background
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مى‌كردند باطل شد.
آیه 118 سوره الْأَعْرَاف

بیان آیات

بیان آیات مربوط به بعثت موسى علیه السلام به سوى فرعون

این آیات با بیان داستان موسى بن عمران(علیهماالسلام) شروع شده و از جزئیات آن یعنى آمدنش به نزد فرعون و ادعایش بر اینکه(خداوند مرا به سوى تو رسالت داده تا نجات بنى اسرائیل را از تو بخواهم) و آن دو معجزه را که خداوند در شب طور بوى کرامت فرموده ذکر مى کند.

این خصوصیات فهرست آن مطالبى است که در این آیات ذکر شده ، و در آیات بعدى اجمالى از بقیه داستان آنجناب در ایامى که در مصر در میان بنى اسرائیل مى زیسته و عذاب هایى که بر قوم فرعون نازل شده ، و نجات بنى اسرائیل و داستان نزول تورات و گوساله پرستى بنى اسرائیل و داستانهاى متفرقه و عبرت انگیز دیگرى از بنى اسرائیل را ذکر میکند.

ثم بعثنا من بعدهم موسى بایاتنا الى فرعون و ملائه ...

در ابتداى داستان موسى(علیه السلام) لحن آیات و سیاق آن تغییر یافته ، بدان سبب که اهمیت داستان آنجناب را برساند، چون آن حضرت از انبیاى اولى العزم و صاحب کتاب و شریعت بوده ، و دین توحید با مبعوث شدن او پا به مرحله تازه ترى گذاشت و بعد از دو مرحله اى که در بعثت نوح و ابراهیم(علیه السلام) داشت احکامش مفصل تر گردید، در الفاظ آیات راجع به انبیاى قبل از او نیز اشاره به این مراحل هست ، مثلا آیات راجع به قوم نوح و عاد و ثمود که پیغمبرانشان یعنى هود و صالح بر شریعت نوح بودند به یک سیاق است ، درباره قوم نوح فرموده :(و لقد ارسلنا نوحا الى قومه) و درباره عاد مى فرماید:(و الى عاد اخاهم هودا) و درباره ثمود مى فرماید:(و الى ثمود اخاهم صالحا)

و وقتى به قوم لوط که در مرحله دوم قرار داشته و ماءمور به پیروى از دین ابراهیم(علیه السلام) بوده اند مى رسد این سیاق را تغییر داده و مى فرماید:(و لوطا اذ قال لقومه)، و در ابتداى داستان شعیب باز به سیاق قبلى برگشته و در داستان موسى(علیه السلام) سیاق را تغییر داده و فرموده :(ثم بعثنا من بعدهم موسى)، براى اینکه موسى(علیه السلام) سومین پیغمبر اولى العزم و صاحب سومین کتاب آسمانى و سومین شریعت است ، گو اینکه شریعت هاى خدایى همه یکى هستند، و تناقض و تنافى در بین آنها نیست ، الا اینکه از نظر اجمال و تفصیل و کمى و زیادى فروع مختلفند، چون سیر بشر از نقص بسوى کمال تدریجى و استعداد قبول معارف الهى در هر عصرى با عصر دیگر مختلف است ، وقتى این سیر به پایان رسید و بشر از نظر معرفت و علم به عالى ترین موقف خود رسید آن وقت است که رسالت نیز ختم شده و کتاب خاتم انبیاء و شریعتش در میان بشر براى همیشه مى ماند، و دیگر بشر انتظار آمدن کتاب و شریعت دیگرى را ندارد،(و اگر امروز با اینکه خاتم پیغمبران صلوات الله علیه مبعوث شده و آخرین کتاب آسمانى را آورده و در عین حال بشر به مرحله اى که مى بایست از کمال برسد، نرسیده براى این است که دین اسلام آنطور که باید در مجتمعات بشرى گسترش نیافته) وگرنه بشر مى تواند با بسط دائره دین و بررسى حقایق معارف آن رو به کمال گذاشته و به تدریج مراحل علم و عمل را یکى پس از دیگرى طى کند.

همچنانکه خود قرآن کریم این معنا را به بیانات مختلف و هر چه رساتر توصیه فرموده و در آیه(ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین) فرا رسیدن روزى را که بشر به حد کمال خود رسیده باشد وعده و نوید مى دهد.

(ثم بعثنا من بعدهم موس ى بایاتنا) این جمله اجمال داستان موسى(علیه السلام) است ، و از جمله(و قال موسى یا فرعون) شروع به تفصیل آن مى کند. در اینجا ناگفته نگذاریم که گر چه ، این گونه داستانهاى قرآنى را داستان موسى و نوح و داستان هود و یا صالح مى نامیم ولى در حقیقت این داستانها داستان اقوام و مللى است که این بزرگواران در میانشان مبعوث شده اند، چون در این داستانها جریان حال آن اقوام و رفتارى که با پیغمبران خود کرده اند و سرانجام انکارشان و اینکه عذاب الهى همه شان را از بین برده و منقرضشان نمود ایراد شده ، و لذا مى بینیم تمامى این داستان ها به آیاتى ختم شده که کیفیت نزول عذاب و هلاکت آنان را بیان مى کند.

