0.5x
1x
1.5x
2x
2.5x
پخش ترجمه:
فقط پخش ترجمه:
وَلَمَّا
تَوَجَّهَ
تِلْقَاءَ
مَدْيَنَ
قَالَ
عَسَىٰ
رَبِّي
أَنْ
يَهْدِيَنِي
سَوَاءَ
السَّبِيلِ
22

و چون به سوى [شهر] مدين رو نهاد [با خود] گفت: «اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.» (22)
وَلَمَّا
وَرَدَ
مَاءَ
مَدْيَنَ
وَجَدَ
عَلَيْهِ
أُمَّةً
مِنَ
النَّاسِ
يَسْقُونَ
وَوَجَدَ
مِنْ
دُونِهِمُ
امْرَأَتَيْنِ
تَذُودَانِ
ۖ
قَالَ
مَا
خَطْبُكُمَا
ۖ
قَالَتَا
لَا
نَسْقِي
حَتَّىٰ
يُصْدِرَ
الرِّعَاءُ
ۖ
وَأَبُونَا
شَيْخٌ
كَبِيرٌ
23
فَسَقَىٰ
لَهُمَا
ثُمَّ
تَوَلَّىٰ
إِلَى
الظِّلِّ
فَقَالَ
رَبِّ
إِنِّي

و چون به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را بر آن يافت كه [دامهاى خود را ] آب مىدادند، و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مىكردند. [موسى] گفت: «منظورتان [از اين كار ]چيست؟» گفتند: « [ما به گوسفندان خود] آب نمىدهيم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پيرى سالخورده است.» (23)
لِمَا
أَنْزَلْتَ
إِلَيَّ
مِنْ
خَيْرٍ
فَقِيرٌ
24
فَجَاءَتْهُ
إِحْدَاهُمَا
تَمْشِي
عَلَى
اسْتِحْيَاءٍ

پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سايه برگشت و گفت: «پروردگارا، من به هر خيرى كه سويم بفرستى سخت نيازمندم.» (24)
قَالَتْ
إِنَّ
أَبِي
يَدْعُوكَ
لِيَجْزِيَكَ
أَجْرَ
مَا
سَقَيْتَ
لَنَا
ۚ
فَلَمَّا
جَاءَهُ
وَقَصَّ
عَلَيْهِ
الْقَصَصَ
قَالَ
لَا
تَخَفْ
ۖ
نَجَوْتَ
مِنَ
الْقَوْمِ
الظَّالِمِينَ
25
قَالَتْ
إِحْدَاهُمَا
يَا
أَبَتِ
اسْتَأْجِرْهُ

پس يكى از آن دو زن -در حالى كه به آزرم گام بر مىداشت- نزد وى آمد [و] گفت: «پدرم تو را مىطلبد تا تو را به پاداش آبدادن [گوسفندان] براى ما، مزد دهد.» و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد، [وى] گفت: «مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى.» (25)
ۖ
إِنَّ
خَيْرَ
مَنِ
اسْتَأْجَرْتَ
الْقَوِيُّ
الْأَمِينُ
26
قَالَ
إِنِّي
أُرِيدُ
أَنْ

يكى از آن دو [دختر] گفت: «اى پدر، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مىكنى: هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است.» (26)
أُنْكِحَكَ
إِحْدَى
ابْنَتَيَّ
هَاتَيْنِ
عَلَىٰ
أَنْ
تَأْجُرَنِي
ثَمَانِيَ
حِجَجٍ
ۖ
فَإِنْ
أَتْمَمْتَ
عَشْرًا
فَمِنْ
عِنْدِكَ
ۖ
وَمَا
أُرِيدُ
أَنْ
أَشُقَّ
عَلَيْكَ
ۚ
سَتَجِدُنِي
إِنْ
شَاءَ
اللَّهُ
مِنَ
الصَّالِحِينَ
27
قَالَ
ذَٰلِكَ
بَيْنِي
وَبَيْنَكَ
ۖ
أَيَّمَا
الْأَجَلَيْنِ
قَضَيْتُ
فَلَا
عُدْوَانَ

[شعيب] گفت: «من مىخواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مىكنى] به نكاح تو در آورم، به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است، و نمىخواهم بر تو سخت گيرم، و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت.» (27)
عَلَيَّ
ۖ
وَاللَّهُ
عَلَىٰ
مَا
نَقُولُ
وَكِيلٌ
28

[موسى] گفت: «اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم، بر من تعدى [روا] نباشد، و خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.» (28)
صفحه: -
موقعیت:
52.55 %
قرائت:
0 %
تکرار:
0 مرتبه
نمایش ترجمه: