background
قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
سران قومش گفتند: «واقعاً ما تو را در گمراهى آشكارى مى‌بينيم.»
آیه 60 سوره الْأَعْرَاف

بیان آیات

بیان آیات مربوط به گفتگوى نوح علیه السلام با قوم خود و نجات یافتن او و غرقگشتن مکذبین آیات الهى

این آیات با ذکر داستان نوح(علیه السلام) و اینکه چگونه مردم را به توحید و ترک شرک دعوت مى نمود، و قومش او را انکار نموده ، بر شرک خود اصرار مى ورزیدند و اینکه چگونه خداوند طوفان را بر ایشان مسلط نمود و همه را تا به آخر هلاک ساخت و نوح و گروندگان به وى را نجات داد، تعقیب و دنباله آیات قبلى است که آن نیز راجع به دعوت به توحید و نهى از شرک به خداى سبحان و تکذیب آیات او بود، و به منظور تکمیل همین بیان ، داستان عده دیگرى از انبیاء از قبیل هود، صالح ، شعیب ، لوط و موسى(علیهماالسلام) را نیز ذکر مى فرماید.

و لقد ارسلنا نوحا الى قومه ...

نخست داستان نوح را ذکر فرموده ، چون نوح(علیه السلام) اولین پیغمبرى است که تفصیل نهضت او در قرآن ذکر شده ، و به زودى در تفسیر سوره هود تفصیل داستان آنجناب خواهد آمد - ان شاء الله -.

لام در کلمه(لقد) براى قسم است ، و به منظور تاءکید مطلب آورده شده ، چون روى سخن با مشرکین بوده که منکر نبوت هستند.

(فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره) - نوح(علیه السلام) بخاطر اینکه به مردم بفهماند که او خیرخواه آنان است و مى خواهد مراتب دلسوزى خود را نسبت به آنان برساند مى گوید:(یا قوم : اى قوم من)، آنگاه اولین پیشنهادى که به آنان مى کند این است که بیایید به دین توحید بگرایید، سپس با جمله(انى اخاف علیکم عذاب یوم عظیم) آنان را انذار نموده ، تهدید مى کند. و چون مقصودش از این عذاب ، عذاب روز قیامت است ، پس در حقیقت در این دو جمله دو تا از اصول دین را که همان توحید و معاد است به آنان گوشزد نموده ، بعدا در جمله(یا قوم لیس بى ضلاله و لکنى رسول من رب العالمین) به اصل سوم از اصول دین یعنى مساءله نبوت اشاره مى نماید. علاوه بر اینکه در همان دعوت به دو اصل اولى نیز اشاره به مساءله نبوت هست ، براى اینکه دعوت به یک نوع عبادت ، انذار از یک نوع عذابى است که قومش هیچگونه اطلاعى از آن نداشته اند، و معلوم است که دارنده چنین دعوت هایى جز پیغمبرى نمى تواند باشد.

از جمله(او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم على رجل منکم لینذرکم) هم بر مى آید که قومش از شنیدن همان دو مطلب به مساءله نبوت که اصل سومى است ، نیز منتقل شده اند،

چون مى فرماید: از شنیدن آن دو دعوت بلکه از شنیدن اولین دعوت او نسبت به رسالت وى تعجب کرده اند.

قال الملا من قومه انا لنریک فى ضلال مبین

کلمه(ملا) به معناى اشراف و بزرگان قوم است ، و این طبقه از افراد اجتماع را از این نظر ملا گفته اند که هیبت آنان دلها، و زینت و جمال شان چشم ها را پر مى کند، و اگر با این تاءکید شدید نسبت ضلالت به او داده اند، براى این است که این طبقه هرگز توقع نداشتند که یکنفر پیدا شود و بر بت پرستى آنان اعتراض نموده ، صریحا پیشنهاد ترک خدایان شان را کند و از این عمل انذارشان نماید، لذا وقتى با چنین کسى مواجه شده اند تعجب نموده ، او را با تاءکید هر چه تمامتر گمراه خوانده اند، این هم که گفته اند: ما به یقین تو را گمراه مى بینیم ، مقصود از(دیدن) حکم کردن است ، یعنى به نظر چنین مى رسد که تو سخت گمراهى .