اگر خواننده عزیز بیاد داشته باشد در آغاز کلام هم این معنا را خاطر نشان ساخته و گفته بودیم که غرض از این آیات بیان حال مردم از حیث قبول عهد الهى و رد آن است تا براى مردم و مخصوصا امت اسلام انذار و مایه عبرت بوده باشد. و نیز گفته بودیم که بطور کلى سوره هایى که اولش(الف - لام - میم) آمده در یک غرض مشترکند، و آن همین انذار و تذکر مردم است . پس اینکه فرمود:(ثم بعثنا من بعدهم معنایش) این است که : بعد از انبیایى که ذکر کردیم یعنى نوح ، هود، صالح ، لوط و شعیب(موسى را به سوى فرعون و قوم او) یعنى پادشاه مصر و اشرافیانى که دور او بودند فرستادیم .

البته لفظ(فرعون) اسم پادشاه مصر نبوده ، بلکه لقبى بوده مانند(خدیو) که مصرى ها بطور کلى پادشاهان خود را به آن لقب مى خوانده اند، همچنانکه رومیان پادشاهان خود را(قیصر) و ایرانیان(کسرى) و چینى ها(فغفور) لقب مى داده اند، و اما اینکه اسم فرعون معاصر با موسى بن عمران(علیهماالسلام) و آن شخصى که به دست موسى غرق شده چه بود؟ قرآن درباره آن تصریح نکرده است .

اینکه فرمود:(بایاتنا) مقصود از این آیات همان معجزاتى است که خداوند به موسى کرامت فرموده ، بعضى ها را در اوائل بعثت از قبیل انداختن عصا و اژدها شدن آن و بیرون کردن دست از گریبان و روشن شدن بین انگشتانش ، و برخى دیگر را در مواقع دیگر مانند طوفان و ملخ و شپش و وزغ و خون ، و قرآن کریم براى هیچ پیغمبرى ، به اندازه موسى(علیه السلام) معجزه نقل نکرده .

(فظلموا بها فانظر کیف کان عاقبه المفسدین) یعنى ظلم کردن به آیاتى که برایشان فرستاده شد، و اما اینکه چگونه ظلم کردند به آن آیات ؟ خداى تعالى خودش در خلال داستان ، آن را بیان مى فرماید، البته معلوم است که ظلم به هر چیزى به تناسب خود آن چیز است و ظلم به آیات همان تکذیب و انکار آن است ، و ذکر عاقبت فساد انگیزى به منظور عبرت گرفتن مردم بوده ، تا بدانند اگر فرعونیان منقرض شدند براى این بوده که در زمین فساد مى کردند و بنى اسرائیل را خوار و ذلیل و زیردست خود کرده بودند، لذا در متن کلامى که خداوند از موسى نقل کرده پیشنهادى که از فرعون کرد این بود که(فارسل معى بنى اسرائیل) و همچنین در سوره(طه) اینچنین دارد(فارسل معنا بنى اسرائیل و لا تعذبهم).

گفتگوى موسى(علیه السلام) با فرعون

و قال موسى یا فرعون انى رسول من رب العالمین

در این آیه شروع شده است به شرح و تفصیل داستان دعوت موسى(علیه السلام).

موسى(علیه السلام) خود را به رسالت معرفى کرده تا زمینه براى بیان چیزهایى که ماءمور ابلاغ آن است فراهم سازد، و اگر از اسامى خداى تعالى اسم(رب العالمین) را ذکر کرده براى این است که مناسب ترین اسم خداى تعالى در مقابل بت پرستانى که براى هر قوم و هر شاءنى از شؤ ون عالم و هر ناحیه اى از نواحى آن پروردگارى علیحده قائل بودند همان اسم رب العالمین است .

حقیق على ان لا اقول على الله الا الحق ...

این آیه صدق موسى را در ادعاى رسالتش تاءکید مى کند، و معنایش این است که من سزاوارم به اینکه حرف حق بزنم و در رسالتى که به من داده باطلى به او نسبت ندهم و در خلال چیزهایى که ماءمور به ابلاغ آنم چیزى را که ماءمور نیستم نگنجانم .

(قد جئتکم ببینه من ربکم) - این جمله نسبت به جملات گذشته و یا نسبت به خصوص جمله(انى رسول من رب العالمین) که در حقیقت اصلى است که بقیه جملات متفرع بر آن است به منزله تعلیل و بیان چرائى است .

بعید نیست که متعدى شدن کلمه(حقیق) با لفظ(على) از این جهت باشد که این کلمه معناى حریص را مى دهد و بنابراین احتمال معنا چنین مى شود:(من حریصم بر اینکه بر خدا جز حق نگویم در حالیکه سزاوار هم همین است). و اگر به معناى سزاوار بود جا داشت با لفظ(باء) متعدى شود، چه معروف در لغت چنین است ، مثلا گفته مى شود:(فلان حقیق بالا کرام) فلانى سزاوار احترام است .

