آیات نیست و اصلا آوردن آیات هیچ ربطى به این غرض ندارد، پس تقدیر گرفتن(بالایات) درست نیست و مطلب همان است که گفتیم این دو کلمه در آیه به یک معنا و هر دو به معناى آمدن است ، نه یکى به معناى آوردن و دیگرى به معناى آمدن .
قال عسى ربکم ان یهلک عدوکم و یستخلفکم فى الارض فینظر کیف تعملون
این جمله حکایت جوابى است که موسى از شکایت بنى اسرائیل داده ، و خاطر آنان را بدین وسیله تسلیت داده و امیدوارشان ساخته است ، در حقیقت تکرار همان کلام قبلى است که فرمود:(استعینوا بالله و اصبروا ان الارض لله) کانه خواسته است بفرماید: اینکه به شما دستور دادم که در راه رسیدن به هدف از خدا بترسید حرف زنده اى بود که هرگز غیر آن را از من نخواهید شنید، اگر به آن دستور عمل کنید امید این هست که خداوند دشمنان شما را هلاک کرده و زمین را بعد از ایشان به شما واگذار کند. آرى ، اگر مى خواهید خداوند شما را جانشین آنان در زمین قرار بدهد باید بدانید که خداوند چنین کارى را بیهوده نمى کند، و شما را بدون هیچ قید و شرطى بر آنان ترجیح نمى دهد، و اگر شما را به آرزویتان برساند براى این است که ببیند رفتار شما چگونه خواهد بود، و این همان معنایى است که آیه شریفه(و تلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء) در مقام افاده آن است .
و این یکى از آیاتى است که خداوند در آن یهود را که براى خود منصب بلا عزل الهى قائل بودند تخطئه نموده است . آرى ، توراتى که در دست یهود است یهودیان را داراى کرامتى بدون قید و شرط و آنان را حزب خدا و سرزمین بیت المقدس را سرزمینى دانسته که خداوند به یهود تملیک کرده ، آن هم تملیکى که نه نقل و انتقال بردار است و نه اقاله پذیر.
مبتلا نمودن خداوند فرعونیان را به قحطى وتفّاءل بدآنان درباره موسى(ع)
و لقد اخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات
(سنین) جمع(سنه) به معناى قحط و نایابى است . و گویا معناى اصلى آن(سنه القحط سال قحطى) بوده و به تدریج گفته شده :(السنه آن سال) سپس به کثرت استعمال تدریجا کارش به جایى رسیده که معناى قحطى و نایابى را به خود گرفته است .
خداى سبحان در این آیه مى فرماید - و قسم هم یاد مى کند - که آل فرعون را یعنى همان قبطى ها را که فامیل او بودند به قحطى هاى متعدد و کمى میوه ها دچار کرد تا شاید بدین وسیله متذکر شوند.
و اینکه گفتیم(قحطى متعدد) براى این است که از ظاهر سیاق بر مى آید که این قحطى ممتد در امتداد چند سال نبوده ، بلکه بین دو سال قحطى یک و یا چند سال فاصله مى شده ، زیرا اگر اینطور نبود(سنه قحط سالى) را به صیغه جمع نمى آورد، زیرا قحطى ممتد به امتداد چند سال یک قحطى است ، نه قحطى هاى متعدد. علاوه بر اینکه جمله(فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه) ظهور دارد در اینکه حسنه مذکور در آن ، بعد از سیئه(قحطى) بوده و بعد از آن حسنه مواجه با سیئه دیگرى شدند.
فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه ...
از ظواهر امر بر مى آید که قوم فرعون وقتى پس از قحط سالى به سال خوشى مى رسیده و نعمت و روزى شان فراوان مى شده مى گفته اند:(این از خود ما است) و مقصودشان این بوده که(ما تا آنجا که به یاد داریم هرگز به قحط سالى دچار نشده ایم ، و اگر در گذشته مبتلا به آن خشکسالى شدیم از نحوست موسى بوده است) و اگر این حرف را پس از نجات از قحط سالى زده اند براى این بوده که تا آنروز دچار چنین بلائى نشده بودند، و معلوم است که انسان معمولا وقتى متوجه ارزش و اهمیت نعمتى مى شود که به ضد آن مبتلا بشود.