قال یا قوم لیس بى ضلاله ...

نوح(علیه السلام) در جواب آنان گمراهى را از خود نفى نموده و در جمله(و لکنى رسول من رب العالمین) خود را پیغمبرى مبعوث از طرف خداى سبحان معرفى مى کند، و اگر خدا را به وصف(رب العالمین) ستوده ، براى این است که نزاع بر سر ربوبیت بوده ، آنان به غیر از خدا براى هر شاءنى از شؤ ون عالم مانند آسمان و زمین و انسان و غیر آن ارباب دیگرى داشتند، و آنجناب با ذکر این وصف ربوبیت را منحصر به خداى تعالى نمود، و در این جواب هیچ گونه تاءکیدى به کار نبرد- تا بفهماند مطلب یعنى رسالت وى و گمراه نبودنش آنقدر روشن است که هیچ احتیاجى به قسم یا تاءکید دیگرى ندارد.

ابلغکم رسالات ربى و انصح لکم و اعلم من الله ما لا تعلمون

در این چند جمله اوصاف خود را مى شمارد، نخست مى فرماید: من از آنجایى که رسولى از ناحیه پروردگار هستم ، به مقتضاى رسالتم پیام هایى را به شما مى رسانم ، و رسالت و پیغام را به صیغه جمع ذکر کرد تا بفهماند که او تنها مبعوث به توحید و معاد نشده ، بلکه احکام بسیار دیگرى نیز آورده ، چون نوح(علیه السلام) از پیغمبران اولى العزم و صاحب کتاب و شریعت بوده است .

سپس مى فرماید: من خیرخواه شمایم ، و با شما نصیحت هایى دارم که شما را به خداوند و اطاعت او نزدیک و از استنکاف از پرستش ‍ او دور مى سازد. آنگاه مى فرماید: و من چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید، و مقصودش از آن چیزها معارفى است که خداوند از سنن جارى در عالم و از آغاز و انجام عالم به وى آموخته است ، مانند وقایع قیامت ، جزئیات مساءله ثواب و عقاب ، اطاعت و معصیت بندگان ، رضا و غضب و نعمت و عذابش .

پس اینکه بعضى گفته اند: دو جمله(ابلغکم ...) و(انصح لکم) دو صفت و جمله(اعلم ...) حال از فاعل(انصح لکم) است ، صحیح نیست ، بلکه همانطورى که گفتیم این سه جمله هر کدام براى غرض خاصى ذکر شده اند.

او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم ...

این جمله استفهامى است انکارى که مى فهماند تعجب آنان از ادعاى رسالت و دعوت به دین حق بى جا و بى مورد بوده ، و مقصود از(ذکر) همان معارف حق او است که بشر را به یاد خدا مى اندازد. و کلمه(من ربکم) متعلق است به(کائن) تقدیرى .

(لینذرکم و لتتقوا و لعلکم ترحمون) - این سه جمله متعلق است به جمله(جاءکم) و معناى آن این است که : این ذکر(دین) به این جهت براى شما فرستاده شده تا رسول ، شما را انذار نموده ، به این وسیله وظیفه خود را ادا نماید، و شما نیز از خدا بترسید، تا در نتیجه رحمت الهى شامل حالتان شود، چون تنها تقوا و ترس از خدا آدمى را نجات نمى دهد، بلکه باید رحمت الهى هم دستگیر بشود.

این سه جمله از کلام نوح(علیه السلام)، مشتمل است بر اجمالى از معارف عالى الهى .

فکذبوه فانجیناه و الذین معه فى الفلک ...

بنا به گفته راغب لفظ(فلک) که به معناى کشتى است هم در یک کشتى استعمال مى شود، و هم در کشتى هاى زیاد، و به گفته صحاح اللغه هم معامله مذکر با آن مى شود و هم مونث . و دو کلمه(قوما عمین) یکى وصف است و دیگرى موصوف ، و(عمین) جمع(عمى) بر وزن(خشن)، صفتى است مشبه از ماده(عمى ، یعمى) فرق(عمى) با(اعمى) بطورى که گفته اند این است که عمى تنها کسى را مى گویند که بصیرت نداشته باشد، و اعمى به کسى اطلاق مى شود که بصر(چشم) نداشته باشد.