البته بعضى هم لفظ(على) را(على) - با تشدید - خوانده اند، بنابراین قرائت ، کلمه حقیق هم ماءخوذ از(حق علیه کذا) و معنایش این خواهد بود که بر من واجب است که از ناحیه خداى تعالى جز حق نگویم . بنابراین کلمه(حقیق) خبر و مبتداى آن جمله(ان لا اقول ...) خواهد بود.

قال ان کنت جئت بایه فات بها ان کنت من الصادقین

شرطى که در اول آیه است یعنى جمله(ان کنت جئت بایه) صدق موسى(علیه السلام) را مى رساند، براى اینکه اگر واقعا معجزه اى آورده باشد در این ادعایش راست گفته ، لیکن شرط در ذیل آیه یعنى جمله(ان کنت من الصادقین) تعریضى است که بوسیله آن اشاره مى کند به اینکه وى معتقد به صدق موسى در اینکه آیه اى آورده نبوده ،

پس کانه گفته است : اگر معجزه اى آورده اى به ما نشان بده ، ولى گمان نمى کنم تو در ادعایت راست بگویى ، و بنابراین ، در آیه شریفه شرط تکرار نشده و هر کدام معنایى جداگانه افاده مى کند.

تبدیل عصاى موسى(ع) به اژدها و بیضاء گشتن دست آن حضرت

فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبین

حرف(فاء) در اول جمله ، فاء جوابیه است ، به این معنا که با در آمدن آن بر سر جمله - جمله معنى جواب را به خود گرفته و تقدیر چنین مى شود:(پس در جواب فرعون عصاى خود را انداخت)، البته باید دانست که در هر موردى که فاى جوابیه است در حقیقت فاء همان فاى تفریع است و جواب از خصوصیات مورد استفاده مى شود.

(ثعبان) به معناى مار بسیار بزرگ است ، و هیچ منافاتى بین این آیه که معجزه موسى را(ثعبان مبین) خوانده با آیه(فلما رآها تهتز کانها جان ولى مدبرا و لم یعقب) نیست ، براى اینکه گر چه کلمه(جان) در زبان عرب به معناى مار کوچک است ، و لیکن باید دانست که این کلمه در آیه اى به کار رفته که مربوط به داستان موسى در شب طور است که در جاى دیگر درباره آن فرموده :(فاذا هى حیه تسعى) و کلمه(ثعبان مبین) در آیه اى است که مربوط به جریان ملاقات با فرعون است .

و نزع یده فاذا هى بیضاء للناظرین

معناى این جمله به قرینه آیه(و اضمم یدک الى جناحک تخرج بیضاء من غیر سوء) و آیه(اسلک یدک فى جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء) این است که موسى دست خود را از گریبان بیرون کرد.

گر چه از اخبار وارده در این باب استفاده مى شود که وقتى موسى به منظور اعجاز دست خود را بیرون مى کرد و نورى بمانند نور آفتاب از بین انگشتانش مى درخشید، و لیکن از آیات قرآنى بیش از این استفاده نمى شود که موسى دست به گریبان خود اندر کرده و وقتى بیرونش مى آورد براى بینندگان سفید و درخشنده بود، البته این هم هست که این درخشندگى و سفیدى به حدى بوده که براى بینندگان خارق عادت بشمار مى رفته .

احضار ساحران ، عکس العمل فرعون و فرعونیان در برابر موسى علیه السلام

قال الملاء من قوم فرعون ان هذا لساحر علیم

خداى تعالى در اینجا کلام فرعون را نقل نکرده که او در این هنگام چه گفته ، بلکه گفتگویى را که بزرگان قومش با یکدیگر داشته اند نقل کرده ، و از آن چنین بر مى آید که این بزرگان در هر امر مهمى مجلس شور تشکیل داده و با یکدیگر شور مى کرده اند و آنچه را که به اتفاق تصویب مى کردند به نظر فرعون مى رسانده اند تا او آن را به مرحله اجراء در آورد. درباره این معجزه هم با هم مشورت کردند و راى نهایى خود را چنین اظهار کردند که :(ان هذا لساحر علیم) این مرد به یقین ساحرى است استاد که مساءله رسالت را بهانه کرده تا بدین وسیله بنى اسرائیل را از چنگ ما نجات داده و آنان را مستقل کرده و به دستیارى آنان شما را از سرزمینتان بیرون کند و دین و طریقت شما را هم باطل سازد، اینک براى باطل کردن نقشه هاى او و خاموش کردن این آتشى که افروخته هر امرى که مى خواهى بفرما تا اجراء شود، آیا مى فرمایى تا او را بکشیم و یا بدار زنیم و یا به زندانش افکنیم ؟ و یا در مقام معارضه به مثل در آمده سحرى مثل سحر او فراهم سازیم .