قوم فرعون هم اگر به قحط سالى دچار نشده بودند پس از نجات و رسیدن به فراوانى نعمت نمى گفتند:(این از ما است) گو اینکه طبعا و عادتا بایستى قضیه بر عکس اینکه واقع شده بود واقع مى شد، به این معنا که بایستى قبل از تفال بد به موسى زدن مى گفتند:(این از ما است) چون وقتى مردمى قحط سالى و بلا را از نحوست شخص معینى مى دانند که بر حسب ارتک از و عادت دیرینه ، نعمت و فراخى روزى و رفاه عیش را از خود بدانند، زیرا تا به رفاه و راحت خو نکرده باشند از گرفتارى و بلا آنطور که باید وحشت نمى کنند، ولیکن همانطور که گفتیم از ظواهر قضیه بر مى آید که تفال بد به موسى زدن قبل از گفتن(این از ما است) بوده .
و شاید به همین جهت قوم فرعون را قبل از فال بد زدنشان ذکر کرده و نیز به همین مناسبت کلمه(حسنه) را با لفظ(اذا) و کلمه(سیئه قحط سالى) را با لفظ(ان) آورده و فرموده :(فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه و ان تصبهم سیئه یطیروا بموسى و من معه)، از این اختلاف در تعبیر بر مى آید که(حسنه - رفاه عیش) در نظر فرعونیان اصل ثابتى بوده ، و ابتلاى به قحط سالى نادر و بى سابقه بوده است . شاهد دیگر این معنا این است که کلمه(حسنه) را با(الف و لام) جنس که مفید تعریف است و کلمه(سیئه) را نکره و بدون(الف و لام) آورده .
کلمه(یطیروا) از(تطیر) و تطیر مشتق از(طیر) است ، و جهت این اشتقاق این است که عرب به خیلى چیزها از آن جمله به طیور تفاءل مى زدند به همین جهت کلماتى از ماده(طیر) اشتقاق کردند که معناى تفاءل و یا بهره اى از شر و شآمت را بدهد مانند تطیر که به معناى اول و طائر که به معناى دوم است .
پس اینکه فرمود:(الا انما طائرهم عند الله و لکن اکثرهم لا یعلمون) معنایش این مى شود: بهره اى که ایشان از شر و شآمت دارند نزد خداست ، و آن عذابى است که خداوند براى آنان تهیه دیده ، و لیکن بیشتر ایشان از این عذاب غافلند، و خیال مى کنند از گناهان و جنایاتى که مرتکب مى شوند اثرى باقى نمى ماند، و در دفترى بایگانى نمى شود.
البته براى کلمه(طائر) معانى دیگرى هم از قبیل نامه اعمال و غیر آن ذکر کرده اند، و لیکن مناسب با سیاق همان معنایى است که ما ذکر کردیم .
وقالوا مهما تاتنا به من آیه لتسحرنابها فما نحن لک بمؤ منین
کلمه(مهما) از اسماى شرط و به معناى(هر چه) است ، و معناى آیه این است که(هر چه براى ما معجزه بیاورى که ما را جادو کنى ما به تو ایمان آور نیستیم).
قوم فرعون با این کلام خود خواسته اند موسى را براى همیشه از خود ماءیوس سازند، و اینکه معجزات او را جادو خواندند در حقیقت خواسته اند او را استهزاء نموده و بگویند تو بى خود اسم این اعمالت را معجزه گذارده اى .
نزول عذابهاى متعدد بر قوم فرعون ، به تفصیل و در زمانهاى مناسب
فارسلنا علیهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم ایات مفصلات ...)
کلمه(طوفان) به گفته راغب به معناى هر حادثه اى است که انسان را احاطه کند، و لیکن بیشتر متعارف شده که در آب بسیار زیاد استعمال شود. و در مجمع البحرین مى گوید: این کلمه به معناى سیلى است که زمین را در خود غرق کند، و اصل آن ، ماده(طوف) است که به معناى طواف و دور زدن مى باشد.
کلمه(قمل) - به ضم قاف و تشدید میم - به گفته بعضى ها به معناى میمون هاى درشت هیکل و به گفته بعضى دیگر به معناى مگس هاى ریز است . و قمل - به فت ح قاف و سکون میم - به معناى شپش معروف است .(جراد) و(ضفادع) و(دم) به ترتیب به معناى ملخ ، قورباغه و خون است .
کلمه(مفصلات) از تفصیل به معناى جدا جدا کردن اجزاى یک شى ء متصل است ، که لازمه آن متمایز شدن هر جزئى است از اجزاى دیگر. پس بنابراین ، از اینکه فرمود:(آیات مفصلات) استفاده مى شود آیاتى که به سوى قوم فرعون فرستاده مى شده یکجا و یکدفعه نبوده ، بلکه هر کدام جداى از مابقى فرستاده مى شده ، و این خود دلیل بر این است که این آیات آیاتى است الهى که هر کدام در موقع مناسبش نازل مى شود، چون اگر یکجا نازل مى شد ممکن بود خیال کنند یک امر اتفاقى و جزافى بوده و ربطى به موسى و نفرین او نداشته است .
آیه بعدى شاهد بر این است که معناى(مفصلات) همان معنائى است که ما کردیم ، براى اینکه از آن آیه استفاده مى شود: هر کدام از آیات که فرستاده مى شده قبلا موسى از آمدن آن آیه و آن عذاب خبر مى داده ، لذا وقتى به آن برخورد مى کردند دست به دامن موسى مى شدند تا بلکه دعائى کند و آن عذاب را از ایشان برگرداند، و با موسى عهد مى بستند که اگر این عذاب را از آنان بر دارد به وى ایمان مى آورند و دست از بنى اسرائیل برداشته و ایشان را به موسى مى سپارند، ولى وقتى به دعاى موسى عذاب برداشته مى شد عهد خود را مى شکستند.
و لما وقع علیهم الرجز قالوا یا موسى ادع لنا ربک ...
(رجز) به معناى عذاب است ، و الف و لامى که در اینجا بر سر آن است ، اشاره به عذابى است که هر کدام از آیات قوم فرعون مشتمل بر آن بوده است ، و جمله(بما عهد عندک) بطورى که قرینه مقام افاده مى کند به این معنا است که : از پروردگارت براى ما رفع عذاب را بخواه ، چون خدایت با تو عهد بسته که هیچ وقت دعایت را رد نکند. بنابراین ، لامى که در جمله به کار رفته لام قسم خواهد بود.
جمله(لئن کشفت عنا الرجز لنومنن لک و لنرسلن معک بنى اسرائیل) همان عهدى است که گفتیم قوم فرعون با موسى بسته و آن را شکستند.
عهدشکنى قوم فرعون بعد از برداشته شدن عذاب از آنان
فلما کشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذاهم ینکثون
کلمه(نکث) به معناى عهد شکستن است ، و جمله(الى اجل هم بالغوه) متعلق است به جمله(کشفنا)، و از این دو جمله بر مى آید عهدهایى که بین موسى و قوم فرعون مى گذشته موجل به مدت معینى بوده ، مثلا اگر موسى(علیه السلام) مى گفته که خداوند این عذاب را از شما بر مى دارد به شرطى که ایمان بیاورید و بنى اسرائیل را با من روانه کنید در آخر اضافه مى کرده که اگر تا فلان مدت به این عهد وفا نکردید عذاب مرتفع نخواهد شد.
و همچنین اگر بنى اسرائیل با وى عهد مى بسته اند آنان نیز عهد خود را محدود به مدت معین مى کردند، لذا آیه شریفه مى فرماید:(پس از آنکه عذاب برداشته مى شد و آن اجل معین سر مى رسید عهد خود را که با موسى بسته بودند، مى شکستند).
فانتقمنا منهم فاغرقناهم فى الیم
کلمه(یم) در زبان عرب به معناى دریا است ، ما بقى الفاظ آیه معنایش روشن است .
و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها...
ظاهرا مراد از(ارض) سرزمین شام و فلسطین است ، موید و یا دلیل بر این معنا جمله بعدى است که مى فرماید:(التى بارکنا فیها) براى اینکه خداوند در قرآن کریمش غیر از سرزمین مقدس که همان نواحى فلسطین است و غیر از کعبه هیچ سرزمینى را به برکت یاد نکرده .
معناى آیه این است که : ما بنى اسرائیل را که مردمى ضعیف به شمار مى رفتند قدرت داده و مشارق و مغارب سرزمین مقدس را به ایشان واگذار نمودیم . و اگر در اینجا بنى اسرائیل را به مردمى مستضعف وصف کرده براى این است که کارهاى عجیب خارق العاده خدا را برساند، و بفهماند چگونه خداوند افتادگان را بلند مى نماید و کسانى را که در نظرها خوار مى آیند تقویت نموده و زمین را در تیول آنان قرار مى دهد، چه قدرتى بالاتر از این ؟
اینهم که فرمود:(و تمت کلمه ربک الحسنى) براى این است که برساند به ملک و سلطنت رسانیدن بنى اسرائیل و هلاک کردن دشمنان ایشان بر وفق قضاى حتمیش بوده ، موسى(علیه السلام) هم گویا از این قضا خبرى داشته که در وعده به بنى اسرائیل گفته است :(عسى ربکم ان یهلک عدوکم و یستخلفکم فى الارض). آیه شریفه(و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین) نیز اشاره به همین معنا دارد.
و اما معناى(تمامیت کلمه) - تمام شدن کلمه ، خارج شدن آن از مرحله قوه و استعداد به مرحله فعلیت و وقوع است ، البته ناگفته نگذاریم که جهت و علت تمام شدن کلمه پروردگار در خصوص داستان بنى اسرائیل صبر ایشان بوده و لذا فرموده :(بما صبروا).
جمله(و دمرنا ما کان یصنع فرعون ...) به این معنا است که ما آن صنایعى که قوم فرعون داشته و آن قصرهایى که افراشته بودند و آن تاکستانهائى که به وجود آورده و داربست هایى را که براى موبن ها ساخته بودند از بین بردیم .
بحث روایتى
(درباره مبتلا گشتن فرعونیان به عذابهاى متعدد و عهدشکنى ایشان)
در مجمع البیان است که ابن عباس و سعید بن جبیر و قتاده و محمد بن اسحاق بن بشار مطلبى را گفته اند، و على بن ابراهیم هم همان مطلب را به سند خود از ابى جعفر و ابى عبد الله(علیه السلام) روایت کرده ، و آن مطلب که از مجموع روایات گرفته شده این است که : بعد از ایمان ساحران به موسى و شکست خوردن فرعون و اصرار بر کفر خود، هامان به فرعون گفت : مردم بطورى که مى بینى یکى پس از دیگرى به موسى ایمان مى آورند، باید فکرى کرد، من فکر مى کنم صلاح در این باشد که ماءمور بگذارى تا هر کس را که به دین موسى در آمده زندانیش کنند.