آنگاه در این باره نیز با یکدیگر مشورت نموده و به عنوان آخرین راءى تصویب شده اظهار داشتند:(ارجه و اخاه و ابعث فى المدائن حاشرین یاتوک بکل ساحر علیم) او و برادرش را نگهدار و ماءمورینى به شهرستانها بفرست تا هر چه ساحر درس خوانده و استاد هست همه را حاضر سازند.

از اینجا معلوم مى شود که جمله(فما ذاتامرون) کلامى است که بعضى از بزرگان قوم فرعون به بعضى دیگر گفته اند، و جمله(قالوا ارجه) حکایت آخرین راءیى است که همه کرسى نشینان فرعون متفقا به عرض او رسانده اند، در موضع دیگرى از قرآن همین حرف را از خود فرعو ن حکایت کرده و فرموده :(قال للملا حوله ان هذا لساحر علیم ، یرید ان یخرجکم من ارضکم بسحره فما ذاتامرون ، قالوا ارجه و اخاه و ابعث فى المدائن حاشرین ، یاتوک بکل سحار علیم) از این آیه و از آیه مورد بحث بر مى آید که این کلام را اول خود فرعون پیشنهاد کرده و سپس کرسى نشینان او در اطراف آن مشورت کرده و سرانجام همان را تصویب نموده اند.

و از آیه(قال اجئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرک یا موسى فلناتینک بسحر مثله) که همین حرف را از فرعون نقل مى کند - که در خطاب به موسى گفته - بر مى آید که فرعون آن سخن را بعد از مطالعه کرسى نشینان و تصویب کردن آنان گفته است .

از آیه(فتنازعوا امره م بینهم و اسروا النجوى قالوا ان هذان لساحران یریدان ان یخرجاکم من ارضکم بسحرهما و یذهبا بطریقتکم المثلى) بر مى آید که وزراى فرعون غیر از آن جلسه مشاوره یک جلسه دیگرى بعد از جمع شدن ساحران در نزد فرعون تشکیل داده و محرمانه با یکدیگر مشورت کرده اند.

از آنچه گفته شد معلوم شد که اصل این حرف از خود فرعون بوده ، و او آن را به وزراى خود داده تا در پیرامونش مشورت کرده و روى آن راءى دهند، وزراء هم در اطرافش مطالعه کرده و گفتند: باید آن دو را توقیف نموده و ساحران مملکت را براى معارضه با سحر او جمع کنى ، او نیز قبول کرده و آن را به رخ موسى کشید. بعد از آنکه ساحران مملکت در نزد فرعون گرد آمدند باز وزراء براى مشورت دور هم نشسته و به اتفاق راءى دادند که باید تمام قوا را در راه معارضه به مثل به کار برند.

یرید ان یخرجکم من ارضکم فما ذاتامرون

یعنى موسى مى خواهد با همدستى بنى اسرائیل شما را بیرون کرده و خود کشور مصر را مالک شود، و اگر فرعون از این راه مغلطه کارى کرد براى این بود که در آن زمانها بسیار اتفاق مى افتاد که قومى بر قومى دیگر هجوم مى برد و سرزمینش را تملک مى نمود و اهلش را آواره بیابانها مى کرد.

قالوا ارجه و اخاه و ارسل فى المدائن حاشرین ...

کلمه(ارجه) با سکون(هاء) امر از ماده(ارجاء) به معناى تاءخیر انداختن است ، و حرف(هاء) در آخر آن جزء کلمه نیست ، بلکه هاء سکت است که بر آخر بعضى از کلمات در مى آید، معناى کلمه مزبور این است که در کشتن او عجله مکن که تو را ظالم و سنگدل بخوانند، بلکه نخست ماءمورینى به شهرستانها گسیل دار تا ساحران را جمع کنند.

(یاتوک بکل ساحر علیم) و همه را نزدت حاضر سازند، و تو با سحر آنان در برابر موسى معارضه به مثل کن .

کلمه(ارجه) - به کسر جیم و هاء - نیز قرائت شده ، و معلوم است کسانى که چنین قرائت کرده اند اصل آن را(ارجئه) دانسته اند، همزه به یاء مبدل و سپس حذف شده ، و هاء که ضمیر مفعول است به موسى بر مى گردد. و برادر موسى همان هارون بوده است .

و جاء السحره فرعون قالوا ان لنا لاجرا...

به منظور اختصار جمله(پس فرستاد و سحره را از اطراف مملکت جمع کرده و جریان را با آنان در میان گذاشت) حذف شده ، و تنها فرموده :(ان لنا لاجرا) و این کلام سؤ الى است که ساحران از فرعون کردند، و در این سؤ ال تقاضاى اجرت نکرده و به منظور تاءکید، آن را خبر ادا نموده و گفتند: براى ما اجرتى خواهد بود. و اینگونه تعبیرات یعنى افاده طلب و تقاضا به صورت خبر در کلام عرب خیلى شایع است . ممکن هم هست که جمله مزبور جمله اى استفهامى بوده و حرف استفهام از اولش افتاده باشد، مؤ ید این احتمال قرائت ابن عامر است که جمله را استفهامى گرفته و آن را(اان لنا لاجرا) خوانده است .

(قال نعم و انکم لمن المقربین) این جمله اجابت سؤ ال ساحران است ، فرعون در این جمله علاوه بر اینکه تقاضاى آنان را اجابت کرده وعده مقرب کردن را هم به آنان داده است .

معارضه ساحران با موسى(ع) و تسلیم شدنشان در برابر آن حضرت

قالوا یا موسى اما ان تلقى و اما ان نکون نحن الملقین

ساحران اختیار این را که او نخست عصاى خود را بیندازد و یا ایشان سحرهاى خود را بکار برند به موسى واگذار نمودند، چون به خیال خود آمادگى مقابله با او را داشتند، لذا گفتند: اختیار با تو، اگر خواهى تو اول عصایت را بینداز، و اگر خواهى ما طنابها و چوبدستى هاى خود رابه کار بریم ، و این خود یک نوع زرنگى است که انسان در برابر خصم خود را قوى و آماده ، و خصم را ضعیف و خوار جلوه دهد. فرعونیان نیز با این کلام خود به موسى(علیه السلام) فهماندند که نسبت به غلبه خود اطمینان دارند، علاوه بر اینکه رعایت ادب را هم کردند.

قال القوا فلما القوا سحروا اعین الناس ...

(سحر) در اینجا بطورى که در تفسیر آیه(و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیمان) در جلد دوم این کتاب گذشت یک نوع تصرف در حاسه انسان است ، بطورى که حاسه بیننده چیزهایى را ببیند و یا بشنود که حقیقت نداشته باشد.

(استرهاب) به معناى - ترساندن است ، در این آیه خداوند سحر فرعونیان را امر عظیمى خوانده .

و اوحینا الى موسى ان الق ...

کلمه(ان) در(ان الق) تفسیریه است . و کلمه(تلقف) از ماده(لقف) و(لقفان) و به معناى چیزى را به سرعت گرفتن است . و(افک) به معناى گرداندن هر چیزى است از صورت اصلیش ، و لذا به دروغ هم(افک) اطلاق مى شود، در این آیه از چند جهت ایجاز و اختصار که خود یکى از نکات ادبى است به کار رفته ، و تقدیر آن این است که : ما بعد از آنکه ساحران سحر خود را انداختند به موسى وحى فرستادیم که تو نیز عصاى خود را بینداز، وقتى انداخت آنا به صورت مار بزرگى در آمده و شروع به بلعیدن سحرهاى ساحران کرد.

جمله(فوقع الحق) در این آیه استعاره به کنایه است ، زیرا حق را به چیزى تشبیه کرده که قبلا پا در هوا و معلق بود،و معلوم نبود بالاخره در زمین قرار مى گیرد یا نه ؟ لذا فرموده : حق واقع شد، و باطل شد آن سحرى که کرده بودند.

فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین

یعنى فرعون و اصحابش در آن مجمع عظیمى که همه مردم از هر طرف هجوم آورده بودند مغلوب شدند، و لفظ(هنالک) که براى اشاره بدور است اشاره به همین مجمع است . و جمله(و انقلبوا صاغرین) به این معنا است که فرعون و اصحابش بعد از آن عزتى که در اجتماع داشتند به حالت ذلت و خوارى برگشت نمودند.

و القى السحره ساجدین قالوا آمنا برب العالمین رب موسى و هارون

نفرمود: ساحران خود را به سجده انداختند، بلکه فرمود: ساحران به سجده افتاده شدند تا کمال تاءثیر معجزه موسى و خیره شدن ساحران را برساند، تو گوئى فرموده است : وقتى عظمت معجزه را دیدند آنقدر دهشت کردند که بى اختیار به سجده در آمدند، بطورى که نفهمیدند چه کسى آنان را به حالت سجده در آورد، لذا خود را ناگزیر از ایمان به رب العالمین دیدند. و اینکه فرمود:(رب موسى و هارون) براى این است که دلالت کند بر اینکه ایمان به خدا تواءم با ایمان به موسى و هارون است .

بعضى گفته و یا شاید بگویند: اینکه(رب العالمین) را به(رب موسى و هارون) توضیح داد براى رفع توهمى بوده که در اینجا به ذهن مى رسد، توضیح اینکه فرعون داشت ادعاى ربوبیت مى کرد، و مى گفت رب العالمین منم ، و با چنین وضعى اگر فقط مى گفتند: ما ایمان آوردیم به رب العالمین ، ممکن بود کسى توهم کند که مقصودشان ایمان به فرعون است ، لذا براى رفع این توهم مقصود خود را با جمله(رب موسى و هارون) توضیح دادند. لیکن این وجه خیلى روشن نیست ، براى اینکه بت پرستان اصلا قائل به رب العالمین یعنى کسى که به حقیقت معناى این کلمه مالک و مدبر بلا واسطه جمیع اجزاى عالم باشد نبودند،

بلکه اجزاى عالم و امور آن را در بین ارباب هاى مختلفى تقسیم نموده ، و براى خداى تعالى تنها مقام(اله الالهه) و(رب الارباب) قائل بودند، نه اینکه هم رب ارباب باشد و هم رب مربوبهاى آن ارباب .