پس فرعون هر کس را که به موسى ایمان آورده بود حبس نمود. خداوند هم فرعونیان را به عذاب هاى گوناگونى از قبیل کمبود زراعت و امثال آن مبتلا نمود، و در آخر طوفانى بر آنان مسلط کرد تا تمامى خانه هاى آنان را در هم فرو ریخت ، فرعونیان ناگزیر به بیابان گریختند، و خیمه ها به پا کردند، و اما خانه هاى بنى اسرائیل یک قطره از آب سیل به آنها نرسید، و زمین هاى زراعتى آنان نیز آسیبى ندید، بر عکس براى فرعونیان هیچ زمین زراعتى نماند، لذا به موسى گفتند: از خدایت بخواه این بارندگى هولناک را از ما قطع کند، که اگر چنین کنى ما به تو ایمان آورده و بنى اسرائیل را از زندانها رها کرده با تو روانه مى سازیم .
موسى(علیه السلام) از خدا خواست و خداوند هم عذاب را از آنان برداشت ، و لیکن متاءسفانه به وعده خود وفا ننموده و ایمان نیاوردند. این بار هامان به فرعون گفت : اگر بنى اسرائیل را آزاد کنى به دست خود، موسى را بر خود غلبه داده اى ، و او بطور مسلم سلطنت تو را از بین خواهد برد، لذا فرعون بنى اسرائیل را رها ننمود و درباره باران هاى خطرناک گفت : بارانى که آمد عذاب نبود، بلکه نعمتى بود براى ما زیرا دشت و صحراى ما را پس از خشکى و مردگى زنده و سر سبز و خرم نمود، و چون چنین کردند خداوند هم - به روایت على بن ابراهیم در سال دوم و به روایت دیگران در ماه دوم ملخ را بر زراعتها و اشجار ایشان مسلط کرد، بطورى که از زراعت و درختان چیزى باقى نگذاشت بلکه موى سر و ریش آنان و لباس و فرش و زندگى شان را هر چه بود خوردند، و حال آنکه همین ملخ ها به خانه هاى بنى اسرائیل داخل نمى شدند و هیچگونه آزارى نمى رساندند.
مردم همه سر و صدایشان بلند شد، و فرعون شدیدا به جزع و فزع در آمد، و به موسى(علیه السلام) گفت : این بار هم از پروردگارت بخواه این بلا را از ما بگرداند، و بطور قطع من نیز دست از بنى اسرائیل بر مى دارم . موسى(علیه السلام) دعا کرد و ملخ بعد از آنکه یک هفته یعنى از شنبه تا شنبه دیگر بر ایشان مسلط بود از آنان بر طرف گردید.
بعضى ها در کیفیت دعاى موسى(علیه السلام) گفته اند که وى نگاهى به آسمان نمود و سپس عصاى خود را به طرف مشرق و مغرب به حرکت در آورد، و بدون درنگ ملخ ها از همان طرف که آمده بودند برگشتند، تو گوئى اصلا ملخى نیامده بوده . این بار هم هامان نگذاشت فرعون به وعده خود وفا کند و بنى اسرائیل را آزاد سازد،
لذا در سال سوم - به روایت على بن ابراهیم - و در ماه سوم - به روایت دیگران - خداوند(قمل) را که عبارت است از ملخ ریز و بدون بال و خیلى خبیث تر و خطرناک تر از سایر انواع ملخ بر همه زراعت آنان مسلط نمود، به این معنى که این بار ملخ ساقه و ریشه ها را هم خورد، و خلاصه زمین را لیسید.
بعضى دیگر گفته اند: موسى(علیه السلام) ماءمور شد تا به تلى خاکى که در دهى از دهات مصر معروف به عین شمس قرار داشت برود، موسى بدانجا رفت و عصاى خود را به آن تل خاک زد و بلافاصله ملخ هاى نام برده سراسر مصر را پر کرده حتى به جامه هاى فرعونیان در آمده و آنان را گزیدند، و اگر کسى مشغول غذا خوردن بود قمل در غذایش شده و ظرف غذایش از آن پر مى شد.