و ادعاى فرعون بنا بر حکایت قرآن که مى فرماید:(انا ربکم الاعلى) این بود که وى از جهت اینکه حوائج مردم آنهم تنها مردم مصر را برآورده مى ساخت داراى مقام بلندترى است از سایر ارباب ، نه اینکه ربوبیت تمامى عالم قائم به ذات او باشد، البته این را هم از نفهمى مردم بت پرست بعید نمى دانیم که مثل فرعون انسانى را پروردگار عالمیان بدانند، و لیکن مى گوییم که اصول مذهب و ثنیت این نیست که شخصى را رب العالمین بدانند.

فرعون بعد از ایمان آوردن ساحران آنان را به توطئه و تبانى قبلى با موسى(ع)متهم و آنان را تهدید مى کند

قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم ...

این جمله خطابى است که فرعون از در خشم و استکبار به ساحران کرده و جمله اى است خبرى که به قرینه مقام انکار و توبیخ را افاده مى کند، ممکن هم هست بگوییم جمله استفهام انکارى و یا توبیخى است ، و علامت استفهام و یا توبیخ در اولش بوده و حذف شده .

جمله(ان هذا لمکر مکرتموه فى المدینه) تهمتى است که فرعون به ساحران زده و آنان را در توطئه با موسى متهم مى سازد، خلاصه فرعون در این جمله مى خواسته است بگوید: شما در همین چند روزى که در شهر مجتمع بودید بجاى اینکه خود را براى مقابله با موسى آماده کنید پنهانى او را دیده و با او توطئه کرده اید که علیه من و به نفع وى کار کنید، و بدین وسیله بر مصر دست یافته اهلش را بیرون کنید، چون ساحران تا آن روز موسى را ندیده بودند، و اگر توطئه اى در کار بوده مسلما در آن موقعى بوده که ساحران در عاصمه فرعون اجتماع کردند.

فرعون با جمله(آمنتم) به ایمان سحره را انکار نموده و با جمله(ان هذا لمکر) آنان را به توطئه علیه خود متهم ساخت و این تهمت را براى این جهت زد که ساحران را مفسد در مملکت قلمداد کند و با این دستاویز بتواند آنان را به شدیدترین وجهى مجازات نموده و از بین ببرد.

لذا نخست با جمله(فسوف تعلمون) سر بسته و بطور اجمال تهدیدشان نموده و آنگاه با جمله(لاقطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین) بطور تفصیل تهدیدشان کرد و گفت : اول دست و پاهاتان را بطور خلاف ، یعنى دست راست را با پاى چپ و دست چپ را با پاى راست قطع مى کنم ،

و در ثانى شما را به دار مى آویزم ، و دار زدن ، بستن مجرم است به چوب و بلند کردن چوب و طرف آن را در زمین کوبیدن است تا همه مردم ماجراى او را ببینند و عبرت گیرند. و ما در تفسیر سوره(آل عمران) در ذیل داستان مسیح(علیه السلام) بیان مفصلى درباره صلب دار زدن گذراندیم . قالوا انا الى ربنا منقلبون ...

پاسخ سحره به تهدیدات فرعون : انّا ربنا منقلبون ...

این جمله پاسخى است که ساحران به فرعون داده و با این گفتار خود حجت او را ابطال و راه استدلال را از هر طرف بر او بستند، زیرا حاصل معنایش این است که : تو ما را در برابر ایمان به پروردگارمان تهدید به عذاب مى کنى ، خیال کرده اى که اگر با این عذاب رشته حیات ما را پاره کنى ما را آسیب رسانده و شرى متوجه ما کرده اى ، و حال آنکه مردن در راه ایمان شر نیست ، چرا که ما پس از کشته شدن به سوى پروردگارمان بازگشت نموده و نزد او به زندگى قرب و سعادت زنده خواهیم شد، زیرا ما در خود جرم و گناهى جز همان ایمانمان به خدا که تو آن را جرم پنداشته اى سراغ نداریم ، پس آینده ما جز خیر نخواهد بود.

این آن معنایى است که از جمله(قالوا انا الى ربنا منقلبون) استفاده مى شود، و از آن نیز بر مى آید که سحره به مساءله معاد هم ایمان داشتند، و اگر در جمله(و ما تنقم منا الا ان آمنا بایات ربنا لما جاءتنا) معجزه عصا را على الظاهر - معجزات خوانده براى این بوده که همین یک معجزه از چند جهت معجزه بوده ، یکى اینکه چوب اژدها شده ، دوم اینکه طناب ها و چوبدستى هاى سحره را بلعیده ، سوم اینکه مجددا به حالت اولى برگشته است .

کلمه(تنقم) از(نقم) به معناى کراهت و خشم است ، گفته مى شود(نقم منه کذا) از باب(ضرب ، یضرب) و(علم ، یعلم).

در اینجا جذبه معنوى و الهى سحره را گرفت و با کمال دلیرى و بدون اینکه از تهدید فرعون اندیشه اى بکنند به درگاه پروردگار خود استغاثه برده و از آن درگاه صبر و تحمل در برابر شکنجه فرعون را مساءلت نموده و گفتند:(ربنا افرغ علینا صبرا) پروردگارا ما را در برابر عذابى که فرعون اراده آن را کرده صبر و تحمل ده(و توفنا مسلمین) و اگر مارا کشت ما را مسلم بمیران .

و تعبیر دادن(صبر) به(افراغ) استعاره به کنایه است ، به این معنا که خود را به ظرف و صبر را به آب و دادن خدا را به ریختن آب در ظرف و لب ریز کردن آن تشبیه کردند، و منظورشان این بوده که دل هاى ما را لب ریز و سرشار از صبر کن تا در برابر نزول هیچ عذابى جزع نکنیم .

براستى ساحران در برابر فرعون که مردى دیکتاتور و جبارى متکبر بود شجاعت عجیبى از خود نشان دادند، براى اینکه قدرت و سلطنت مردى را که کوس(انا ربکم الاعلى) مى کوبید و مردم مصر او را مى پرستیدند به هیچ گرفته و با کمال قدرت و اطمینان حجت خود را در برابرش ایراد نمودند، و اینچنین دل هاى مطمئن و عزمهاى راسخ و ایمان هاى ثابت و برهان قوى و بلاغت گفتار، کم نظیر و مایه شگفت است ، واگر آیات این سوره و سوره(طه) و(شعراء) که محاوره و گفتگوى ساحران را با فرعون حکایت مى کند دقیقا مورد مطالعه قرار دهید خواهید دید که چه معلومات پایدار و چه حالات روحى و اخلاق کریمى را متضمن است ، و اگر محذور خروج از رسم تفسیر نبود پاره اى از این حقایق را که از خلال آیات این داستان استفاده مى شود در اینجا مورد بحث قرار مى دادیم ، اینک ایراد آن مباحث را موکول به محل مناسب نموده و مى گذریم .

بحث روایتى

(روایات عجیبه در مورد داستان حضرت موسى و فرعون و بیان ضعف آنها)

آنچه که در قرآن کریم از جزئیات قصه حضرت موسى و فرعون از قبیل رسالت ، معجزه عصا، ید بیضا، مشارکت هارون با موسى ، داستان معارضه سحره با موسى و ایمان آوردن آنان آمده همان است که اجمالا در آیات مورد بحث ذکر کرده ، ولى روایات اضافه بر این ، تفاصیلى را متعرض است که قرآن شریف متعرض آن نشده ، چنانچه در برخى از روایات عامه و خاصه وارد شده که عصاى موسى از درخت آس بهشتى بود، و آن همان عصائى بوده که از آدم به شعیب و از شعیب به موسى رسیده ، و در روایات دیگرى دارد که این چوبدستى عصاى حضرت آدم بوده و در موقعى که موسى متوجه مدین بود فرشته اى آن را به موسى داد، و از خصوصیات آن این بود که در شب مى درخشید، و موسى شب ها از آن بجاى چراغ استفاده مى کرد، و روزها هر جا محتاج به غذا مى شد آن را به زمین مى کوبید از زمین روزیش بیرون مى آمد. و در بعضى دیگر دارد: هر وقت موسى آن را استنطاق مى کرد به زبان مى آمد، و وقتى اژدها مى شد بین دو طرف فک آن دوازده ذراع فاصله بود، و به روایتى چهل ذراع ، و به روایت دیگر هشتاد ذراع بود، و وقتى روى دم خود مى نشست بلندیش تا یک میل مى شد.

و در بعضى از روایات دارد که وقتى دهن باز مى کرد یک لب خود را به زمین و لب دیگرش را بر بام قصر فرعون مى گذاشت . و در بعضى دیگر دارد وقتى بارگاه فرعون را بین دندانهایش جاى داد و بر مردم حمله برد، مردم براى فرار از آن چنان ازدحامى کردند که بیست و پنج هزار نفر زیر دست و پا تلف شدند. و نیز در پاره اى از روایات دارد: طول قامت آن هشتاد ذراع بود. و در بعضى دیگر دارد: جثه اش آنقدر بزرگ بود که یک شهر را پر مى کرد. و در روایتى دارد: فرعون از دیدن آن بقدرى وحشت کرد که جامه خود را آلوده ساخت . و در بعضى دیگر دارد: در آن روزى که این اژدها را دید چهارصد بار خود را آلوده کرد. و در بعضى از آن روایات است که از آن ببعد تا چندى که زنده بود به مرض اسهال دچار شده بود. و نیز درباره خصوصیات ید بیضاء آن حضرت در روایات دارد که وقتى دست خود را از گریبان بیرون مى کرد چنان نورى از دستش تابیدن مى گرفت که بر نور آفتاب غلبه مى کرد.