سعید بن جبیر گفته است :(قمل) همان شپشه اى است که به حبوبات مى افتد، و نیز گفته است : اگر کسى ده جراب(مشک) گندم به آسیاب مى برد از آن ده مشک بیش از سه قفیز(پیمانه) عایدش نمى شد، و این بلا شدیدترین بلائى بود که فرعونیان بدان دچار شدند، زیرا نه تنها حبوبات آنان به خطر افتاد بلکه موى بدن و حدقه و پلک چشم و ابروهاى آنان نیز دستخوش این بلا شد. وقتى به بدنهایشان حمله مى کرد هر که میدید خیال مى کرد پوست بدن هاى آنان مبتلا به گرى شده . خلاصه خواب و آرامش از آنان سلب شد، همه به ناله و فریاد در آمدند. ناچار فرعون موسى را طلبید و گفت : اگر این بار از خدایت بخواهى تا عذاب را از ما بردارد بطور قطع و مسلم دست از بنى اسرائیل بر مى دارم . موسى این بار نیز پذیرفت و دعا کرد، و به دعاى او قمل که هفت روز تمام یعنى از روز شنبه اى تا شنبه بعد مسلط بر آنان شده بود بر طرف گردید.و این بار هم عهد خود را شکسته خداوند در سال چهارم و به آن روایت دیگر در ماه چهارم ضفدع(قورباغه) را بر آنان مسلط کرد.
تمام زندگى آنان مالامال از ضفدع شد، لباس و یا ظرف و یا طعام و یا آبى نماند مگر اینکه پر از ضفدع بود، غذا مى پختند چیزى نمى گذشت که مى دیدند پر از ضفدع شده ، مى خواستند با یکدیگر صحبت کنند تا دهن باز مى کردند ضفدع به دهانشان مى افتاد،
لقمه بر مى داشتند تا دهانشان باز مى شد ضفدع قبل از لقمه دهانشان را پر کرده بود. این بار به گریه در آمده به شکایت نزد موسى آمدند، و گفتند اینبار توبه کرده و دیگر به کردار زشت خود بر نمى گردیم ، از خدا بخواه تا ما را از شر قورباغه ها رهائى دهد، موسى دعا کرد و خداوند ضفدع را پس از آنکه هفت روز یعنى از روز شنبه تا شنبه دیگر بر ایشان مسلط بود از آنان بر داشت .
و چون این بار نیز عهد خود را شکستند خداوند در سال پنجم خون را روانه بسوى ایشان کرد، به این معنا که آب نیل را براى ایشان خون گردانید، بنى اسرائیل آن را آب و قبطى ها آن را خون مى دیدند، حتى قبطى ها به بنى اسرائیل التماس مى کردند که ایشان آب را در دهان خود ریخته و از دهان خود به دهان قبطى ها بریزند، با این حال تا در دهن اسرائیلى ها بود آب بود و به محضى که به دهان قبطى ها منتقل مى شد خون مى گردید. فرعون که دید از عطش هلاک مى شود، ناچار شد برگ درختان را بجود ولى مع الوصف رطوبت برگ درختان هم در دهانش خون مى شد، هفت روز هم به این عذاب دچار بودند، هیچ آب و غذایى نمى خوردند مگر آنکه خون بود. زید بن اسلم گفته است خونى که خداوند مسلط بر فرعونیان کرد عبارت از خون دماغ(رعاف) بود. بهر حال به نزد موسى آمدند که از خدایت رفع این پریشانى و عذاب را بخواه تا به تو ایمان آورده دست از بنى اسرائیل برداشته و با تو روانه شان کنیم ، موسى این بار نیز دعا کرد و عذاب از ایشان برداشته شد مع ذلک دست از بنى اسرائیل بر نداشتند.
عیاشى در تفسیر خود از محمد بن قیس از ابى عبدالله(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: مقصود از کلمه(رجز) در آیه(لئن کشفت عنا الرجز لنومنن لک) برف است ، لذا بلاد خراسان را که کوهستانى و برف گیر است بلاد رجز گویند.
مؤ لف : این روایت آنطورى که باید و شاید با سیاق آیه انطباق ندارد.