و در روایتى دارد: سحره هفتاد نفر بودند، و بر ششصد تا نهصد، و همچنین دوازده هزار نفر و پانزده هزار نفر و هفده هزار نفر و نوزده هزار نفر و سى و چند هزار نفر و هفتاد هزار نفر و هشتاد هزار نفر نیز روایاتى وارد شده .

و نیز در روایات دارد که این ساحران علم سحر را از دو نفر مجوسى از اهل نینوا آموختند، و اسم رئیس آنان شمعون ، و در بعضى دیگر یوحنا، و در بعضى دارد که رئیس آنان چهار نفر بنام(سابور) و(عازور) و(حط حط) و(مصفى) بودند.

و همچنین درباره خود فرعون وارد شده که اسمش(ولید بن مصعب بن ریان) و از اهالى اصطخر فارس بوده است . و در بعضى از آنها دارد که وى اهل مصر بوده . و در بعضى دارد که این فرعون همان فرعونى بوده که در زمان یوسف(علیه السلام) سلطنت داشته ، و چهارصد سال زندگى کرد و یک مو از سر و رویش سفید نشد.

و در بعضى از آنها دارد که وى از ترس حضرت موسى(علیه السلام) شهرها و قلعه هاى تو در تو ساخته و خود در میان آنها متحصن مى شد، و به همین منظور بین این قلعه ها جنگل ها و نیزارها غرس کرده و در آن جنگل ها شیرهاى درنده جاى داده بود. و پس از آنکه خداوند موسى را به سوى او مبعوث کرد و موسى به شهر خصوصى وى در آمد شیرها در برابرش تبصبص نموده و دم جنبانده و برگشتند، موسى(علیه السلام) بهیچ قلعه اى نزدیک نمى شد مگر آنکه در قلعه بخودى خود باز مى شد، تا آنکه موسى به قصرى که فرعون در آن مى زیست وارد شد و در حالى که لباس پشمینه بر تن و عصاى کذائیش در دست بود بر در خانه وى به انتظار در آمدن دربان نشست ، وقتى دربان بیرون آمد موسى به وى گفت : از فرعون جهت من اذن بگیر، دربان به وى اعتنائى نکرد. موسى به وى گفت : من فرستاده رب العالمینم . باز اعتنائى نکرد. موسى مدتى به انتظار اذن نشست ، تا آنکه در آخر دربان به موسى رو کرد و گفت : آیا رب العالمین کسى غیر از تو را نداشت که به عنوان رسالت نزد فرعون بفرستد؟

موسى از شنیدن این حرف به خشم آمد و با عصا به درخانه فرعون کوفت ، ناگهان تمامى حجاب هایى که بین او و فرعون بود کنار رفته چشم فرعون در حالى که بر تخت خود نشسته بود به او افتاد، لاجرم بانگ بر زد که موسى را داخل کنید، موسى بر فرعون در آمد در حالى که فرعون بر تختى به ارتفاع هشتاد ذراع تکیه زده بود، موسى به وى گفت : من فرستاده رب العالمینم به سوى تو. فرعون گفت : اگر راست مى گویى معجزه اى بیاور. موسى عصاى خویش را که داراى دو شعبه بود به زمین انداخت و بى درنگ به صورت مارى بزرگ در آمد،

یک شعبه اش بر زمین و شعبه دیگرش بر بالاى تخت فرعون قرار گرفت ، فرعون که روبروى آن مار قرار داشت چشمش به اندرون شکم مار افتاد و دید که از جوف شکمش آتش زبانه مى کشد، از ترس جامه خود را آلوده کرد و فریاد زد موسى آن را بگیر.

اینها روایاتى است که درباره عجائب این قصه وارد شده ، و بیشتر آن عجائب در قرآن ذکر نشده ، مطالبى است که دلیلى بر رد همه آنها جز استبعاد نیست ، همچنانکه قبول همه آنها هم محتاج به حسن ظن زیادى نسبت به روایات وارده است ، و معلوم است که این مقدار حسن ظن که انسان هر روایتى را ببیند و آن را قبول کند صحیح نیست . آرى ، اگر این روایات متواتر و یا مشتمل بر قرائن اطمینان آورى بود البته قبول آن صحیح بود، و لیکن بیشتر آنها بلکه همه آنها روایاتى هستند که یا به علت ارسال و یا وقف و یا ضعف از جهت سند و یا از جهاتى دیگر نمى توان قبول کرد، صرفنظر از اینکه خود این روایات هم بینشان تعارض هست ، پس چشم پوشى از آنها بهتر است .